هویت

اریکسون تحکیم هویت را به صورت فرایند رسیدگی کردن موفقیت آمیز به واقعیت های اجتماعی زندگی بزرگسالی تعریف کرد. تحکیم هویت، سازگار شدن با ضروریات متغیر دنیای اجتماعی را شامل می شود. او معتقد بود که تحکیم هویت معمولاً در حدود 20 تا 30 سالگی، زمانی که افراد مسئولیت های زندگی زناشویی، خانوادگی و شغلی را می پذیرند، روی می دهد. بررسی زنانی که از دانشگاه فارغ التحصیل شده و در 21 و 27 سالگی ارزیابی شده بودند، معلوم کرد آنهایی که از نظر انعطاف پذیری خود در رده بالا قرار داشتند و در زندگی زناشویی هویت یافته بودند، از نظر تحکیم هویت بالاتر از کسانی بودند که این ملاک ها را برآورده نکرده بودند (پالس، 1999).

هویت و زندگی زناشویی

تعمیم منطقی عقاید اریکسون درباره هویت این است که قبل از اینکه افراد بتوانند در زندگی زناشویی موفق باشند، باید هویت خود را تثبییت کرده باشند. آیا پژوهش از این فرض حمایت می کند؟ پژوهش طولی توسط جنیفرپالس و راوناهلسون، شواهدی را ارائه می دهد مبنی بر اینکه تشکیل هویت در جوانی با زندگی زناشویی باثبات تر و خلاقیت بیشتر ارتباط دارد.

این پژوهشگران اخیراً یک سری مقالات را درباره هویت منتشر کردند که به نمونه ای از زنان مربوط می شدند که از 21 سالگی تا 54 سالگی آنها را بررسی کرده بودند. هلسون این تحقیق را در اواخر دهه 1950 زمانی که آزمودنی های او در کالج میلز واقع در اوکلند کالیفرنیا دانشجو بودند، آغاز کرد. هلسون و پالس اطلاعات زیادی را درباره شخصیت، تاریخچه زندگی، تجربه با والدین و مسائل شغلی این زنان در 27،43 و 52 سالگی گردآوردند.

پالس با این سوال روی مسائل هویت در این نمونه تمرکز کرد: زمانی که مردان و زنان جوان موقعیت های تحصیلی، همسالان و خانوادگی را در دوران جوانی ترک می کنند و به عنوان اعضای جامعه بزگسال زندگی را در پیش می گیرند، چه اتاقی برای هویت آنان روی می دهد؟ او این موضوع را بررسی کرد که آیا هویت درک، بر نحوه ای که این زنان خودشان را در موقعیت زندگی زناشویی توصیف می کنند، تاثیری دارد؟ به عبارت دیگر او می خواست بداند آیا زنانی که در 27 سالگی هویت منسجمی را تشکیل داده بودند، در موقعیت زندگی زناشویی هویت روشنی دارند یا اینکه اجازه می دهند زندگی زناشویی آنها را توصیف کند؟

پالس برای آزمودن این سوال، ارزیابی پاسخ های این زنان را با مصاحبه تاریخچه شخصی از نوعی که مارسیا به کار برد، در 27 سالگی هماهنگ کرد. چهار داور، ارزیابی های هویت زناشویی این آزمودنی ها را از پاسخ های آنها به سوالاتی مانند «زندگی زناشویی بر تمایلات هنری و عقلانی شما چه تاثیری داشته است؟» و «آیا در نتیجه ازدواج تغییر کرده اید؟» کدگذاری کردند. این داوران پاسخ های آزمودنی ها را از پاسخ های آنها به سوال هایی مانند «زندگی زناشویی بر تمایلات هنری و عقلانی شما چه تاثیری داشته است؟» و آیا «در نتیجه ازدواج تغییر کرده اید؟» کدگذاری کردند.

این داوران پاسخ های آزمودنی ها را به این سوال ها بر اساس سه سطح تثبیت هویت (پایین، متوسط، بالا) و چهار نوع هویت زناشویی (تثبیت شده، توصیف شده، مقید یا سردرگم) ارزیابی کردند. زنان دارای هویت تثبیت شده، خود را به صورتی که توسط رابطه زناشویی شان توصیف شده بودند در نظر گرفتند یعنی همسر و خانه دار؛ زنانی که هویت مقید داشتند، خود را به صورتی که توسط زندگی زناشویی محدود و ممانعت شده اند در نظر گرفتند؛ و آنهایی که هویت سردرگم داشتند هم مطمئن نبودند که در زندگی زناشویی شان کیستند و هم اینکه چرا ازدواج کردند.

پالس دریافت درجه ای که یک زن هویت خود را به وجود می آورد با نوع هویت زناشویی که تشکیل می دهد، ارتباط دارد. زنی که هویت تثبیت شده داشت به احتمال زیاد از هویت زناشویی تثبیت شده و به احتمال کم از هویت مقید یا سردرگم برخوردار بود.

بین هویت تثبیت شده و هویت زناشویی توصیف شده، رابطه معناداری پیدا نشد. این نتایج از دیدگاه اریکسون مبنی بر اینکه هویت شرط لازم برای صمیمیت است، قویاً حمایت می کند. افراد بدون درک روشنی از اینکه چه کسی هستند، نمی توانند به راحتی رابطه صمیمانه ای را برقرار کنند که به موجب آن، همسری مجزا و در عین حال، برابر باشند. هویت های سردرگم معمولاً هویتهای زناشویی سردرگم می شوند و هویت های ایمن قبل از ازدواج، اغلب هویت های ایمن در زندگی زناشویی می شوند.

هویت و خلاقیت

آیازنانی که استعداد خلاق و درک هویت روشنی دارند از آنهایی که استعداد خلاق دارند اما درباره هویت شان سردرگم هستند، به احتمال بیشتری استعداد خلاق خود را تحقق می بخشند؟ هلسون و پالس در مقاله ای که به یک تحقیق طولی در مورد نمونه ای از زنان از 21 سالگی تا 52 سالگی مربوط می شد، نقش تشکیل هویت اولیه را در تحقق بخشیدن به استعداد خلاق بعدی بررسی کردند.

ابتدا این پژوهشگران استعداد خلاق زنان را در 21 سالگی با پرسشنامه های شخصیتی که افراد خلاق را از غیرخلاق متمایز می کرد ارزیابی نمودند.بعد دستاوردهای خلاق این زنان را در 52 سالگی با در نظر کرفتن مشاغل و موفقیت های آنها ارزیابی کردند.

بنابراین خلاقیت بر اساس یک مقیاس 5 امتیازی ارزیابی شد که به موجب آن، نمرات پایین کمترین دستاورد خلاق و نمرات بالا بیشترین خلاقیت را نشان می دادند. هلسون و پالس نمره 1 را به زنانی اختصاص دادند که در مشاغل رایج یا واقع گرا، مانند خانه داری، کارمند اداری یا حسابداری کار می کردند.

نمره 2 به آنهایی داده شد که در مشاغل یاری رسانی و اجتماعی مانند تدریس یا پرستاری کار می کردند. نمره 3 به آنهایی اختصاص یافت که مشاغل هنری، پژوهشی یا علمی داشتند، مانند نقاش حرفه ای، آهنگساز، موسیقیدان، وکیل، روزنامه نگار، روان درمانگر یا استاد دانشگاه. نمره 3 دلیل بر شهرت فرد در کارش نبود، نمره 4 بیانگر شهرت منطقه ای زنان در رشته های هنری یا پژوهشی بود و نمره 5 به معنی آن بودکه زن به شهرت ملی یا بین المللی در کارش رسیده است.

هلسون و پالس با استفاده از این سیستم ارزیابی، دریافتند زنانی که در 21 سالگی هویت منسجم به علاوه استعداد خلاق داشتند در مقایسه با زنانی که استعداد خلاق برابری داشتند اما هنوز درک هویت روشنی را پرورش نداده بودند، در 52 سالگی نمرات بالاتری در تجربیات کار خلاق کسب کردند. به عبارت به نظر می رسد تشکیل هویت نیرومند در جوانی، استعداد خلاق را در سال های بعدی افزایش می دهد.

خلاقیت در میانسالی

به طوری که از تحقیقات هلسون و پالس برمی آید، هویت نه تنها اساس صمیمت را تشکیل می دهد بلکه برای خلاقیت نیز مهم است. به عقیده اریکسون، خلاقیت عنصر موضوع مهم در میانسالی، یعنی زایندگی است. زایندگی عبارت است از به وجود آوردن موجودات جدید به علاوه دستاوردها و عقاید تازه.

معمولاً زایندگی نه تنها به صورت بزرگ کردن فرزندان و تقویت کردن رشد جوانان ابراز می شود بلکه در تدریس، مربیگری، آفریدن و داستان سرایی نمایانگر می شود، فعالیتهایی که آگاهی تازه ای را به وجود می آورند و آگاهی قدیمی را به نسل های بعدی منتقل می کنند.