در دهه‌های قبل باید از طلاق «انگ زُدایی» می‌کردیم اما اکنون به سمتی پیش رفته‌ایم که باید برای طلاق «انگ زایی» کنیم .طلاق در هر سنی تلخ است. به هم زدن یک زندگی که روزی با عشق آغاز شده، برای هر انسانی دشوار است. با این حال، نیروی جوانی می‌تواند به داد فرد مطلقه برسد و او را به شروع زندگی جدید و اختیارکردن همسر دوم ترغیب کند. در صورتی که این امر درباره طلاق خاکستری صادق نیست. احتمال ازدواج مجدد فرد بالای 50 سال پس از طلاق بسیار کم است و ضعف سنین پیری و کهنسالی، آرزوهای وی در زمینه‌های دیگر را هم بر باد می‌دهد.

آمارهای موجود کشوری بیانگر این واقعیت‌اند که گرچه طی چهار سال اخیر بخش اعظم طلاق‌ها به زندگی‌های مشترکی با طول مدت ازدواج یک تا پنج سال باز می‌گردند اما در عین حال همواره بین ۱۱ تا ۱۳.۵ درصد از طلاق‌های ثبت شده نیز معطوف به زندگی‌های مشترکِ ۲۰ ساله و بیشتر می‌شود. از سوی دیگر طی چهار سال اخیر آمار طلاق های ثبت شده با طول مدت ازدواج ۱۰ تا ۲۹ سال و در سال گذشته آمار طلاق با طول مدت ازدواج بیش از ۲۹ سال رو به افزایش رفته و این در حالی است که انتظار می‌رود زوجین پس از قریب به ۳۰ سال زندگی مشترک به یک پختگی در روابط خود رسیده باشند.

بنابراین اغلب طلاق‌ها در پنج سال نخست زندگی مشترک رخ می‌دهند که می‌توان بخشی از علت آن را به عدم شناخت کافی دختر و پسر از یکدیگر به هنگام ازدواج معطوف دانست.

با این حال گرچه شاید آمار چهار درصدی طلاق‌ زوجینی که بیش از ۲۹ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشته‌اند در نگاه نخست ناچیز به نظر برسد اما به قدری قابل تامل است که کارشناسان از آن به عنوان «طلاق خاکستری» یاد کرده و نسبت به شیوع این پدیده در افراد بالای ۵۵ ساله هشدارهایی داده‌اند.

طلاق در پیری

طلاق در کهنسالی را که در انگلیسی به آن طلاق خاکستری ( Grey Divorce ) می گویند، طلاق یک زوج مسن پس از سالها زندگی مشترک می باشد. پدیده « طلاق خاکستری » یعنی طلاق افراد بالای ۵۵ سال طی دو دهه اخیر که در کشور در حال شیوع است.

در گذشته زوجینی که چند دهه از زندگی آنها می گذشت به یک پایداری در زندگی رسیده بودند که دیگر هیچ کدام از آنها به هیچ وجه به طلاق و جدایی حتی فکر هم نمی کردند اما امروزه شاهد جدایی افرادی هستیم که با بروز مشکلات کوچک به راحتی بعد از ازدواج فرزندان با داشتن عروس و داماد و نوه از قید زندگی مشترک گذشته و به طلاق عاطفی هم رضایت نداده و به‌طور کامل از یکدیگر جدا می شوند.

جامعه شناسان معتقدند درخواست طلاق در افراد مسن برخلاف جوانترها معمولا از سوی مردان رخ می دهد و مردسالاری خودش را نشان می‌دهد چرا که مردان بعد از دوران کار و آغاز بازنشستگی که خانه نشین می شوند نمی توانند خود را با شرایط جدید وفق دهند و هر موضوعی می تواند باعث ناراحتی شان شود و در برخی موارد تحمل شرایط جدید را ندارند و همین موضوع باعث بروز مشکلاتی در زندگیشان خواهد شد.

در واقع آمار طلاق‌های ثبت شده با طول مدت ازدواج بالای ۲۹ سال بیانگر طلاق افراد میانسال و یا سالمندی است که تا پیش از این سنین، ناکارآمدی زندگی مشترک را تجربه کرده‌ اما به دلایل مختلف از حل مشکلات خود سر باز زده‌، سعی در نادیده گرفتن یا انکار مشکلات داشته‌ و یا خود را با مسائلی دیگر از جمله تربیت و بزرگ کردن فرزندان مشغول کرده‌اند تا این واقعیت را نادیده بگیرند.

از جمله دلایل این طلاق‌ها پس از قریب به ۳۰ سال زندگی مشترک را «بحران میانسالی»، «آشیانه خالی»، تحمل اختلافات به قیمت بزرگ کردن فرزندان، امید به تغییر و بهبود این اختلافات با گذشت زمان و یا نبود شرایط لازم برای جدایی در ایام جوانی و امید به کمک مالی و اقتصادی فرزندان برای فراهم کردن امکانات زندگی مستقل پس از بزرگ شدن آنها عنوان کرد.

افرادی که خیلی خوب خود را نمی‌شناسند با ورود به ۴۰ و ۵۰ سالگی احساس می‌کنند که عمرشان هدر رفته و در عین حال در این ۴۰ یا ۵۰ سال، زندگی خیلی خوبی نداشته‌اند. از این رو تصور می کنند هم اکنون باید در زندگی خود تغییرات اساسی ایجاد کنند. بعضا فکر می‌کنند در ازدواج خود گیر کرده‌اند و نصف عمرشان رفته است. با این تصور که "مگر چقدر می‌خواهند زندگی کنند؟"، تصمیم می‌گیرند که باقی عمرشان را آنگونه که دلشان می‌خواهد زندگی کنند. در واقع افراد در بحران میانسالی احساس می‌کنند عمرشان از دست رفته و از این رو تلاش می‌کنند باقی زندگی را آنطور که خودشان فکر می‌کنند درست است در دست بگیرند.

زمانی که فرزندان به دنیا می آیند توجه والدین را به خود جلب کرده و پس از تولد فرزندان، زوجینی که دچار تنش و درگیری با یکدیگر بودند به اصطلاح "دلشان نمی آید" از یکدیگر طلاق بگیرند. علاوه بر آن نیز خانواده‌های زوجین با تولد نوه‌ها اجازه طلاق را به آنها نمی‌دهند و سعی در کنار هم نگه داشتن زوجین دارند. در واقع با تولد فرزندان سر زوجین با بزرگ کردن بچه‌ها گرم می‌شود و اینگونه متوجه اختلافات اساسی خود با یکدیگر نمی‌شوند.

در عین حال نیز به این راحتی‌ نمی‌توان برچسب «سر پیری و معرکه‌گیری» به این افراد زد چراکه دلایل طلاق این زنان و مردان و عدم تحمل زندگی مشترکی با قدمت ۳۰ ساله و بیشتر، خود جای تامل دارد که درستی یا نادرستی آن بر عهده کارشناسان امر است.

بعضا دیدگاه مردم نسبت به طلاق پس از ۳۰ سال زندگی مشترک این است که زوجین در "سر پیری" به "معرکه‌گیری" رسیده‌اند و این انتظار وجود دارد که افراد با افزایش سن و تجربه در زندگی مشترک به پختگی در روابط خود رسیده باشند، تصریح کرد: ما انتظار داریم افراد با افزایش سن به خرد رسیده و به اصطلاح پیر خردمند و پیر فرزانه شوند، به یک جهان بینی رسیده و بتوانند مسائل شخصی خود را به خوبی مدیریت کنند اما واقعیت این است که علت این طلاق‌ها باید بررسی شود. طلاقهایی که با دلایلی نظیر "زندگی‌ام از دست رفته"، "عشق را تجربه نکرده‌ام و اکنون برای تجربه عشق طلاق می گیرم" انجام شده باشند خیلی پخته به نظر نمی‌رسند و از سوی دیگر اگر دلیل این طلاقها منطقی و رشد دهنده باشد می‌تواند اقدامی شجاعانه‌ نیز تلقی شود چراکه فرد صلاح زندگی خود را بر حرف و قضاوت مردم ترجیح داده است.

از دلایل عدم طلاق زوجین پس از فرزندآوری می توان گفت که در چنین شرایطی بعضا یکی از والدین مایل است طلاق بگیرد اما نگران فرزند خود و یا تصورات مردم درباره کودک طلاق و ناپدری و نا مادری است و از این رو سالها این اختلافات را تحمل می‌کند تا به فرزندان آسیبی نرسد و پس از بزرگ شدن بچه‌ها طلاق می‌گیرند. بعضا نیز زوجین به ویژه زنان مایل به طلاق هستند اما توان و شرایط اقتصادی ایجاد یک زندگی مستقل را ندارند. در این شرایط بعضا صبر می‌کنند تا فرزندان بزرگ شوند و بتوانند امکانات زندگی مستقل را برای مادر فراهم کنند و مادر بتواند طلاق بگیرد که متاسفانه این مورد از طلاق بسیار بسیار ناسالم است.

بعضا در این شرایط والدین صبر می‌کنند بچه ها بزرگ شوند و بتوانند امکاناتی برای زندگی مستقل مادر یا پدر فراهم و یا خانه‌ای مستقل برای آنها اجاره کنند. این امر خیلی مخرب است چراکه بحران خانواده تنها بر روی یکی از فرزندان تخلیه می‌شود و می‌تواند مشکلات بسیار جدی را ایجاد کند. در واقع این امر جزو پدیده‌های مخرب خانوادگی است که والدین تا بزرگ شدن بچه‌ها صبر می‌کنند تا امنیتی به دست آورده و سپس طلاق بگیرند.

نمی‌توان تمام افرادی را که پس از ۳۰ سال زندگی مشترک طلاق گرفته‌اند را افرادی نابالغ در نظر گرفت بلکه برخی از این طلاق‌ها نیز اقدامی شجاعانه است چراکه ادامه دادن زندگی‌های بی‌کیفیت می‌تواند منجر به آسیب دیدن افراد شود و از سوی دیگر نیز هر طلاقی هم اقدام شجاعانه‌ای محسوب نمی‌شود بلکه باید دلایل طلاق سنجیده باشد.

باید بدانیم زنان و مردانی که در این سن و پس از مدت طولانی زندگی مشترک طلاق گرفته‌اند افراد ناسازگار و ناسالمی نیستند و در مقابل نیز تمام افرادی که یک ازدواج بدون کیفیت را جلو می‌برد نیز افراد دارای مهارت حل مساله و توانمندی بالایی نیستند چه بسا بعضا بخاطر ترس از آبرو زندگی را پیش می‌برند.

معنا در زندگی

زوجین بسیاری از اختلافات را به دلایل ذکر شده تحمل می‌کنند اما وقتی وضع تغییر نمی‌کند ناامید شده و طلاق می‌گیرند چراکه معنای زندگی مشترک برایشان از بین رفته است. وقتی معنای زندگی مشترک از بین می‌رود حتی ممکن است مرد خانواده با خودش فکر کند من آسایش اولیه‌ را برای خانواده خود فراهم می‌کنم و امکانات را در اختیار آنها می‌گذارم اما در عین حال باید به سراغ آسایش خودم بروم و اینگونه می‌شود که خانواده را ترک می‌کنند و حتی بی‌آنکه طلاق بگیرند زندگی جداگانه‌ای را تشکیل می‌دهد. در واقع در چنین شرایطی دلیل تحمل زندگی مشترک از بین می‌رود و یا اهمیت نگرانی‌های طلاق برای آدم‌ها رنگ می‌بازد.

کیفیت زندگی

زوجینی که زود دعوا کرده و زود عصبانی می شوند اگر یاد بگیرند این اختلافات را با آرامش حل کنند مسلما کار به طلاق در اواخر عمر کشیده نمی شود. زوجین باید مهارت حل اختلاف، شور و خوشی در کنار هم را بیاموزند تا زندگی مشترک را با کیفیت ادامه دهند نه اینکه تنها از طلاق جلوگیری کنند. در واقع رابطه بین زوجین باید با کیفیت باشد تا افراد دلشان به همدیگر خوش باشد. در واقع زوجین به‌ جای تحمل اختلافات باید این اختلافات را شناخته و با مصالحه آنها را مدیریت کنند.

عشق و پیری

« عشق » فقط تا مرحله خاصی « بُرِش » دارد .

باید درباره مشکلات گفتگو و راه حلی برای آن پیدا کرد که هر دو طرف نسبت به آن راضی باشند. تحمل صرف اختلافات نمی‌تواند کافی باشد چراکه عمر این صبرها تا مدتی بیش نیست و پس از مدتی از بین می‌رود. وقتی تحمل و شکیبایی از بین برود افراد پس از سال‌های زیاد زندگی در کنار یکدیگر به طلاق می‌رسند.

در واقع تحمل زمان دارد و پس از مدتی طاقت طاق می‌شود. گاهی زوجین می گویند چون یکدیگر را دوست داریم اختلافات را تحمل می‌کنیم حال آنکه ابزار عشق برای حفظ رابطه تنها تا مرحله‌ای خاص بُرِش دارد. ما تمام مسائل سنگین و پیچیده در رابطه زوجی را بر مبنای عشق می‌گذاریم اما عشق در جایی می‌بُرد و تبدیل به نفرت، کینه و خصومت می‌شود. درست است زندگی مشترک صبر و تحمل، فداکاری و عشق می‌خواهد اما در عین حال زوجین باید مهارت حل مساله، حل اختلاف، مدیریت خشم و به ویژه همدلی و کنترل هیجان و گفتگو کردن را بلد باشند.

بعضا افراد تصورات بسیار رویایی، آرمانی و ایده‌آلی از ازدواج دارند و پس از آنکه با تغییرات و سختی در زندگی مشترک روبرو می‌شوند تصورات ایده آل آنها بهم می ریزد. این افراد به نوعی تنها افسانه‌های ازدواج و نه واقعیت آن را شنیده‌اند. به ویژه در خانمها این تصور رویایی نسبت به ازدواج خیلی زیاد است. ازدواج یک دوباره سازگار شدن است. در واقع سازگاری با ازدواج سخت است چراکه نقش‌های جدیدی به افراد محول می شود و از همین رو است که افراد تصور می‌کنند آنطور که باید روند ازدواج پیش نمی رود. در این بین خشم خود را بروز می دهند و بعضا این خشم به توهین و انتقاد هم می انجامد و زوجین در روابط خود حالت تدافعی می‌گیرند.

افراد باید بدانند همسر کسی نیست که ما را به آرزوهایمان برساند بلکه قرار است با او مسیر زندگی را با همراهی طی کنیم. افرادی که پیش از ازدواج مشاوره می‌گیرند فکر می‌کنند پس از ازدواج و وقتی وارد زندگی مشترک می‌شوند دیگر نیازی به مشاوره نیست در حالی که سخت‌ترین مرحله ازدواج در سال‌های اولیه است چراکه هنوز اخلاق افراد دست هم نیامده است.

ازدواج مقوله پیچیده‌ای و لازم است افراد وقتی سراغ ازدواج روند که بر روی خود کار کرده و خود را شناخته‌اند؛ این به معنای ازدواج دیرهنگام نیست اما باید خود را شناخته باشیم. بعضا افراد دیر زدواج می‌کنند اما هنوز "من" هستند و پس از ازدواج به "ما" شدن با همسر نمی رسند. اینها فکر می‌کنند فردی باید بیاید و آنها را به آرزو هایشان برساند درحالی که ازدواج "اسارت" نیست. زن و شوهر در ازدواج برای رشد مشترک تلاش می‌کنند و باید توانمندی خود را قبل ازدواج افزایش دهند و حرف زدن با هم را یاد بگیرند. بعضا افراد ازدواج می‌کنند تا مبادا از سن‌شان بگذرد و بدون همسر باقی بمانند در حالی که ازدواج با شتاب، بدون شناخت خود و بدون کسب مهارت‌های لازم خودش مشکل ساز خواهد شد.

پدیده آشیانه خالی

بر این اساس وقتی فرزندان بزرگ می شوند و آخرین فرزند از خانواده بیرون می‌آید، پدیده آشیانه خالی رخ می دهد. در این حال زوجی که پیش از بچه دار شدن با هم اختلافات اساسی داشتند و به دلیل تولد فرزندان این اختلافات را تحمل می‌کردند؛ اکنون حرفی برای گفتن با یکدیگر و دلیلی برای زندگی کردن با هم ندارند چراکه تا کنون این فرزندان بودند که پدر و مادر را کنار یکدیگر نگه داشته بودند و اکنون با رفتن فرزندان از خانه پدری، زوجین احساس می‌کنند که دلیلی ندارد کنار هم باشند. در این میان در نبود فرزندان دوباره اختلافات قبلی باز می‌گردد و چون زوجین نمی‌توانند این اختلافات را حل کنند از یکدیگر طلاق می‌گیرند.

طبق تحقیقات چند دهه اخیر، زوجینی که رابطه سردی دارند و سردی عاطفی عمیقی بین آنها اتفاق افتاده، خوشی، شیطنت، صمیمت و علاقه‌ای بین آنها وجود ندارد، پس از مدت طولانی نظیر ۲۰ و یا ۳۰ سال زندگی مشترک از یکدیگر جدا می‌شوند.

دلایل طلاق در سنین بالا

1- عادی شدن طلاق

روزگارانی نه‌چندان دور چیزی به نام جدایی از همسر به هیچ وجه مرسوم نبود و زن باید با پیراهن سفید به خانه بخت می‌رفت و با کفن سفید هم از آنجا خارج می‌شد، اما امروزه آمار طلاق افزایش یافته و به همین دلیل قبح طلاق هم برای خانواده‌ها ریخته است. متاسفانه امروزه در هر فامیلی تعدادی دختر و پسر طلاق گرفته دیده می‌شوند و این یعنی این که باید هر روز شاهد افزایش این رخداد تلخ در زندگی زوج‌ها باشیم.

2- تفاوت دوران جوانی و کهنسالی

افراد بسیاری هستند که در سنین جوانی، کوشاترین و فداکارترین پدر و مادر برای فرزندان خود بوده‌اند و تمام‌ مشکلات زندگی را به عشق نونهالان خود تحمل می‌کرده‌اند. حال فرزندان بزرگ شده و ‌ سراغ زندگی خود رفته‌اند و آن پدر یا مادر مسن دیگر توانایی فعالیت زیاد مانند گذشته را ندارند. صبح که از خواب برمی‌خیزند‌، خاطرات تلخ دوران جوانی و فشارهایی که در آن هنگام بر دوش خود تحمل می‌کردند، برایشان زنده می‌شود و زیر بار این فشار ناخواسته به همسر خود اعتراض می‌کنند که چرا در آن دوران، وی را آماج ظلم و جور قرار داده است. سر و صداها بالاتر می‌رود و مشاجره پایان‌ناپذیر می‌شود.

3- نبودن سرگرمی

این هم یک مشکل است. هر پدر و مادر جوانی باید شبانه‌روز بدود و تلاش کند تا بتواند زندگی را بگرداند، اما حال که پیر شده و دیگر مسئولیت‌های آن زمان را ندارد، بی‌حوصله می‌شود، اما رفتن به پارک و گذراندن وقت با دیگر افراد همسن و سال یا ایستادن در صف شیر و روغن کوپنی، سرگرمی درستی برای یک پیرزن یا پیرمرد نیست. آنها هم به سرگرمی‌های خاص خود احتیاج دارند. شاید هنرهایی باشد که آنها توان یادگیری‌اش را داشته باشند و علاقه نسبت به آن هنرها هم هنوز در وجودشان باقی مانده باشد. معمولا تماشای فیلم‌هایی که در روزهای جوانی‌شان در سینما می‌دیدند یا آهنگی که در روزهای جوانی می‌شنیدند، برایشان خالی از لطف نباشد. هستند سفرهایی که برای آنها همچنان لذتبخش‌اند و همسفرهایی که این لطف را دوچندان می‌کنند. گاهی این وظیفه جوان‌ترهاست که هوای سالمندان را داشته باشند و زندگی‌شان را به جهتی بهتر سوق دهند.

4- تغییر سبک زندگی

یکی از دلایل افزایش آمار طلاق در میان زنان و مردان مربوط به افزایش جمعیت سالمندان در جامعه است و دلایل دیگر آن نیز به موضوعات مختلفی باز می گردد که یکی از آنها این است که زوجینی به خاطر فرزندان یکدیگر را تحمل می کنند، بعد از بزرگ شدن آنها دیگر عاملی برای حفظ ثبات زندگی خود ندارند و همین موضوع باعث می شود به طلاق فکر کنند به ویژه اینکه اگر در طول زندگی شان با اختلافات، دعوا و سوءظن نیز مواجه باشند.

تا زمانی که زوجین کار می کنند یک سبک زندگی دارند و زمانی که بازنشسته می شوند، سبک زندگی آنها تغییر می کند و همین امر منجر به تغییر در رفتارشان می شود به طوری که گاهی دیگر نمی توانند زندگی و رفتار خود را مدیریت کنند که این موضوع نیز می تواند عاملی برای طلاق در سالمندی باشد.