نظریه های روانشناسی الکساندر رومانوویچ لوریا
الکساندر رومانُویچ لوریا ( Alexender Romanovich Luriia ) ، بنیانگذار علم نوروسایکولوژی (روانشناسی عصبی) روان شناس روسی در ۱۶ ژوئن ، ۱۹۰۲ در شهر کازان روسیه شهرکی دانشگاهی در شرق مسکو از والدینی یهودی متولد شد و متوفای 14 آگوست 1977 در مسکو روسیه است ، بسیاری از اعضای خانواده او در زمینه پزشکی مشغول بودند ، به گفته زندگینامه نویس لوریا، اوگنیا هامسکایا، پدرش رومن آلبرتوویچ لوریا "به عنوان استاد در دانشگاه کازان کار می کرد و پس از انقلاب روسیه بنیانگذار و رئیس موسسه آموزش عالی پزشکی کازان شد. دو مورخ از نوشته های پدرش به زبان روسی تحت عنوان بیماری های معده و مری (1935) و بینش در بیماری ها (1935) منتشر شد. مادرش، Evgenia Viktorovna Haskin (نام خانوادگی)، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، در لهستان دندانپزشک شد. لوریا یکی از دو کودک خانواده بود. خواهر کوچکترش لیدیا یک روانپزشک حرفه ای شد.
او در سن ۱۶ سالگی به دانشگاه کازان راه یافت و در سن ۱۹ سالگی مدرکش را از همین دانشگاه دریافت نمود ، در دوران دانشجویی بر روی کارکرد دوره زندگی روانی کار کرد . در حالی که هنوز در کازان تحصیل می کرد، وی انجمن روانکاوی کازان را تأسیس کرد و نامه های کوتاهی با زیگموند فروید مبادله کرد. تحقیقات اولیه ی او بر روی مشاهدات نظریات زیگموند فروید درباره ی وضعیت غیر عادی فکر و فعالیت های خسته کننده ی ذهن بود . مطالعات او سال هاست که ارزش و اعتبار خود را حفظ کرده و هنوز در تحقیقات محققان دنیا مورد استفاده قرار می گیرد .
در پایان سال 1923 به مسکو نقل مکان کرد، جایی که در خیابان آربات زندگی می کرد. سپس والدین علایق او را دنبال کردند و در همان نزدیکی ساکن شدند. در مسکو، به لوریا موقعیتی در موسسه دولتی روانشناسی تجربی مسکو پیشنهاد شد که از نوامبر 1923 توسط کنستانتین کورنیلوف رهبری شد.
لوریا در دهه 1920 پس از مهاجرت به مسکو سه کتاب نوشت:
1- ماهیت درگیری های انسانی (به زبان روسی اما فقط در سال 1932 در زمان حیات لوریا به ترجمه انگلیسی در ایالات متحده منتشر شد)
2- گفتار و عقل در رشد کودک،
3- گفتار و روشنفکری شهری، کودکان روستایی و بی سرپرست (هر دو به زبان روسی).
عنوان دوم در سال 1928 ظاهر شد در حالی که دو عنوان دیگر در دهه 1930 منتشر شد. در اوایل دهه 1930، لوریا و ویگوتسکی تحصیلات پزشکی خود را در خارکف آغاز کردند، سپس لوریا پس از مرگ ویگوتسکی در سال 1934 از اولین موسسه پزشکی مسکو فارغ التحصیل شد.
در سال ۱۹۲۳ مطالعات سودمندش بر روی پیش بینی زمان واکنش و فرایند های فکری با توجه به بافت شغلی افراد و زمینه های محیطی موقعیت روان شناسی را در مسکو تغییر داد . لوریا خود را پیرو اندیشههای کارل مارکس میدانست. در سال ۱۹۳۰ همراه با آغاز به کار استالین در روسیه لوریا خودش را از جامعه ی علمی کنار کشید و به مدرسه ی پزشکی وارد شد جایی که زمینه ساز ارتقاء تخصصش در زمینه ی زبان پریشی بود .
لوریا تصمیم گرفت در رشته پزشکی تحصیل کند، که در تابستان 1937 فارغ التحصیل شد، در حالی که پایان نامه دکتری خود را در موسسه تفلیس در سال 1937 انجام داد و به درجه دکتری ارتقا یافت. وی در سی و چهار سالگی یکی از جوانترین معلمان روانشناسی کشور بود. در سال 1933 لوریا با لانا پی لیپچینا، متخصص معروف میکروبیولوژی و دکترای علوم زیستی ازدواج کرد. این زوج در خیابان Frunze در مسکو زندگی می کردند، جایی که تنها دخترشان لنا (النا) در آن متولد شد.
با شروع جنگ جهانی دوم و جنگ اتحاد جماهیر شوروی و ظهور بیماری های روانی و عصبی مختلف در میان مردم که به شکل های مختلف بروز می کرد ، اهمیت کارهای لوریا برای درمان آسیب های مغزی بیشتر نمود پیدا کرد .
لوریا همچنین دوقلوهای همسان را در مدارس شبانه روزی بزرگ مورد مطالعه قرار داد تا تأثیر متقابل عوامل مختلف در رشد فرهنگی و ژنتیکی انسان را تعیین کند. در کارهای اولیه عصب روانشناختی خود در اواخر دهه 1930، و همچنین در طول زندگی دانشگاهی خود در دوران پس از جنگ، او بر مطالعه آفازی تمرکز کرد و بر رابطه بین زبان، تفکر و عملکردهای قشری، به ویژه توسعه جبرانی تمرکز کرد. از نظر لوریا، جنگ با آلمان که در سال 1945 به پایان رسید، پیشرفت های مهمی را برای آینده حرفه ای وی در روانشناسی و عصب شناسی به ارمغان آورد. در سال 1943 به عنوان دکترای علوم پزشکی و در سال 1944 به عنوان استاد منصوب شد.
در سال ۱۹۴۰ برخی خط شناسان به یادگیری روانشناسی پرداختند. اتحاد خطشناسان و روانشناسان از نظر پژوهشی مفید بود و کاربردهای کلینیکی خطشناسی توسعه یافت. در همین سال، الکساندر لوریا، روانشناس روس، استفاده از دستخط برای تعیین محل آسیبهای مغزی را مورد مطالعه قرار داد. در سال ۱۹۵۰ دوباره به مطالعات عصب شناسی خود باز گشت و مطالعات گذشته اش را پی گیری نمود و تا پایان عمر به بررسی های خود در زمینه ی نوروسایکولوژی ادامه داد و در سال ۱۹۷۷ بر اثر عارضه ی قلبی درگذشت .
الکساندر رومانوویچ لوریا، یک روانپزشک عصبی شوروی روسی بود که اغلب به عنوان پدر تشخیص های عصبی و روانی مدرن شناخته می شود. در طول کار بالینی خود، با قربانیان آسیب مغزی در جنگ جهانی دوم، او مجموعه وسیعی از آزمایشات عصب روانشناختی را توسعه داد که امروزه نیز در اشکال مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. او عملکرد مناطق مختلف مغز و فرآیندهای یکپارچه سازی مغز را به طور کلی تجزیه و تحلیل کرد. اصلی ترین کار لوریا عملکردهای قشری در انسان (1962) یک کتاب روانشناسی پرکاربرد است که به بسیاری از زبانها ترجمه شده و در سال 1973 با "مغز کار" تکمیل شد.
آنچه کمتر شناخته شده است این است که علاقه اصلی لوریا قبل از جنگ به روانشناسی معناشناسی (به عنوان مثال، مطالعه نحوه اهمیت دادن مردم به کلمات و دستورالعمل ها) بود. او به دلیل مطالعات خود در مورد افراد تحصیل کرده ضعیف در اتحاد جماهیر شوروی جنوبی مشهور شد، که نشان می دهد آنها از طبقه بندی متفاوتی نسبت به جهان تحصیل کرده (که توسط عملکرد ابزار آنها تعیین می شود) استفاده می کنند.
او یکی از بنیانگذاران روانشناسی فرهنگی-تاریخی و یکی از رهبران حلقه ویگوتسکی بود که به "دایره ویگوتسکی-لوریا" نیز معروف است. فارغ از کار با ویگوتسکی، لوریا به دلیل دو مورد استثنایی از نظر روانشناسی مشهور است: ذهن یک منونیست، بر روی سلیمان شرشفسکی، که حافظه بسیار پیشرفته ای داشت. و مردی در دنیای متلاشی شده، درباره لو زاستسکی، مردی که از آسیب مغزی شدید رنج می برد.
در طول دوران حرفه ای خود، لوریا در زمینه های مختلف دانشگاهی در موسساتی مانند آکادمی آموزش کمونیستی (دهه 1920-1930)، موسسه تجربی نقص شناسی (1920-1930، 1950-1960، هر دو در مسکو) و آکادمی روان درمانی اوکراین (خارکف، اوایل دهه 1930) کار کرد و در موسسه اتحادیه پزشکی تجربی و موسسه بوردنکو برای جراحی مغز و اعصاب (اواخر دهه 1930).
از او آثاری در مورد فلسفه علم، پروسهٔ آموختن و فراموش کردن، کندذهنی، و تشریح اینکه چگونه آسیب به قسمتهای معینی از مغز، بر رفتار خاصی از انسان تأثیر میگذارد، به جا مانده است.
لوریا که در رژیم شوروی، فعالیتهای علمی خود را انجام میداد، خود را پیرو اندیشههای کارل مارکس میدانست.از او کتابهایی به فارسی برگردانده شدهاست. در این زمینه دکتر حبیب الله قاسم زاده آثاری داشتهاست.
لوریا اعتقاد به یک روش کیفیتی خاص برای تشخیص داشت و اصولاٌ مخالف یک روش استاندارد و خاص در تمامی موارد بود. او اعتقاد داشت که کارایی نوروپسیکولوژی به هیج عنوان با روش های کمی قابل اندازه گیری نیست.
LNNB مخفف (Luria Nebreska Neuropsychological Battery ) نوعی مقیاس تست استاندارد است که برای پژوهش و ارزیابی در مورد اشخاص ناتوان از نظر نوروپسیکولوژی مورد استفاده قرار می گیرد این تست بر پایه فعالیت های لوریا این روانشناس عصبی روسی که فعالیت های مفید و سازنده ای را در مورد کارایی مغز چه در سطح تئوری و چه در سطح درمانی انجام داد بنا شده است. بنابراین، اگرچه نام او بر این روش گذاشته شده است اما سهم او از این روش تنها در بخش تئوری بوده است. به علاوه، LNNB تاحدی بر پایه تحقیقات نوروپسیکولوژی لوریا و روشهای اندازه گیری ایجاد شده توسط کریستینسن در سال ۱۹۷۵ بوجود آمده است. این تست شامل مواردی است که لوریا در مصاحبات درمانی خود انجام می داد که برخی از آنها در LNNB نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
در بیوگرافی او همسر لوریا ، هومسکایا شش زمینه اصلی تحقیق لوریا در طول زندگی خود را مطابق با طرح کلی زیر خلاصه کرد:
(1) تعیین اجتماعی-تاریخی روان انسان ،
(2) تعیین زیست شناختی (ژنتیک) روان انسان ،
(3) عملکردهای روانشناختی بالاتر با علامت ها و نشانه ها. سیستم کلامی به عنوان سیستم اصلی نشانه ها (همراه با تمایز مشهور لوریا در سه قسمت از آن)
(4) سازمان سیستماتیک عملکردهای روانشناختی و هوشیاری (همراه با طرح چهار قسمت شناخته شده لوریا از این) ،
(5) مکانیسم های مغزی ذهن (مغز و روان) ؛ پیوندهای بین روانشناسی و فیزیولوژی
(6) رابطه بین نظریه و عمل.
حلقه ویگوتسکی - لوریا ( Vygotsky-Luria Circle )
در سال 1924 لوریا با لو ویگوتسکی ملاقات کرد، که تأثیر زیادی بر او داشت. از پیوند رابطی این دو روانشناس، دایره ای که بعداً ویگوتسکی نامیده شد، البته به دایره ویگوتسکی-لوریا نیز مشهور شد، بوجود آمد. در دهه 1920، لوریا همچنین با دانشگاهیان مختلفی از جمله آلکسی لئونتیف، مارک لبدینسکی، الکساندر ساپوروشتس، بلوما زیگارنیک ملاقات کرد که بسیاری از آنها همکاران مادام العمر وی باقی ماندند.
دایره ویگوتسکی ( معروف به دایره ویگوتسکی – لوریا ) یک شبکه غیررسمی تأثیرگذار از روانشناسان ، آموزش دهندگان ، متخصصان پزشکی ، فیزیولوژیست ها و دانشمندان علوم اعصاب بود که با لو ویگوتسکی (1896–1934) و الكساندر لوریا (1902–1977) ، شروع در دهه 1920 در مسکو تا اوایل دهه 1940 در اتحاد جماهیر شوروی (مسکو, لنینگراد و خارکف ) کار این دایره به بنیان گذاشتن علم یکپارچه ذهن ، مغز و رفتار در رشد فرهنگی و زیست اجتماعی آنها کمک کرد ، همچنین با نام مبهم و نا دقیق از روانشناسی فرهنگی - تاریخی است .
ویگوتسکی و همکاران او (لئونتیف و لوریا) مانند برونر که به ساخت دموکراتیک جامعه اش معتقد است (البته به شکل منتقدانه) به تفکر هگل، انگلس و مارکس و به ویژه انگلس معتقدند و تلاش داشتند که روانشناسی مارکسیستی را بنا کنند.
هدف تلاش های ویگوتسکی و گروه همکاران او تبدیل ساختار فکری روس ها از “رعیت” به شهروند” بود یعنی آن ها می خواستند زمینه ذهنی درماندگیف از خود بیگانگی را بزدایند و به جای آن ذهنیت سوسیالیستی مبتنی بر فعالیت و تعهد نسبت به جامعه ای برمبنای همکاری و مشارکت را تقویت کنند.
او با ویگوتسکی، پروژه ای را در اواسط دهه 1920 برای توسعه روانشناسی به عنوان یک ژانر کاملاً جدید آغاز کرد. این رویکرد ترکیبی از روانشناسی "فرهنگی"، "تاریخی" و "ابزاری" است و در حال حاضر بیشتر از آن به عنوان روانشناسی فرهنگی-تاریخی یاد می شود. این بر نقش واسطه ای فرهنگ، به ویژه زبان، در توسعه عملکردهای روانشناختی بالاتر در هستی زایی تأکید می کند.
این گروه پس از حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی در آغاز جنگ جهانی دوم متفرق شدند ، اما نفوذ اعضای سابق آن در علم شوروی از دوره پس از جنگ ، به ویژه پس از آنکه روانشناسی شوروی سرانجام در اوایل دهه 1960 به قدرت رسید. مشکلی در نظریه های حلقه ویگوتسکی و اتصال آن به نسل فعلی سوگیری ها و سوءتفاهمات با تاریخ روانشناسی شوروی است.
این حلقه به طور کلی شامل حدود سه ده نفر در دوره های مختلف ، از جمله لئونید ساخاروف, بوریس وارشاوا, نیکولای برنشتاین, سلیمان گلرشتاین, مارک لبدنسکی, لئونید زانکوف, الکسی لئونتیف, الكساندر زاپوروژتس, دانیل الکونین, لیدیا بوژوویچ, بلوما زیگارنیک, فیلیپ باسین ، و خیلی های دیگر. روانشناس آلمانی-آمریکایی کورت لوین و کارگردان فیلم و نظریه پرداز هنر روسیه سرگئی آیزنشتاین همچنین به عنوان "اعضای پیرامونی" حلقه ذکر شده است.
دایره ویگوتسکی پس از نقل مکان ویگوتسکی از شهر استان گومل در بلاروس در حدود سال 1924 در مسکو تشکیل شد. وی در آنجا در انستیتوی روانشناسی با دانشجویان تحصیلات تکمیلی زانکوف ، سولوف ، ساخاروف و وارشاوا و همچنین همکار آینده الکساندر لوریا دیدار کرد. این گروه رشد فزاینده ای داشت و در مسکو ، خارکف و لنینگراد فعالیت می کرد. همه در اتحاد جماهیر شوروی از آغاز جنگ جهانی دوم در 1 سپتامبر 1939 تا آغاز جنگ جهانی دوم جنگ میهنی بزرگ ، 22 ژوئن 1941 ، چندین مرکز تحقیقات پس از ویگوتسکی توسط لوریا ، لئونتیف ، زانکوف و الکونین تشکیل شد. این حلقه هنگامی پایان یافت که اتحاد جماهیر شوروی برای شروع جنگ بزرگ میهنی توسط آلمان مورد حمله قرار گرفت.
ویژگی های روانشناسی مارکسیستی از نظر لوریا
لوریا علم روانشناسی را “علم رفتار ارادی انسان” نامیده و اصول شش گانه زیر را برای آن ذکر کرده:
- با بازتاب شناسی مرتبط است و بازتاب شناسی پایه یادگیری و تغییر است. آگاهی نوعی بازتاب داخلی یا ذهنی واقعیت عینی است.
- بازتاب هایی که بر پایه رفتارند در تعامل دیالکتیک با ساخت های روانشناختی و عصب شناختی اند (تعامل ساخت های درونی و ساخت های روانشناختی و اجتماعی).
- نظریه باید خودش را در عمل نشان دهد (یعنی تعمل ذهن و عین). بنابر نظر لنین نظریه آن قدر باید با عمل جور باشد که اگر عدم انطباقی دیده شود مشکل از عمل باشد نه از نظر و طبق نظر هگل « اگر نظریه با عمل جور نیاید وای به حال عمل». و به این دلیل روانشناسی مارکسیستی به آموزش و پرورش گرایش دارد.
- رشد فرد جزئی از رشد نوع انسان است. یعنی توازی رشد نوعی و فردی یا همان تاریخی نگری.
- نگاه ماتریالیستی و غیرمتافیزیکی
- ماتریالیست از نوع دیالکتیک است یعنی در تعامل رشد می کند (تحت تأثیر مارکس و لنین) در مقابل ماتریالیست مکانیکی آمریکایی که پراگماتیسمی است و اصولاً به آگاهی و رشد ذهنی کاری ندارد.
روانشناسی زبان
پس از جنگ، لوریا کار خود را در موسسه روانشناسی مسکو ادامه داد. او به طور موقت از گروه روانشناسی بازنشسته شد و در دهه 1950 به تحقیقات مربوط به کودکان کم توان ذهنی در گروه نقص شناسی روی آورد. در اینجا او پیشگام ترین تحقیقات خود را در زمینه روانشناسی کودک انجام داد و توانست به طور دائم از تأثیر تحقیقات اولیه پاولوف که هنوز در آن زمان در اتحاد جماهیر شوروی اعمال می شد، فاصله بگیرد. لوریا علناً اعلام کرده است که علایق وی محدود به مطالعه خاص "سیستم سیگنال دهی پاولوف" بوده است تا توضیح اولیه ساده پاولوف از رفتار انسان بر اساس "بازتاب شرطی از طریق تقویت مثبت". علاقه مستمر لوریا به عملکرد نظارتی زبان در اواسط دهه 1950 دوباره مطرح شد و در تک نگارش او، که در سال 1957 با عنوان نقش گفتار در تنظیم رفتارهای عادی و غیر عادی منتشر شد، خلاصه شد.
استدلال او، راجع به تأثير بزرگ زبان در رشد جريان هاي ذهني کودکان، عاملي در توسعه نتايج جالب نقش زبان در يادگيري محسوب است.
در این کتاب، لوریا نگرانی های اصلی خود در این زمینه را از طریق سه نکته مختصر خلاصه کرده است که هومسکایا به شرح زیر است:
1- نقش زبان در توسعه فرایندهای ذهنی.
2- توسعه عملکرد نظارتی زبان.
3- تغییرات در عملکردهای نظارتی زبان ناشی از آسیب های مغزی مختلف.
لوریا سه مرحله رشد زبان در کودکان را در رابطه با "شکل گیری مکانیسم اقدامات داوطلبانه بیان کرد:
1- اقدامات بدون تأثیر کلامی تنظیم کننده
2- اقدامات با نفوذ
3- اقدامات با تأثیر کلامی انتخابی
تحقیقات لوریا در مورد اختلالات زبان بر (1) بیان گویا، (2) گفتار تأثیرگذار، (3) حافظه، (4) فعالیت فکری و (5) شخصیت متمرکز بود.
کتاب زبان و شناخت ، آخرین اثر الکساندر رومانوویچ لوریا نوروپسیکولوژیست معروف روسی است. آن چه در این کتاب آمده است، در واقع، بیانگر دیدگاه او دربارۀ روانشناسی و نوروپسیکولوژی زبان است که بر اساس مبانی نظری و پژوهشی، در طول مدت زندگی علمی و حرفه ای او شکل گرفته است. در این کتاب، سازوکارهای زیرساخت زبان در ارتباط با شکلگیری و تحول شناخت و آگاهی، به بهترین وجهی، توضیح داده شده است و حرکت فکری لوریا در چارچوب رویکرد روانشناختی معلم خود، ویگوتسکی، به نمایش درآمده است. در فصلهای مختلف کتاب، موضوعهای مهمی مانند رشد زبان در کودکان، کارکرد نظم بخشی گفتار، اثر آسیبهای مغزی در فرایندهای زبانی شناختی، نقش نوشتن در تفکر و آگاهی و چنین تفاوتهای فرهنگی در زبان و شناخت،به تفصیل و با ذکر شواهد نمونههای بالینی و تجربی جالبی، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. خوانندگان آشنا با آثار لوریا این کتاب را به عنوان نوعی جمعبندی از افکار و آرای او و خوانندگان ناآشنا با آثار لوریا آن را به عنوان مقدمهای بر دیگر آثار وی، ارزیابی خواهند کرد. مطالعۀ این کتاب برای روانشناسان، روانپزشکان، متخصصان مغز و اعصاب، عصبپژوهان، متخصصان زبانپریشی، گفتاردرمانی و آسیبشناسی گفتار و پژوهندگان علوم شناختی توصیه میشود.
آفازی زبانی
نظریه عصب روانشناختی لوریا در مورد زبان و گفتار به وضوح بین فازهایی که زبان درونی را در درون آگاهی فردی جدا می کند و زبان گفتاری، که برای ارتباط بین موضوعی بین افراد در نظر گرفته شده است، تمایز قائل می شود. در مورد رمزگذاری زبان درونی، لوریا این مراحل پی در پی را بیان کرد: ابتدا از زبان درونی به بازنمایی مجموعه های معنایی، سپس به ساختارهای معنایی عمیق، سپس به ساختارهای نحوی عمیق، و سپس به گفتار سطحی منتقل می شود.
از نظر لوریا نه تنها تمایز مراحل متوالی لازم برای رسیدن از زبان درونی به گفتار سریال از اهمیت ویژه ای برخوردار بود ، بلکه تأکید بر تفاوت رمزگذاری اندیشه ذهنی درونی که به گفتار بین الاذهانی تبدیل می شود. این در تضاد با رمزگشایی گفتار گفتاری است زیرا از افراد دیگر برقرار می شود و به زبان درونی ذهنی قابل رمزگشایی است. در مورد رمزگذاری زبان درونی ، لوریا این مراحل پیاپی را بیان می کند که ابتدا از زبان درونی به نمایش های مجموعه معنایی ، سپس به ساختارهای معنایی عمیق ، سپس به ساختارهای نحوی عمیق و سپس به گفتار سطح سریال می رود. برای رمزگذاری گفتار سریال ، مراحل ثابت باقی ماندند ، اگرچه رمزگشایی در جهت مخالف انتقال بین مراحل مشخص بود.
روانشناسی عصبی کودک
این حوزه عمدتا بر اساس کتاب ها و نوشته های لوریا در زمینه روانشناسی عصبی شکل گرفته است که در طول تجربیات وی در سال های جنگ و دوره های بعد ادغام شده است. تحت نظارت لوریا، همکارش سیمرنیتسکایا مطالعه عملکردهای غیر کلامی (دیداری و فضایی) و کلامی را آغاز کرد و نشان داد که آسیب به نیمکره چپ و راست باعث ایجاد اختلالات مختلف در کودکان نسبت به بزرگسالان می شود. این مطالعه تعدادی از تحقیقات سیستماتیک را در مورد تغییرات در بومی سازی عملکردهای روانی بالاتر در طول فرایند رشد آغاز کرد. "تحقیقات عمومی لوریا عمدتا بر درمان و توانبخشی متمرکز بود"، و مشاهدات مربوط به توانبخشی، مستقیم و خود به خود تعمیم یافت.
در زمینه عصب روانشناسی کودک ، "نیاز به ایجاد آن از این واقعیت حکایت داشت که مشخص شد کودکان مبتلا به آسیب موضعی مغز ویژگیهای مختلف خاصی از انحلال عملکردهای روانشناختی را نشان می دهند. تحت نظارت لوریا ، همکار وی سیمرنیتسکایا شروع به مطالعه غیر کلامی (بصری - فضایی) و عملکردهای کلامی ، و نشان داد که آسیب به نیمکره چپ و راست انواع مختلفی از اختلالات در کودکان را نسبت به بزرگسالان تحریک می کند. این مطالعه تعدادی از تحقیقات منظم راجع به تغییر در محلی سازی عملکردهای بالاتر روانشناختی در طی روند رشد را آغاز کرد " تحقیقات عمومی لوریا بیشتر در معالجه و توان بخشی "گفتار" بود و مشاهدات مربوط به توانبخشی مستقیم و خود به خودی تعمیم یافت. زمینه های دیگر شامل "آثار لوریا در زمینه توانبخشی گفتار رسا و چشمگیر (Tzvetkova ، 1972) ، 1985) ، حافظه (Krotkova ، 1982) ، فعالیت های فکری (Tzvetkova ، 1975) و شخصیت (Glozman ، 1987) در بیماران مبتلا به آسیب موضعی مغز. "
نظریه ساختار مدل مجموعه عملکردی مزاج لوریا
لوریا کتاب معروف خود را با عنوان مغز کار در سال 1973 به عنوان یک جلد مختصر و اضافی برای کتاب خود در سال 1962 به نام عملکردهای قشری بالاتر در انسان منتشر کرد. در این جلد، لوریا نظریه جهانی سه قسمتی خود را در مورد مغز در حال کار خلاصه کرد که شامل سه فرایند پیوسته فعال است، که او به شرح زیر توصیف کرد:
1- سیستم توجه (پردازش حسی)
2- سیستم برنامه نویسی حافظه
3- سیستم حفاظت از انرژی در دو سطح قشری و لیمبیک
این مدل سپس به عنوان ساختار مدل مجموعه عملکردی مزاج مورد استفاده قرار گرفت که با عملکرد سیستم های انتقال دهنده عصبی مطابقت دارد.
جهان گمشده و جهان بازیافته ( مردی با جهانی در هم شکسته )
این کتاب، داستان زندگی شخصی است که مغز او در جنگ جهانی دوم، به شدت آسیب می بیند و دچار اشکال می شود. اما قربانی ( سرباز زازتسکی) با وجود آن که مایه های مهم اولیه را از لحاظ گرفتن و پردازش اطلاعات از دست داده است، مدام در حال خویشتن نگری و ره گزینی است. با همه نیرو و توان خود می کوشد زندگی گذشته خود را بازیابد، چنان عمل می کند که گویی امیدی برای آینده دارد و خستگی ناپذیر است. این کتاب، بیان تلاش ها، کشمکش ها، یأس ها و امیدها، فرازها و نشیب ها، شکست ها و پیروزی ها از زبان خوداوست همراه با جمع بندی و بحث های علمی بسیار آموزنده و جالب از الکساندر رومانوویچ لوریا، نورو پسیکولوژیست مشهور قرن بیستم.
نورورسایکولوژی
وی تجزیه و تحلیل عمیقی از عملکرد مناطق مختلف مغز و به طور کلی فرآیندهای تلفیقی مغز انجام داد. Opur magnum Luria ، توابع بالاتر قشر در انسان (1962) ، یک کتاب درسی روانشناسی است که بسیار مورد استفاده قرار گرفته و به بسیاری از زبانها ترجمه شده و وی آن را در 1973 تکمیل کرده است .
لوریا به دلیل دو مطالعه موردی فوق العاده روانشناختی به طور گسترده ای شناخته شده است: ذهن یک مانیسم، در باره سلیمان شرشفسکی ، که حافظه بسیار پیشرفته ای داشت ؛ و مردی با جهانی در هم شکسته، در مورد یک مرد با آسیب تروماتیک مغز.
الکساندر لوریا (Luria) از دیگر کسانی است که کارهایش تاثیر پرنفوذی بر رویکرد زیستی – عصبی داشته است. وی مغز را به عنوان واحدهای کارکردی نظامهای متمایز مفهومسازی کرد. این واحدها با یکدیگر هماهنگی دارند و کل یکپارچهای را تشکیل میدهند.
بر طبق نظریه لوریا، مغز از سه بخش عملکردی تشکیل شده است و هر فعالیت مستلزم همکاری این واحدها است. این سه بخش عبارتند از:
الف. واحد برانگیختگی یا ساختارهای زیر قشری ( شامل دستگاه لیمبیک)، ساقه مغز (شامل ساختمان شبکه ای) و عملکرد ماهیچه ای (تنش) منظم یا درجه از آگاهی دارد. صدمه در بخش یک، کاهش غیرمشخص ماهیچه قشری را موجب می شود که گزینش فرآیندهای شناختی را تقلیل می دهد.
ب. دروندادههای حسی یا لایه قشری مرکزی ( قطعههای گیجگاهی، آهیانهای و پسسری ) (شامل مناطق حسی، شنوایی، بینایی در لب های گیجگاهی، پس سری و آهیانه ای) اطلاعات را دریافت و ذخیره می کنند. این بخش مسئول سازماندهی جانشینی ارتباطات کلامی است. یعنی سازماندهی واحدهای معنایی، نحوی، ساخت واژه، واژگانی و واجی در مرزهای زبانی.
ج. لب پیشانی یا لایه قشری پیش مرکزی یا واحد اجرایی یا هماهنگساز که آغازگر، سازماندهنده و برنامهریزی کننده رفتار است ، فعالیت های ذهنی را برنامه ریزی، تنظیم و کنترل می کند. بخش سه مسئول سازماندهی روابط همنشینی در ارتباطات کلامی است یعنی سازماندهی گفتارهای به هم پیوسته.
به نظر لوریا ، لُب پیشانی و لب گیجگاهی کرتکس مغز ، فرایندهای توالی و تقطیع را کنترل میکنند در حالی که لب آهیانهای و پسسری، فرایند استدلال همزمان را در کنترل خود دارند. نمونهای از تکلیف توالی، یادآوری سریهای اعداد است و تشخیص یک تصویر ناتمام که بخشی از آن کشیده شده است، نمونهای از استدلال همزمان است.
مطالعات لوریا در مورد لوب های پیشانی در پنج زمینه اصلی متمرکز شده اند: (1) توجه ، (2) حافظه ، (3) فعالیت فکری ، (4) واکنش های عاطفی ، و (5) حرکات ارادی. کتابهای اصلی لوریا برای بررسی این عملکردهای لوب های پیشانی با عنوان های (الف) لوب های پیشانی (1966) ، مشکلات عصب روانشناسی (1977) و (ج) عملکردهای لوب های فرونتال (1982 ، پس از مرگ منتشر شده است) عنوان شده اند.
لوریا در خصوص نظم بخشی گفتار عمدتا کارکرد قطعات پیشانی را سهیم می داند و معتقد است که این کارکرد ، هم ردیف عالی ترین کارکردهای روانشناختی است .
آزمایش عصبی روانشناسی لوریا - نبراسکا
لوریا-نبراسکا یک آزمایش استاندارد است که بر اساس نظریه های لوریا در مورد عملکرد عصب روانشناختی ساخته شده است. لوریا در تیمی که در ابتدا این آزمون را استاندارد کرده بود نبود. محققان دیگر به طور غیرمستقیم به عنوان دانشمندی که نتایج مربوطه را در زمینه روانشناسی اعصاب منتشر کرده بود ، به طور غیرمستقیم مورد اشاره قرار گرفتند. به طور خلاصه ، وقتی لوریا برای اولین بار باتری را برای او توصیف کرد ، اظهار داشت که انتظار داشت کسی سرانجام با تحقیقات اصلی خود کاری مانند این را انجام دهد.
آزمون لوریا - نبراسکا ، مجموعه ای از 269 ماده مجزا است که در 11 ازمون فرعی جای می گیرند : کارکردهای حرکتی ، کارکردهای ریتمی ، کارکردهای لمسی ، کارکردهای دیداری ، کارکردهای نگارشی ، گفتار بیانی ، مهارت های روخوانی ، مهارت های حسابی ، حافظه و فرآیند های عقلی . مدت زمان اجزای آزمون 2/5 ساعت است .
LNNB مخفف نوعی مقیاس تست استاندارد است که برای پژوهش و ارزیابی در مورد اشخاص ناتوان از نظر نوروپسیکولوژی مورد استفاده قرار می گیرد. این تست بر پایه فعالیت های لوریا که فعالیت های مفید و سازنده ای را در مورد کارایی مغز چه در سطح تئوری و چه در سطح درمانی انجام داد بنا شده است. بنابراین، اگرچه نام او بر این روش گذاشته شده است اما سهم او از این روش تنها در بخش تئوری بوده است. به علاوه، LNNB تاحدی بر پایه تحقیقات نوروپسیکولوژی لوریا و روشهای اندازه گیری ایجاد شده توسط کریستینسن در سال ۱۹۷۵ بوجود آمده است. این تست شامل مواردی است که لوریا در مصاحبات درمانی خود انجام می داد که برخی از آنها در LNNB نیز مورد استفاده قرار گرفته است.