روش ترمیمی نارساخوانی رونالد دیویس
برای درمان اختلال خواندن از انواع روش های درمانی نام برده می شود . از میان روش های درمانی ، روش ترمیمی دیویس ( Davis restorative method ) جدیدترین ، جامع ترین و کامل ترین روش چند حسی است که برای درمان افراد نارساخوان و در قالب روی آورد ترکیبی ابداع شده است ( اسمیت ، اورات و سالتر ، 2004) .
رونالد دل دیویس ، شخص نارساخوانی است که در سن ۳۸ سالگی دریافت که ادراک چگونه به صورت ذهنی هدایت می شود و چگونه یاد می گیریم به آسانی بخوانیم ، بنویسیم و هجی کنیم ، و توانست بر جنبه ناتوانی خواندن خود غلبه کند و پس از دو سال ،یعنی در سال ۱۹۸۲، با همکاری پرفسور فاطمه علی ( fatima ali ) ،انجمن پژوهش خواندن و مرکز ترمیم نارساخوانی را در کالیفرنیا تاسیس کرد و با ادعای کسب ۹۷ درصد موفقیت و ترمیم و اصلاح دشواری های یادگیری ،شروع به درمان کودکان ،نوجوانان و بزرگسالان مبتلا به ناتوانیهای ویژه یادگیری نمود .
کتاب رونالد دیویس و الدون براون درباره نارساخوانی به نام « موهبت نارساخوانی » توسط مهناز اخوان تفتی و هایده فیضی پور در 1384 ترجمه شده است . اجرای موفقیت آمیز روش دیویس از سال 1987 میلادی نه تنها موجب کاهش مشکلات یادگیری و آموزشی افراد ناتوان در یادگیری شده بلکه تأثیر به سزایی در کاهش هیجانات منفی، ترس و گریز از تکالیف درسی در آنها داشته است. دیویس در این کتاب علاوه بر پرداختن به انواع ناتوانیهای یادگیری، به ترسیم ارتباط شرایط ویژهی دیگر چون کمبود توجه و بیش فعالی با ناتوانیهای یادگیری نیز اهتمام ورزیده است.
دیویس می نویسد : "نارساخوانی، ناشی از یک استعداد ادراکی است. در بیشتر موقعیتها، استعداد تبدیل به یک آمادگی میشود که شخصی رخ دادن آن را درک نمیکند، زیرا به کارگیری استعداد در فرایند تفکر طوری ترکیب میشود، و از زمانی شروع میشود که به اندازهی تنفس کردن طبیعی به نظر میرسد. "
بر این اساس، دیویس از کارکرد ذهنی که موجب نارساخوانی میشود، با عنوان "موهبت" یاد میکند که در واقعیترین معنای کلمه ، یک توانایی فردی، یک استعداد و آن چیز خاصی است که سبب پیشرفت فرد میشود. وی خاطرنشان میکند که همهی افراد نارساخوان، آن موهبتها را به طور کامل در خود رشد نمیدهند، ولی در داشتن عملکرد ذهنی معینی با هم وجه اشتراک دارند.
او تواناییهای بنیادی مشترک بین افراد نارساخوان را در این موارد عنوان میکند:
1- آنها میتوانند توانایی مغز خود را برای تغییر دادن و آفریدن ادراکات مورد استفاده قرار دهند (توانایی اصلی).
2- آنها به خوبی از محیط پیرامون آگاه هستند.
3- کنجکاوی آنها بیشتر از حد متوسط است.
4- آنها به جای کلمهها، بیشتر در قالب تصاویر فکر میکنند.
5- آنها بیشتر، شهودی و دارای حس دریافت بالایی هستند.
6- تفکر و ادراک آنها چندبعدی است (از تمام حسها استفاده میکنند)
7- آنها میتوانند اندیشهها را مانند واقعیت تجربه کنند.
8- آنها دارای تصورات و تخیلات واضحی هستند.
نویسنده بر پایهی تواناییهای یاد شده و بر اساس "چهار کلید رمزگشایی دیویس" سعی در کشف و شناخت نارساخوانی دارد و از این رو مشکلات نارساخوانی، و بهرهگیری صحیح از تواناییهای این دسته از افراد (به ویژه کودکان) را با تمرینات و راهکارهای عملی تشریح میکند که از آن جمله است : تصویرسازی ذهنی و یادگیری چند حسی.
دیویس به دو دلیل دیدگاه خود را دیدگاهی کاملاً متفاوت معرفی می کند:
1- اولاً ادراک را مورد تاکید و مورد استفاده قرار داده است ؛
2- ثانیاً ، به دلیل اینکه خود ، یک فرد نارساخوان بوده است، دارای تجارب مستقیم و بی واسطه ای از این حالت می باشد .
او معتقد است که نارساخوانی، ناشی از عواملی نظیر کژکاری مغز ،گوش داخلی ،آسیب مغزی و...... نیست بلکه حاصل تفکر و شیوه خاصی از واکنش در برابر حس گم گشتگی است . (دیویس،۲۰۰۲) .
مطابق نظر دیویس سه مولفه بوجود آورنده همه نشانه های نارساخوانی می باشند :
1- شیوه خاص تفکر ( تفکر تصویری )
2- توانایی طبیعی برای تحریف ادراکی ( جابجایی چشم ذهن )
3- شیوه خاص واکنش به این تحریف ها ( دیویس و براون ، 2003).
بدین جهت دیویس روش درمانی خود را در دو مرحله ، در جهت رفع آن مشکلات بنا نهاده است .
دو بحثی که دیویس مورد تاکید قرار داده و روش خود را براساس آن تنظیم کرده است عبارتست از :
۱) گم گشتگی
۲) تسلط بر نماد یابی
گم گشتگی
دیویس اظهار داشت نارساخوانی ناشی از عواملی مانند کژکاری مغز ، گوش داخلی و آسیب مغزی نیست ، بلکه حاصل تفکر و واکنش در برابر حس گم گشتگی است .
بنابه گفته ديويس ، نارساخوانی حاصل تفكر و شیوه خاصی از واکنش در برابر حس گم گشتگی می باشد ( ديويس، 2002 ).
دیویس اظهار می دارد : نارساخوانی ، نوعی گم گشتگی است که از طریق یک توانایی شناختی طبیعی بوجود می آید و تصور ذهنی مجسم شده در ذهن جایگزین ادراک حسی بهنجار می شود ؛ این گم گشتگی ، در اثر مواجه شدن با نمادها ، راه اندازی می گردد ؛ همچنین او تاکید می کند که ریشه های نارساخوانی ، تحت تاثیر یک استعداد و قریحه ادراکی است . اين حالت هنگامی به وقوع می پیوندد که به وسیله يک انديشه يا محرک، گیج و سردرگم شده باشیم.
گم گشتگی یعنی گم کردن جهت یا موقیعت شخص ، در ارتباط با سایر چیزها . این حالت هنگامی بوقوع می پیوندد که به وسیله یک اندیشه یا محرک ، گیج و سردرگم شده باشیم . علاوه بر این ، هنگامی نیز روی می دهد که مغز ، اطلاعات دریافت شده را به همدیگر مربوط می سازد . هرگاه شما سرپابایستید و ده بار بطور سریع دور خود بچرخید ، آنگاه گم گشتگی را در قالب سرگیجه ،تجربه خواهید کرد .
هنگامیکه گم گشتگی روی می دهد ، کلیه حس ها ،بغیر از حس چشایی ،تغییر می یابند ،مغز بدون مشاهده مسلم آنچه که چشمهایش در حال دیدن آن هستند ، یک ادراک تغییر یافته از تصاویر را مشاهده می کند . مغز بدون شنیدن مسلم آنچه که چشمهایش در حال دیدن آن هستند یک ادراک تغییر یافته از تصاویر را مشاهده می کند . مغز بدون شنیدن مسلم آنچه که گوشهایش در حال شنیدن آن هستند ، یک ادراک دگرگون شده از صداها را دریافت می کند (دیویس ۲۰۰۲ ، هودیج ۲۰۰۰ ) .
عکس حالت گم گشتگی ،تشخیص موقیعت است که به معنی پی بردن و کشف واقیعتها و موقیعتهای احاطه کننده شخص و قرار دادن خود در ارتباطات مناسب با آنها ، هر گاه شما ، از یک منظر منحصر به فردی که تشکیل دهنده احساس شماست ، جهان بیرون را ببیند ،بشنود،حس کنید ، در حال تشخیص موقیعت قرار گرفته اید . به طور کلی تصویر ذهنی ،یعنی بازنمایی ذهنی یک شیء یا رویداد غالب (خواجوند ،۱۳۷۵) و مکانی که اینچنین تصاویر ذهنی ، از آنجا مشاهده می شوند ، یک نقطه ادراکی ذهنی است ، این نقطه مرکز پویایی ادراک نیز چشم ذهن یا منظر ذهن نامیده می شود . رونالد دیویس نیز در آموزش و ترمیم افراد مبتلا به ناتوانیهای یادگیری ،چشم ذهن و بویژه تصویر ذهنی را بطور اساسی مورد تاکید قرار داده است .
به عبارت ديگر، « خوديابی » که نقطه مقابل گم گشتگی است، زمانی حاصل می شود که فرد بتواند گم گشتگی خود را شناسايی و از روی آگاهی دست به
موقعیت سازی بزند. نتیجه چنین امری، افزايش توانايی فرد در مهارتهای سازماندهی و برنامه ريزی است.زمانی که گم گشتگی اتفاق می افتد تغییر و تحریف در ادراک نشانه ها ، منجر به توقف خواندن و نوشتن می شود . این گم گشتگی نیز باعث می شود افراد نارساخوان مرتکب اشتباهاتی شوند و در نهایت آموزش آنها بی نتیجه می ماند .
تسلط بر نماد یابی
دیویس اظهار می دارد که انسانها برای تفکر ،از هر دو شیوه کلامی و غیر کلامی استفاده می کنند ، ولی ما موجودات بشری ، تمایل به سوی تخصصی کردن داریم . هر شخص ، یکی از شیوه ها را بعنوان سبک اصلی تفکر و شیوه دیگر را بعنوان سبک ثانوی ، مورد تمرین و ممارست قرار خواهد داد. در طول دوره ای مابین سه تا سیزده سالگی ،زمانیکه ناتوانی یادگیری ، شکل می گیرد ، نارساخوان بالقوه اساساً می بایست یک متفکر غیر کلامی باشد ، یعنی شخصی که با تصاویر فکر می کند (دیویس،۲۰۰۲) .
افراد نارساخوان صحبت تک نفری درونی را در موقع فکر کردن به موضوع با متن یا به مقدار جزئی دارند و یا اصلاً ندارند . از آن رو آنچه که در حال خواندن آن هستند ، نمی شنوند مگر اینکه با صدای بلند بخوانند . در عوض با هرکلمه جدیدی که مواجه می شوند ، با اضافه کردن معنا ،یک تصویر ذهنی از آن می سازند .
هر گاه شخص نارساخوانی ، بتواند حالت گم گشتگی خود را شناسایی کند . از روی اراده و آگاهی ،وضعیت موقیعت یابی را در خود بوجود آورد ، آن شخص قادر خواهد بود ، هر زمانی که گم گشتگی پدید آمد آنرا فراموش کند و اطلاعات مورد نیاز برای یادگیری را فرا بگیرد.
مراحل روش دیویس
دیویس (2006) بر این عقیده است که نارساخوانی یک اختلال رشدی و تا اندازه ای خود ایجاد شده است که ایجاد گمگشتگی همراه با ناکامی می نماید و زمانی که این امر ادامه یابد ، یادگیرنده را به یک نارساخوان تمام عیار تبدیل می کند . لذا به منظور جلوگیری از گم گشتگی و به دنبال آن تحریف ادراکی ، هنگام کار با نمادها ( خواندن ، نوشتن ، هجی کردن ، صحبت کردن و محاسبه کردن ) لازم است موقعیت یابی انجام پذیرد ( دیویس ، ترجمه اخوان تفتی و فیضی پور ، 1384).
ديويس نیز در آموزش و ترمیم افراد مبتلا به ناتوانیهای يادگیری، چشم ذهن و به ويژه تصوير ذهنی را به طور اساسی موردتأکید قرار داده است. هرگاه شخص نارساخوانی، بتواند حالت گمگشتگی خود را شناسايی کند؛ از روی اراده و آگاهی، وضعیت موقیعت يابی را در خود به وجود آورد، وی قادر خواهد بود تا هر زمانی که گم گشتگی پديد آمد آن را فراموش کند و اطلاعات موردنیاز برای يادگیری را فرابگیرد ( ديويس، 2006 ).
روش دیویس شامل دو مرحله است :
1- تصویر سازی ذهنی و مشاوره موقعیت یابی ( positioning advice )
در مرحله تصویر سازی ذهنی و مشاوره موقعیت یابی ، کودکان با مفاهیمی از تشخیص موقعیت و این تصور که تعیین موقعیت می تواند در نظر گرفتن خود در موقعیتی مناسب در ارتباط با وقایع و شرایط محیطی باشد ، آشنا می شوند .
اين مرحله دارای همان مفهومی می باشد که نزد آموزگاران و روانشناسان به عنوان توجه شناخته شده است. تمرينات اصلی اين مرحله، با استفاده از تصويرسازی ذهنی انجام می گیرد .
تشخیص موقعیت یا سوگیری فضایی ( کرک و چالفنت ، به نقل از رونقی ، خانجانی و وثوقی رهبری ، 1377) و یا جهت یابی ( کریمی ، 1383 ) به معنای درک درست موقعیت های احاطه کننده است . به این منظور در مرحله موقعیت یابی ، چشم ذهن نارساخوان به نقطه ای که بهترین دریافت و احساس را دارد انتقال داده می شود ( دیویس ، ترجمه اخوان تفتی و فیضی پور ، 1384).
2- تسلط بر نمادها ( symbol mastery )
در مرحله تسط بر نمادها با استفاده از خمیر ، نشانه های خاصی مانند حروف الفبا ، نشانه های نقطه گذاری ( نقطه ، علامت سئوال ، تعجب ، ویرگول و غیره ) و کلمات راه انداز و نامفهوم ، براساس معنای واژه ها ساخته می شود .در مرحله تسلط یابی بر نماد ، نارساخوان با استفاده از خمیر ، حروف الفبا ، علائم نقطه گذاری ، اعداد ، واژه های نامفهوم و مدلی از معنای آن واژگان را می سازد ( دیویس ، ترجمه اخوان تفتی و فیضی پور ، 1384).
تسلطيابی بر نماد ، شیوه ای است که دانش آموز با استفاده از خمیر، حروف الفبا، علائم نقطه گذاری مانند علامت سؤال، علامت تعجب، نقطه و مانند اينها، واژه های نامفهوم و مدلی از معنای واژگان را می سازد و تمرين می کند ( ديويس، 2002).
این دو مرحله متفاوت و در عین حال مکمل یکدیگر می باشند . مشکل ادراکی ، با مشاوره ی موقعیت یابی و نشانه های نارساخوانی ، از طریق تسلط یابی بر نماد اصلاح می شود .
روش اجرا
در آغاز با استفاده از روش ارزیابی ادراکی ، از آزمودنی خواسته می شود با چشمان بسته از یک برش کیک ، تصویری ذهنی بسازد و با جابجایی چشم ذهن خود آن را از منظر های مختلف مشاهده و ویژگی های آن را بیان کند . پس از حصول اطمینان از اینکه آزمودنی توانایی تصویرسازی ذهنی و تغییر چشم ذهن را دارد ، مشاوره ی موقعیت یابی آغاز می گردد .
در این مرحله به آزمودنی کمک می شود تا چشم ذهن خود را به نقطه ای که در حدود 15 تا 20 سانتی متر به طرف بالا و عقب سر ، بر روی خط میانی بدن واقع شده است ، انتقال دهد .
در این صورت یک دید با ثبات و فاقد تحریف را تجربه می کند و لذا در پایان این مرحله ، مهارت خواندن وی به طور چشمگیری بهبود می یابد ، زیرا گم گشتگی ها و تحریف های ادراکی با موقعیت یابی اصلاح می گردد .
پس از آن در مرحله تسلط یابی بر نماد ، از آزمودنی خواسته می شود که هر یک از نمادها ( حروف الفبا ، علائم نقطه گذاری و اعداد ) را با خمیر درست کند ، شناسایی نماید و کاربرد هر یک را بیاموزد . هدف از این مرحله درک و فهم تمام و کمال آن چیزی است که فرد می خواند . لذا از وی خواسته می شود متنی را بخواند و با مشاهده علائم نقطه گذاری ، تصویری از آنچه که خوانده است ، در ذهن خود بسازد . در این هنگام لازم است تا برای هر واژه ای که معنی آن را نمی داند و موجب سردرگمی او شده ، از تسلط یابی بر نماد استفاده نماید .
برای این منظور آزمودنی با کمک آزمونگر کلمه ی مورد نظر را در فرهنگ لغات پیدا کرده ، تلفظ و معنی آن را با صدای بلند می خواند ، از مفهوم توصیف شده یک الگو با خمیر ساخته و در نهایت از آنچه که خلق کرده ، یک تصویر ذهنی می سازد . این فعالیت ادامه می یابد تا آزمودنی بر کلمات سر در گم کننده ( کلماتی که برای آن یک تصویر ذهنی مترادف ندارد ) تسلط یابد .
راهبرد های مهارت خواندن دیویس
تمرین های خواندن دیویس شامل سه راهبرد است :
1- هجی خوانی ( spell- reading ) ( خواندن همراه با هجی کردن کلمات )
2- برانداز کردن - هجی کردن ( sweep –sweep spell ) ( هجی کردن کلمات به صورت کشیده و آهسته )
3- تصویر - در - نقطه گذاری ( picture -at - punctuation )
با استفاده از راهبرد خواندن با هجی خوانی و برانداز کردن - هجی کردن ، نارساخوان می آموزد تا چشمانش را به ترتیب از چپ به راست در زبان انگلیسی و از راست به چپ در زبان فارسی حرکت دهد و به درستی حروف و کلمات را بازشناسی کند . این امر کمک می کند تا به هنگام خواندن ، عادت سرسری خواندن و نخوانده رد شدن از روی کلمات و خطوط از بین برود .
از راهبرد تصویر - در - نقطه گذاری نیز در درک مطلب استفاده می شود ، زیرا در این مرحله به فرد آموزش داده می شود که هنگام خواندن ، با مشاهده یکی از علائم نقطه گذاری - تصویری از آنچه را که عبنا خوانده است ، در ذهن خود بسازد ( لای وال ، 2010 ، دیویس ، 2006).