نظریه نوپیاژه ای رشد آندریاس دمیتریو
آندریاس پانتلی دمیتریو ( Andreas Panteli Demetriou ) متولد 15 آگوست 1950 در قبرس یونانی نشین ، روانشناس رشد و سابق وزیر آموزش و فرهنگ قبرس بود .
دمتریو در استرانگیلو فاماگوستا در قبرس متولد شد . او با جولیا تساكالئا ازدواج كرده است و دارای دو پسر به نام های پانتلیس و دیمیتریس است. وی پس از فارغ التحصیلی از سالن ورزشی Pancyprium ، قدیمی ترین مدرسه متوسطه در قبرس ، به تسالونیکی یونان رفت و در آنجا در دانشگاه ارسطو تسالونیکی روانشناسی خواند. وی در سال 1983 دکترای روانشناسی دریافت کرد. وی استاد روانشناسی رشد در دانشگاه ارسطو سالونیك تا سال 1996 بود . وی سپس به دانشگاه قبرس رفت و در آنجا استاد روانشناسی بود تا اینكه وزیر آموزش و پرورش شد. در حال حاضر وی استاد روانشناسی و رئیس دانشگاه نیکوزیا است و بنیاد تحقیقات وی همچنین رئیس انجمن روانشناسان Pancyprian است.
به عنوان یک وزیر آموزش و فرهنگ وی از مارس 2008 تا آگوست 2011 برنامه بزرگی از اصلاحات را در آموزش قبرس هدایت کرد که شامل تدوین برنامه های درسی جدید در تمام موضوعات و مقاطع از پیش دبستانی تا دبیرستان و گسترش سیستم دانشگاهی کشور است. وی همچنین به ارتقا universities دانشگاه های قبرس به مراکز منطقه ای تعالی و همکاری کمک کرد. علاوه بر این ، وی سیستم حاکمیت فرهنگی را اصلاح کرد تا سازندگان و مردم فرهنگ در سازوکارهای تصمیم گیری درباره هنر و فرهنگ دخیل باشند. سرانجام ، وی تلاش کرد تا از طریق یک سری تغییرات در عملکرد اداری ، کارایی وزارت را بهبود بخشد.
اخیراً ، او روابط بین رشد فکری و رشد شخصیت و همچنین روابط بین رشد فکری و رشد مغز کار می کند . وی همچنین در حال کار بر روی کاربردهای آموزشی نظریه خود است. این نظریه در بیش از 180 کتاب و مقاله ارائه شده است ، مانند (1) معماری و پویایی توسعه ذهن, (2) توسعه پردازش ذهنی , و (3) وحدت و مدولار بودن در ذهن و خود. ژورنالها ایده های جدید در روانشناسی ، بررسی توسعه, علوم توسعه, مرور روانشناسی تربیتی ، و هوش مباحث ویژه ای را در بحث در مورد جنبه های نظریه خود اختصاص داد.
- 1996 - 1975 - وی در گروه روانشناسی و آموزش و سپس دانشکده روانشناسی ، در دانشگاه ارسطویی تسالونیکی ، از همه رده ها روانشناسی تدریس کرد.
- 1992–1994 - رئیس دانشکده روانشناسی ، دانشگاه ارسطویی تسالونیکی.
- 1996–2008 - استاد روانشناسی ، دانشگاه قبرس.
- 1996–1998 - رئیس گروه علوم تربیتی ، دانشگاه قبرس.
- 1999–2002 - معاون رئیس و سرپرست دانشگاه قبرس.
- 2003–2004 - رئیس دانشکده علوم انسانی و اجتماعی ، دانشگاه قبرس.
- 2004–2006 - رئیس دانشکده علوم و علوم اجتماعی آموزش و پرورش ، دانشگاه قبرس.
- 2004–2008 - رئیس م Foundسس هیئت مدیره موقت دانشگاه صنعتی قبرس.
- 2006–2008 - رئیس کنفرانس روتورهای دانشگاه های قبرس.
- 2011–2011 - وزیر آموزش و فرهنگ جمهوری قبرس.
- 2011– - رئیس ، بنیاد تحقیقات دانشگاه نیکوزیا.
- 2012– - رئیس انجمن روانشناسان Pancyprian.
- 2018– - هیئت تحریریه مجله هوش.
نظریه رشد شناختی
آندریس دمتریو (۲۰۰۶) معتقد است که نظریههای مختلف نوپیاژهای که در بالا شرح داده شد مفاهیمی را خلق کردند که قادر است جنبههای پردازش عملکرد شناختی را توضیح دهد. همچنین آنها یک پایگاه اطلاعاتی غنی در مورد تحول ظرفیت پردازش در طول دوران کودکی و نوجوانی ایجاد نمودند. با این حال، آنها هم چنان مشکل حیطههای ممکن تفکر و تقریباً به طور کامل مشکل درک از خود و خودتنظیمی نادیده گرفته اند. بنابراین نیاز به نظریهای بود که تمام موفقیتهای پژوهشهای قبلی را در یک چارچوب منسجم ادغام کند. بر طبق نظریۀ دمتریو، ذهن یک بنای سه سطحی سلسله مراتبی است که در بردارندۀ سطح وابسته به محیط ، وابسته به خود ، و یک سطحی که توسط عوامل بالقوه پردازش میشود. سطح وابسته به محیط شامل سیستمهایی هست که در بازنمایی و پردازش حوزههای مختلف روابط و مفاهیم در محیط متخصص هستند. سطح وابسته به خود شامل «خودتوصیفی» و «خودرهنمودی» می شود که درک از خود، فهم اذهان دیگر، و خودتنظیمی را هدایت میکند. این سطح شامل ساختارها و کارکردهایی است که مسئول ثبت فعالیتهای شناختی خود و دیگران است. همچنین آن نقشههای را که برای تنظیم فعالیت ذهنی میتواند مورد استفاده قرار گیرد را ایجاد میکند. سطح سوم شامل ساختارها و کارکردهایی است که عوامل بالقوۀ پردازش اطلاعات سیستم را در یک زمان معین مشخص میکند.
دموتریو با اتکای به پژوهشهای تجربی در آزمایشگاه هفت سیستم وابسته به محیط را شناسایی کرده که عبارتند از:
۱- سیستم مقوله ای-تحلیلی که با روابط مشابهت و تفاوتها سرو کار دارد. این سیستم متفکر را قادر میسازد شباهتها و تفاوتها را مقایسه کند و مفاهیمی برای بازنمایی آنها خلق کند.
۲- سیستم کمی-نسبتی که با تغییرات و روابط کمی سر و کار دارد. عملیات عددی، عملیات اصلی این سیستم هستند. همچنین دیگر فرآیندهای پیچیدهتر، مانند استدلال نسبی و یا جبری، برای پردازش جنبههای کمی پیچیدهتر از محیط را در بر میگیرد.
۳- سیستم علی-تجربی که به روابط علت و معلولی میپردازد. این سیستم شامل فرایندهایی مانند شکلگیری فرضیه، آزمون فرضیه و ساخت الگوهایی است که فرد را قادر به کشف و بیان ساختار علت و معلولی پدیدههای مورد مطالعه میکند.
۴- سیستم فضایی-تخیلی که با روابط فضایی و بازنمایی قابل تصور از محیط سر و کار دارد. این سیستم شامل فرایندهایی مانند دوران ذهنی، اسکن کردن و دگرگونی تصاویر ذهنی است.
۵- سیستم کلامی-گزاره که با حقیقت و کذب و اعتبار و عدم اعتبار فرایند اطلاعات در بیان شفاهی سرو کار دارد. این سیستم شامل عملیات اساسی استدلال استقرایی یا قیاسی، مانند دلالت، انتقال، ناسازگاری، و غیره میشود. بنابراین نه تنها توانایی انتقال اطلاعات به صورت سیستماتیک را دارد بلکه میتواند اطلاعاتی که توسط دیگران به او منتقل میشود را به منظور سیستماتیک و سازگار بودن آن مورد بررسی قرار دهد.
۶- سیستم اجتماعی- بین فردی که به درک روابط و تعاملات اجتماعی میپردازد. این سیستم شامل عملیات و فرآیندهای است که کودک را قادر میسازد نیروهای اساسی تعاملات اجتماعی کلامی و غیر کلامی، مانند انگیزه ها و نیات را درک و دستکاری کند.
۷- سیستم ترسیمی-تصویری : این سیستم که مخصوص انسان است و شامل مهارتهای چندگانه و عملیاتی میشود. این سیستم به بسیاری از سیستمهای یکپارچه ذکر شده در بالا یک کلیت منحصر به فرد میبخشد و در ارتباط با هریک از سیستم ها از فرآیندها و توانایی های قابل تصور و جنبشی به منظور بازنمایی تصویری از روابط استفاده میکند. انسان از طریق این سیستم میتواند محیط خود و یا افکار خود را با خلق نقاشی یا هر نوع دیگر از نماد دیگری بیان کند (دمتریو و کازی، ۲۰۰۱، به نقل از دمتریو، ۲۰۰۶).
سازمان این سیستم ها از اصول زیر تبعیت میکند:
الف- تخصیص حیطه ای : هرسیستمی وابسته به حیطۀ خاص هستند. یعنی این که هر کدام از این سیستمها در بازنمایی و پردازش اشکال متفاوت روابط در محیط تخصص دارند.
ب- تخصیص رویه ای : هر سیستم درگیر اشکال مختلفی از عملیات ذهنی است. یعنی منعکس کنندۀ ویژگی روابطی است که حیطۀ واقعیت سیستمها را مشخص می کند.
پ- سوگیری نمادین : هر سیستمی از نمادها بهره می گیرد، نمادهایی همچون تصورات ذهنی اعداد یا زبان که به اقتضات حیطهای نیز مربوط میشود. به عنوان مثال، اطلاعات مربوط به فضا به بهترین شکل از طریق تصورات ذهنی بازنمایی میشود. اطلاعات کمی به بهترین شکل ممکن از طریق نمادگذاری ریاضی بازنمایی می شود.
ت- استقلال کارکردی یا تحولی : هر سیستمی میتواند بدون حمایت سیستمهای دیگر در پردازش حیطۀ مرتبط با خود عمل کند و ممکن است تا اندازهای تحول مستقل به فردی را طی بکند به همین خاطر به این سیستم ها قابلیت تخصصی گفته میشود (دمتریو و کازی، ۲۰۰۱۳).
۲- سطح وابسته به خود
این سطح دربردارندۀ کارکردها و فرایندهای وابسته به نظارت، بازنمایی، درک و تنظیم کارکرد و فرایندهای وابسته به محیط میشود. بنابراین عملکرد بهینه و هوشمند در هر زمان بستگی به تعامل بین دو سطح وابسته است زیرا حل مسئلۀ کارآمد و تصمیمگیری به استفادۀ کارکردهای وابسته به محیط و فرایندهای تحت هدایت بازنمایی سطح وابسته به خود نیازمند است.
۳ – سطح پردازش: دو سطح عملکرد ذهنی که ذکر شد تحت محدودیت پتانسیلهای سیستم پردازش عمل میکنند و با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. به همین دلیل دمتریو و همکاران (۲۰۰۶) پیشنهاد کرده اند که ظرفیت این سیستم را میتوان در سه بعد تعیین کرد: سرعت پردازش ، کنترل پردازش ، و ذخیره سازی. سرعت پردازش بیانگر حداکثر زمانی است که سیستم برای ضبط و تفسیر اطلاعات نیاز دارد. کنترل پردازش، تعیینکنندۀ بهرهوری سیستم در انتخاب عمل ذهنی مناسب است. ذخیره سازی شامل بافرهای تخصصی ذخیره شده از قبیل واج یا یک بافر بصری است. بنابراین تخصص آن ذخیره سازی اطلاعات صوتی و تصویری است. همچنین فرایندهای اجرایی مرکزی که مناسب عملکرد ذخیرهسازی بافرها است را هماهنگ و موزون میکند.
تحقیقات وی بر روی توسعه شناختی است . از همان ابتدا او تلاش کرد تا یک نظریه جامع از رشد شناختی را با هدف ادغام جنبه های تجربی معتبر مانند نظریه پیاژه با تئوری روان سنجی و شناختی توسعه دهد . یعنی ، این نظریه برای توصیف و توضیح رشد فکری در طول عمر ، تفاوتهای فردی در میزان و جهت های رشد فکری ، و مکانیسم های شناختی زمینه ای برای رشد و تفاوت های فردی است .
طبق نظریه دمتریو ، ذهن انسان در سه سطح عملکردی سازمان یافته است. اولین مورد ، سطح پتانسیل های پردازش است که شامل پردازش اطلاعات می شود ، مکانیزم های اساسی توانایی حضور ، انتخاب ، نمایندگی و کار با اطلاعات می باشد . دو سطح دیگر شامل دانستن فرایندهایی است ، یک جهت گیری به محیط و دیگری به سوی خود.
علاوه بر این، نظریه دمتریو نقش مهمی را به فرآیندهای فراشناختی «خود نظارتی، ثبت خود، خود ارزیابی و خودتنظیمی» نسبت می دهد و عملکرد چندین حوزه نسبتاً خودمختار فکر را به رسمیت می شناسد (Demetriou, 1998؛ Demetriou, Mouyi). سپانودیس، 2010؛ دمتریو، 2003، ص 153).
پتانسیل های پردازش
عملکرد ذهنی در هر لحظه تحت محدودیت های پتانسیل های پردازش موجود در یک سن مشخص اتفاق می افتد. پتانسیل های پردازش از نظر سه بعد مشخص شده اند: سرعت پردازش ، کنترل پردازش و ظرفیت بازنمایی.
1- سرعت پردازش اشاره به حداکثر سرعتی دارد که یک عمل ذهنی معین می تواند به طور مثر اجرا شود. این با توجه به اندازه گیری می شود زمان پاسخ به کارهای بسیار ساده ، مانند زمان مورد نیاز برای شناسایی یک شی.
2- کنترل پردازش درگیر توابع اجرایی که فرد را قادر می سازد ذهن خود را بر روی یک هدف متمرکز کند ، محافظت می کند توجه اسیر شدن توسط محرکهای بی ربط ، تغییر تمرکز به موقع به سایر اطلاعات مرتبط در صورت لزوم ، و جلوگیری از پاسخهای بی ربط یا زودرس ، به طوری که می توان یک برنامه اقدام استراتژیک تهیه و پایدار نگه داشت. زمان واکنش به شرایطی که فرد باید بین دو یا چند گزینه یکی را انتخاب کند ، یکی از معیارهای کنترل پردازش است. اثر استروپ وظایف اقدامات خوبی برای کنترل پردازش هستند.
3- ظرفیت بازنمایی اشاره به جنبه های مختلف قدرت ذهنی یا حافظه فعال در بالا ذکر شد .
سطح خودگرا شامل عملکردها و فرایندهایی است که به نظارت ، بازنمایی و تنظیم پتانسیل های پردازش و سیستم های محیط گرا جهت گیری شده است. این زمینه کنترل اجرایی است و برنامه ریزی و خود ادراکاتی را ایجاد می کند که در یک جمع می شوند تصویر از خود که چگونه ما را می بینیم و از آن بهره مند می شویم حل مسئله و تعاملات اجتماعی.
حیطه های فکری خاص دامنه
سطح معطوف به محیط شامل فرایندها و کارکردهای فکری است که در بازنمایی و پردازش اطلاعاتی که از حوزه های مختلف محیط به دست می آیند ، تخصص دارند. شش حیطه مشخص شده است: تفکر مقوله ای ، کمی ، علی ، فضایی ، گزاره ای و اجتماعی.
سطح معطوف به محیط شامل فرایندها و عملکردهای بازنمایی و درک است که در بازنمایی و پردازش اطلاعات از حوزه های مختلف محیط تخصص دارند. شش حیطه محیط گرا شرح داده شده است:
- سیستم طبقه بندی ، دسته ای یا مقوله ای : سیستم طبقه بندی اشیا یا افراد را بر اساس شباهت ها و تفاوت های آنها امکان پذیر می کند. تشکیل سلسله مراتب مفاهیم مرتبط به هم در مورد روابط طبقاتی مثالی از دامنه این سیستم است. به عنوان مثال ، کلاس عمومی گیاهان شامل گروه های میوه و سبزیجات است که به نوبه خود ، شامل کلاس های سیب و کاهو و غیره است.
- سیستم کمی : سیستم با تغییرات و روابط کمی در محیط سروکار دارد. مفاهیم و عملکردهای ریاضی نمونه هایی از دامنه این سیستم هستند.
- سیستم علّی : سیستم با روابط علت و معلولی سرو کار دارد. عملیاتی مانند آزمون و خطا یا انزوای استراتژی های متغیر که شخص را قادر می سازد روابط علی بین اشیا یا اشخاص را رمزگشایی کند و مفاهیم و انتسابات علیت متعاقب آن به این سیستم تعلق دارد.
- سیستم فضایی : سیستم با جهت گیری در فضا و بازنمایی خیالی محیط سروکار دارد. نقشه های ذهنی ما از شهرمان یا تصاویر ذهنی افراد و اشیا familiar آشنا و عملیات بر روی آنها ، مانند چرخش ذهنی ، متعلق به این سیستم است.
- سیستم گزاره ای : سیستم با حقیقت / نادرستی و اعتبار / عدم اعتبار اظهارات یا بازنمایی ها در مورد محیط سروکار دارد. انواع مختلف روابط منطقی ، مانند پیامد (اگر ... پس) و پیوند (و ... و) به این سیستم تعلق دارند.
- سیستم اجتماعی : سیستم با درک روابط و تعاملات اجتماعی سروکار دارد. سازوکارهایی برای نظارت بر ارتباطات غیرکلامی یا مهارت هایی برای دستکاری تعاملات اجتماعی به این سیستم تعلق دارند. این سیستم همچنین شامل درک اصول کلی اخلاقی است که مشخص می کند چه چیزی در روابط انسانی قابل قبول و غیرقابل قبول است.
ویژگی دامنه از این سیستم ها بیانگر این است که فرایندهای ذهنی از یک سیستم به سیستم دیگر متفاوت است. به عنوان مثال ، عملیات حسابی را در سیستم کمی با چرخش ذهنی در سیستم فضایی مقایسه کنید. اولین مورد به متفکر نیاز دارد که مقادیر را با هم مرتبط کند مورد دیگر نیاز به تغییر جهت یک جسم در فضا دارد. علاوه بر این ، سیستم های مختلف برای نشان دادن و کار با اشیا خود به انواع مختلف نمادها نیاز دارند. این تفاوت ها ، برابر کردن مفاهیم و عملیات در سیستم های مختلف را از نظر ذهنی که بر ظرفیت نمایش تحمیل می کنند ، دشوار می کند ، همانطور که مدل های بالا فرض می کنند. مورد همچنین تشخیص داد که مفاهیم و ساختارهای کنترل اجرایی در حوزه های مختلف متفاوت هستند شبکه های معنایی که آنها درگیر می شوند.
کیس و دمتریو با هم همکاری کردند تا تحلیل دامنه ها را متحد کنند. آنها اظهار داشتند که دامنه های دمتریو ممکن است از نظر ساختارهای مفهومی اصلی کیس مشخص شوند.
فرا شناخت
سطح سوم شامل کارکردها و فرایندهایی است که جهت نظارت ، بازنمایی و تنظیم سیستم های محیط گرا انجام شده است. ورودی این سطح اطلاعات ناشی از عملکرد پتانسیل های پردازش و سیستم های محیط گرا است ، به عنوان مثال احساسات ، احساسات و برداشت های ناشی از فعالیت ذهنی. عبارت فرا شناخت برای اشاره به این سطح و مشخص کردن تأثیراتی که بر دو سطح دیگر ذهن ایجاد می کند ، مورد استفاده قرار گرفت. فراشناخت شامل دو عملکرد اصلی است بیش از حد شناخت و فرا شناخت طولانی مدت.
فرا شناخت شناختی یک دستورالعمل قوی است - عملکرد اجرایی که وظیفه تعیین و پیگیری اهداف ذهنی و رفتاری را تا رسیدن به آنها بر عهده دارد. این عملکرد شامل فرایندهایی است که فرد را قادر می سازد:
(1) اهداف ذهنی و رفتاری را تعیین کند.
(2) برنامه ریزی دستیابی خود را.
(3) ارزیابی نیازهای پردازش هر مرحله نسبت به پتانسیل ها ، دانش ، مهارت ها و استراتژی های موجود ؛
(4) نظارت بر فعالیت های برنامه ریزی شده در برابر اهداف.
و (5) نتیجه بدست آمده را ارزیابی کنید.
این فرایندها بصورت بازگشتی به گونه ای عمل می کنند که با توجه به ارزیابی آنلاین فاصله سیستم از هدف نهایی ، اهداف و زیرمجموعه ها ممکن است تجدید شوند. این عملکردهای نظارتی تحت محدودیت های ساختاری فعلی ذهن که پتانسیل های پردازش فعلی را تعریف می کنند ، عمل می کنند.
تحقیقات اخیر نشان می دهد که این فرایندها همراه با پتانسیل های پردازش و فرآیندهای استنباطی عمومی مورد استفاده در حوزه های تفکر تخصصی که در بالا شرح داده شده است ، در هوش عمومی شرکت می کنند.
هوشیاری بخشی جدایی ناپذیر از سیستم فوق شناختی است.
خود فرآیند تعیین اهداف ذهنی، برنامه ریزی برای دستیابی به آنها، نظارت بر عمل در مقابل اهداف و برنامه ها، و تنظیم کنش واقعی یا ذهنی، مستلزم سیستمی است که بتواند به خاطر بسپارد و بازنگری کند و بنابراین خود را بشناسد. بنابراین، آگاهی آگاهانه و همه کارکردهای متعاقب آن، مانند خودپنداره (یعنی آگاهی از ویژگی های ذهنی، کارکردها و حالات ذهنی خود) و نظریه ذهن (یعنی آگاهی از کارکردها و حالات ذهنی دیگران) بخشی از خود ساختن سیستم می باشند .
در واقع، فراشناخت بلند مدت به تدریج نقشه ها یا مدل هایی از عملکردهای ذهنی می سازد که به طور مداوم به روز می شوند. این نقشه ها عموماً نمایش دقیقی از سازماندهی واقعی فرآیندهای شناختی در حوزه های ذکر شده در بالا هستند.
در صورت نیاز، می توان از آنها برای هدایت حل مسئله و درک در آینده استفاده کرد. عملکرد بهینه در هر زمان به تعامل بین فرآیندهای حل مسئله واقعی خاص یک حوزه و بازنمایی ما از آنها بستگی دارد. تعامل بین دو سطح ذهن انعطاف پذیری رفتار را تضمین می کند، زیرا سطح خودمحور امکان بازنمایی بازنمایی ها و کنش های محیط مدار جایگزین را فراهم می کند و بنابراین امکان برنامه ریزی را فراهم می کند.
توسعه
تمام فرآیندهای ذکر شده در بالا به طور سیستماتیک با افزایش سن توسعه می یابند.
سرعت پردازش از اوایل کودکی تا میانسالی به طور سیستماتیک افزایش می یابد و سپس دوباره شروع به کاهش می کند. به عنوان مثال، تشخیص یک شی بسیار ساده در سن 6 سالگی حدود 750 میلی ثانیه و در اوایل بزرگسالی تنها حدود 450 میلی ثانیه طول می کشد.
کنترل پردازش و کنترل اجرایی نیز کارآمدتر می شود و به فرد اجازه می دهد بر روی اطلاعات پیچیده تر تمرکز کند، توجه خود را برای مدت زمان طولانی تر حفظ کند، و همزمان با فیلتر کردن اطلاعات نامربوط، بین پشته های فزاینده بزرگتری از محرک ها و پاسخ ها جایگزین شود. به عنوان مثال، تشخیص یک محرک خاص در میان اطلاعات متناقض ممکن است حدود 2000 میلی ثانیه در سن 6 سالگی و تنها حدود 750 میلی ثانیه در اوایل بزرگسالی طول بکشد.
همه اجزای حافظه فعال (به عنوان مثال، توابع اجرایی، عددی، واجی و فضای ذخیره سازی) با افزایش سن افزایش می یابد. با این حال، ظرفیت دقیق حافظه فعال بسته به ماهیت اطلاعات بسیار متفاوت است. به عنوان مثال، در حوزه فضایی، ممکن است از 3 واحد در سن شش سالگی تا 5 واحد در سن 12 سالگی متفاوت باشد. در حوزه تفکر ریاضی، ممکن است از حدود 2 تا حدود 4 واحد در همان دوره سنی متغیر باشند. در صورت نیاز به عملیات اجرایی، ظرفیت بسیار محدود است و از حدود 1 واحد در 6 تا حدود 3 واحد در سن 12 سالگی متغیر است. دمتریو مدل شیفت تابعی را برای محاسبه این داده ها پیشنهاد کرد.
مدل دمتریو فرض می کند که وقتی واحدهای ذهنی یک سطح معین به حداکثر درجه پیچیدگی می رسند، ذهن تمایل دارد این واحدها را در سطح بالاتری از بازنمایی یا ادغام سازماندهی مجدد کند تا آنها را قابل مدیریت تر کند. یک واحد ذهنی جدید ایجاد کرد، ذهن به دلیل مزایای عملکردی آن ترجیح می دهد با آن کار کند تا واحدهای قبلی. یک مثال در حوزه کلامی تغییر از کلمات به جمله ها و در حوزه کمی از اعداد طبیعی به نمایش های جبری روابط عددی است. مدلهای شیفت عملکردی توضیح میدهد که چگونه واحدهای جدید ایجاد میشوند که منجر به تغییر مرحله در مد توصیف شده توسط کیس ( Case ) و هالفورد ( Halford ) میشود.
حوزه های تخصصی در طول عمر هم از نظر روندهای کلی و هم از نظر ویژگی های معمول هر حوزه توسعه می یابند. در بازه سنی از تولد تا اواسط نوجوانی، تغییرات در همه زمینه ها سریعتر است. با توسعه، فکر در هر یک از حوزه ها قادر به مقابله با بازنمایی های فزاینده ای می شود. بازنمودها به طور فزاینده ای با یکدیگر مرتبط می شوند و معنای خود را از روابط متقابل خود به دست می آورند نه صرفاً روابط خود با اشیاء عینی. در نتیجه، مفاهیم در هر یک از حوزهها به طور فزایندهای با ارجاع به قوانین و اصول کلی تعریف میشوند و مفاهیم محلی بیشتری را ایجاد میکنند و مفاهیم جدید، گستردهتر و انتزاعیتر را ایجاد میکنند. درک و حل مسئله در هر یک از حوزه ها از جهانی و کمتر یکپارچه به عملیات ذهنی متمایز، اما یکپارچه تر، تکامل می یابد. در نتيجه، برنامه ريزي و بهره برداري از جايگزين ها به طور فزاينده اي بخشي از عملكرد فرد و نيز افزايش توانايي در نظارت كارآمد بر فرآيند حل مسئله مي شود. این انعطاف پذیری را در عملکرد شناختی و حل مسئله در سراسر طیف وسیعی از حوزه های تخصصی ارائه می دهد.
در سیستم فراشناختی، خودآگاهی و خودتنظیمی، یعنی توانایی تنظیم فعالیت های شناختی خود، با افزایش سن به طور سیستماتیک توسعه می یابد. خودآگاهی از فرآیندهای شناختی دقیقتر میشود و از ویژگیهای بیرونی و سطحی مشکلات (مثلاً این مربوط به اعداد است و این مربوط به تصاویر است) به فرآیندهای شناختی درگیر تغییر میکند (مثلاً یکی نیاز به جمع دارد و دیگری نیاز به چرخش ذهنی دارد. ). علاوه بر این، توسعه بازنمایی های خود:
1- شامل ابعاد بیشتری است که بهتر در ساختارهای پیچیده تر ادغام می شوند.
2- در امتداد یک پیوستار مشخص (مثلاً من سریع و قوی هستم) تا انتزاعی (مثلاً من قادر هستم) حرکت کنید تا به طور فزاینده ای انتزاعی و انعطاف پذیرتر شوند.
3- با توجه به ویژگیها و تواناییهای واقعی که به آنها اشاره میکنند دقیقتر میشوند (یعنی افراد میدانند کجا از نظر شناختی قوی هستند و کجا ضعیف هستند).
دانش موجود در هر مرحله، نوع خودتنظیمی قابل دستیابی را مشخص می کند. بنابراین، خود تنظیمی به طور فزاینده ای متمرکز، پالایش شده، کارآمد و استراتژیک می شود. عملاً این نشان میدهد که قابلیتهای پردازش اطلاعات ما تحت کنترل پیشینی فزاینده نقشههای فراشناختی بلندمدت و تعریفهای خودمان قرار میگیرد.
همانطور که به سمت میانسالی می رویم، رشد فکری به تدریج از سلطه سیستم هایی که به پردازش محیط جهت گیری می کنند (مانند استدلال فضایی و گزاره ای) به سیستم هایی تغییر می کند که نیاز به حمایت اجتماعی و درک خود و مدیریت (درک اجتماعی) دارند. بنابراین، گذار به بزرگسالی بالغ، افراد را از نظر فکری قویتر میکند و به نقاط قوت خود آگاهتر میشود.
روابط رشدی قوی بین فرآیندهای مختلف وجود دارد، به گونه ای که تغییرات در هر سطحی از سازماندهی ذهن، راه را برای تغییرات در سطوح دیگر باز می کند. به طور خاص، تغییرات در سرعت پردازش، راه را برای تغییرات در اشکال مختلف کنترل پردازش باز می کند. اینها به نوبه خود راه را برای افزایش ظرفیت فعال حافظه باز می کند که متعاقباً راه را برای توسعه در فرآیندهای استنتاجی و توسعه حوزه های تخصصی مختلف از طریق سازماندهی مجدد مهارت ها، استراتژی ها و دانش خاص حوزه باز می کند.
افکت های بالا به پایین نیز وجود دارد. یعنی الگوهای استنتاج عمومی، مانند پیامد (اگر ... پس استنتاج ها)، یا جدا کردن (یا ... یا استنتاج ها)، با نگاشت الگوهای استنتاج خاص حوزه بر روی یکدیگر از طریق فرآیند فراشناختی ارائه فراشناختی ساخته می شوند. ارائه فرانما مکانیزم اولیه تغییرات شناختی از بالا به پایین است که به دنبال، کدگذاری و تشابهات بین تجربیات ذهنی (گذشته یا حال) برای افزایش درک و کارایی حل مسئله است. در اصطلاح منطقی، فرانمایش استدلالی قیاسی است که برای تجارب یا عملیات ذهنی اعمال میشود، نه برای بازنمایی محرکهای محیطی. به عنوان مثال، اگر ... آنگاه جملاتی در بسیاری از مناسبت های مختلف در زبان روزمره شنیده می شود: اگر بچه خوبی باشی پس به تو اسباب بازی می دهم. اگر باران ببارد و شما بیرون بمانید، خیس می شوید. اگر شیشه روی زمین بیفتد تکه تکه می شود. هنگامی که کودک متوجه می شود که توالی اتصالات اگر ... سپس در زبان با موقعیت هایی مرتبط است که در آن رویداد یا چیز مشخص شده توسط اگر همیشه اول می شود و به رویداد یا چیزی که توسط سپس مشخص شده است منجر می شود، این کودک است. در واقع فرمول بندی طرح استنتاج استلزام. با توسعه، طرح واره به چارچوب استدلالی برای پیش بینی ها و تفسیرهای رویدادهای واقعی یا گفتگوها در مورد آنها تبدیل می شود.
اخیراً پیشنهاد شده است که توسعه همه سیستم ها در چهار چرخه مفهوم سازی مجدد هماهنگ شده است. اینها چرخه های بازنمایی اپیزودیک (تولد تا 2 سالگی)، بازنمایی (2 تا 6 سال)، مفاهیم مبتنی بر قانون (6 تا 11 سال)، و مفاهیم مبتنی بر اصول (11 تا 16 سال) هستند. هر چرخه در دو مرحله تکامل می یابد: مرحله تولید واحدهای ذهنی جدید در نیمه اول و همسویی آنها در نیمه دوم. این دنباله با تغییرات سرعت پردازش و حافظه کاری در چرخه های همپوشانی مرتبط است، به طوری که روابط با سرعت در مراحل تولید بالا و روابط با WM در مراحل تراز در تمام چرخه ها بالا است. مفهوم سازی مجدد به خودی خود انجام می شود زیرا انتزاع، همسویی و خودآگاهی در مورد بازنمایی های ذهنی چرخه و فرآیندهای ذهنی به طور مداوم محتوای ذهنی جدیدی تولید می کند که در بازنمایی هایی از شمولیت و وضوح فزاینده بیان می شود. هر چرخه به بینش در مورد بازنمایی های چرخه و فرآیندهای استنتاجی زیربنایی ختم می شود که در برنامه های اجرایی افزایش انعطاف پذیری بیان می شود. یادگیری با توجه به این بینش، سیر مفهوم سازی مجدد را تسریع می کند. تفاوت های فردی در رشد فکری هم به توانایی به دست آوردن بینش در مورد فرآیندهای ذهنی و هم به تعامل با حوزه های تخصصی مختلف (به عنوان مثال، طبقه بندی، کمی، شناخت فضایی و غیره) مربوط می شود.
رشد مغزی و شناختی
تحقیقات مغز نشان می دهد که برخی از جنبه های کلی مغز مانند میلین ، شکل پذیری و اتصال نورون ها با برخی از ابعاد هوش عمومی مانند سرعت پردازش و کارایی یادگیری مرتبط است. علاوه بر این، مناطقی از مغز وجود دارد که عمدتاً در قشر پیشانی و جداری قرار دارند که عملکردهایی را که برای همه پردازشهای شناختی مرکزی هستند ، مانند کنترل اجرایی ، و حافظه فعال ، انجام میدهند . همچنین شبکه های عصبی زیادی وجود داردکه در بازنمایی انواع مختلف اطلاعات مانند اطلاعات کلامی ( لوب گیجگاهی مغز)، فضایی ( لوب پس سری مغز) یا اطلاعات کمی ( لوب پیشانی مغز) تخصص دارند.
چندین جنبه از رشد عصبی با رشد شناختی مرتبط است . به عنوان مثال، افزایش میلین آکسون های عصبی ، که از انتقال سیگنال الکتریکی در امتداد آکسون ها از نشت محافظت می کند، به تغییرات در راندمان پردازش کلی مربوط می شود. این به نوبه خود ظرفیت حافظه فعال را افزایش می دهد و در نتیجه انتقال در مراحل رشد شناختی را تسهیل می کند.
تغییرات در مراحل رشد شناختی با بهبود اتصال عصبی در نواحی مغز مرتبط است در حالی که انتقال در مراحل مختلف با بهبود اتصال بین نواحی مغز همراه است.
الگوهای انسجام الکتروانسفالوگرافیک در دوران کودکی و نوجوانی در جهشهای رشدی ایجاد میشوند که تقریباً با چارچوب زمانی چرخههای رشدی که در بالا توضیح داده شد یکسان است.
تغییرات در کارایی مغز برای نمایش اطلاعات و تخصیص عملکردهای ذهنی به شبکه های مغزی (مانند فعالیت متابولیک و تخصص قشر مغز و هرس) ممکن است عمدتاً در مرحله اولیه هر چرخه رخ دهد که با افزایش روابط سرعت-هوش همراه است. (2-3، 6-7، و 11-13 سال). تغییرات در اتصال که ممکن است مربوط به نگاشت مفاهیم بر روی یکدیگر باشد و آنها را به مفاهیم جدید تبدیل کند، در مرحله دوم هر چرخه همراه با افزایش روابط حافظه کاری - هوش رخ می دهد.