هویت از منظر جیمز مارسیا
جیمز مارسیا ( James Marcia ) متولد 10 فوریه 1937 روانشناس بالینی کانادایی است. او قبلا در دانشگاه سیمون فریزر در بریتیش کلمبیا ، کانادا و دانشگاه ایالتی نیویورک در بوفالو در ایالت نیویورک تدریس می کرد.
او همچنین در بخش خصوصی بالینی، نظارت روانشناسی بالینی، مشاوره جامعه، و تحقیقات و آموزش بین المللی بالینی-توسعه ای فعال است .
مارسیا در 10 فوریه 1937 در یک خانواده متوسط در کلیولند اوهایو به دنیا آمد و دوران کودکی خود را در کلمبوس اوهایو گذراند. او با تمرین تنیس، نمایش، سخنرانی و موسیقی بزرگ شد. مارسیا موضوعات مختلفی از جمله تاریخ، انگلیسی و فلسفه را بررسی کرد، اما او با مدرک لیسانس روانشناسی از دانشگاه ویتنبرگ در اسپرینگفیلد، اوهایو فارغ التحصیل شد. او همچنین مدرک کارشناسی ارشد و دکترا را از دانشگاه ایالتی اوهایو ، هر دو در روانشناسی بالینی دریافت کرد.
مارسیا تدریس حرفه ای خود را در دانشگاه بوفالو آغاز کرد. او سپس در دانشگاه سایمون فریزر کار کرد و قبل از بازنشستگی به مدت 30 سال در آنجا تدریس کرد. در دانشگاه سایمون فریزر ، او اولین مرکز روانشناسی بالینی خود را تأسیس کرد که فرصت های آموزشی برای دانشجویان فارغ التحصیل و همچنین خدمات مشاوره ارائه می دهد. پس از بازنشستگی، او همچنان به یک مطب خصوصی بالینی ادامه می دهد و وقت خود را به باغبانی و یادگیری زبان ایتالیایی می گذراند. او همچنین پس از حضور در دانشگاه بریتیش کلمبیا برای اجرای موسیقی از سال 1995 تا 1998 ، ترومبون را با ارکسترهای سمفونیک می نوازد .
هویت
اگرچه مفهوم هویت توسط اریکسون مطرح شد، ولی با تلاش مارسیا (1966) تصریح ودر قالبی بدیع به صورت عملیاتی تعریف شد. مارسیا (1966،1980،1993) با بسط و تحلیل نظریه اریکسون، هویت را ساختار " من " و ساختار درونی و خود سازمان دهنده وپویایی آرزوها، اهداف، مهارت ها ، باورها ، و تاریخچه فردی می داند.
وی براساس مصاحبه های نیمه ساختار یافته وبا پرسشهایی باز معتقد شده است که طبق نظریه اریکسون چهار وضعیت هویتی در پیوستار هویت وجود دارد؛ مبنای تفاوت این چهار وضعیت آن است که اولا آیا مفهوم هویت برای فرد مطرح شده است یا نه، وثانیا آیا او بحران هویت را برای خود حل کرده است یا نه.
مارسیا (2008) با استفاده از تعریف اریسکون در مورد هویت، معتقد است که شکل گیری هویت یک رویداد مهم در رشد شخصیت است. تحکیم هویت در اواخر نوجوانی بیانگر پایان کودکی و شروع بزرگسالی است. شکل گیری هویت شامل ترکیبی از مهارت ها، باورها ارزش ها و همانند سازی های کوکی است که به یک کل کم و پیش یکتا و پیوسته تبدیل ميگردد و برای نوجوان حسی از پیوستگی با گذشته و جهتگیری به سوی آینده را فراهم ميکند.
جیمز مارسیا (1987) به نقل از نصرتی ( 1383) مفهوم نظری اریکسون در مورد هویت را از طریق گسترش پایگاههای هویت به عنوان وسیله ای برای مطالعه تجربی هویت توسعه داد. وی مصاحبه نیمه ساختار یافته ای که کاوش و تعهد هویت را برای مشخص کردن پایگاه هویت افراد ارزیابی میکرد؛ ترتیب داد.
مارسیا شاید بیشتر به دلیل تحقیقات و نوشتههای گستردهاش در مورد رشد روانشناختی، با توجه خاص بر رشد روانی-اجتماعی نوجوانان و توسعه هویت طول عمر شناخته شده است. اریک اچ. اریکسون پیشنهاد کرده بود که تعارض هنجاری که در نوجوانی رخ می دهد تقابل بین دستیابی به هویت و سردرگمی نقش است که پنجمین مرحله رشد روانی اجتماعی اریکسون است.
مارسیا پیشنهاد اریکسون را در یک استناد کلاسیک با بیان اینکه این مرحله نه از حل هویت و نه سردرگمی هویت تشکیل شده است، توضیح داد.همانطور که اریکسون ادعا می کند، اما بهتر درک می شود که تا چه اندازه یک هویت را در حوزه های مختلف زندگی از جمله سیاست ، شغل، مذهب ، روابط صمیمی ، دوستی ها و نقش های جنسیتی کاوش کرده و به آن متعهد شده است. «دو حوزه مهمی که نوجوان باید در آن تعهداتی داشته باشد، ایدئولوژی و شغل است».
نظریه او در مورد دستیابی به هویت بیان می کند که دو بخش متمایز در دستیابی به هویت نوجوان وجود دارد: زمان انتخاب یا بحران و تعهد . او بحران را بهعنوان زمان تحول تعریف کرد که در آن ارزشها یا انتخابهای قدیمی مورد بررسی مجدد قرار میگیرند و جایگزینهای جدید مورد بررسی قرار میگیرند - «زمانهایی در دوران نوجوانی که به نظر میرسد فرد فعالانه در انتخاب میان مشاغل و باورهای جایگزین مشارکت دارد».
هر دو اکتشاف و تعهد دو فرآیندی هستند که به تفاوت در نتیجه در طول بحران هویت کمک می کنند. به این معنا که آیا فرد (میزان) جایگزین های هویتی را بررسی می کند یا نه و آیا به گزینه های انتخابی متعهد می شود یا نه.
وضعیت هویت " Neo-Eriksonian " پارادایم در سالهای بعد ظهور کرد ، که عمدتا توسط کار جیمز مارسیا صورت گرفت. این الگو بر دو مفهوم اکتشاف است و متعهد متمرکز است. ایده اصلی این است که احساس می کند هر شخصی به حد کافی توسط کاوش ها و تعهداتی که شما در صورت داشتن سایر ویژگی های شخصی و اجتماعی انجام می دهید ، تنظیم می شود. تحقیق در این پارادایم به بررسی درجاتی می پردازد که شخص در آن اکتشافات است خاص انجام داده است و میزان تعهد وی را نسبت به این اکتشافات نشان می دهد.
یک فرد ممکن است از نظر اکتشاف و تعهدات یا ضعف نسبی یا قدرت نسبی از خود نشان دهد. وقتی به دسته بندی اختصاص داده می شود ، چهار جایگزینی احتمالی است که وجود دارد: انتشار هویت ، سلب حق هویت ، مهلت قانونی هویت و دستیابی به هویت. نفوذ می کند که فرد هم در زندگی فاقد اکتشاف است و هم به راحتی انجام می شود ، اما اگر حتی اگر انتخاب شود ، لازم نیست. سلب مالکیت زمانی است که شخص در گذشته انتخاب می کند ، اما به نظر شما می رسد که مایل است در آینده به برخی از ارزش ها ، مناسب یا نقش های مربوط به متعهد شود. توقف زمانی است که فرد نوعی پرواز را نشان می دهد ، آماده انتخاب است اما قادر به انجام آن نیست. سرانجام ، یک دستاورد زمانی است که فرد انتخاب هویت کند و به آن متعهد شود.
نوع هویت وینریش ( Weinreich ) به طور مشابه شامل این دسته از انتشارات هویت ، سلب مالکیت و بحران است ، اما با تأکید تا حدود متفاوت است. به عنوان مثال ، در اینجا ، با توجه به انتشار هویت ، یک سطح مطلوب به عنوان یک هنجار تفسیر می شود ، زیرا انتظار می رود از فرد برای حل همه متن های خود را با دیگر غیر واقعی است. ما باید نسبت به شخصی که سطح آنها بسیار پایین است یا پایین تر از حد مجاز هوشیار است ، داشته باشیم - بسیار محبوب است که به عنوان منتشر شده و افراد با سطح پایین به عنوان توفیق یا طبقه بندی طبقه بندی می شوند. (Weinreich & Saunderson ، 2003 ، pp 65-67 ؛ 105-106). وینریش نوع هویت را در چارچوبی اعمال می کند که باعث می شود یک بار دیگر به استفاده از تجربیات بیوگرافی و حل و فصل کمک کند و متن را در زمینه های مختلف اعمال کند - به عنوان مثال ، نوجوانی که از همه خانواده های پاشیدگی امکان پذیر است. در یک حالت باشد ، در حالی که بعداً در یک ازدواج پایدار با یک نقش حرفه ای می تواند در صورت دیگری باشد. از این رو ، گرچه تداوم وجود دارد ، اما توسعه و تغییر نیز وجود دارد. (Weinreich & Saunderson ، 2003 ، صص 22–23).
به عقیده جیمز مارسیا (1976) هویت درونی ، خودجوش و پویاست که از نگرشها و تواناییها و نیز باورها و تجارب گذشته فرد نشأت میگیرد.
چهار وضعیت هویتی
مارسیا مصاحبه وضعیت هویت را توسعه داد ، روشی برای مصاحبه نیمه ساختاریافته برای تحقیقات هویت روانشناختی ، که میزان اکتشاف و تعهد یک فرد را در زمینه های مختلف زندگی بررسی می کند. ارزیابی مطالب ارائه شده در این مصاحبه با استفاده از کتابچه راهنمای امتیازدهی که توسط مارسیا و همکارانش تهیه شده است، چهار نتیجه ممکن را به همراه دارد.
چهار وضعیت هویتی که او متمایز کرد عبارتند از: سلب مالکیت، انتشار هویت، مهلت قانونی، و دستیابی به هویت.
1- سلب مالکیت ( سلب حق اقامه دعوی )
"وضعیت سلب حق سلب مالکیت زمانی است که تعهدی بدون بررسی جایگزین انجام می شود. اغلب این تعهدات مبتنی بر عقاید و باورهای والدین است که بدون تردید پذیرفته می شوند."
همانطور که خود مارسیا بیان می کند، "فردی که در شرف تبدیل شدن به یک متدیست، کشاورز جمهوری خواه مانند پدر کشاورز جمهوری خواه متدیست خود است، با اندک فکری یا بی فکری در این مورد، قطعا نمی توان گفت که "به یک هویت" دست یافته است. علیرغم تعهدش».
نوجوانان ممکن است به میل خود یا تحت فشار، هویتی را که به دست آورده اند را سلب کنند. مورد «هویت منفی» زمانی اتفاق میافتد که نوجوانان هویتی را در تقابل مستقیم با هویت تعیین شده اتخاذ کنند. مارسیا شواهد تأیید ارزشهای اقتدارگرایانه توسط سلب مالکیت را کاملاً متناسب با این دیدگاه میدید که آنها تبدیل به منیتهای دیگر والدینشان میشوند.
مارسیا تاکید کرد که به محض اینکه یک بحران هویت تجربه شد، بازگشت به وضعیت توقیف دیگر امکان پذیر نیست.
2- انتشار هویت ( اشاعه هویت )
نوجوانانی که قادر به رویارویی با ضرورت توسعه هویت نیستند، با باقی ماندن در حالت بی شکل از انتشار هویت، از کاوش یا تعهد کردن اجتناب می کنند، چیزی که ممکن است باعث انزوای اجتماعی شود. کمترین پیچیدگی و بالغ از چهار وضعیت هویت، انتشار هویت نشانه کسانی است که نه کاوش کرده اند و نه تعهداتی را در زمینه های تعیین کننده زندگی انجام داده اند. آنها ممکن است بحران هویت را تجربه کرده باشند یا نداشته باشند (که حالتی از ترس وجودی و سردرگمی در مورد خود فرد است)، با برخی از گزارش ها که علاقه کمی به چنین موضوعاتی دارند و برخی دیگر از عدم تصمیم گیری مکرر گزارش می دهند.
مارسیا پیشنهاد کرد که افرادی که دارای اشاعه هویت هستند " اضطراب زیادی را تجربه نمی کنند زیرا سرمایه گذاری اندکی در آنها وجود دارد. همانطور که آنها شروع به مراقبت بیشتر می کنند ... آنها به وضعیت تعلیق می روند یا آنقدر آشفته می شوند که تشخیص اسکیزوفرنی می دهند ." یا ممکن است در نهایت یک نقش هویتی منفی و خود ویرانگر اتخاذ کند.
اشاعه هویت زمانی اتفاق میافتد که فردی به یک هویت متعهد نباشد و برای شکلدهی آن تلاش نمیکند.
بسیاری از مردم دورهای از انتشار هویت را در دوران کودکی یا اوایل نوجوانی تجربه میکنند و در نهایت رشد میکنند. با این حال، انتشار هویت بلند مدت امکان پذیر است.
3- مهلت قانونی
تعلیق هویت وضعیت افرادی است که در بحبوحه یک بحران هستند، تعهداتشان یا غایب است یا فقط به طور مبهم تعریف شده است، اما فعالانه در حال بررسی جایگزین هستند.
مارسیا خاطرنشان میکند که «مهلتها... گزارش میدهند که اضطراب بیشتری را نسبت به دانشآموزان در هر وضعیت دیگری تجربه میکنند... دنیا برای آنها، در حال حاضر، مکانی بسیار قابل پیشبینی نیست؛ آنها بهطور حیاتی درگیر مبارزه برای تبدیل شدن به آن هستند. ".
با وجود چنین اضطرابی، روند پست مدرن این بوده است که افراد بیشتری زمان بیشتری را در این وضعیت صرف کنند، پدیده ای که گیل شیهی به آن بزرگسالی موقت می گویند.
4- دستیابی به هویت
مارسیا بر این باور است که زمانی که یک بحران تجربه شده و از طریق آن کار شده است، "پیشرفت احتمالی از انتشار از طریق مهلت قانونی تا دستیابی به هویت خواهد بود". بنابراین حالت دوم وضعیت افرادی است که معمولاً یک بحران را تجربه کرده اند، تحت کاوش هویت قرار گرفته اند و تعهداتی را پذیرفته اند. مارسیا شواهدی برای حمایت از «توصیف نظری خود از دانشآموزانی پیدا کرد که به هویتی دست یافتهاند که یک مکان تعریف درونی، در مقابل بیرونی، ایجاد کردهاند».
کاوش و تعهد
مارسیا در بحث از هویت این اصطلاح را مبنای خود قرار داد تا بتواند مقوله هویت را تفکیک، دسته بندی و اندازه گیری کند و تشخص های مختلفی را معرفی کند. او در روند شکل گیری هویت دو مفهوم اساسی را مطرح می کند:
1- Crisis یعنی بحران یا کاوش ، مکاشفه
2- Commitment یعنی تعهد یا پایبندی
کاوش مربوط به بحران می شود. آن تمایزهای شناختی و رفتاری را نشان می دهد. تعهد، به عبارتی دیگر، یک فرایند تصمیم گیری است (مارسیا، 1966؛ به نقل از چلن و کوشدیل، 2009)
بحران، داینامیک است یعنی در مرحله بودن، در فرایند شدن و فرایند بودن است. تعهد، ایستا و ثابت است. بنابراین، بحران یا تکاپو برای هویت یابی و رسیدن به هویت است. مارسیا مطرح می کرد براساس این که افراد در کدامیک از این دو روند (بحران و تعهد) در شکل گیری هویت شان باشند می تواند چند پایگاه هویتی وجود داشته باشد: مارسیا بحران را به جستجوی هویت در زمینه های اجتماعی می گفت. در زمینه هایی که الگوهایی وجود دارند، نقش هایی وجود دارد، انتظاراتی وجود دارد، مناسک و سننی وجود دارد، آداب و انگارهای فردی، فرهنگی، اجتماعی، قومی وجود دارد، فرد در این زمینه زندگی می کند.
فرد در زمینه چنین الگوهایی شروع می کند به جستجو کردن، تکاپو در این زمینه را بحران می گویند. علایق، استعدادها و جهت گیری های خود را در این بطن و بافت دنبال کرده و تأمل می کند. یکی از مهم ترین مناط های این روند مسئله testing و experiment است. یعنی تجربه های مکررنقش. آن چیزی که در هویت یابی بهنجار تلقی می شود و در نظریه اریکسون و کلاً در روانشناسی بهنجار است این است که دوره نوجوانی دوره سیر و تکاپوست یعنی دوره تعادل طلبی است نه تعادل. دوره هویت خواهی است نه داشتن هویت. یعنی در واقع دوران بحرانی است، در مقابل این بحران تعهد به اتخاذ تصمیم های نسبتاً پایدار گفته می شود.
با در نظر گرفتن وجود یا فقدان هریک از این دو معیار، کاوش و تعهد، در دورهی شکل گیری هویت فرد می توان پایگاه های هویت فرد را تعیین کرد. مارسیا با ترکیب فقدان یا وجود این معیارها به صورتی که در جدول زیر آمده است، چهار پایگاه هویت موفق، دنباله رو، بحران زده و سردرگم را مشخص نمود (مارسیا، 1989؛ به نقل از رومانو ، 2004).
پایگاه های هویت
جیمز مارسیا به چهار وضعیت هویت دست یافت: کسب هویت، ظبط هویت، وقفه هویت، و پراکندگی هویت. کسب هویت افرادی را توصیف می کند که با احساس تعهد کردن نسبت به یک رشته عقاید یا روال نسبتاً با ثبات، بحران هویت خود را در زمینه ای خاص تجربه و حل کرده اند. مثلاً، آن فرد بعد از تجربه کردن بحرانی شخصی که در آن برای دنبال کردن « سنت خانوادگی » و ترد شدن به رشته حقوق تحت فشار قرار داشته، تصمیم گرفته است رشته ای را در زبان و ادبیات انگلیسی دنبال کند.
ديدگاه اريكسون پيرامون رشد هويت از سوي بسياري از متخصصان بررسي و تحليل شده است. يكي از اين محققان به نام جيمز مارسيا يك مصاحبه سازمان يافته را براي طبقهبندي هويت نوجوانان تدوين كرده است.
جیمز مارسیا نظریه اولیه اریکسون را گسترش داد. به گفته مارسیا و همکارانش، تعادل بین هویت و سردرگمی در تعهد به یک هویت، نهفته است.
مارسیا یک روش خاص برای اندازه گیری هویت ایجاد کرد که به سه حوزه مختلف عملکرد نگاه می کرد: نقش شغلی، باورها / ارزش ها، و تمایلات جنسی. او همچنین چهار وضعیت هویتی متفاوت را شناسایی کرد که افراد در مواجهه با هویت خود از آنها عبور می کنند.
در ديدگاه مارسيا در پيوستار هويتيابي اريكسون 4 وضعيت هويتي به شرح زير وجود دارد كه ميتوان آنها را بر حسب وجود مسالهاي در زمينه هويت از نظر تشخيص و توانايي در حل آن مساله، از يكديگر متمايز كرد.
فشارهای بیرونی مانند فشارهای خانوادگی و اجتماعی می توانند به کسب هویت کمک کنند، اما می توانند موانعی نیز بر سر راه تشکیل هویت باشند.
شاخص | وجود کاوش | فقدان کاوش |
وجود تعهد | هویت موفق | هویت پیش رس |
فقدان تعهد | هویت تعلیق شده | هویت سردرگم |
1- دستيابي به هويت (identity achievement) یا کسب هویت ، هویت موفق : زمانی اتفاق میافتد که فردی وضعیت های مختلف را کاوش کرده و به یکی از آنها متعهد شده باشد.
اول کسانی که بحران را طی می کنند یعنی در واقع searching را انجام می دهند، اکتشاف می کنند، جستجو گری می کنند، پرسش گری و انتخاب گری می کنند، اعمال رأی و نظر می کنند و این بحران را پشت سر می گذارند و به هویت مشخصی با ثبات نسبتاً پایدار دست پیدا می کنند. که به این دسته پایگاه هویت دست یافته می گفت: achievement (بالغ و رسیده). این ها احساس مثبت و قوی نسبت به هویت دارند و رفتارشان معنادار است چون چارچوب معیاری برای رفتار دارند و جهت مندی مشخص برای رفتار دارند.
افرادي كه در اين وضعيت قرار دارند، بحران هويت را پشتسر گذاشتهاند. ثبات شخصيت، انسجام فكري و جديت در انتخاب شغل از ويژگيهاي مهم اين افراد است. اين قبيل افراد مثلا خود را نه دانشجوي انترني، بلكه پزشك آينده ميبينند. همچنين اين افراد در قبال باورهاي مذهبي و سياسي خانواده خود، هر آنچه را كه با هويتشان همخواني نداشته است، كنار گذاشتهاند.
در این گروه نوجوانانی قرار دارند که پس از چندین سال تلاش و جست و جو شغل خود را انتخاب کرده و نسبت به آن متعهد هستند و برای آینده خود برنامهریزی میکنند. لذا این نوجوانان در شرایط فشارزا مقاومت خوبی از خود نشان میدهند و افرادی خودمختار به شمار میآیند. در این گروه افراد از ظرفیتهای بالایی برای ایجاد روابط صمیمی با دیگران برخوردارند. به طور کلی روابط مطلوبی با والدین دارند و اغلب در خانوادههایی که روش فرزند پروری مقتدرانه دارند؛ رشد یافتهاند. این افراد میتوانند عقاید خود را آزدانه بیان کنند و در عین حال دلبسته والدین خود هستند.
که به استقلال ایمنی دست پیدا کرده اند، به ثبات رفتاری رسیدند، جهت مندی معینی در زندگی پیدا می کنند و دارند، رفتارشان عقلانی است (عقلانیت رفتاری بر آن ها حاکم است). فرد سیستم فکری و عاطفی یکسانی با خودش شکل داده است. تفرد یا فردانیت درونش شکل گرفته Self control و Self management که مورد تأیید دیگران باشد در او وجود دارد. واقع گراست و می بیند که قضاوت دیگران در موردش چیست و آن قضاوت ها را درونی می کند. تعهد روشنی بعد از پرسش گر ی و جستجو پیدا کرده، قدرت انعطاف و سازگاری دارد، متفکر، درون نگر، و دارای تفکر منطقی است. مطابق معیارهای درونی خودشان عمل می کنند البته این به معنای بی اعتنایی به بیرون نیست یعنی ارزش ها را هنجاریابی کرده و با هنجارها انطباق داده اند، و انتخاب کرده اند به درون برده اند. بنابراین هم نوایی می کنند و هم نوایی شان فعال است، به جای سازش سازگاری می کنند.
قضاوت مستقل نسبت به عقاید دیگران دارند، در سطح اخلاق قراردادی اگر که کولبرگی بگوییم قرار دارند، اعتماد به نفس زیاد دارند، اضطراب کم دارند. مازلو هم در انگیزه های رشد و افراد درگیر انگیزه های رشد خیلی از این صفات را ذکر می کند.
مارسیا هویت موفق را تقریبا شامل رویارویی با بحران های شخصی و تصمیم گیری متفکرانه می داند که در آن افراد نسبت به انتخابهای گوناگون و دشواری که زندگی برایش فراهم آورده است آگاه می گردد ( شوارتز و دونهان ، 2000؛ به نقل از اکبرزاده، 1376). هویت موفق نشان دهنده تعهدی است که پس از دوره ای از جستجوگری به دست می آید. مارسیا ( 1996) معتقد بود که این حالت نقطه ی پایان فرایند شکل گیری هویت است. این حالت هویت، پایگاه فردی است که بحران هویتی را پشت سر گذارده و به هویت مشخص متعهد شده است.
این افراد، برخی خصیصه های شخصیتی مانند سطح بالایی از انگیزه پیشرفت و عزت نفس (اورلوفسکی، 1978) و روان رنجور خویی پایین و پیروی از وجدان و برونگرایی بالایی ( کلانسی و دلینگر ، 1993) را نشان دادهاند. هویت پیش رفته، استفاده کمتر از میکانیزمهای دفاعی ( کرامر ، 1997) و سطح پاینی از کمرویی ( همر و براچ ، 1994)، همچنین سطح بالایی از کنترل درونی ( آبراهام، 1983) نسبت به پایگاههای هویت دیگر نشان داده اند.
در اصطلاحات فرایند شناختی، افراد با هویت پیشرفته توانایی بهتر عمل کردن در شرایط فشارزا (مارسیا، 1966)، کار برنامه مند، عاقلانه، و راهبردهای تصمیم گیری منطقی (بلاستین و فیلیپز، 1990، بویز و چندلر ، 1992) نسبت به دیگر پایگاهها نشان داده اند. این گروه همچنین، سطح بالایی از استدلال اخلاقی راجع به موضوعات عدالت و مراقبت ( روو و مارسیا، 1980؛ اسکوو و مارسیا ، 1991)، همچنین رشد خود ( لووینگر ، 1976) و توالی رشد خود ( برزونسکی و آدامز، 1999) نشان داده اند.
در رابطه ی میان فردی، افراد با هویت پیشرفته، نسبت به دیگر پایگاههای هویتی سطح بالایی از صمیمیت را نشان داده ( کیسرگویس و آدامز، 1980؛ اولوفسکی، مارسیا و لسر ، 1973)، قادر به توسعه ارتباطات بین فردی دو طرفه با دوستان دور و نزدیک، و صادقانه علاقه مند به دیگران بوده و رضایت بیشتری از آشکارسازی خود به دیگران (آدامز، آبراهام و مارکستروم، 1987) و الگوهای بسیار ایمن را در پیوستگی به خانواده شان نشان داده اند (کروگر، 1985).
2- هويتيابي ناقص (identity foreclosure) یا ضبط هویت ، تثبیت هویت ، هویت پیش رس یا زود رس ، هویت بازداری شده : زمانی است که شخص تعهدی را بدون تلاش برای کشف هویت انجام داده است.
افرادي كه در اين گروه قرار دارند، فاقد تجربه بحران هستند و براي تعيين هويت، خود را تسليم نظر والدين كردهاند. آنان بيچون و چرا مذهب و باورهاي خانواده خود را پذيرا ميشوند. هنگامي كه از موضع سياسيشان سوال ميشود، از بيرغبتي در باب انديشيدن پيرامون اين موضوعات سخن به ميان ميآورند. مسلما اگر رويداد مهمي ارزشهاي آزمون شده آنها را به چالش بطلبد احساس سردرگمي خواهند كرد.
ضبط هویت ، افرادی را توصیف می کند که بدون اینکه دستخوش بحران هویت شخصی شده باشند، خود را به یک رشته عقاید و روال متعهد ساخته اند. برای مثال اغلب افراد همان مذهب والدین خود را دنبال می کنند، اما برخی این کار را بعد از یک دوره سؤال شخصی انجام می دهند و دیگران هرگز چندان به آن فکر نمی کنند.
در این وضعیت نوجوان متعهد به تصمیم گیری است اما بدون تلاش. معمولا این افراد هویت حاضر و آمادهای را پذیرفتهاند که صاحبان قدرت یعنی معلمان و نیز در برخی موارد والدین آنها، برایشان انتخاب کردهاند. این گروه تلاشی را انجام ندادهاند ولی با این وجود به یک سری اهداف و ارزشها تعهد دارند که اغلب آنها از سوی والدین آنها تحمیل شده است. در برخی موارد مشاهده شده است که خود این افراد این وضعیت را از خانوادهی خویش به ارث بردهاند که روش فرزند پروریشان مستبدانه است. در این گروه نوجوانانی وجود دارند که به شدت نیازمند تاییدات دیگران هستند زیرا که هویتشان از پیش تعیین شده است.
این افراد ناایمن هستند و بنابراین نگران اند، تردید نمی کنند و شک در آن الگوهایی که ارائه می شود به خودشان راه نمی دهند، سعی می کنند با دلبستگی های هر چه زودتر و در واقع ناپخته آن تعلق را حفظ کنند (یعنی آن تعلقی که به آن ها ایمنی می دهد). فرد درست است که آزد است ولی نگران است. بعضی ها از آزادی بیشتر نگران می شوند، بعد حاضر می شوند یک بخش از این آزادی و تفردش را بدهد ولی آن اضطراب و ناایمنی را که دارد کم شود. اریکسون معتقد بود در جامعه فئودالیسم درست است که فرد آزادی ندارد ولی حلقه های ایمنی ساز زیاد بوده و این در دوره جدید از دست رفته.
هابز مطرح می کند در نیازهای بشری مثلاً صلح و امنیت از آزادی مهم تر است. در نگاه مازلویی هم این طور است. در نگاه مازلویی فقط فردی دنبال آزادی می رود که آن دغدغه های پیشین تأمین شده باشند.
به نظر اریک فروم شخصیت های اقتدارگر از کسانی هستند که از آزادی می گریزند. که منظورش شخصیتی است مه دوتا وجه دارد هم Social dominance یعنی هم سلطه گر اجتماعی است و هم Social submissive دارد یعنی هم سلطه پذیر اجتماعی است (برای مثال در آلمان هیتلر در واقع نماینده بخش سلطه گرشان بود که خودشان نداشتند. خودشان سلطه پذیرانه یکی را ترغیب می کردند که بخش سلطه گرشان را دنبال کند).
این افراد چه اعمال زور کنند و چه زور بشنوند از طریق وابسته شدن به قدرت، به قول اریک فروم ایمنی تأمین می کنند یعنی اگر من زور داشته باشم و دیگران از من تبعیت کنند من ایمن هستم. اگر هم زور نداشته باشند با آدم زورمند هم نوا شوم و همانند سازی کنم آن هم نوایی ایمنی مرا تأمین می کند. برای کسانی که ایمنی مهم تر است استقلال رأی و آزادی شان را فدای این ایمنی می کنند. برخی ویژگی ها که ممکن است همیشه در ساخت شخصیت شان نشان داده شود عبارتند از:
پرهیز از جستجو، کشف و دنبال گری، پرهیز از انتخاب ارادی و فعال، نداشتن من مستقل، فقدان اهمیت تشخص مستقل، تقریباً مسأله شان استقلال نیست. به وسیله دیگران هدایت و کنترل می شوند، به اصطلاح مارسیا جهت شان درونی نیست و بیرونی است، کنکاش نمی کنند، تردید نمی کنند، سؤال نمی کنند، شک نمی کنند، استقلال و اعتماد به نفس نشان نمی دهند. دوستان، والدین و مشخصاً مراجع قدرت عامل اصلی متعین رفتارشان است.
هم خوانی شخصیتی را از طریق این هم رنگ و هماهنگ شدن ها به دست می آورند و با این حال ممکن است دچار تعارض های درونی باشند و رفتارهای impulsive و تکانه ای انجام دهند. عقاید مذهبی را می پذیرند و دارند، ممکن است عقایدشان شکل صوری و خرافی داشته باشد، به نظم و قانون اعتقاد راسخی دارند، و از همه هنجارهایی که مراجع قدرت تعیین می کنند تبعیت می کنند. به شدت از پذیرش مسئولیت فردی و قبول مسئولیت انتخاب خودشان اجتناب دارند و می گریزند.
به تعبیر دیگر این افراد اکتشاف گری نکرده اند، جستجو نکرده اند، از انتخاب شان استفاده نکرده اند و از مقام پرسش گری به پاسخ و تعهد نرسیده اند. تعهدشان خودیافته و دست یافته نیست، بلکه الگوهای متعین بیرونی کلیشه ای هستند که این ها به دلیل ظرفیت های انفعالی آن ها را قبول کرده اند. بنابراین بدون بحران به تعهد رسیده اند. افرادی که به طور کلی هم نوا و هم رنگ و مقلد باشند و همانند سازی های زیادی انجام دهند در این رده قرار می گیرند. این ها تیپ های مختل هویتی تلقی می شوند یعنی هویت شان در ضبط دیگری رفته، بازداری شده است.
گروه دنباله رو از نظر تعهد به اهداف و برنامه های زندگی در سطح بالایی قرار دارند ولی فاقد تجربه کاوش هستند. زمینه اصلی در پایگاه هویت دنباله رو، اجتناب از انتخاب و خود مختاری است (ویرس و دیگران ، 1994؛ به نقل از قسامی، 1383). افراد دارای هویت دنباله رو در حالی که جستجوگری اولیه را نداشته اند به دسته ای از اهداف، ارزشها و عقاید تعهد دارند (مارسیا ، 1980). نوجوانانی که هویت شان پیش از موعد تثبیت می شود تائید دیگران برایشان اهمیتی اساسی دارد. عزت نفس آنان تا حدود زیادی بستگی به تائید دیگران دارد. معمولا برای مراجع قدرت اهمیت زیادی قایلند و بیشتر با نوجوانان دیگر همنوایی می کنند و کمتر استقلال رای دارند (ماسن و همکاران ترجمه یاسایی ،1370). در این حالت از هویت، نوجوانان هیچ باور روشنی درباره ی خودشان ندارند و به سادگی هر هویتی که از طرف والدین یا افراد دیگر پیشنهاد می شود می پذیرند (سیگلمن ، 1999). در واقع نوجوان هویتی را می پذیرد که از قبل بوسیله افراد و اشخاص دیگر مشخص و انتخاب شده است.
نوجوانانی که در وضعیت تثبیت هویت قرار دارند، آنهایی هستند که متعهد به تصمیم گیری بدون صرف تلاش و کشف یا جستجو هستند و معمولاً سازگار هستند اما در موقعیت هایی که نیاز به ریسک کردن دارند، محافظه کارانه عمل می کنند. معمولاً در خانواده های مستبد و با نظارت والدینی که خودشان از نظر هویتی، هویت تثبیت شده داشته اند، پرورش یافته اند. این نوجوانان بسیار مستعدند که ارزشهای والدین خود را بپذیرند (خدایاری فرد، 1385، ص 9)
3- تعليق هويت (moratorium) یا وقفه هویت یا هویت بحران زده : شخصی را نشان می دهد که به طور فعال در کاوش هویت های مختلف شرکت می کند اما هنوز تعهدی پیدا نکرده است.
اینها کسانی هستند که در حال گذار هستند، در حال توسعه هستند. بنابراین درگیر بحران هستند. تکاپوگری می کنند و در زمینه نقشه هایی که اشاره شد در حال تجربه هستند. مارسیا به این ها پایگاه تعلیق یا به تأخیر انداخته moratorium کی گفت. این افراد هنوز به تعهد نرسیده اند و در روند اول یعنی حالت بحرانی هستند. در نگاه مارسیا دلایل این تأخیر موجه است یعنی فرد هنوز می خواهد testing کند، هنوز می خواهد اکتشاف کند، هنوز می خواهد نقش ها را تجربه کند وهنوز فکر می کند الگویی که با چارچوب باورمندی اش مثلاً با انتخاب گری اش مطابقت کند پیدا نکرده است. بنابراین، این پایگاه هویت هم در کل مثبت تلقی می شود چون فرد در راه است
افرادي كه در اين گروه قرار ميگيرند، در حال تجربه بحران هويت هستند. هرچند اين افراد تلاش ميكنند ارزشها، علايق، بينش و حرفه خاص خود را كشف كنند، اما هنوز نتوانستهاند تصميم دقيق و روشني در باب اين مسائل اتخاذ كنند. به عبارت ديگر، اين افراد در برزخ ميان علايق خود و علايق والدينشان گرفتار شدهاند.
وقفۀ هویت ، افرادی را توصیف می کند که با بحران هویت دست و پنجه نرم می کنند. این گزینه ها ممکن است انتخاب های شغلی، فعال بودن از لحاظ جنسی ( و با چه کسی ) ، بچه داشتن یا نداشتن باشند. افرادی که در این وضعیت قرار دارند، دستیابی به احساس تعهد با ثبات، ارزشها، نگرش ها، احساسات و امکاناتی را که برای آنها وجود دارند به دقت ارزیابی می کنند.
در این وضعیت نوجوان در حال کشف این نکته است که چه کسی است؟ اما نمیتواند تصمیم نهایی را بگیرد و تا زمانی که تمام راههای ممکن را کشف کند؛ همواره در حالتی دوگانه به سر میبرد. این گروه از افرادی تشکیل شده است که مضطرب، زنده دل، با هوش و رقابت طلب هستند و همواره مانند وضعیت پیشگفته در خانوادههایی که دارای فرزند پروری دموکراتیک هستند؛ پرورش یافتهاند.
افراد ایمنی هستند، بنابراین نگران از search نیستند، یعنی نگران از این که چیزی دیر می شود نیستند، اما اگر این تداوم پیدا کند ممکن است که این به تعویق افتادن نوعی بلاتکلیفی به این ها نشان دهد و کم کم به نوعی سرگردانی در نقش منتهی شود. به این ترتیب در دوره نوجوانی این searching مثبت است. وقتی که هم چنان در پایانش ادامه داشته باشد منفی می شود. در برقراری روابط صمیمانه در عین حال که قدرش را می دانند موفق نیشتند.رقابت طلب، مضطرب، حرّاف، دست خوش تعارض و دوگانگی هستند.
این پایگاه با جستجوگری فرد، اما بدون دسترسی به تعهد کافی توصیف می شود. از نظر تحولی مقدم تر از پایگاه هویت موفق می باشد (شوارتز و دونهان، 2000؛ به نقل از اکبرزاده، 1376). این پایگاه به معنای جستجوگری فعال همراه با تعهد اندک است. در این حالت هویت، فرد نیاز دارد که خود را در تجارب مختلف بیازماید تا به شناخت عمیقی در مورد خود برسد. حالت وقفهی هویت ممکن است همراه با پریشانی و استرس باشد و در نتیجه این افراد در مقایسه با سایر حالت ها بیشتر تمایل دارند که مدت کمتری در حالت تعلیق باقی بمانند (مئوس ، 1992؛ به نقل از شووارتز[13] ، 2001)
وضعیت بهینه و آرمانی بر طبق نظریه ی اریکسون و مارسیا، وضعیت تعلیق هویت است. نوجوانان در این وضعیت در حال کشف این هستند که چه کسی هستند اما از تصمیم نهایی فاصله می گیرند تا زمانی که تمام راه های عملی و ممکن کشف شوند. این نوجوانان زمانی که واقعاً دارای یک هویت کاملاً مشخص شوند در وضعیت کسب هویت قرار می گیرند (خدایاری فرد، 1385، صص 9 و 10).
4- پراكندگي هويت (identity diffusion) یا سردرگمی یا ابهام هویت ، هویت مغشوش : زمانی رخ می دهد که نه بحران هویت وجود داشته باشد و نه کاووشی. کسانی که وضعیت پراکندگی هویت دارند، احساس می کنند که در جهان نیستند و به دنبال احساس هویت نمی باشند.
اینها کسانی هستند که نه در حال طی کردن بحران اند یعنی نه در مقام پرسش گری، تکاپو، جستجو و یافتن اند و نه تعهد مشخصی پیدا کرده اند. این ها را دچار پایگاه confuse یا پراکنده می داند که عقاید مشخصی ندارند و جهت گیری های مبهمی دارند و چون تعهد هم ندارند و بی قید و فاقد نظارت زندگی می کنند.
اصطلاح پراكندگي هويت مترادف با مفهوم سردرگمي در هويتيابي اريكسون است. فارغ از اين كه افراد متعلق به اين گروه در گذشته دچار بحران بوده يا نبوده باشند، در هر صورت هنوز مفهوم يكپارچگي از خود حاصل نكردهاند. براي مثال، ممكن است فردي علاقهمند باشد به دانشكده حقوق برود يا به كار تجارت مشغول شود؛ اما عملا كاري نكند و علاقهاي هم به مذهب يا سياست نداشته باشد. از خصوصيات اين افراد ميتوان بدبيني، سطحينگري و سردرگمي را نام برد.
پراکندگی هویت ، افرادی را توصیف می کند که به احساس تعهد در مورد اینکه کیستند و از چه چیزی طرفداری می کنند نرسیده و بحران هویت را نیز تجربه نکرده اند.این گونه افراد طبق هوس ها و توصیه های دیگران عمل می کنند.
مرحله ای از توقف در روند زندگی که ویژگی آن حالت آشفتگی است. در سردرگمی هویت فرد هیچ گونه انتخاب ثابتی در مورد تعهدات خود ندارد و در اهداف و ارزشهای خود هیچ جستجویی نمی کند. اگر هم در گذشته بحرانی را تجربه کرده باشند بدون آن که در پی آن تعهدی ایجاد کرده باشند کاوش خاتمه یافته است ( اسپرینتهال، 1994؛ به نقل از شهر آرا، 1380). مشخصه اصلی این نوع هویت بی تفاوتی همراه با فقدان تعهد و جستجو گری است. این افراد عمدتا بی تفاوت و بی علاقه هستند و نقش های اجتماعی را امتحان نموده، به سرعت ترک می نمایند و خود را به دست سرنوشت و شانس می سپارند و هر کاری که جماعت انجام دهند با آنها هم داستان می شوند، عزت نفس کمی دارند، تکانشی هستند و تفکری نا منظم دارند ( استریت ماتر و پیت، 1989؛ به نقل از برک، 2001؛ ترجمه محمدی، 1383)
تحقیقاتی که روی نظریه ی مارسیا انجام شده است نشان داده اند نوجوانانی که رفتارهای مشکل آفرین از خود نشان می دهند معمولاً در وضعیت سردگمی هویت قرار دارند. اینها نوجوانانی هستند که در خودشان تعهدی برای رسیدن به هویت احساس نمی کنند و هیچ علاقه ای به انجام این کار ندارند. این نوجوانان خیلی زیاد تحت تأثیر رفتارهای منفی همسالان قرار گرفته و انگیزش کمی برای پیشرفت تحصیلی و پیشرفت در سایر زمینه ها دارند.
بر طبق نظریة اریکسون (1968) این نوجوانان در حل بحران های تحولی خود ناموفق بوده اند. مثلاً قبل از نوجوانی ، کودکان باید احساس خودکارآمدی و کارایی در بعضی از زمینه ها را داشته باشند. آن دسته از کودکانی که در این کار شکست می خورند، مثلاً دارای اختلالات و ناتوانایی های یادگیری هستند ، بعدها در دورهی نوجوانی نمی توانند به هویت منسجمی دست یابند و دچار سردرگمی هویت می گردند ( خدایاری فرد، 1385، ص 9 ).
در این وضعیت و گروه نوجوان نه تنها تعهدی برای رسیدن به هویت بلکه هیچ علاقهای هم به انجام این مهم ندارد. وی سریعا جذب رفتارهای منفی همسالان میشود. یعنی به عضویت گروههایی مثل بزهکاران و مجرمان در میآید. در این گروه نوجوانانی وجود دارند که فاقد هر گونه تصمیم و فکر و ایده هستند و در رابطه با آینده شغلی و زندگی خود بیقیدانه تصمیم میگیرند. در این گروه توان ارتباط گیری با دیگران در محیطهای صمیمی بسیار کم است.
در خصوص بلاتکلیفی فرد است. به حالتی در فرد اطلاق می شود که نامتعین و مبهم است، تعهد وجود ندارد و اگر وجود دارد کم است، رفتارشان شکل دم غنیمتی به خودش می گیردیعنی به گونه ای هدونیستیک و لذت گرایانه.
نقش های اجتماعی یا تجربه نمی شوند یا تجربه می شوند و کنار گذاشته می شوند راجع به آن ها تصمیم گرفته نمی شود، اکتشاف و انتخاب یا وجود ندارد یا روند ثابتی را دنبال نمی کند، عزت نفس، سازگاری، خودکنترلی و خودفرمانی بسیار کمتری نسبت به سه تا گروه دیگر در آن ها دیده می شود. از دریافت اطلاعات که تعادل شان را به هم می زند اجتناب می کنند، و تصمیم گیری ها را مکرر در آن حوزه لذت گرایانه به تأخیر می اندازند. از ویژگی های آنان می توان به این موارد اشاره کرد:
در حقیقت ناراضی، فقدان صمیمیت، امکان وجود تعصب، دگماتیسم یا جزمی گرایی ، غیرمنعطف و نداشتن اعتماد در روابط اجتماعی. آزمونی را که می توان هویت افراد را با آن سنجید extended objective measure of identity astatuse، مقیاس عینی گسترش یافته هویت من نام دارد.
تغییر وضعیت هویت
مارسیا استدلال کرد که بحرانهای هویت به افراد کمک میکند از یک وضعیت به وضعیت دیگر بروند. با این حال، افراد لزوماً هر یک از وضعیت های بالا را تجربه نمی کنند.
در طول وضعیت هویت چرخه حیات، تغییراتی رخ خواهد داد. هنگامی که تغییر وضعیت هویت رخ می دهد (در اواخر نوجوانی و بزرگسالی جوان)، این تغییر بیش از دو برابر بیشتر از تغییرات پیش رونده است. تغییر وضعیت به صورت طولی اغلب یک انتقال از مهلت قانونی به دستیابی به هویت است.
انتقال اغلب از عدم تعادل در هویت الهام گرفته می شود. مارسیا توضیح می دهد که چگونه تغییر وضعیت در ارتباط با عدم تعادل رخ می دهد. بحران هویت به شکل مراحل بعدی چرخه زندگی بزرگسالی و رویدادهای مختلف زندگی ظاهر می شود. بسته به فرد، رویدادهای خاص زندگی مانند مرگ یکی از عزیزان، از دست دادن شغل، جابجایی و غیره ممکن است باعث عدم تعادل شود. با این حال، این تنها زمانی صادق است که فردی شکلی از هویت را ساخته باشد. انتشارات راکد هستند. آنها تلاشی برای هویت سازی نکرده اند و بنابراین هویتی برای اصلاح ندارند. در مورد سلب حق اقامه دعوی، بسیاری انتخاب می کنند در محیطی زندگی کنند که شبیه تجربیات دوران کودکی آنها باشد تا بدون تغییر باقی بمانند. هنگامی که عدم تعادل در زندگی سلب مالکیت رخ می دهد، اثرات ممکن است به ویژه ویرانگر باشد.
هنگامی که عدم تعادل رخ می دهد، دوره ای از بازسازی آغاز می شود. این دورههای بازسازی، چرخههای توقف-دستاورد-موقعیت-دستیابی (MAMA) نامیده میشوند. در زندگی هر فرد، حداقل سه چرخه MAMA وجود دارد که با سه مرحله روانی اجتماعی باقی مانده مطابقت دارد.
در طول بازسازی، یک فرد ممکن است به وضعیت هویت قبلی بازگردد. بسیار مهم است که سازههای قدیمی سقوط کنند تا سازههای جدیدی که بیشتر هویت فرد را در بر میگیرند ساخته شوند. در فرآیند بازسازی، هنوز تداومی با هویت قبلی وجود دارد، با این حال، ساخت جدیدتر گسترش یافته و شامل تجربیات و تعهدات جدید زندگی می شود.
کاربرد
در حالی که مارسیا در درجه اول بر اواخر نوجوانی متمرکز بود، نظریه او در بزرگسالی بعدی، زمانی که بحران هویت ممکن است دوباره رخ دهد، قابل استفاده است. یک مطالعه، که همبستگی بین وضعیت هویت مدل مارسیا و رفتارهای اجتماعی را بررسی میکند، بر بزرگسالان جوان در محدوده سنی 19 تا 35 سال متمرکز بود. وضعیت هویت افراد به طور خاص به یک گروه سنی محدود نمیشود. افراد ممکن است عناصر مرتبط با هویت خود را در طول زندگی کشف کنند، مانند ایمان، ایدئولوژی و ترجیحات شغلی.
استفاده از رویکرد مصاحبه نیمه ساختاریافته مارسیا، پژوهش را قادر می سازد تا به طور انعطاف پذیر با فرهنگ های مختلف سازگار شود. اعتبار بین فرهنگی خوبی برای وضعیت هویت وجود دارد.
تشتت هویت
تشتت هویت ( identity diffusion ) اصطلاحی میباشد که جیمز مارشا روانشناس کانادایی ، آن را مترادف با سردرگمی هویت اریکسون به کار میبرد. برخی اشخاصی که در این طبقه جای میگیرند، بحران هویت داشتهاند و برخی دیگر بحران هویت نداشتهاند. در هر دوحالت، آنها هنوز خودپندارهٔ منسجمی ندارند. آنها می گویند که "شاید بد نباشد" حقوق بخوانند یا به کار ازاد مشغول شوند. اما در این راستا هیچ قدمی بر نمیدارند. آنها می گویند به ایدئولوژی یا سیاست هیچ علاقهای ندارند. برخی از انان همه چیز را مسخره میکنند، و برخی دیگر، از مسائل درکی سطحی دارند. البته برخی هنوز بیش از اندازه کوچک هستند که بتوانند رشد هویتی نوجوانان را داشته باشند. نوجوانانی که تشتت هویت را تجربه میکنند نه یک بحران دارند و نه تعهد و التزام به یک هویت اتی.