نظریه جامعه شناسی ارتباطات دیوید رایزمن
دیوید رایزمن ( David Riesman ) جامعهشناس و استاد ارتباطات آمریکایی ، در 22 سپتامبر 1909 در شهر فیلادلفیای پنسیلوانیا دیده به جهان گشود و در 10 می 2002 در سن 92 سالگی در شهر بینگهامتون نیویورک از دنیا رفت. رایزمن یک جامعهشناس، وکیل و مربی بود، او پس از فارغالتحصیلی از دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد در سال 1935 به استخدام دیوان عالی عدالت لوئیس براندیس درآمد. وی همچنین در مدرسه حقوق دانشگاه بوفالو به تدریس پرداخت.
در سال 1949، رایزمن برای پیوستن به دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه شیکاگو دعوت شد. مهمترین کتاب رایزمن، انبوه تنها (Lonely Crowd)، یک سال بعد در سال 1950 منتشر شد و تبدیل به پرفروشترین کتاب سال شد. او نزدیک به بیست سال، به تدریس درس شخصیت آمریکایی و ساختار اجتماعی (American Character and Social Structure) پرداخت.
تاثیرپذیری رایزمن
رایزمن جامعهشناسی انتقادگرا است که مانند فردیناند تونیس (Ferdinand Tonnies: 1855-1936) به ماتریالیسم تاریخی وفادار مانده و میکوشد آن را با شرایط جدید تطببیق دهد. همانگونه که مارکس بر عوامل اقتصادی تکیه میکند و تونیس میکوشد موجودات انسانی را از طریق خواستها و ارادههایشان بررسی کند، رایزمن نیز سعی دارد "تعادل جمعیتی" را عامل زیربنای کلیه تحولات اجتماعی معرفی کند. با این تفاوت که رایزمن برخلاف آن دو، در نظریه خود تجدیدنظر میکند و در تحلیل نهایی، به جای عامل جمعیتی، وسایل ارتباطی و شیوههای پخش نوین اطلاعات و دانشهای بشری را، عامل تعیینکننده اعلام میکند.
دوره های نحوه زندگی بشر رایزمن ( ادوار تمدن بشری رایزمن )
دیوید رایزمن جامعه شناس آمریکایی , جامعه شناسی انتقادگراست که مانند فردیناند تونیس به ماتریالیسم تاریخی وفادار مانده و می کوشد آن را با شرایط جدید تطبیق دهد .
همان گونه که مارکس بر عوامل اقتصادی تکیه می کند و تونیس می کوشد موجودات انسانی را از طریق خواستها و اراده هایشان بررسی کند , رایزمن نیز سعی دارد تعادل جمعیتی را عامل زیربنای کلیه تحولات اجتماعی معرفی کند . با این تفاوت که رایزمن برخلاف آن دو , در نظریه خود تجدید نظر می کند و در تحلیل نهایی , به جای عامل جمعیتی , وسایل ارتباطی و شیوه های پخش نوین اطلاعات و دانش های بشری را عامل تعیین کننده اعلام می کند .
به نظر رایزمن توده تنها ویژگی بارز و برجسته انسانها در جوامع صنعتی می باشد. رایزمن در این زمینه بیان میکند: ((انسان ، توده تنهای منفعل و تاثیرپذیر است و وسایل ارتباطجمعی هم به طور دائم روی او اثر میگذارد تا وادارش کند با جماعت، همرنگ شود. از سوی دیگر، آنچه جامعه مصرفی نیاز دارد، توده افرادی است که از جهت ذوق و سلیقه و عکسالعملها مشابه هم باشند زیرا تاثیرگذاردن بر توده راحتتر است تا افراد پراکنده و گوناگون.
دیوید رایزمن جامعه شناس آمریکایی در فصل اول کتاب معروفش (انبوه تنها) در سال 1950 منتشر شد تاریخ تحول جامعه انسانی را به 3 دوره تقسیم میکند که بر اثر گذشت زمان هریک جایگزین دیگری می شود.
رایزمن تاریخ تمدن بشریت را از روزنه ارتباطات مورد بررسی قرار داده و سه مرحله یا دوران را مورد بازشناسی قرار میدهد.
او معتقد است که در حال حاضر، جوامع صنعتی به سوی جامعهای از گونه سوم که بر دورهای از رفاه اقتصادی و زمینهای از وفور انطباق دارد رهسپارند.
دوره اول : دوران سنت راهبر ( جامعه سنتی یا باستانی ، انسان از سنت هدایت شده )
به عقیده رایزمن , نخستین مرحله تاریخ جوامع بشری همان است که به آن جامعه باستانی یا سنتی می گویند . نمونه های بارز آن ، بسیاری از جامعه های جهان سوم هستند که در آنها هنوز اقتصاد فقر یا اقتصاد کمیابی حاکم است . این جامعه نخستین جامعه گروه انسانی است که مهمترین ویژگیهای این نوع جامعه را می توان چنین شمرد: حاکم بودن اقتصاد فقر و اقتصاد کمیابی ، حاکم بودن آداب و رسوم و عقاید گذشتگان در این جوامع . در این نوع جوامع تربیت فردی براساس حماسه ها،افسانه ها و اساطیر شکل می گیرد که به صورت شفاهی به افراد دیگر منتقل می شود.
در این جوامع , میزان زاد و ولد بسیار بالاست ؛ که بالا بودن میزان مرگ و میر تا حدی آن را جبران می کند و تا حدودی از این طریق , میان جمعیت و قلت یا کمیابی منابع تعادل ایجاد می شود . در این مرحله (( جامعه بی چون و چرا از آداب و رسوم و سنتها پیروی می کند , گذشتگان عملاً بر جامعه حکمروایی دارند و جان کلام آنکه , سنت , عامل اصلی نظارت اجتماعی محسوب می شود )) . دورانی که سنت ها به مثابه شیوه هایی تقدس یافته ، تسلسل میان نسل ها را از گذشته تا بحال برقرار می کند . ارتباط بین نسلی از طریق سنت ها صورت می گیرد و این امر به وحدت و هویت گروه های انسانی منجر می شود .
در این دوران سنت ها به عنوان راهکارها و شیوه هایی از زندگی به ارث رسیده گذشتگان به شمار می روند . در جامعه ، سنت راهبر همانهایی هستند که گذشتگان ترسیم کرده اند لذا سنت ها مشخص کننده نحوه عمل انسان است .
رایزمن معتقد است , این قدرت و نیروی سنت و آداب و رسوم است که خلاقیت فردی را از میان می برد و یا دست کم او را پایند گذشته نگه می دارد . از نظر تاریخی, این دوره از جوامع انسانی را عصر نفسانیات تخیلی و اسطوره ای می نامند که در میان افراد نوعی جمع گرایی نا آگاهانه و یا نوعی وابستگی کندویی به خانواده , طایفه و قبیله وجود دارد که می باید پس از هزاران سال به جمع گرایی آگاهانه اجتماعی مبدل شود . رایزمن معتقد است این پدیده از آنجا ناشی می شود که این جوامع , با افزایش بالقوه شدید جمعیت روبرو هستند که در نتیجه سنتها سبب از میان رفتن بخشی از آن به انحای گوناگون " قربانی , جنگ , زنده به گور کردن بچه ها و رها کردن پیران" می شود .
بدیهی است که چنین جامعه ای نمی تواند بدون داشتن قواعد بسیار محکم و لازم الاجرا به حیات خود ادامه دهد . به عقیده رایزمن ثبات و پایایی رسوم و ساختهای اجتماعی در دنیای باستانی یا سنتی , لزوماً از ثبات نسبی رابطه میان جمعیت و غذا و منابعی که در اختیار دارد , ناشی می شود . بدین ترتیب , او معتقد است که این جوامع , موجب پیدایش " انسان از سنت هدایت شده " است .
جامعه سنتی از تحرک چندانی برخوردار نیست و خلاقیتی وجود ندارد . آینده آن خبری است که گذشتگان گفته اند . به نظر رایزمن جوامع باستانی که از یک سو با محدودیت و کمیابی موجه هستند و از سوی دیگر با افزایش شدید جمعیت , لذا سنت ها نقش تعادل بخشی برای ادامه حیات جامعه را ایفا می کنند . در جامعه این سنتها هستند که داعیه جنگ و قربانی کردن انسان ها برای خدایان را دارند (همچون زنده بگو کردن بچه ها) . این امر بر اساس قوانین و قواعد سنتی لازم الاجرا بوده و حیات جامعه را تضمین می کند .
از ویژگی های این دوران می توان به : ذهنیت تخیلی و اسطوره ای , نظام اجتماعی دودمانی و قبیله ای , جمع گرایی ناآگانه و بدوی و وابستگی به طایفه و قبیله ، جنبه ی کندویی و ارتباط شفاهی نام برد . واکنش انسان از سنت هدایت شده در مقابل فشار سنتها , مکانیکی و در مجموع فاقد خلاقیت و ابتکار است .
فاصله میزان مرگ و میر با تولد کم است و دوره باستانی و سنتی می باشد که افراد تفکرات خود را کلیشهای و هماهنگ با آداب و رسوم گذشته میکنند .
در دوران سنت راهبر، رفتار بشر یکنواخت، قابل پیش بینی، چهره به چهره و درون همان ساخت سنتی قرار دارد .
در این دوره، سنتها فرهنگ را انتقال میدهند و هر نسل، پیوند خود با نسلهای پیشین را از طریق اشتراک سنن باز مییابد و همین باعث میشود که وحدت و هویت اقوام انسانی (نسلهای انسانی) تامین شود. سنتها به عنوان راهها و شیوههای عمل و میراث نیاکان، بعدی تقدسآمیز دارند و همین امر شک و تردید در مورد آنها را از بین میبرد. در این دوره راههای آینده، همان راههایی است که نیاکان جامعه ما طی قرنها پیمودهاند.
نمونههای بارز آن بسیاری از جوامع جهان سوم هستند که در آنها هنوز اقتصاد فقر یا اقتصاد کمیابی حاکم است. در این نوع جوامع، میزان زاد و ولد بسیار بالاست، که بالا بودن میزان مرگومیر تا حدی آن را جبران میکند و تا حدی از این طریق، میان جمعیت و کمبود منابع تعادل ایجاد میشود.
رایزمن بر این بارور است که تربیت فردی در این مرحله، از طریق حماسهها، افسانهها و اسطورهها شکل میگیرد که به صورت شفاهی به فرد منتقل میشود.
دورانی که سنتها به مثابه شیوههایی تقدس یافته تسلسل، میان نسلها را از گذشته تا به حال برقرار میکند. ارتباط بین نسلی از طریق سنتها صورت میگیرد و این امر به وحدت و هویت گروههای انسانی منجر میشود.
در این دوران سنتها به عنوان راهکارها و شیوههایی از زندگی به ارث رسیده گذشتگان به شمار میروند. جامعه سنت راهبر همانهایی هستند که گذشتگان ترسیم کردهاند لذا سنتها مشخص کننده نحوه عمل انساناند.
جامعه از تحرک چندانی برخوردار نیست، خلاقیتی وجود ندارد آینده آن خبری است که گذشتگان گفتهاند: به نظر رایزمن جوامع باستانی که از یک سو با محدودیت و کمیابی مواجه هستند و از سوی دیگر با افزایش شدید جمعیت، سنتها نقش تعادلبخشی برای ادامه حیات جامعه را ایفا میکنند چون سنتها داعیه جنگ و قربانی کردن انسانها برای خدایان را دارند همچون زنده به گورکردن بچهها. این امر بر اساس قوانین و قواعد سنتی لازمالاجرا بوده و حیات جامعه را تضمین میکند.
خصوصیات دوران راهبر :
1- ارتباط چهره به چهره
2- زندگی قبیله ای و سنتی
3- سلطه گوش «همه چیز شفاهی است»
4- اهمیت سنت ها
5- انسان شفاهی
6. ارگانیکی بودن جوامع
7- ارتباطات گرم و صمیمی
دوره دوم : دوران درون راهبر ( جامعه فردگرایی ، جامعه از درون هدایت شده )
دومین مرحله ای که رایزمن در تحول جامعه انسانی باز می شناسد , مرحله است که در آن فرهنگ جامعه ، گرایش به ساختن انسانهایی دارد که از درون هدایت می شوند .
این دوران را باید دوران التهاب ، هراس و سرزنشهای بیپایان نامید. چرا که آینده نامعلوم است و انسان به تنهایی در برابر آن قرار دارد؛ دوران تجربه و خطاست. گذار از مرحله سنتی به این مرحله , منوط به بجهش و یا انقلابی است که از نظر رایزمن این دوران چندین قرن طول میکشد و شامل عصر رنسانس ، عصر روشنگری ، حرکتهای اصلاح مذهبی، انقلاب صنعتی و سیاسی قرن 17 – 18 – 19 را دربر میگیرد. در این مرحله جامعه در هر فرد قطب نمای درونی ایجاد میکند تا راه خود را بیابد.
این دوره را عصر انسان خرد گرا نیز می نامند . از دید رایزمن این دوران با کاهش اهمیت سنت مواجه است . در این دوران همه انسان ها از الگوهای یکسانی تبعیت نمی کنند . لذا تاریخ بشری شاهد پیدا شدن انسان هایی است که خود راهبر خویش هستند .
انسان با تکیه بر عقل و اندیشه و تفکر خود راه خود را پیدا می کند و بر اساس اندیشه خود ، راه عمل و کوشش لازم را می یابد نه بر اساس آموزه های گذشتگان . از آنجا که انسان خود مسیر آینده را مشخص می کند , عواقب آن نیز متوجه اوست .
رایزمن , مرحله زندگی از درون هدایت شده را در مقایسه با مرحله پیشین , عصر فردگرایی می شناسد و علل این تحول را بر اثر تغییراتی می داند که در تعادل جمعیت پدید می آید . در این دوره جمعیت فزونی می گیرد و طول عمر انسانها در پرتو پیشرفتهای پزشکی و بهداشتی بالا می رود . اما این امر به کمیابی مواد غذایی نمی انجامد , بلکه برعکس با پیشرفتهای صنعتی در زمینه کشاورزی , منابع مورد نیاز انسان فراوانتر می شود . در چنین شرایطی , عدم تعادل که بر اثر بالارفتن میزان زاد و ولد و کاهش میزان مرگ و میر در وضع جمعیت پدید می آید و همچنین بهبود نسبی شرایط زندگی مردم , ایستایی اجتماعی و واکنشهای مکانیکی مردم نسبت به فشار سنتها که از ویژگیهای مهم جوامع پیشین بود از میان می رود .
در چنین دورانی , نفسانیات انفرادی واقع گرا (تجربی) پدید می آید که سرآغاز جدایی فرد از جمع است و ساختن گرایشهای خودخواهانه و سود ورزانه که با آموزش افراد برای آشنایی با روشهای جدید زندگی و منطبق ساختن آنان با شرایط محیط همراه است .
در چنین جامعه ای , افراد ضمن برخورداری از قابلیت تطابق زیاد با دگرگونیهای محیط پیرامون خود , ابتکارهای فردی آنها نیز برانگیخته و همبستگی و تعلق اجتماعی لازم با کل اجتماع نیز در آنها حفظ می شود . این امر با آموزشی که بزرگسالان در بطن خانواده به کوچکترها می دهند , رشد می کند و به سوی هدفهای عمومی تر هدایت می شوند . در اینجا فرامین و تعهدات و وظایف از سوی سنتهای معتبر دیکته نمی شوند , بلکه منشهای فردی در شرایط مختلف نقش مهمی را ایفا می کنند .
سنت در این نوع جامعه تا حدودی اهمیت خود را حفظ می کند , اما نه به عنوان ابزاری برای جذب ابتکارهای فردی , بلکه برای ایجاد همبستگی میان فرد و جمع در جامعه ای که منزلتها و نقشها بر اثر تقسیم کار اجتماعی و وجود قشرها و طبقات مختلف اجتماعی , گوناگون شده است .
در این دوره جامعه توانایی نوآوری در خود را تقویت میکند، عصر انسان درون راهبر با تکمیل و تکوین صنعت چاپ قدرت و قوت بیشتری پیدا میکند، نظام آموزش و پرورش و آموزشهای خانوادگی در درون خانوادهها به شکل نظاممند به پرورش انسانهای عقل محور کمک میکند و در پرتو این فرآیند علوم پیشرفت میکنند. پیشرفتهای زیادی در زمینههای مختلف پزشکی، کشاورزی و صنعتی صورت می گیرد. در این دوران کمیابی وجود ندارد به این ترتیب نوعی تعادل در زندگی پیدا میشود و چون کمیابی نیست فشار سنتها کم شده است.
ویژگی این دوران جدایی از وابستگیهای قومی و جمعی است ریشه گرفتن گرایشهای فردگرایی- عقلانی و حسابگرانه است. فرد با تکیه بر ابتکارات خود که از طریق آموزشهای بزرگسالان که در خانواده آموخته است با جامعه ارتباط پیدا میکند. سنتها تا حدودی خود را حفظ میکنند. اما نقش اساسی در حیات بشری ایفا نمیکنند.
از ویژگی های دیگر این دوران را می توان به : ذهنیت انفرادی واقع گرا اشاره کرد که بر اثر اختراع خط و کتابت بویژه چاپ که ((باروت روح)) آدمی است پدید می آید . در این دوره , فرد گرایی به سرعت بسط می یابد و حاکمیت پدر سالاری به ضعف می گراید . تفکر تجربی جای احتجاجات انتزاعی منطقی را می گیرد و علوم طبیعی به رقابت با الهیات بر می خیزد , مصلحت فرد بر مصلحت جمع پیشی می گیرد و روند جدایی فرد از جمع و خودخواهی او به اوج می رسد و در نتیجه , انسان از درون هدایت شونده پا به عرصه وجود می گذارد .
در این دوره انسان با عقلانیت خود از آن آرامش خارج می شود و با تلاش فردی خود را آماده پاسخگویی به نیازهای متفاوت می کند .
همزمان با تحول پزشکی و اختراع خط و کتابت به ویژه چاپ که باروت روح آدمی است پدید میآید در این دوره فردگرایی به سرعت بسط مییابد و حاکمیت پدرسالاری به ضعف میگراید. تفکر تجربی جای احتیاجات انتزاعی منطقی را میگیرد و علوم طبیعی به رقابت با الهیات برمیخیزد. مصلحت فرد بر مصلحات جمع پیشی میگیرد و روند جدایی فرد از جمع و خودخواهی او به اوج می رسد و در نتیجه انسان از درون هدایت شده و پا به عرصه وجود می گذارد.
دومین مرحله که رایزمن در تحول جامعه انسانی باز میشناسد، مرحلهای است که در آن، فرهنگ جامعه، گرایش به ساختن انسانهایی دارد که از درون هدایت میشوند. گذار از مرحله سنتی به این مرحله، منوط به جهش و یا انقلابی است که به قول رایزمن چند قرن طول میکشد و عصر روشنگری و جنبش اصلاح مذهب، انقلاب صنعتی و نیز انقلابهای سیاسی قرن هجدهم، نوزدهم و بیستم را دربر میگیرد.
دوران دوم، از دیدگاه رایزمن، دورانی است که در آن با کاهش اهمیت سنتها در هستی اجتماعی مواجه میشویم، این کاهش موجب میشود که همگنی در رفتار و عمل انسانی کاستی یابد، به این دلیل که همه از الگوهایی یکسان در حیات اجتماعی پیروی نمیکنند. در این شرایط، تاریخ شاهد پیدایی و سپس تکثر انسانهایی خاص است که وی "درونراهبر" میخواند. دورانی است مساعد برای تبلور فردگرایی، پیدایی دکارتگرایان و مکتب اصالت وجود. در این دوره انسان بار مسوولیت و عمل خود را به دوش میگیرد. رایزمن این دوران را دوران التهاب، هراس و سرزنشهای بیپایان نیز میداند.
وی علل این تحول را تغییراتی میداند که در تعادل جمعیت پدید میآید. در این دوره، جمعیت افزایش یافته و طول عمر انسانها در پرتو پیشرفتهای پزشکی و بهداشتی بالا میرود، این در حالی است که با کمیابی مواد غذایی مواجه نمیشویم، بلکه برعکس با پیشرفتهای صنعتی در زمینه کشاورزی، منابع مورد نیاز انسان فراوانتر میشود. در چنین شرایطی، عدم تعادلی که بر اثر بالا رفتن میزان زاد و ولد و کاهش میزان مرگومیر در وضع جمعیت پدید میآمد و همچنین بهبود نسبی شرایط زندگی مردم، ایستایی اجتماعی و واکنشهای مکانیکی مردم نسبت به فشار سنتها که از ویژگیهای مهم جوامع پیشین بود، بهتدریج از میان میرود.
همچنین در این مرحله، انتقال میراث فرهنگی، از طریق نوشتار بهویژه چاپ و مکتوبات که انگارههای فردی را رواج میدهند، انجام میگیرد. در حالی که در دوره قبل اسطورهها و حماسهها با حلقه زدن بر گرد اجاق قبیله، بازگو میشد و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد، در این دوره نسل "از درون هدایتشده" کتاب خود را در انزوا و یا در گوشهای از اتاق خود میخواند.
این دوره عصر انسان خردگرا نام دارد. از نظر رایزن این دوران با کاهش اهمیت سنتها مواجه است. در این دوران همه انسانها از الگوهای یکسانی تبعیت نمیکنند. لذا تاریخ بشری شاهد پیدا شدن انسانهایی است که خود راهبر خویش هستند.
انسان با تکیه بر عقل و اندیشه و تفکر خود راه خود را پیدا میکند و براساس اندیشه خود- راه عمل و کوشش لازم را مییابد نه براساس آموزههای گذشتگان. از آنجا که انسان خود مسیر آینده را مشخص میکند، عواقب آن نیز متوجه اوست.
این دوران را باید دوران التهاب- هراس و سرزنشهای بیپایان نامید. چرا که آینده نامعلوم است و انسان به تنهایی در برابر آن قرار دارد؛ دوران تجربه و خطاست. از نظر رایزمن این دوران چندین قرن طول میکشد و شامل عصر رنسانس- حرکتهای اصلاح مذهبی، انقلاب صنعتی و سیاسی قرن 17-18-19 را دربر میگیرد. در این مرحله جامعه در هر فرد قطب نمای درونی ایجاد میکند تا راه خود را بیابد.
جامعه توانایی نوآوری در خود را تقویت میکند، عصر انسان درون راهبر با تکمیل و تکوین صنعت چاپ قدرت و قوت بیشتری پیدا میکند، نظام آموزش و پرورش و آموزشهای خانوادگی در درون خانوادهها به شکل نظاممند به پرورش انسانهای عقل محور کمک میکند و در پرتو این فرایند علوم پیشرفت میکنند.
پیشرفتهای زیادی در زمینههای مختلف پزشکی، کشاورزی و صنعتی صورت می گیرد. در این دوران کمیابی وجود ندارد به این ترتیب نوعی تعادل در زندگی پیدا میشود و چون کمیابی نیست فشار سنتها کم شده است.
ویژگی این دوران جدایی از وابستگیهای قومی و جمعی است ریشه گرفتن گرایشهای فردگرایی- عقلانی و حسابگرانه است. فرد با تکیه بر ابتکارات خود که از طریق آموزشهای بزرگسالان که در خانواده آموخته است با جامعه ارتباط پیدا میکند. سنتها تا حدودی خود را حفظ میکنند. اما نقش اساسی در حیات بشری ایفا نمیکنند.
خصوصیات دوران درون راهبر :
1- آغاز خط و کتابت
2- کاهش اهمیت سنت ها
3- گرایش فرد به تنهایی و استقلال
4- حس بینایی هم وارد شد
دوره سوم : دوران دگر راهبر ( جامعه مصرف و فراوانی ، از بیرون هدایت شونده )
با کنترل جمعیت تا حدودی همزمان میباشد که با ظهور و شکوفایی وسایل ارتباط جمعی همراه است. در این مرحله فرد بار دیگر به جمع می گراید با این تفاوت که آگاهانه و نسبت به امور و وسایل دیدی کلی پیدا میکند و انسان از بیرون هدایت شده و در دامن چنین شرایطی پدید میآید.
این دوران ناشی از تمدن ارتباط جمعی است با پیدایش ابزار سالاری در این مرحله فرهنگ، بلعیده می شود . از خودبیگانگی بوجود می آید که این عصر را عصر فراواقع یا فراآگاهی می گویند . اصطلاح توده تنها یا انبوه خلق تنها را رایزمن بکار می برد . به اعتقاد او ایجاد این حالت نتیجه و پیامد کارکرد رسانههاست .
در مرحله سوم، جامعه انسانی رایزمن، جای خود را به جامعه نوین میدهد. این دوره، دوره "دگرراهبر" است. که دوران ظهور وسایل ارتباط جمعی است و پدیدههایی چون هدایت از راه دور، بتواره پرستی (Fetishism)، شیءسروری (Commodification) و بحران هویت از ویژگیهای آن میباشد. در این دوره عدهای با استفاده از قدرت جادویی وسایل ارتباط جمعی تودهها را تحت تاثیر قرار میدهند و الگوهای خاص فکری و اجتماعی خود را القا میکنند. انسان در این دوره، در پی کمرنگ کردن روابط سنتی و خانوادگی، خویشاوندی، همسایگی و دوستیهای قدیم بوده و در برابر رسانهها و گردانندگان قدرتمند آن و همچنین وسوسههای ناشی از آن بسیار آسیبپذیر است. به زعم رایزمن این دوره در تاریخ انسان با عنوان دورهای ثبت خواهد شد که در آن رسانهها و گردانندگان آنها الگوهای حیات اجتماعی را میسازند.
رایزمن گذار به این نوع جامعه را، با نوعی انقلاب همراه میداند که چارچوب آن در انتقال از حالت تولید به حالت مصرف است. وی بار دیگر برای توجیه این مرحله از تحول، دست به دامان عامل جمعیت می شود. با این تفاوت که در این مرحله، به علت پیشرفتهای علمی و بهداشتی، میزان مرگومیر، در جوامع بسیار پیشرفته صنعتی پایین میآید؛ اما چون به موازات آن از شمار زاد و ولد کاسته میشود، جمعیت افزایش پیدا نمیکند و بار دیگر میان این دو تعادل به برقرار میشود. ولی اینبار رایزمن ناچار میشود در کنار عامل جمعیتی، به عامل موثرتر، بهویژه پیشرفتهای تکنیکی و تحولات اقتصادی توجه کند. رسانهها افراد را میسازند، آن هم نه در میان جمع خانواده و یا در گوشه عزلت، بلکه در میان گروه دوستان و همسالان. تاثیر آموزشی رسانهها در تمام طول حیات انسان تداوم مییابد و رسانههایی مانند تلویزیون و رادیو دائما افراد کلیشهای و متحدالشکل "توده تنها" را هدایت میکنند و رفتار آنها را نظم میبخشند.
رایزمن این دوره را متقارن با ظهور ارتباط جمعی میداند. به نظر او انسان دگرراهبر دیگر تحت تاثیر شیوههای آموزش و پرورش و خانوادهها نیست بلکه شخصیت فرد تحت تاثیر دیگران شامل گروههای دوستی، همکاران و همسالان، نقش میپذیرد.
وسایل ارتباط جمعی این نقش را تکمیل و تقویت میکند.رایزمن میگوید: تمامی افراد در دوران دگرراهبر در یک چیز اشتراک دارند و آن هم نوع و نحوه نگرش ذهنیشان در ارتباط با همنوعانشان شکل میگیرد. انسان دگرراهبر برای یافتن هویت خود به تائید دیگران نیاز دارد به همین دلیل خود را به دامن تودهها میاندازد و تلاش میکند تا با دیگران همرنگ شود.
وسایل ارتباط جمعی در جهت همسان کردن رفتارها به کار میافتد. پیشرفت در این جامعه وابسته به نظرات دیگران است و انسان سعی میکند تا شناخت خود را از طریق تصورات دیگران نسبت به خود به دست آورد. در این چنین جامعهای خانوادهها قدرت تاثیرگذاری خود را از دست میدهند.
خانوادهها فرزندان را ترغیب میکنند تا در تمامی موارد بهتر عمل کنند و موفق شوند چون خود الگویی ارائه نمیدهند. به وسایل ارتباطی جمعی رجوع میکنند و بچهها را به این وسایل میسپارند.
از آنجا که دیگر هنجاری برای حصول بر موفقیت وجود ندارد لذا انسانها منفعل و تاثیرپذیر شده تحت نفوذ رسانهها سعی میکنند خود را با جامعه همرنگ کنند در نتیجه تودههای تنها در شهرهای بزرگ شکل میگیرد.
در این مرحله جامعه فرد گرا جای خود را به جامعه نوین و نوع دیگری می دهد .
به عقیده رایزمن در جامعه نوین , خصلت انسان از برون هدایت شده جانشین انسان از درون هدایت شده می شود . این مرحله از زندگی اجتماعی , هم اکنون در کشورهای بسیار پیشرفته و صنعتی که بر دوره ای از رفاه اقتصادی و زمینه ای از وفور انطباق دارند ، دیده می شود و نمودهای آن را می توان بویژه در میان طبقه متوسط کارمندان و بوروکراتها بخوبی مشاهده کرد .
در چنین جوامعی این نگرش که باید تولید کرد و صرفه جویی نمود , اهمیت چندانی ندارد . در مقابل باید سرمایه ها را به کار انداخت , زیرا در چنین شرایطی , وجود دیگران برای فرد مسأله اصلی است و زندگی هر فرد چه در زمینه عاطفی و چه در زمینه مادی به دیگران وابسته است . بنابر این فرد , پیوسته ناچار است خود را با دیگران انطباق دهد و از تمایلات و انتظارات آنها پیروی کند .
گذار به این نوع جامعه با نوعی انقلاب همراه است که چارچوب آن در انتقال از حالت تولید به حالت مصرف است .
رایزمن برای توجیه این مرحله از تحول بار دیگر از عامل جمعیت استفاده می کند , با این تفاوت که در این مرحله , به علت پیشرفتهای علم و بهداشتی , میزان مرگ و میر در جوامع بسیار پیشرفته صنعتی پایین می آید , اما چون به موازات آن از شمار زاد و ولد کاسته می شود , جمعیت افزایش نمی یاید و تعادل بوجود می آید . البته رایزمن ناچار می شود از در کنار عامل جمعیت از عواملی موثر تر مانند پیشرفتهای تکنیکی و تحولات اقتصادی نیز نام ببرد .
رایزمن این دوره را متقارن با ظهور ارتباط جمعی میداند. به نظر او انسان دگرراهبر دیگر تحت تاثیر شیوههای آموزش و پرورش و خانوادهها نیست بلکه شخصیت فرد تحت تاثیر دیگران شامل گروههای دوستی، همکاران و همسالان، نقش میپذیرد.
وسایل ارتباط جمعی این نقش را تکمیل و تقویت میکند.رایزمن میگوید: تمامی افراد در این دوران در یک چیز اشتراک دارند و آن هم نوع و نحوه نگرش ذهنیشان در ارتباط با همنوعانشان شکل میگیرد. انسان دگرراهبر برای یافتن هویت خود به تائید دیگران نیاز دارد به همین دلیل خود را به دامن تودهها میاندازد و تلاش میکند تا با دیگران همرنگ شود.
وسایل ارتباط جمعی در جهت همسان کردن رفتارها به کار میافتد. پیشرفت در این جامعه وابسته به نظرات دیگران است و انسان سعی میکند تا شناخت خود را از طریق تصورات دیگران نسبت به خود به دست آورد. در این چنین جامعهای خانوادهها قدرت تاثیرگذاری خود را از دست میدهند.
خانوادهها فرزندان را ترغیب میکنند تا در تمامی موارد بهتر عمل کنند و موفق شوند . چون خود الگویی ارائه نمیدهند ، به وسایل ارتباطی جمعی رجوع میکنند و بچهها را به این وسایل میسپارند.
از آنجا که دیگر هنجار و سنتی برای حصول بر موفقیت وجود ندارد ، لذا انسانها منفعل و تاثیرپذیر شده ، تحت نفوذ رسانهها سعی میکنند خود را با جامعه همرنگ کنند ؛ در نتیجه تودههای تنها در شهرهای بزرگ شکل میگیرد.
در این مرحله جوامع صنعتی حاکمیت تمامعیار رسانهها را بر تمامی شئون فردی و اجتماعی خود پذیرفتند. انسانها در گذشته به دنبال اطلاعاتی بودند که روشنیبخش ساختار زندگی آنان بود. حال آنکه امروز باید چارچوب و قالبی پیدا کنند برای اطلاعاتی که به سوی آنها سرازیر شده است، تا از گذر آن معنا و مفهومی به این اطلاعات داده و ظاهرا فایده و کاربردی برای آنها قائل شوند , غافل از اینکه یک چنین شبه ساختاری توان انجام کاری مفید را ندارد و در عین حال آخرین راه فرار فرهنگی است که در اسارت عدم تجانس، ناهماهنگی، بیاعتباری و بیاهمیتی به ناتوانی و مدهوشی گراییده است و در چنگال پوچیها دچار دگرشیفتگی شدهاست.
بدین ترتیب وسائل ارتباط جمعی بیشترین کمال را در تصاویر و لحظهها ایجاد کرده و راه ورود به حریم خصوصی انسانها را هموار ساخته و سرود پایانی یا نغمه خداحافظی عصر مناظره و مباحثه را سر میدهد. در این عصر , رسانه رسالت یک افسانه را تصاحب کرده است؛ افسانهای که انسان عصر معاصر فهم ناخودآگاه آن را طبیعی میانگارد.
خصوصیات دوران دگر راهبر :
1- ظهور وسایل ارتباط جمعی
2- رسانه ها عامل کنش و حرکت انسان ها
3- دوره انبوه تنها
دیوید رایزمن معتقد بود پس از دوره دگر راهبر به پیشرفت تکنولوژی ارتباطی دوره انبوه های تنها فرا میرسد به این صورت که فرد در تنهایی و انزوایی خود میتواند با انبوهی از انسان ها در ارتباط باشد.
امروزه رسانه عنصری از فرهنگ و بالاخره به فرهنگ در جوامع صنعتی تبدیل شده است. کار بدان جا کشیده که هر گاه نهاد، ارگان و جماعت یا فردی را میبینیم که نمیخواهند خود را در قالب شابلونهای این عصر جای دهند در انظار ما عجیب و غریب، ناسالم و دارای اختلال جلوه میکنند، نه شابلونها و الگوهای سالم؛ و در این جا است که میبینیم رسانهها در جوامع صنعتی تا چه حد در عوامزدگی فرهنگی کمک میکنند.
موافقان این انقلاب بصری ، رسانههای تصویری را پنجرهای به جهان میدانند و جای محکمی را در مرکز گفتگوها و مراودات انسانی برای این رسانه باز نمودهاند.از رهگذر این انقلاب بصری ارزشهای حاکم بر فرهنگ و روابط انسانی دستخوش تغییر شده و به راحتی میتوان سطح کمی و کیفی نازل خودآگاهی اجتماعی انسانها را در این عصر به وضوح دید.
سقوط سطح اندیشه نمودار این واقعیت است که چگونه اقتضائات و خصلتهای نهفته در ذات یک وسیله ارتباط جمعی با تغییر و دگرگونی در ساختارهای ابزارهای دیگر دستخوش تحول شده و با حاکمیت ابزارهای نوین تمام اقتضائات پیشین از میان رفته و در میدان رقابت با وسیله جدید اطلاعرسانی قدرت و تداوم را از دست میدهند.
از این رو در جوامع صنعتی لحظه به لحظه افول اندیشه را لمس میکنیم. آنچه را که یک فرهنگ از اندیشه درک میکند از قدرت و کارآیی مهمترین ابزار وسائل ارتباط جمعی آن جامعه استنباط و استخراج میکند. در رسانهها تمام اطلاعات، سنتها، عرف، ارزشها و حتی مذهب به عنوان سرگرمی عرضه میشود.
هر مقولهای از مسائل و اعمال عبادی و مذهبی که مستند به تاریخ یا مربوط به مسائل انسانی و دنیای معنا باشند باعث ایجاد رفتار و سلوک روحانی و غیرمادی میشوند که در رسانههای تصویری کمرنگ یا فاقد رنگ است.
در این حیطه هیچ سنت و سیرهای و هیچ روش و دستورالعمل آموزشی و احساسی برای سلوک و سیر در دیار معنویت وجود ندارد و فقط صحبتی است که با معدودی متن بیان میشود.به بیانی دیگر واعظی الکترونیکی است نه تاثیری بر فردیت و این قابل تامل است.
اگر بخواهیم خوب درک کنیم که از چه راه و رسمی رسانه و دیگر اطلاعات تصویری پایههای اصلی آزادی اطلاعات را تهدید به ویرانی میکنند باید به نظریه "هاکسلی" متوسل شویم که دنیای شگفتانگیز نو نام دارد و بیانگر دنیایی است که در آن نشانهای از فرهنگ و ارزشهای انسانی وجود ندارد. تاریخ و سنت بشری فراموش شده است و اصل حاکم بر این دنیا رفاه، پیشرفت و ثبات اجتماعی است.
رفاه و پیشرفت محصول علم و صنعت است و ثبات اجتماعی معلول نفی و تفکر اندیشه و اراده انسانها و ممانعت از خودآگاهی آنها است. انسانها به صورت تودههایی تربیت میشوند که نیازهای جامعه با ثبات را تامین میکند. در این دنیا تکنولوژی آسایش را هدیه میدهد و آرامش را از تکتک افراد سلب میکند.
تکنولوژیهای به ظاهر نجیب و آرام میکوشند به مردم و به انبوه تودهها سیاستی عرضه کنند که پایه و محتوای آن از چهره و سیما و از اندیشیدن به شیوه لحظهای و از رواندرمانی نشات میگیرد، بدون آنکه نیازمند درگیری با تناقضها باشد.با استعاره از نظریه دیوید رایزمن میتوانیم بگوییم که در جهان کتاب و چاپ کتاب اطلاعات به منزله چاشنی اسلحه روح است. از این جهت سانسورچیان آراسته در جاده تنگنظری ظاهر میشوند تا از وقوع انفجار جلوگیری کنند یا خطر آن را کاهش دهند.
دوران ظهور وسايل ارتباط جمعي است و پديدههايي چون هدايت از راه دور ، بتواره پرستي ، شي سروري و همواره با آنان از خود بيگانگي .در اين دوران عده اي با استفاده از قدرت جادويي اين ابزار موفق ميشوند ، توده ها را تحت تاثير قرار دهند ، از تنوع حيات انساني بكاهند و الگوهاي خاص فكري و مصرفي پديد آوردند.عصر مصرف گرايي ، پيدايي مصرف تظاهري و امحاي حريم زندگي تولد يافته است . با فنوني چون تبليغات تجاري فراآگاهي با برجسته سازي آگهيهاي تجاري از طريق ارسال آن ها در لا به لاي پيامهاي خبري بسيار با اهميت موجبات مسخ انسان ها و هم ابلح مطالب را فراهم ساخت.به نظر رايزمن اين دوران در تاريخ انسان به عنوان دوراني ثبت خواهد شد كه در آن (ديگراني چند)و (صاحبان وسايل ارتباطي ) الگوهاي حيات اجتماعي را ميسازند .بنابرآنچه از نظريات رايزمن دريافت ميشود ميتوان گفت كه، در جوامع سنتي تغيير به راحتي پذيرفته نمي شود مانند جوامع ايلات و عشاير ، جوامع درون راهبر تغييراتي را ميپذيرند ، البته در صورتي كه عامل تغيير يك عامل دروني باشد و جوامع هدايت از برون كاملا تحت تاثير عوامل بيروني قرار گرفته باشد، تغيير ميپذيرند.
پس به طور خلاصه میتوان گفت رایزمن معتقد بود میان مرحله "سنت راهبر" و ارتباطات شفاهی و میان مرحله "درونرهبر" و چاپ و سپس بین مرحله "دگرراهبر" یا "از برون هدایتشده" و ارتباط جمعی رابطهای آشکار وجود دارد.
توده تنها اصطلاحی است که رایزمن به کار می برد.انتظارات و رنج های بزرگ در این دوره جایی ندارد .به اعتقاد رایزمن ایجاد این حالتها نتیجه و پیامد کارکرد رسانه ها ست .
تئوريهاي دكتر نيلپوستمن در كتاب زندگي در عيش و مردن در خوشي تكميل كننده بحث رايزمن در اين مقاله است.
مراحل زندگی اجتماعی و تناسب آنها با وسایل ارتباطی
رایزمن معتقد است در این سه مرحله از زندگی اجتماعی , سه نوع انسان و متناسب با آن وسایل ارتباطی و بیان جمعی نقش بسیار مهمی ایفا کرده اند . از دیدگاه او تربیت فردی در مرحله نخست , از طریق حماسه ها و افسانه ها و اسطوره ها شکل می گیرد که به صورت شفاهی به افراد منتقل می شود و نقش این نوع تربیت همزمان , هم سنتها را متذکر می شوند و هم نشان می دهند چطور قهرمانان بزرگ و استثنایی می توانند جاودانه شوند .
در مرحله دوم یعنی مراحل هدایت از درون , انتقال میراث فرهنگی از طریق نوشتار بویژه چاپ که انگاره های فردی را رواج می دهند , انجام می گیرد . درحالی که اسطوره ها و حماسه ها با حلقه زدن بر گرد اجاق قبله بازگو می شد و سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردید , کودکان عصر انسان از درون هدایت شونده کتاب خود را در انزوا و در خلوت و یا در گوشه ای از اتاق خود می خوانند .
در مرحله سوم , یعنی مرحله ای که اکنون در برابر چشمان ما آغاز شده است , این وسایل ارتباط جمعی هستند که افراد را می سازند , آن هم نه در میان خانواده و یا در گوشه عزلت , بلکه در میان گروه دوستان و همسالان . این آموزش در تمام طول زندگی انسان تداوم می یابد . روزنامه , رادیو و تلویزیون دائماً این افراد کلیشه ای و متحد الشکل توده ی تنها را هدایت می کنند و رفتار آنها را نظم می بخشند .
بنابراين ويژگىهاى مراحل سهگانهٔ رايزمن بهطور خلاصه به شرح زير است:
- مرحلهٔ اول، ذهنيت تخيلى و اسطورهاى نظام اجتماعى دودمانى و قبيلهاي، جمعگرائى ناآگاهانه و بدوى و وابستگى به طايفه و قبيله جنبهٔ کندوئى و ارتباط شفاهى است، واکنش انسان از سنت هدايت شده و در مقابل فشار سنتها مکانيکى و در مجموع فاقد خلاقيت و ابتکار است.
- مرحلهٔ دوم، ذهنيت انفرادى و واقعگرا، براثر اختراع خط و کتابت بهويژه چاپ که 'باروت روح' آدمى است، پديد مىآيد. در اين دوره، فردگرائى به سرعت بسط مىيابد و حاکميت پدرسالارى به ضعف مىگرايد؛ تفکر تجربى جاى احتجاجات انتزاعى منطقى را مىگيرد و علوم طبيعى به رقابت با الهيات برمىخيزد؛ مصلحت فرد بر مصلحت جمع پيشى مىگيرد و روند جدائى فرد از جمع و خودخواهى او به اوج مىرسد و در نتيجه، انسان از درون هدايت شده پا به عرصه وجود مىگذارد.
- مرحلهٔ سوم که اينک ما شاهد آن هستيم، با ظهور و شکوفائى وسايل ارتباط جمعى همراه است. در اين مرحله، فرد بار ديگر به جمعگرائى رشديافتهٔ اجتماعى و آگاه مىرسد و نسبت به امور و وسايل، ديدى کلى پيدا مىکند و انسان از بيرون هدايت شده در دامن چنين شرايطى پديد مىآيد.
عوامل دخیل در مقاومت در برابر تغییر
علاوه بر اين دسته بندي عوامل ديگري نيز در مقاومت در برابر تغيير دخیل ميباشند از جمله:
1) عادت :يكي از عواملي كه مانع پذيرش تغيير ميشود عادت يا ترس از شكستن عادتميباشد. همه انسانها به نوعي سبك يا روشي از زندگي كه ميتوانند بسيار از جنبه ها از جمله عادات غذايي، نوع پوشاك ، نوع كار و اصولا نوع زندگي را شامل ميشود ،عادت كرده اند.بنابراين طبيعي است كه به راحتي نتوانند عادات خود را كنار گذاشته و روشي جديد را اتخاذ نمايند.پس بهترين روش براي شكستن عادت جايگزيني تدريجي است ، به اين مفهوم كه تغييرات كم كم و بطور تدريجي صورت پذيرد تا از شدت مقاومت آن ها كاسته شود .
2) ابهام :يكي ديگر از عواملي كه ميتواند موجب مقاومت در برابر پذيرش تغييرات شود ، مسئله ابهام است . بدين معني كه اگر ابهام بر طرف شود ،از مقاومت در برابر تغيير نيز كاسته خواهد شد .يكي از دلايل عمده ابهام نداشتن آگاهي است . به عنوان مثال دليل ترس از تاريكي ابهام است. بدين معني كه ما چون نمي دانيم در تاريكي چيست ممكن است از آن وحشت داشته باشيم ولي به محض آنكه چراغ را روشن كنيم و از محتويات تاريكي با خبر شوي ، چون ابهام ما از بين ميرود ترسمان نيز از بين ميرود.در مورد تغييرات نيز همين قضيه مصداق دارد ، ما تا زماني كه از ماهيت تغيير ، چگونگي و پيامدهاي آن آگاه نباشيم ، براحتي آن را نخواهيم پذيرفت . پس لازم است قبلا آگاهيهاي لازم جهت رفع ابهامات در اختيار مان قرار گيرد .
3) از دست دادن منافع اقتصادي :عده اي تصور ميكنند كه پذيرش يك تغيير به نوعي منافع آن ها به خطر مياندازد و در نتيجه در برابر تغييرات از خود مقاومت نشان ميدهند ، در حاليكه عامل تغيير بايد براي اين افراد روشن كند كه منافع آن ها از بين نخواهد رفت ولي ممكن است ، تغيير شكل دهد .
4) از دست دادن پايگاه اجتماعي :عده اي از افراد بويژه در سازمان ها چنين تصور ميكنند كه پذيرش تغييرات قدر و منزلت اجتماعي آن ها را از بين ميبرد و عملا يك نو آوري موجب خواهد شد كه نقش آن ها كمرنگ يا بي رنگ شده در نتيجه پايگاه اجتماعي خود را از دست ميدهند .پس بهترين استراتژي در برابر چنين مقاومتهايي استفاده از استراتژي مشاركت است .
5) برقراري ارتباطات نادرست :اگر بين سياستگذاران و سياست پردازان ارتباط درستي برقرار شود و جوانب تغييرات براي سياست پردازان روشن گردد . مقاومت در برابر تغييرات بيشتر خواهد بود .پس در اين مورد بهترين استراتژي برقراري ارتباط درست است .تغيير دانش موجب تغيير ادراك و تغيير ادراك موجب تغيير نگرش و تغيير نگرش منجر به تغيير رفتار ميشود . البته اين نكته را هم بايد توجه داشت كه خود تغيير نگرش نتيجه عامل مداخله گر ارتباطات است.
انسان حاشیه ای
انسان حاشیهای مفهومی است بالنسبه جدید که سرنوشت انسان را با آن تحلیل مینمایند. انسانهایی که در بطن جامعه به هر دلیل جذب نشده و غریب ماندهاند. حاشیهنشین فردی است که به علت ناباوری نسبت به ارزشها و بیگانگی نسبت به موقعیت جدید از جامعه کناره میگیرد و در حالت معلق در حاشیه اجتماع مینشیند.
هر کس را که به زعم دیوید رایزمن از نظر ذهنی نتواند هویت گروهی خود را دریابد حاشیهای خطاب میکنند.
یقه سفیدان
دیوید رایزمن از «توده ی تنها» نام می برد. او در کتاب «یقه سفیدان» کارمندان دولت را که از طبقه متوسط جامعه هستند، یقه سفید می نامد که از جمله خصیصه های طبقاتی این گروه نداشتن روحیه انقلابی را بر می شمرد.
رایزمن سپس به گروه یقه آبی ها (کارگران) اشاره می کند و آنها را انسان هایی انقلابی ، فداکار، آماده برای توسعه اجتماعی معرفی می کند.
انواع نظام ارتباطی
بر اساس تحول شیوه ها و نظام ارتباطی، زندگی بشر از ارتباطات شفاهی و رو در رو آغاز شده و به عصر ارتباطات الکترونیک تا به امروز رسیده است و نظام های ارتباطی یک گفتمان غالب و یک سری نخبگان فرهنگی به چشم می خورد.
همه این گفتمان ها می توانند ما را در شناسایی و کشف حقیقت کمک کنند و باید حد و مرز هر یک از گفتمان ها را شناخت؛ باید تنوع و همزیستی گفتمان ها را به رسمیت شناخت. اگر استبداد گفتمانی به وجود بیاید، یعنی یکی از گفتمان ها بخواهد بقیه را از صحنه حذف کند و خود به تنهایی مدعی حل همه مشکلات باشد، مشکل پیش می آید. ما در جهان امروز با تداخل گفتمانی روبرو هستیم.
1. نظام ارتباطی گفتاری: گفتمان غالب سحر، نخبگان فرهنگی شعرا، نقالان، جادوگران؛
2. نظام ارتباطی نوشتاری: گفتمان غالب دین، نخبگان فرهنگی پیامبران و روحانیون
3. نظام ارتباطی چاپی: گفتمان غالب علم، نخبگان فرهنگی عالمان علوم تجربی و جدید
4. نظام ارتباطی جمعی: گفتمان غالب ایدئولوژی، نخبگان فرهنگی ایدئولوگ ها
5. نظام ارتباطی الکترونیک: گفتمان غالب تکنیک و فن، نخبگان فرهنگی تکنوکرات ها