نظریه های جامعه شناسی فردیناند تونیس
فردیناند تونیس ( Ferdinand Tönnies ) ؛ متولد ۲۶ ژوئیهٔ ۱۸۵۵ در حومه اولدنسوورت دوک نشین شلسویگ آلمان و متوفای ۹ آوریل ۱۹۳۶ در کیل آلمان نازی در 80 سالگی ، فیلسوف و جامعهشناس اهل آلمان بود. او تنها جامعهشناس نسل خود بود که خاستگاه روستایی داشت.
در خانوادهای ثروتمند و کشاورز در ایالت دوکنشین شلسویگ در شمال آلمان به دنیا آمد. جایی که فرهنگی دهقانی در منطقهای دورافتاده، جای ش را به مکانیزاسیون و اقتصاد پول-محور میداد. بزرگترین برادر ش وارد دادوستد با بازرگانان انگلیسی شد و راه را برای خانواده برای ورود به جهان سرمایهداری انگلیسی گشود. در ۱۸۸۱، فردیناند به تدریس در دانشگاه کیل مشغول شد و تا سال ۱۹۳۳ در همان کار ماند تا حزب نازی به سبب وابستگیهای سوسیال دموکراتیکش او را برکنار کرد.
تونیس را میتوانستیم امروز پدر جامعهشناسی نوین بدانیم اگر همروزگار بزرگانی چون ماکس وبر و دورکیم نبود. کار ماندگار او در جامعهشناسی، توضیح و بازشناسی تفاوت میان اجتماع و جامعه یا گمنشافت و گزلشافت، (Gemeinschaft) و (Gesellschaft) است. تونیس سخت از اندیشمندان انگلیسی تاثیر پذیرفته بود. کسانی چون تامس هابز، هنری ماین و هربرت اسپنسر.
تونیس پس از تحصیل فلسفه کلاسیک، فلسفه توماس هابز (Thomas Hobbes)(1588-1679)، اقتصاد سیاسی، تاریخ حقوق و مردمشناسی خواند. فکر تعارض «جماعت» (گمینشافت) و «جامعه» (گزلشافت) با استفاده دو رويکرد فکری_تاریخی و ساختی_مفهومی در دهه 80 قرن نوزدهم حاصل همين روال درسی است. همین دو مفهوم عنوان کتاب او شد که در سال 1887 انتشار یافت.
افکار تونیس تحت تاثیر جنبش روشنگری شکل گرفت و همین الهامبخش او در دفاع از منافع کارگران و علاقه شدید او به اصلاحات اجتماعی بود.
مطالعه او در باره هابز به انتشار زندگینامه این فیلسوف 1896 منجر شد.
جهتگیری فلسفی تونیس را میتوان در نقد نیچه 1897 دید که او در جریان آن به این نتیجه رسید که نیچه اطلاع چندانی از علوم انسانی نداشته است، اگرچه کارهای او از نظر ادبی ستودنی است.
فردیناند تونیس در تاسیس رشته جامعهشناسی آلمان بهمنزله رشته علمی مستقل مشارکت داشت.
او در کتاب خود «مبانی جامعهشناسی» (1931)، علم جامعهشناسی را به سه حوزه «جامعهشناسی ناب» با هدف مفهومسازی، «جامعهشناسی کاربردی» با هدف مطالعات تاریخی و «جامعهشناسی تشریحی» با هدف مطالعات تجربی تقسيم کرد. فردیناند تونیس اين تقسیم بندی را اساس تمایزات نظری و کارهای علمی خود در دهه 20 قرن بیستم قرار داد.
او کتاب جامعی 1922 درباره افکار عمومی نوشت و ادعا کرد که میان افکار عمومی در جامعه مدرن و دین در جماعتهای سنتی شباهت کارکردی وجود دارد. او جهتگیری عمده و محوری تمرکز افکار عمومی در جامعه مدرن را بر اساس این فرضیه بررسی کرد.
تونیس همچنین پژوهش تاریخی و طولی را انجام داد که هدف آن نشان دادن کاربرد مفاهیم اساسی «جماعت» و «جامعه» برای مطالعه واقعیتهای تاریخی است.
بازتاب اندیشههای سیاسی_اجتماعی و اجتماعی_انتقادی او را میتوان در آثاری چون نوشته او درباره مسائل اجتماعی (1907)، مارکس (1921) و مالکیت (1926) دید که با هدف توجیه استقرار نظام جمهوری نوشته شدهاند.
نظام جمهوری برخلاف نظامهای پیشین ناچار است حاکمیت دولت را از طریق حل مسائل اجتماعی تضمین کند.
نظریه ای با منشا جامعه شناسی
فردیناند تونیس فیلسوف و جامعه شناس آلمانی، ریشه ی جامعه ی جدید را در انواع تازه ی ارتباط می داند. به عبارتی، وی معیار تفکیک و تمایز میان جهان قدیم و جهان جدید را نه در سازمان یا ساخت نهادین و عوامل بیرونی، بلکه در روابط میان افراد جستجو می کند.
فردیناند تونیس ، فیلسوف و جامعه شناس آلمانی است که تحت تاثیر نظریات انسانی طبیعت و حقوق وضعی هابز و اندیشه تحولات تاریخی مارکس دیدگاه های تازه ای در جامعه شناسی مطرح کرد.
وی ارتباط را محور شناخت و ارزیابی جوامع می داند و تفکیک پذیری وظایف را نه در سازمان و یا ساخت نهادی جوامع بلکه در روابط میان از او جستجو می کند.
فردیناند تونیس فیلسوف و جامعه شناس آلمانی معتقد است که دردنیا دو نوع گروه انسانی وجود دارد. گروهی که اجتماع نامیده میشود و گروهی که به جامعه معروف است. طبقه بندی دوگانه او براساس نوع اراده افراد و رابطههای ناشی از آن استوار است.
نظریه تونیس با تکفیک دو نوع جامعه آغاز می شود:
1- اجتماع یا جامعه معنوی ( گمن شافت )
2- جامعه صوری ( گزل شافت )
گمنشافت و گزلشافت ( Gemeinschaft und Gesellschaft ) یا اجتماع و جامعه بیانگر سنخ شناسیِ پرآوازه جامعهشناس آلمانی، فردیناند تونیس هست که به ترتیب معادلهای Community و Society در انگلیسی و اجتماع و جامعه در پارسی برای آنها در نظر گرفته میشود.
اجتماع بیانگر اجتماعاتی است که در پیشاتجدد به صورت یک خانواده بزرگ یا قبیله و قوم تجلی میکرد و جلوههایی از آن در روزگار تجدد نیز دیده میشود. در عین حال گمنشافت و گزلشافت را میتوان به عنوان دو روی یک سکه و دو نوع روابط اجتماعی همزمان هم تعبیر کرد. روابط اجتماعی در اجتماع بر پایه عاطفه، سنت، خویشاوندی و دوستی قرار دارد. به عبارت دیگر پایه طبیعی اجتماع در آداب عامیانه، عرفیات و تصورات عموم وجود دارد، بر عکس هرجا که شهرنشینی رونق مییابد جامعه به عنوان ابزار ضروری آن ظاهر میشود.
تونیس با تمایز میان گمین شافت (اجتماع) و گزل شاف (جامعه) بر تحول روابط اجتماعی تأکید دارد.
گمن شافت ( اجتماع ) : در این جامعه نوعی همبستگی عمیق ، احساسی ، طبیعی و ارگانیک مسلط است.مثل خانواده.
او اجتماع را به عنوان نوعی زندگی اجتماعی آلی «ارگانیک» تعریف میکند و معتقد است هر فرد انسانی به عنوان عنصری از اعضای اجتماع، به طور خودانگیخته وظایف خویش را انجام میدهد. دراین گروهها روابط افراد جنبه طبیعی، غریزی و عاطفی دارد.
بین افراد پیوندهای طبیعی، خونی و خانوادگی برقرار است و افراد به علت محدودیت مکانی و جمعیتی گروه، همدیگر را میشناسند.
گمن شافت به نوعی سازمان اجتماعی گفته می شود که مشخصه ی آن روابط نزدیکِ میان فردی و احساسات دوسویه ی پیوند دهنده ای است که انسان ها را به عنوان اعضای یک کلیت اجتماعی گرد هم می آورد. گمین شافت، کنترل اجتماعی قوی ولی غیررسمی است و از طریق سنت از جمله سنت دینی، خانواده و دوستان عمل می کند.
خصوصیات جامعه معنوی یا گمن شافت :
1- ارتباطات گرم و عمیق
2- اهمیت سنت ها
3- خانواده گسترده
4- جوامع ارگانیکی
5- تشابه کارها
6- جوامع کوچک
7- شناسایی افراد برمبنای قوم و قبیله
گزل شافت ( جامعه ) : در این نوع جامعه نظم قانونی ، تقسیم کار ، مالکیت و تضاد دراعضای گروه حکمفرماست.از نظر ارتباطی ، این دو جامعه دارای سه سطح گسترده ارتباط ، عمیق ارتباطی و نوع ارتباطی متفاوت است.
مشخصه ی گزل شافت شکل بروکراتیک تر و غیرشخصی تر سازماندهی و کنترل اجتماعیِ ناشی از قرارداد [اجتماعی] به پشتیبانی دولت است.
به عقیده تونیس درگروههای بزرگ انسانی که جامعه نامیده میشوند به سبب فراونی و گوناگونی جمعیت، روابط طبیعی، خانوادگی و همبستگیهای قبیلهای و قومی موجود نیست . افراد کثیری درسرزمین وسیعی که با هم زندگی میکنند فقط هدفها و منافع معینی را پیگیری میکنند.
دراین نوع جوامع که تکامل آنرا در سرمایهداری مییابیم، روح حسابگرانه چنان رشد میکند که هرکس برای خودش وجود دارد و افراد واحدهایی هستند که عملاً میتوانند جای یکدیگر را بگیرند. دراین جوامع مالکیت خصوصی محترم است.
خصوصیات جامعه صوری یا گزل شافت :
1- جوامع سرد
2- روابط سطحی
3- ایجاد تخصص ها
4- تقسیم کار
5- مکانیکی شدن جوامع
6- بی نام و نشان
7- افزایش جمعیت
8- پیشرفت تکنولوژی
خصوصیات گمن شافت:
1- ارتباطات محدود است ( کوچکی جمع و بی خبری انسانها از هم معنی ندارد)
2- ارتباطات عمیق است .
3- اراده ارگانیک (ذاتی و طبیعی ) : بر پایه احساس و تجربه مشترک مثل سلیقه و سنت بنا می شود.
4- هر حرکت در خدمت وحدت جمع است نه فرد.
5- امتداد تاریخی ارتباط : انسانها سوابق هم را می شناسند.
خصوصیات گزل شافت :
1- وسعت جامعه : روابط صوری و قراردادی و تنهایی است.
2- ارتباطات سطحی است.
3- اراده سنجیده : سود و زیان اقتصادی برای افراد مهم است.
4- بی نامی : نام و سوابق نا آشنا هستند.
5- ارتباط منطقی : ارتباط فاقد اثر هاله روانی است.نفع مادی ملاک قضاوت انسان ها است.
دوگانه ی گمن شافت و گزل شافت را باید به لحاظ مفهومی، دو قطب یک پیوستار دانست؛ چرا که کلیت واقعیتِ تاریخی و اجتماعی بین این دو قطب در نوسان است. تونیس می نویسد: «هیچ فرهنگ یا جامعه ای را سراغ ندارد که در آن عناصر گمن شافت و گزل شافت به طور همزمان حضور نداشته باشند.
انواع اجتماع
فردیناند تونیس معتقد است که اجتماع از اشخاصی تشکیل شده که دارای روابط طبیعی یا خود به خودی با یک هدف مشترک هستند که منفعت خاص هر فرد را برآورده می سازد . احساس تعلق به گروه ، بر افکار افراد حاکم است و همکاری هر عضو وحدت و اتحاد گروه را تضمین می کند . بنابر این اجتماع یک کل ارگانیک است که در بطن آن زندگی و منافع فرد یکی می شود ( گی روشه ، 1381).
این نوع سازمان اجتماعی به طور آشکار در سه نوع اساسی جلوه گری می کند :
1- اجتماع مکانی : رابطه مشترک با سرزمین باعث می شود که ممکن است قوم و خویش باشند یا خودشان چنین اعتقادی داشته باشند . همجواری ( همسایگی ) ، مبنای وحدت آنهاست ، که به مشورت کردن از طریق رایزنی به ارائه راه حل منتهی می شود . در اینجا دو اصل همیاری و اقتدار درگیر خواهند شد . برای مثال می توان به اجتماع روستایی اشاره کرد که در آن روستائیان به صورت جمعی بر روی کشتزارها به کار می پردازند و دارایی ها در این اجتماع روستایی مشترک و جمعی اند .
2- اجتماع ذهن ها ( جان ها ) : این اجتماع بر پایه توافق و یکسانی ذهن و احساسات پدید می آید و در یک گروه مذهبی و یا در یک اجتماع محلی پدید می آید . برخلاف اجتماع ، در جامعه روابط بین اشخاص بر پایه منافع فردی است . این نوع روابط از نوع رقابت ، سبقت و یا حداقل نوعی از روابط اجتماعی است که براساس بی تفاوتی در مورد دیگران است . اگر اجتماع از روابط گرم که شدیدا بار عاطفی دارد ساخته شده باشد ، جامعه سازمان اجتماعی روابط سرد است که در آن تنوع منافع و حسابگری حاکم است .
تفکیک میان اجتماع ( روابط اجتماعی ) و جامعه ( روابط جامعه ای ) از جانب تونیس یادآور تمایز دوستی مبتنی بر فضیلت و دوستی مبتنی بر فایده ارسطو و همچنین تمایز میان روابط مبتنی بر همدلی و روابط مبادله آدام اسمیت و سایر اندیشمندان لیبرال است .
3- اجتماع خونی : یک سازمان اجتماعی یا شخص حقوقی می تواند از روابط طبیعی نشات بگیرد ، در این ارتباط گروه جمعی ، خویشاوندی ( عام ترین و طبیعی ترین رشته ای است که همه انسان ها را در بر می گیرد و مهم ترین سازمان اجتماعی یا گروه اجتماعی یا گروه جمعی که از آن ناشی می شود و در میان مردم به منزله شکل نخستین حیات جمعی رخ می دهد ، گروه خویشاوندی طایفه یا کلان است .
ارادی بودن جامعه و جماعت
آثار فردیناند تونیس مانند دیگر کلاسیکهای نسل خود حاوی واکنش به عقبنشینی شکلهای زندگی سنتی در برابر روند پیشرونده صنعتی شدن و مدرن شدن است.
او برای تحلیل «جامعه» از آموزههای حقوق طبیعی عصر روشنگری استفاده کرد، ضمن آنکه اعتقاد داشت، تحلیل جماعت در همان سطح جامعه امکانپذیر نیست.
جماعت برخلاف جامعه با برنامهریزی ساخته نشده، بلکه پدیدهای تاريخی است که به تدریج و در طول تاريخ شکلگرفته است.
جامعه و جماعت هر دو ارادی ساخته شدهاند. منظور او از اراده معطوف به عقل است، ضمن آنکه رابطه عقل و اراده و همچنین فرد و حوزه عمومی در این دو گونه جمعيت بشری متفاوت است. اعمال ارادی هدفمند و عقلانی در جامعه با هدف دستیابی به انسجام اجتماعی در خدمت حفظ سود فردی انجام میگیرد.
عقل در «جامعه» از بیرون اراده را هدايت میکند، بیرونی است. تونیس در اينجا از «اراده خودکامه» (arbitrary will) (Kürwille) سخن میگوید، ارادهای که از بيرون بر انسان تحميل میشود. مسئله در مورد «جماعت» چیز دیگری است. عقل در جماعت، عنصری درونی است و از درون جماعت بر اراده تاثیر میگذارد.
تونیس و اراده طبیعی
زندگی در «جماعت» به خودی خود هدف است، چراکه عقل در جماعت در دايره اراده انسانی قرار گرفته و تابع اراده او است. فردیناند تونیس این شکل اراده را «اراده طبيعی» (natural will) (Wesenwille) ناميد. اراده طبیعی که عاطفی و بیانگر کلیت راه و رسم زندگی است.
محيط اطراف برای اعضای جماعت پدیدهای طبيعی است و از زندگی خاص خود برخوردار است و در اختيار انسان برای دستکاری نیست، برساختی نیست. در حالی که در «جامعه» عقل از بیرون اراده را تعیین میکند و زندگی به خودی خود هدف نیست، اگرچه هر دو نوع اراده در جامعه و جماعت مشروط به تاييد متقابل و جمعی انسانها است.
واقعیتهای اجتماعی بر این اساس و از ديدگاه تونيس به عمل ارادی و آگاهانه شرکتکنندگان در فرآيندهای اجتماعی بستگی دارد.
تونیس با توجه به مطالب بالا، از آغاز موافق جریانهای فلسفی جدید و «علمی» با جهتگیری اثباتی بود.
سه شکل از اراده طبیعی – لذت، عادت و یادبود- به شکل گسترده با سه سطح از اجتماع (گمین شافت) – خویشاوندی، همسایگی و دوستی- متناظرند.
تفکیکِ گمی شافت و گزل شافت، بر تمایز روانشناختی میان «اراده ی ارگانیک»، غریزی و عاطفی که مبیّن وضعیت کلی فرد و درگیریِ فعال خود انگیخته ی اوست، و «اراده ی سنجیده» که ناشی از تفکر انتزاعی و عقل حسابگر، که در جستجوی قدرت و در خدمت خودخواهی و جاه طلبی اوست، قرار دارد. میان اراده ی ارگانیکِ سرشار از زندگی و اراده ی سنجیده ی تهی از احساسات بشریِ سودجویانه، همان تضاد قدیمیِ میانِ احساس و عقل به چشم می خورد.
اراده ی ارگانیک با اجتماعی مطابقت دارد که براساس روابط طبیعی، خونی، محیطی و عاطفی بنیان گرفته است و به اقتصاد بسته ی شبیه اقتصاد خانگی منتهی می شود. موازین حقوقی اجتماع که متناسب با چنین وضعیت اجتماعی است، بر منزلت و تعلق یا تصاحب استوار است.
تونیس و اراده عقلانی
نوع دیگر اراده عقلانی (Kurwille)، وسایل و هدف ها را در مجموعه پراکنده از مبادلات به صورت ابزاری از هم جدا می کند.
سه شکل از اراده عقلانی – آرزومندی، محاسبه و فکر- شالوده نهادهای سیاسی، اقتصادی و علمی ویژه گزل شافت را تشکیل می دهند.
تونیس معتقدست که اراده طبیعی سبب پیوندهای عاطفی اجتماعی می شود، و اراده عقلانی به پیوندهای غیرشخصی جامعه منجر می گردد.
از یک سو، گمین شافت خود به خود از اراده طبیعی همدردی انسانی با احساس های نیرومند همبستگی و تعلق به وجود می آید. از سوی دیگر، اراده عقلانی باعث شکل گیری ساختگی گزل شافت می شود تا به هدفی عمدتاً مبتنی بر محاسبات فکری درباره وسایل کارآمد برسد.
تونیس استدلال می کند که بازرگانان، دانشمندان، سیاست مداران، طبقه متوسط، مردان و سالخوردگان معمولاً به اراده عقلانی متصف می شوند و دهقانان، هنرمندان، طبقه کارگر، زنان و جوانان به اراده طبیعی.
اراده ی سنجیده با جامعه مطابقت دارد که ترکیب مجردی است از افراد؛ یعنی مجموعه ای از افراد که روابط آن ها با هم براساس منافع است. در این جا عقل است که بر همه چیز نظارت دارد و روابط عاطفی را مهار می کند. اصل حاکم بر چنین جامعه ای، ایجاد تناسب ریاضی میان وسایل و اهداف است، و همین اصل است که ضوابط و قوانین مبادله، تجارت و صنعت را شکل می دهد. در چنین جامعه ای نظیر آن چه به سرمایه داری منتهی می شود، عقل حسابگر و سلطه گر حکم می کند که هر کس به فکر خود باشد و برای خود تلاش کند. در جامعه، افراد حکم مهره هایی قابل تعویض را دارند. موازین حقوقیِ متناسب با این چارچوب برقرارداد و تملک استوار است. تملک برخلاف تصاحب، چیزی جز رابطه ی کاملاً حقوقی میان فرد و شیء نیست؛ یعنی شیء تنها وسیله و یا فرصتی است برای سوداگری.
جماعت، جامعه و جهان بینی
فردیناند تونيس مفهوم «جماعت» را در مقابل مفهوم مثبت لیبرالی «جامعه» قرار داد.
خصوصیات مثبت جامعه بايد در مقايسه با جماعت تعيين شود که از عناصری برخوردار است که از آن در اصلاح جامعه استفاده میشود. او به خصوص به نقش تعاونیها برخاسته از زندگی جماعتی اشاره میکرد و امیدوار بود، از این گونه نهادها بتوان در اصلاح جامعه استفاده کرد.
تونيس دوگانه جامعه و جماعت را در ارتباط با جهانبینیهای قرار داد و نتیجه گرفت که جهانبینی با تغییر شکل جامعه تغییر میکند.
او با برقراری ارتباط بین جهانبینی و نوع جامعه، زمینه را برای شکلگیری انسانشناسی تاریخی (historical anthropology) فراهم کرد.
او معتقد بود که مفهوم جماعت با روشنگری در تعارض نیست و روشنگری فقط به جامعه تعلق ندارد، بلکه از جماعت نيز میتوان برای تقویت عقلانیت استفاده کرد، ضمن آنکه خِرد فراگير در جماعت در مقابل عقلانیت ابزاری در جامعه است.
دو مفهوم واقعی و مجازی
تونیس از دو مفهوم «واقعی» (real) و «مجازی» (fictitious) (fiktiv) برای تمايز گذاشتن بين جامعه و جماعت استفاده کرد.
جماعت به معنای ریشه داشتن، قابلمشاهده بودن و عینی بودن واقعی است، در حالی جامعه «مجازی» است، چراکه اساس آن انتزاعها و ساختهای فکری و ذهنی است.
'تونيس' اجتماع را بهعنوان نوعى زندگى اجتماعى آلى 'ارگانيک' تعريف مىکند؛ در حالى که 'جامعه' را نوعى زندگى مصنوعى و مکانيکى مىداند.
تونیس جامعه را به عنوان «ساختار مصنوع جمعی از انسان ها» و دارای روابط آمیخته به تنش می داند که واقعیت اصلی و اولیه ی آن، عمل مبادله است. در جامعه، افراد نسبت به هم بیگانه اند، هیچ وجه اشتراکی با یکدیگر ندارند، و در فضایی اساساً خصمانه و کینه توزانه با یکدیگر مواجه می شوند.
سطوح و گستره ارتباطات
به لحاظ ارتباطی، اجتماع و جامعه دارای سه «سطح یا گستره ی ارتباط»، «عمق ارتباط» و «نوع ارتباط» متفاوت هستند.
1- در اجتماع (گمن شافت) :
1. ارتباط محدود است. اجتماع با تراکم انسان ها روبرو نیست و تنهایی و بی خبری معنا ندارد؛
2. ارتباط عمیق است. در اجتماع، ارتباط ناشی از سطح و فضای ظاهر نیست. اعضا همدیگر را می شناسند و واکنش های یکدیگر را پیش بینی می کنند. لذا ارتباط دارای پیشینه و عمق قابل توجهی است. حتی گذشته های خانوادگی افراد را دربر می گیرد و به ویژگی های آنی و کنونی محدود نمی شود؛
3. ارتباط ارگانیک یا ذاتی و طبیعی است. اجتماع نوعی جامعه ی معنوی است که در آن، هر حرکت نه در خدمت فرد و مصالح شخصی، بلکه در خدمت جمع است. وسیله و هدف از یکدیگر جدا نیست. مشارکت فراگیر و بی چون و چراست. همبستگی اجتماعی، وفاق و ذوق روانی در آن وجود دارد. اراده ی ارگانیک بر پایه ی احساس و تجربه ی مشترک مثل سلیقه و سنت بنا می شود.
2- در جامعه (گزل شافت):
1. ارتباط گسترده است. جامعه از انسان های فراوان در فضای محدود تشکیل می شود که خود موجب عدم امکان شناخت متقابل می شود. این نوع تجمع، روابط صوری و قراردادی و نهایتاً تنهایی انسان را در پی دارد؛
2. ارتباط سطحی است. ارتباط در جامعه سطحی و گذراست و اعضا بیشتر به ظاهر و اطلاعات محدود و مورد نیاز اکتفا می کنند؛
3. ارتباط سنجیده است. در گزل شافت هر عمل انسان، تابعی از عقل گرایی و مصلحت اندیشی است. اعضا در گزل شافت برای دستیابی به هدف که عمدتاً اقتصادی است با هم قرارداد می بندند و روح حسابگری میان وسایل و اهداف، تعیین کننده ی رابطه ی بین اعضاست.
تونیس و نظام اجتماعی
فردیناند تونيس 1907 کتاب «نظام جامعهشناسی» را منتشر کرد که هدفش از انتشار آن استفاده کاربردی از نظریه بنیادی خود در بخش جامعهشناسی بود. هدف شناختی جامعهشناسی در اين اثر «موجودیتهای اجتماعی» (social entities) (soziale Wesenheiten) یا «روابط اجتماعی داوطلبانه» (gewollte soziale Verbindungen)(wanted social connections) هستند که او آنها را با شاخص سازمان یافتگی در سه سطح « روابط اجتماعی » (Verhältnisse)(social relationships)، « مجموعههای اجتماعی »(Samtschaften)(social collectives) و « اتحادیههای اجتماعی » (Verbände)(social corporations) از يکديگر متمايز کرد.
تونیس با توصیف دو نوع «رابطه ی اجتماعی»، تمایل خود را به گمین شافت (اجتماع) پنهان نمی دارد. او نشان می دهد که زندگی بشر که در اصل در قالب اجتماع شکل گرفته است، طی قرون متمادی در جهت جامعه ی تحول یافته است و تقریباً در اواخر قرون وسطی است که این تحول به نقطه ی عطف خود می رسد و جامعه بر اجتماع غلبه پیدا می کند .
به باور تونیس، در عصر جدید که زندگی [حسابگرانه] «جامعه ای» از یک سو به مرزهای خود رسیده است و از سوی دیگر، بشر رستگاری خود را در بازگشت به خودانگیختگیِ زندگی گروهی سابق جستجو می کند، افکار عمومی و وسایل ارتباطی به عنوان عوامل محرک این حرکت، نقش بسیار مهمی دارند.
تمدن شهری که اساساً جنبه ی جامعه ای دارد، تحت فشار افکار عمومی که از سوی وسایل ارتباطی آگاه می شود، بیهوده سعی می کند تا خود را اصلاح کند، و تا زمانی که در طریق فردگراییِ حسابگرانه قدم برمی دارد به این کار موفق نمی شود. به نظر تونیس، راه رستگاری پیدا نخواهد نشد مگر آن که افکار عمومی، جامعه را با بازگرداندن به سرچشمه ی زندگی گروهی و اجتماعی [صمیمانه] از نو حیات تازه بخشد.
تحلیل تاریخی تونیس با استفاده از مفاهیم جامعه و جماعت
تونیس ضمن کار با مفاهیم فوق کوشید از این مفاهیم بنیادی برای تحلیل تاریخ و افکار عمومی استفاده کند، اگرچه موفق نشد به نظريه جامعی در این باره نرسید.
تونیس دو کتاب با موضوعات تاریخی از دیدگاه جامعهشناختی نوشت؛ یکی مجموعهای از مقالات تحت عنوان «پیشرفت و توسعه اجتماعی» (1926) است و دیگری کتابی تحت عنوان «روح عصر جدید» (1935) که حاصل سالها مطالعه و پژوهش است. او در این آثار از مقولههای جماعت و جامعه برای تعیین هویت عصری معین استفاده کرد.
فردیناند تونیس تاریخ اروپا را بر این اساس به دو دوره تقسیم کرد : قرونوسطی و عصر جدید.
این دو دوره با ویژگی تحول جماعت به جامعه مشخص میشود. این دو عصر تاريخی از تاریخ عصر باستان متمایز است که در آن نیز نوع خاصی از تحول جماعت به جامعه دیده میشود.
تونيس به اين نتيجه رسيد که گرایش اصلی در تاریخ اروپا و امریکای شمالی را میتوان با استفاده از الگوهای تبیینی تکاملی و نوآوری تعیین کرد که بيانگر دو فرآيند است: يکی رهایی و آزادی فردی از بندهای سنت و ديگری تحميل محدودیتهای جدید در مجموعههای جمعی دیوانسالاری و صنعتی بزرگ به نام جامعه مدرن.
تونیس «پژوهشهای تجربی» نيز انجام داد که موضوع آنها پدیدههای کلاسیک ناهنجاریهای اجتماعی مانند خودکشی و جنایت بود. اینگونه پژوهشهای تجربی بر رويکرد نظریه شناخت و تاریخی او تاثير گذاشت.
تونیس و مطبوعات
مطبوعات از نظر تونیس به عنوان یک رکن تشکیل دهنده افکار عمومی مجموعا مثبت است. وی مطبوعات بزرگ را قابل مقایسه با ارتش و سازمان های اداری می داند.
به اعتقاد وی افکار عمومی مثل ارتش و بوروکراسی رابطه ای به وجود می آورد و آن نقش فراملی آن هاست.
مطبوعات با ساختن افکار عمومی جهان را برعهده دارد و در ایجاد گزل شافت نقش اصلی را به عهده دارد.
مقولات «جماعت» و «جامعه» تونیس و تفاسیر جامعه شناسان بعدی
وبر تحت تاثير فردیناند تونيس دو مفهوم « روابط جماعتی » (Vergemeinschaftung)(Communal relationships ) که اساس آن آگاهی متکی بر احساس و سنت است را در مقابل « روابط جامعهای » (Vergesellschaftung) (social relationships ) قرار داد که پايه آن رابطه هدف _ وسیله است.
« روابط جامعهای » از ديدگاه وبر میتواند نتيجه «روابط جماعتی» باشد.
هرمان شمالنباخ (Herman Schmalenbach )(1885-1950) به مفهوم جماعت تونيس مفهوم «دسته» (Bund) را افزود که با خصیصه فرهمندی (Charisma) تعیین میشود.
مفهوم «فرهمندی» مارکس وبر (Max Weber)(1864-1920) که غیبت آن در نظریه ارادی تونیس چشمگیر است، به این ترتیب در ارتباط با نظریه جامعه و جماعت تونیس قرار گرفت.
آلفرد فيرکانت (Alfred Vierkandt )(1867-1953) تفسيری متفاوت از «جامعه» و «جماعت» دارد. جماعت عنوانی برای گروههای کوچک با روابط کاملاً شخصی مانند زوج، محفل دوستی و غیره است، در حالی که جامعه گروه بزرگ انتزاعی مانند قبیله یا ملت با روابط غیرشخصی است.
تالکوت پارسونز (Talcott Parsons) (1902-1979) نيز در « متغیرهای الگویی » (pattern variables) خود تحت تاثیر تونیس قرار دارد. پارسونز از الگوی تونيس و با بازسازی تعارض بين جماعت و جامعه برای نشان دادن دو جهتگیری کنشی متفاوت در جوامع مدرن و سنتی استفاده کرد.
بازتاب امروزی درباره مفاهيم جماعت و جامعه را میتوان در نظریههای ترکیبی برای نمونه در مفهوم «جماعت جامعهای» (gesellschaftliche Gemeinschaft) (societal community) دید که در چارچوب نظریه نظام پارسونز بیانگر جماعت ارزشی در جامعه شهروندی مدرن است. این نظریه هیچگونه تعارضی با نظریه تونیس ندارد و میتوان آن را بدون قید و شرط در قالب نظریه تونیس قرار داد. هدف از طرح این نظریه تاکید بر تمایز مقولهای و ترتیب تاریخی دو مفهوم جماعت و جامعه است.
شموئل ايزنشتات (Shmuel Noah Eisenstadt)(1923-2010) نيز از نظریه تونيس در نظريه حمایتگری و چگونگی الحاق فرد جماعتی از دیدگاه اجتماعی اخلاقی به جامعه در جامعه مدرن استفاده کرد که پژوهشی علمی تاریخی است.
اولریش بک (Ulrich Beck)(1944-2015) و آنتونی گیدنز (Anthony Giddens)(1937-) با به کارگیری مفهوم «جماعت بازتابی» (reflexive Gemeinschaft) (reflexive community) به درکی متفاوت از مفهوم جماعت رسيدند.
فردیناند تونیس به معادلهای کارکردی که بتوان آنها را در جای جماعتهای «اصیل» قرار داد و به این ترتیب به نیاز موجود و مستمر در جوامع مدرن به جماعت پاسخ داد، کم توجه بود. این موضوع در پس زمینه نظریه او باقی ماند.
انتقال از سنت به مدرنیته
بسیاری از نظریه پردازان اجتماعی کلاسیک از جمله تونیس خواسته اند تا ماهیت انتقال به مدرنیته را، که آنها در بستر آن زندگی می کنند، بفهمند. این امر عموماً از طریق برساختن یک دوگانه مفهومی صورت می گرفت.
آدام فرگوسن در این باره ملت های بدوی را در برابر جامعه مدنی «مبادی آداب» قرار می دهد. هنری مِین از تغییر منزلت از پیش داده به قرارداد وضع شده سخن می گوید. از نظر مارکس این تغییر گذار از یک شیوه تولیدی فئودالیسم، به شیوه ای دیگر یعنی سرمایه داری بود. هربرت اسپنسر جامعه نظامی پیشامدرن را با جامعه صنعتی مدرن مقایسه می کند. از نظر دورکیم چرخشی از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارکانیگ وجود داشته است.
انتقال به مدرنیته اغلب موهبتی ناهمگن شمرده شد که با توسعه مثبت پیشرفت مادی همراه است، ولی این به بهای تاثیر منفی بر همبستگی به دست می آید. این نوستالژی برای دنیایی گم شده در بیان فردیناند تونیس در قالب گمین شافت (Gemeinschaft) و گزل شافت (Gesellschaft) تجلی یافته است.
از دیدگاه تونیس، همه ارتباط های اجتماعی پی آمد «اراده» افراد به گردهم آمدن است.
مردم خواه به خاطر نفس این کار – برای نمونه در جمع دوستان یا همسایگان- یا به دلایل دیگری غیر از نفس ارتباط – برای نمونه در یک نقش اقتصادی- گردهم می آیند. لذا، دو اصل بنیادی زیربنای ارتباط اجتماعی (اشتراک و تجارت) است که دو شکل اجتماع (گمین شافت) و جامعه (گزل شافت) را فراهم می نماید. به بیان دیگر، به باور تونیس دو نوع اراده طبیعی و اراده عقلانی سامان دهنده گمین شافت (اجتماع) و گزل شافت (جامعه) هستند.