نظریه های روانشناسی دونالد برودبنت
دونالد اریک برودبنت ( Donald Eric Broadbent ) در ۶ می ۱۹۲۶ در برمینگهام متولد شد. او در دانشگاه کمبریج تحصیل کرد و در سال ۱۹۵۸ به عنوان مدیر تحقیقات در زمینه روانشناسی کاربردی، که توسط شورای تحقیقات پزشکی انگلستان در سال ۱۹۴۴ راهاندازی شده بود، تعیین گردید. تئوریهای توجه انتخابی و حافظه کوتاهمدت او به عنوان کامپیوترهای دیجیتالی برای جامعه دانشگاهی در دسترس قرار گرفتند و جزء اولین مواردی بودند که از تحلیلهای کامپیوتری استفاده میکردند تا مشارکت جدی در تجزیه و تحلیل شناخت انسان انجام دهند. در سال ۱۹۷۴، دونالد برودبنت عضو کالج ولفسون، آکسفورد، گردید. دونالد برودبنت در ۱۰ آوریل ۱۹۹۳ درگذشت.
دونالد برودبنت به عنوان اولین دانشمندی شناخته می شود که به طور سیستماتیک از آزمون های گوش دادن دوگانه در کار خود استفاده کرد. در دهه 1950، برودبنت از آزمون های گوش دادن دوگانه در مطالعات خود در مورد توجه استفاده کرد و از شرکت کنندگان خواست که توجه را بر روی یک دنباله اعداد گوش چپ یا راست متمرکز کنند.
آزمایش خلبان ها
دونالد برودبنت ، که به عنوان یک خلبان در طول جنگ آموزش دیده بود بنابراین تجربه عملی یا دست اولی از مشکلات شناختی که خلبان ها با آن روبه رو بودند در دست داشت. برودبنت علاقه مند شد تا تواناییهای انسان ها در پردازش اطلاعات و به طور مشخص تر توانایی آ نها در رسیدگی به دو یا چند درون داد ادراکی رقیب را بررسی کند (برودبنت، 1958) .
او برای بررسی این مطلب، با استفاده از هدفون، به هر یک از دو گوش شرکت کنندگان اطلاعات درون داد متفاوتی ارائه کرد . برودبنت این گونه توانست برخی از محدودیتهای اساسی توجه انسان را ثابت کند، و توانست یافته هایش را در کمک به عملکرد خلبان ها و کنترل کننده های ترافیک هوایی (که اغلب مجبورند هم زمان با دو یا چند اطلاعات ورودی سروکار داشته باشند) به کار گیرد.
برودبنت عنوان کرد که مشکلات زندگی واقعی باید به طور ایده آل نقطه آغازینی برای پژوهش های شناختی باشد، چراکه این حالت باعث اطمینان می شود که یافته های پژوهش ها در زندگی واقعی، معتبر خواهد بود.
مدل دونالد برادبنت این یکی از شناخته شده ترین موارد است که سعی در توضیح پردازش توجه و به طور خاص توجه انتخابی دارد. کاری که با مطالعه کنترل کنندگان ترافیک در زمان جنگ آغاز شد. برودبنت خاطرنشان کرد: این متخصصان به دلیل اینکه پیامهای مستمر بسیاری دریافت می کنند که نیاز به توجه دارند ، در موقعیتی قرار می گیرند که می توانند همزمان فقط با یک پیام برخورد کنند بنابراین باید تصمیم بگیرند که مهمترین کدام است. برودبنت آزمایشی را با "گوش دادن دوگانگی" طراحی کرد تا فرایندهای مربوط به تغییر کانون توجه را بررسی کند.
مدل صافی دونالد برودبنت
یکی از اولین نظریههای توجه، مدل فیلتر دونالد برادبنت (broadbent’s filter model) بود. بر اساس تحقیقات انجام شده توسط چری، برودبنت از استعاره پردازش اطلاعات برای توصیف توجه انسان استفاده كرد. وی اظهار داشت که ظرفیت ما در پردازش اطلاعات از نظر ظرفیت محدود است. و انتخاب اطلاعات ما برای پردازش در اوایل روند ادراکی صورت میگیرد.
برای انجام این کار، ما از یک فیلتر برای تعیین اینکه از کدام اطلاعات استفاده کنیم استفاده مینمائیم. تمام محرکها ابتدا بر اساس خصوصیات فیزیکی که شامل رنگ، بلندی صدا، جهت و گام هستند پردازش می شوند. سپس فیلترهای انتخابی ما باعث میگردند که محرکهای خاصی برای پردازش بیشتر از آن عبور کنند. در حالی که محرکهای دیگر نادیده گرفته میشوند.
دونالد برودبنت یکی از مشارکتکنندههای اصلی در رویکرد پردازش اطلاعات است. که کارش با فعالیت در زمینهی کنترلگرهای حمل و نقل هوایی در زمان جنگ آغاز شد. در آن موقعیت، دائما پیامهای ضد و نقیضی از بالگردهای درحال رفت و آمد دریافتمیشد که همگی نیاز به توجهداشتند.
کنترلگر حمل و نقل هوایی دریافت که میتواند بهطور موثری در آن واحد، فقط با یک پیام سروکار داشتهباشد. بنابراین باید تصمیم بگیرد که کدام یک مهمتر است. برودبنت آزمایشی طراحیکرد (شنوایی-دوگوشی) تا فرایندهاییکه در تغییرِ توجه مشارکتدارند و فرضمیشود که قرارست وارد سر ما شود را بررسیکند.
دونالد برودبنت (۱۹۵۸) استدلالکرد که اطلاعات بهدست آمده از همهی محرکهای ارائهشده و در هر زمانی، وارد سپر حسیمیشود. یکی از دروندادها، برمبنای ویژگیهای فیزیکی آن، برای پردازش بیشتر و با دریافت اجازه برای عبور از گذر صافی، انتخابمیشود. چون ما ظرفیتمحدودی برای پردازشاطلاعات داریم، این صافی برای پیشگیری از واردشدن فشار مفرط بر سیستم پردازشاطلاعات طراحی شدهاست.
دروندادهایی که توسط صافی یا فیلتر انتخاب نشدهاند، برای مدت کوتاهی در سپر حسی میمانند. و اگر پردازش نشوند، سریعاً ناپدید میشوند. برودبنت فرض کرده بود که صافی، پیامهای شرکت داده نشده در مرحلهی اول پردازش را پس میزند.
برودبنت پیشنهاد کرد که سیستم عصبی با داشتن تعداد زیادی ورودی حسی می تواند تنها از یک کانال در فرآیند ارتباط استفاده کند. در ورودی های کانال، فیلترهایی نصب می شوند که مهم ترین سیگنال ها را در لحظه انتخاب می کنند (برادبنت، 1958).
به گفته برادبنت، پیام هایی که از یک عصب فردی عبور می کنند، هم از نظر تعداد تکانه ها و هم در کیفیت اطلاعات ارسالی متفاوت هستند. هنگامی که چندین عصب به طور همزمان تحریک می شوند، مغز می تواند تمام پیام ها را دریافت کند که سپس توسط کانال های حسی موازی پردازش می شوند . هر کانال کد عصبی مخصوص به خود را دارد که بر اساس آن سیگنال ها برای پردازش انتخاب می شوند. اگر به این اطلاعات توجه بیشتری شود، آنگاه به کانالی با پهنای باند محدود منتقل می شود و در آنجا بیشتر پردازش می شود. ویژگی بارز ایده های برودبنت این است که انتخاب مواد نه بر اساس محتوای آن، بلکه بر اساس ویژگی های فیزیکی انجام می شود.
برادبنت فکر می کند که اطلاعات کلیه محرک هایی که در یک لحظه مشخص ارائه می شوند وارد "بافر حسی" (مرکز بافر) می شوند، همچنین به نام انبار کوتاه مدت. یکی از ورودی ها به دلیل خصوصیات فیزیکی آن برای عبور فیلتر انتخاب شده است. از آنجا که ظرفیت محدودی برای پردازش اطلاعات داریم ، فیلتر برای جلوگیری از اشباع شدن سیستم پردازش اطلاعات طراحی شده است .
ورودی های حسی که انتخاب نشده اند مدت کوتاهی در بافر حسی باقی می مانند و در غیر اینصورت سریع از بین می روند. برودبنت فرض کرد که فیلتر در مراحل اولیه پردازش پیام های سرویس نشده را رد می کند.
«دونالد برودبنت» یک روانشناس بریتانیایی بود که برای نخستین بار در سال ۱۹۵۸ توانست نظریهی جامعی در مورد توجه شنیداری ارائه کند. نظریهی وی «مدل غربالی» نام داشت.
با توجه به این مسئله که هر کسی قادر به انتخاب بخشی از اطلاعات شنیداری و نادیده گرفتن بقیهی اطلاعات است؛ برودبنت نتیجه گرفت که مغز باید از نوعی مکانیسم غربالی برخوردار باشد، که در مواقع لازم بتواند «اطلاعات نادیده گرفته شده» را از دامنهی توجه حذف بکند. نظریه یا مدل وی از سه بند اصلی تشکیل شده است:
• در پی مخابرهی هر نوع اطلاعات حسی به مغز، این اطلاعات در داخل «حافظه میانیگر» ذخیره میشوند. حافظهی میانیگر نوعی از حافظه است که آن را به عنوان «حافظه حسی» میشناسیم.
• به منظور پردازش اطلاعات اضافی، مکانیسم غربالی مغز وارد عمل شده و از ذخیرهسازی بیمورد اطلاعات نامطلوب جلوگیری میکند. این اطلاعات به مدت بسیار محدودی در داخل حافظه حسی باقی مانده، و سپس از بین میروند. اطلاعات مطلوب در داخل این حافظه به مدت طولانیتری ذخیره میشوند.
• این توجه انتخابی در ادامه از چارچوب حافظه حسی (بسیار کوتاهمدت) به «حافظه کوتاهمدت» و یا «حافظه فعال» انتقال پیدا کرده، و در نهایت از طریق همین مسیر به «حافظه بلندمدت» مرتبط میگردد.
تحقیقات او و وظیفه گوش دادن دوگانه
گوش دادن دوتایی فرآیند شنوایی است که شامل گوش دادن با هر دو گوش است. ... جداسازی دوگوشی توانایی درک پیام صوتی در یک گوش و نادیده گرفتن پیام صوتی متفاوت در گوش دیگر است.
در تحقیقات برودبنت ، می خواستم بدانم که چگونه افراد می توانند به طور انتخابی توجه را متمرکز کنند، و به همین دلیل او عمداً آنها را با محرکها زیاد کرد. افراد اطلاعات زیادی دریافت کردند ، برای پردازش در همان لحظه بسیار زیاد است.
یکی از راه های انجام این کار توسط برودبنت ، ارسال پیام های همزمان و مختلف (یک عدد سه رقمی) به گوش راست و چپ بود. از شرکت کنندگان خواسته شد هنگام گوش دادن به هر دو پیام آنها را تکرار کنند. آنچه به عنوان "وظیفه گوش دادن دوگانه" شناخته می شود.
دانشمند علاقه مند به چگونگی تکرار ارقام بود. آیا آنها به ترتیب شنیده شده پاسخ می دهند؟ برودبنت مشاهده کرد که ارقام کانال همیشه با هم تکرار می شوند. به عنوان مثال ، اگر گوش چپ 673 و چپ 987 گوش دهد ، افراد 673 987 یا 987 673 پاسخ می دهند ، هرگز پاسخی از نوع 867637 بدست نمی آید که در آن بین کانال ها تناوبی وجود دارد.
نتایج تحقیقات وی وی را به تأیید این امر واداشت ما فقط می توانیم همزمان به یک کانال توجه کنیم (در گوش دادن دوگانه ، هر گوش یک کانال است ، بنابراین گوش دیگر از بین می رود). اطلاعات از دست رفته به ویژگی های محرک و نیازهای ارگانیسم بستگی دارد. بعلاوه ، همانطور که قبلاً ذکر شد ، فیلتر که کانالی را برای توجه انتخاب می کند ، این کار را با در نظر گرفتن خصوصیات فیزیکی انجام می دهد: به عنوان مثال گوشی که اطلاعات از طریق آن وارد می شود ، نوع صدا. بنابراین ، معنای گفته شده در هر زمان در فیلتر در نظر گرفته نمی شود. تمام پردازش های معنایی ، یعنی درک آنچه پیام می گوید ، پس از فیلتر انجام می شود.
این مدل انتقادات زیادی دریافت کرده است ، به عنوان مثال ، دقیقاً ماهیت و عملکردهای سیستم پردازش را مشخص نمی کند، اطلاعات کافی در مورد چگونگی انتقال اطلاعات از یک انبار به انبار دیگر ارائه نمی دهد و حافظه فعال را به عنوان یک انبار غیر فعال در نظر می گیرد.
توجه انتخابی
برودبنت قصد داشت درک کند که افراد چگونه میتوانند توجهشان را متمرکز سازند (توجه انتخابی). و برای اینکار او عمداً افراد را تحت فشار مفرط محرک قرار میداد. یعنی سیگنالهای زیاد و اطلاعات فراوانی برای پردازش همزمان به آنها ارائه میشد.
یکی از روشهایی که برودبنت برای این کار استفاده میکرد، ارسال همزمان یک پیام (عددی سه رقمی) به گوش راست و پیامی متفاوت (عدد سه رقمی دیگر) به گوش چپ افراد بود. از شرکتکنندگان خواسته شد تا به هر دو پیام به صورت همزمان گوش دهند و آنچه را شنیدهاند، تکرار کنند. این آزمایش، «گوش دادن دو گوشی» نام دارد.
برودبنت به چگونگی تکرار این اعداد علاقمند بود. اینکه آیا شرکتکنندگان اعداد را به ترتیبی که شنیدهاند (ترتیب ارائه) تکرار میکنند. یا ابتدا اعداد شنیده شده در یک گوش و بعد در گوش دیگر شنیده میشود (گوش به گوش). او دریافت افراد در تکرار اعداد گوش به گوش اشتباهات کمتری مرتکب میشوند و معمولا اعداد، به این روش تکرارمیشوند.
توجه انتخابی برای هدایت توجه مستلزم فیلتر شدن محرک ها است. همانطور که در بالا توضیح داده شد ، برودبنت پیشنهاد کرد که مواد انتخاب شده برای توجه (به عنوان مثال ، فیلتر کردن) قبل از تجزیه و تحلیل معنایی انجام شود. خوب ، مدل Treisman این ایده فیلتر را حفظ می کند ، اما با این تفاوت که به جای حذف مواد ، آن را ضعیف می کند. میرایی مانند کاهش صدا است ، بنابراین اگر در اتاق چهار محرک دارید (کودک گریان ، تلویزیون ، شخصی در تلفن و رادیو) می توانید میزان صدا را سه بار کاهش دهید تا بر محرک باقیمانده تمرکز کنید.
به نظر می رسد که مطالب نادیده گرفته شده گم شده اند ، اما اگر به عنوان مثال یک کانال بدون نظارت نام شما را در بر داشته باشد ، ممکن است آن را بشنوید زیرا مواد موجود است. به عبارت دیگر ، پیام مربوطه از فیلتر عبور می کند ، اما پیام های بی ربط خاکستری می شوند تا مکانیسم پردازش مرکزی بیش از حد بارگیری نشود. پیام های بی ربط نوعی تحلیل را دریافت می کنند ، به همین دلیل برخی از ویژگی های برجسته شناسایی شده و توجه ما به این کانال ها معطوف می شود.
مدل فیلتر Broadbent Broadbent (1958) پیشنهاد کرد که ویژگی های فیزیکی پیام ها برای انتخاب یک پیام برای پردازش بیشتر استفاده می شود و بقیه پیام ها از بین می روند. اطلاعات از تمام محرک های ارائه شده در هر زمان معین وارد یک بافر حسی ظرفیت نامحدود می شود.
او در تأیید فرضیه خود به مشاهدات جان / وبستر اشاره می کند که بر اساس آن کنترل کننده های ترافیک هوایی می توانند سیگنال تماس دو هواپیما را به طور همزمان شناسایی کنند، اگرچه آنها فقط یک و:؟ این پیام ها برودبنت این توانایی را با گفتن این که یک پیام فهمیده می شود زیرا ارسال کننده آن را پیش بینی کرده است و دیگری درک نمی شود زیرا او نمی دانست چه می خواهند به او بگویند.
با این حال، نظریه برودبنت توضیح نمی دهد که چرا اگر فرد نداند چه اطلاعاتی در جلوی فیلتر است، تغییر توجه رخ می دهد. علاوه بر این، آزمایشهای انجامشده پردازش جزئی اطلاعات را نشان دادهاند که فعالانه به آن توجه نشده است. در یکی از این مطالعات، مشخص شد که با نظارت کافی بر برخی سیگنال ها، آزمودنی می تواند اطلاعاتی در مورد اطلاعاتی که باید نادیده گرفته می شد، ارائه دهد. فردی که در حضور دستورالعملی که نیاز به توجه به محرک های خاص در یک کانال دارد، اطلاعات نابرابر را به صورت دوگانگی درک می کند، در این کانال پاسخ های دقیقی در مورد آنها می دهد. در همان زمان، او قادر خواهد بود تشخیص دهد که آیا صدا در کانال نادیده گرفته شده مرد است یا زن و آیا اصلا به صدا درآمده است تا متوجه برخی ویژگی های سیگنال شود. با این حال، آزمودنی قادر نخواهد بود محتوای خاص اطلاعات را به خاطر بیاورد یا گزارش دهد که آیا صدا در طول زمان تغییر کرده، پیام به چه زبانی بوده است، گفتار منسجم را از مزخرف تشخیص دهد (Lindsay, Norman, 1975). برای آزمون فرضیه D.E. Broadbent، تعداد زیادی از مطالعات انجام شده است. S. Cherry (Cherry, 1953) یک روش آزمایشی به نام پیشنهاد کرد سایه زدنموضوع به صورت شفاهی با متن خاصی ارائه می شد که باید دقیقا تکرار می شد. معلوم شد که. اگر پیام به سرعت تلفظ می شد، آزمودنی وقت نداشت آن را به طور کامل بازتولید کند.
بعدها، آزمایش S. Cherry پیچیده شد: اطلاعات مختلفی به طور همزمان به هر گوش داده شد. اگرچه هر دو متن توسط یک گوینده خوانده میشد، آزمودنیها به راحتی با این کار کنار آمدند و پیام را فقط از گوش بازتولید میکردند که طبق دستورالعملها، اطلاعات قابل توجهی دریافت میشد. پیام نادیده گرفته شده بدتر به خاطر میآورد، اگرچه آزمودنیها میتوانستند به یاد بیاورند که آیا در این کانال سخنرانی وجود دارد یا نه، اما نمیتوانستند لحظهای که انگلیسی با آلمانی جایگزین شد، متوجه شوند. با این حال، در مواردی که نام سوژه در کانال نادیده گرفته شده تلفظ می شد، او اطلاعاتی را که پس از آن نام می آمد به خاطر می آورد (Maugey, 1959). نتایج مشابهی در آزمایش در مورد درک اطلاعات بصری به دست آمد. متنی به آزمودنی ها ارائه شد که در آن دو پیام متناوب با رنگ های مختلف تایپ شده بود. شرکت کنندگان در آزمایش به راحتی اطلاعات رنگ مورد نظر را بدون به خاطر سپردن متن تایپ شده توسط دیگران می خوانند. در همان زمان، همه آزمودنیها نام خود را با رنگ نادیده گرفته شده دریافت کردند (نیسر، 1976).
دونالد برودبنت توسعه مدل فیلتر را بر اساس یافتههای کنیت کریک، که رویکردی مهندسی به فرآیندهای شناختی داشت، پایه گذاری کرد. ... برودبنت اولین کسی بود که سیستم پردازش توجه انسان را با استفاده از استعاره پردازش اطلاعات توصیف کرد.
در اینجا چند نمونه روزمره از توجه انتخابی آورده شده است: گوش دادن به پادکست مورد علاقه خود در حین رانندگی به محل کار . گفتگو با یک دوست در یک مکان شلوغ . خواندن کتاب خود در اتوبوس حمل و نقل عمومی
توجه انتخابی چطور کار میکند؟
نتیجهی بهدست آمده از این تحقیق، برودبنت را بهسمت تولید مدل «صافی» سوقداد تا متوجهشود، توجه انتخابی چطور کار میکند. برودبنت به این نتیجه رسید که ما میتوانیم در یک زمان، تنها به یک کانال گوش دهیم. پس این، مدل کانال تکی محسوب میشود.
در مدل شنیدن دوگوشی، هر گوش یک کانال است. ما میتوانیم یا به گوش راست یا به گوش چپ، گوش فرا دهیم. برودبنت همچنین دریافت که تغییر کانالها بیش از دوبار در یک ثانیه دشوار است.
پس شما تنها میتوانید فقط به پیامِ یک گوش توجه کنید. پیام در گوش دیگر از بین میرود. بنابراین ممکن است بتوانید چند مولفهی محدود را از گوشی که به آن توجه نداشتهاید تکرار کنید. این مسئله میتواند بهوسیلهی مخزن حافظه کوتاهمدت توضیح دادهشود که اطلاعات در گوش نادیده گرفته شده، برای زمان کوتاهی نگهداریمیشود.
برودبنت فرض میکند که صافیای که یک کانال را برای توجه انتخاب میکند، این کار را فقط براساس ویژگیهای فیزیکی اطلاعات وارد شده انجام میدهد: برای مثال اطلاعات خاص به کدام گوش وارد شده است یا نوع صدا چگونه بوده است.
طبق نظر برودبنت، معنای هر پیغام اصلاً توسط فیلتر مورد توجه قرار نمیگیرد. همهی پردازشهای معنایی (پردازش اطلاعات برای رمزگشایی معنا، یا به عبارت دیگر درک آنچه که گفته شده) بعد از انتخاب کانال برای توجه، توسط فیلتر انجام میشود. لذا هر پیامی که به گوش نادیده گرفته شده ارسال شود، درک نمیشود.
چون ما ظرفیت محدودی برای پردازش اطلاعات داریم، این صافی یا فیلتر برای پیشگیری از وارد شدن فشار مفرط به سیستم پردازش اطلاعات طراحی شده است.
دروندادهایی که توسط صافی یا فیلتر انتخاب نشدهاند، برای مدت زمان کوتاهی در سپر حسی میمانند و اگر پردازش نشوند سریعا ناپدید میشوند. برودبنت فرض کرد که صافی، پیامهای نادیده گرفته شده در مرحله اول پردازش را رد میکند.
ارزیابی مدل برودبنت
۱.آزمایشهای شنوایی دوگوشی برودبنت به دلایل زیر مورد انتقاد قرار گرفتهاند:
*مطالعات اولیه، همگی از افرادی استفاده کردهاند که با برجستهسازی (سایهگذاری) آشنا نبودهاند و لذا این کار را بسیار دشوار و طاقتفرسا میدیدند. آیزنک و کین (۱۹۹۰) ادعا کردهاند که ناتوانی شرکتکنندگان برای سایهگذاری موفق، به خاطر عدم آشنایی با فعالیت موردنظر است نه ناتوانی سیستم توجهی.
*شرکتکنندگان بعد از شنیدن کامل پیام گزارش کردهاند که ممکن است پیام نادیده گرفتهشده کاملا تحلیل شدهباشد، اما شرکتکنندگان آن را فراموش کرده باشند.
*تحلیل پیام نادیده گرفته شده ممکناست زیر سطح آگاهی هشیار رخ دهد. مثلا تحقیقات ون رایت و دیگران (۱۹۷۵) تحلیل پیام نادیده گرفتهشده را در فعالیت سایهگذاری نشاندادهاند. کلمهای ابتدا به شرکتکنندگان با شوک الکتریکی خفیف ارائه داده میشود. وقتی همان کلمه در مرحلهی بعد به کانالِ نادیده گرفته شده ارائهشد، افزایش GSR (شاخص برانگیختگی هیجانی و تحلیل کلمه در کانال نادیده گرفتهشده) توسط شرکتکنندگان ثبت شد.
*تحقیقات اخیر نشاندادهاند نکات بالا مهم هستند: مثلا مورای (۱۹۵۹) اثرات تمرین را بررسی کردهاست. سوژههای ساده، فقط توانستند ۸ درصد اعدادی که در پیامهای نادیده گرفتهشده یا نادیده گرفتهنشده وجود داشت را شناساییکنند. مورای ۶۷ درصد را شناسایی کرد.
۲.نظریه دونالد برودبنت پیشبینی میکند که شنیدن اسمتان در زمان توجه نکردن غیرممکن است، زیرا پیامهای نادیده گرفتهشده قبل از پردازش معنا از بین میروند. بنابراین، این مدل نمیتواند شامل «پدیده مهمانی کوکتل» باشد.
۳.سایر محققان اثر مهمانی کوکتل (چری، ۱۹۵۳) را تحت شرایط تجربی نشاندادهاند و مواردی را بررسیکردهاند که در آن اطلاعات شنیدهشده در گوش نادیده گرفته شده با اطلاعات مورد توجه در گوش دیگر «تداخل پیدا کردهاند». این مسئله بر این نکته دلالتدارد که برخی از تحلیلهای معانی محرکها باید قبل از انتخاب کانالها رخدهند. در مدل برودبنت، فیلتر صرفاً براساس تحلیل حسی ویژگیهای فیزیکی محرکها بنا شدهاست.
نظریه میرایی
ترایسمن در مورد توجه میگوید گرچه روش اساسی بردانت صحیح بود. اما این واقعیت که مردم هنوز هم میتوانند معنای پیامهای حضور یافته را پردازش کنند، نتوانسته توضیح دهد. ترایسمن پیشنهاد کرد که به جای فیلتر، توجه با استفاده از میراگر که محرک را بر اساس خصوصیات فیزیکی یا معنا شناسایی می کند، استفاده گردد.
میراگر را مانند یک کنترل صدا در نظر بگیرید. میتوانید برای دسترسی به یک منبع اطلاعاتی، حجم منابع دیگر اطلاعات را کم کنید. “حجم” یا شدت آن محرکهای دیگر ممکن است کم باشد، اما هنوز هم وجود دارند. در آزمایشات، ترایسمن نشان داد كه شركت كنندگان هنوز قادر به شناسایی محتوای یك پیام بدون تمرکز کامل هستند. این نشان می دهد كه آنها می توانند معنای پیام های حاضر و بدون مراقبت را پردازش كنند.
مدلهای انتخاب حافظه
محققان دیگر نیز معتقد بودند که مدل برادبنت ناکافی است و توجه صرفاً به ویژگیهای فیزیکی محرک بستگی ندارد. اثر مهمانی کوکتل به عنوان یک نمونه برجسته در این مدل به آن توجه شد. تصور کنید که در یک مهمانی هستید و به مکالمه میان گروه دوستان خود توجه میکنید. ناگهان، میشنوید که نام شما توسط گروهی از افراد اطراف ذکر شده است. حتی اگر در آن مکالمه شرکت نمی کنید، محرکی که قبلاً تحت مراقبت نبودهاید. بلافاصله توجه شما را بیشتر بر اساس معنا و نه خصوصیات جسمی جلب میکند.
طبق نظریه توجه به انتخاب حافظه، پیام های حضور یافته و بدون مراقبت از فیلتر اولیه عبور میکنند. و سپس در مرحله دوم بر اساس معنای واقعی محتوای پیام مرتب میشوند. اطلاعاتی که براساس معنا به آنها توجه میکنیم سپس به حافظه کوتاه مدت منتقل میشوند.
نظریههای منابع توجه انتخابی
نظریههای جدیدتر تمرکز بر ایده توجه به عنوان یک منبع محدود و چگونگی تقسیم این منابع در میان منابع رقابتی اطلاعات دارند. چنین نظریههایی میگویند که ما مقدار قابل توجهی از توجه را در دسترس داریم و سپس باید انتخاب کنیم که چگونه منابع توجه موجود خود را بین چندین کار یا رویداد تخصیص دهیم.
مشاهدات
عوامل مختلفی میتوانند بر توجه انتخابی در پیامهای گفتاری تأثیر بگذارند. مکانی که از آن صدا پخش میشود می تواند نقش داشته باشد. به عنوان مثال، احتمالاً بیشتر به مکالمهای که دقیقاً در کنارتان برگزار میشود توجه کنید تا اینکه چند فوت دورتر باشد.
هارولد پاشلر، استاد روانشناسی خاطرنشان كرد كه ارائه ساده پیام به گوشهای مختلف منجر به انتخاب یك پیام نسبت به پیام دیگر نخواهد شد. این دو پیام باید به نوعی با هم تداخل نداشته باشند تا یکی از آنها به طور انتخابی تعیین شود و به آن رسیدگی گردد. همانطور که قبلاً ذکر شد، تغییرات در گام نیز میتواند در انتخاب پذیری نقش داشته باشد.
تعداد انتخابهای شنیداری که باید نادیده گرفته شود تا بتوانید یکی را انتخاب کنید، می تواند روند کار را دشوارتر کند. تصور کنید که در یک اتاق شلوغ هستید و در اطراف شما گفتگوهای مختلفی در حال انجام است. حضور انتخابی فقط در یکی از آن سیگنالهای شنوایی ممکن است بسیار دشوار باشد. حتی اگر مکالمه در همان حوالی انجام شود.