آشنایی با روانکاوان : پیر ژانت
پیر ماری فلیکس ژانت ( Pierre Janet ) ؛ 30 مه 1859 - 24 فوریه 1947 ، روانشناس پیشگام فرانسوی ، پزشک ، فیلسوف و روان درمانگر در زمینه تفکیک و حافظه آسیب زا بود وی در کنار ویلیام جیمز و ویلهلم وونت به عنوان یکی از بنیانگذاران روانشناسی هم رتبه بندی شده است .
پیر ژانت پزشک و روانشناس فرانسوی که نظریه های تأثیرگذاری در مورد اختلالات مرتبط با تروما ایجاد کرد .
جانت تحت آزمایش ژان مارتین شارکو در آزمایشگاه روانشناسی بیمارستان Pitié-Salpêtrière در پاریس تحصیل کرده است . وی برای اولین بار نتایج تحقیقات خود را در پایان نامه فلسفه خود در سال 1889 و در پایان نامه پزشکی خود ، L'état mental des hystériques ، در سال 1892 منتشر كرد. وی سال بعد در سال 1893 مدرک پزشکی گرفت.
در سال 1898 ، ژانت به عنوان استاد روانشناسی در سوربن منصوب شد و در سال 1902 به کرسی روانشناسی تجربی و مقایسه ای در کالج دو فرانس رسید ، پستی که تا سال 1936 در آن سمت بود. از سال 1913 عضو انستیتوی فرانسه بود و در نیمه اول قرن بیستم چهره اصلی روانشناسی فرانسه بود.
ارتباط با شارکو
پىيرژانه (۱۸۵۹-۱۹۴۷) شاگرد و جانشين شارکو بود. علائق اوليهٔ ژانه در فلسفهٔ طبيعى و اخلاقى بود که شامل روانشناسى مىشد وى در سن ۲۲ سالگى به سمت مدرس فلسفه در لوهاور (Le Havre) منتصب شد. زمانى که آنجا بود مىخواست رسالهاى در باب توهمات تقديم دانشگاه پاريس کند، ولى يک دوست پزشک او را به بررسى بيمارى بهنام لونى (Léonie) که موضوع مطالعهٔ هيپنوتيسم توسط دوپوته (Dupotet) بود و داراى حالات عجيب ديدن از راه دور (Clairvoyance) و هيپنوتيزم از فاصله بعيد بود، دعوت کرد. وى در سال ۱۸۸۲ دربارهٔ لونى گزارشى داد، گزارشى که بعد از آن، غالباً طرفداران 'پژوهشهاى روحي' (Psychic Research) به آن استناد مىکردند، ولى به گفتهٔ خود ژانه بسيار مايل بود که در سالهاى تکامل او، نامى از آن برده نشود.
اين گزارش او را در تماس با بعضى از روانشناسان پاريس و بهويژه شارکو قرار داد. ژانه شروع به مطالعهٔ عقايد شارکو و برنهايم کرد و فعاليت آنها را در ارتباط با تاريخ هيسترى و مسمريزم قرار داد. وى نوشتههاى زيادى در اين باب در سال ۱۸۸۶ و بلافاصله پس از آن منتشر کرد، و سپس با معطوف کردن توجه خود به توصيف اعمال خودبهخودى (Automatic Action) دريافت که شارکو هر روز بيشتر به کارهاى او علاقهمند مىشود.
شارکو در سال ۱۸۹۰، ژانه را با سالپتريه بهعنوان رئيس آزمايشگاه روانشناسى دعوت کرد. ژانه در سمت جديد خود، بهسرعت دست به کار شد تا دادههاى کلينيکى دربارهٔ هيسترى را جمعآورى نموده، نظم بخشيده و آنها را در ارتباط با مفاهيم شناخته شدهٔ روانشناسى قرار دهد. نتيجهٔ اين کوشش، کتابى است که در سال ۱۸۹۲ به چاپ رسيد و شهرت ژانه بيشتر از طريق اين کتاب است. کتاب 'L'état Mental Des Hysteriques' که شارکو به آن مقدمهاى نوشت و در آن متذکر شد که اين فعاليت در سالپتريه صورت گرفته، ضمناً از کوشش ژانه جهت تلفيق روانشناسى کلينيکى با روانشناسى آکادميک، حمايت کرد. ژانه براى اين کار، نائل به دريافت درجهٔ M.D در سال ۱۸۹۳ شد. شارکو در همان سال از دنيا رفت.
ژانه در سال ۱۸۹۵ به کرسى استادى در سوربن منصوب شد و در سخنرانىهاى خود به اين کشف حيرتآور رسيد که تا چه اندازه فاصله بين روانشناسى بالينى و روانشناسى آکادميک، عميق است. بهعبارت ديگر، در آن زمان در پاريس چقدر تفاوت بين نظريات شارکو و دکارت وجود داشت. ژانه کوشش کرد اين وضع را اصلاح نمايد، با دخالت کردن مفاهيم و واژههاى بالينى در سخنرانىهاى خود در موضوع روانشناسى عمومى و پافشارى براين مسئله که بحث دربارهٔ کليهٔ پديدهها براساس دادههاى واقعى قرار گيرد. البته ديرى نپائيد که تأثير دکارت در سخنرانىهاى ژانه و شکل ارائهٔ بيماران توسط او، رنگ باخت .
ژانه جانشين کرسى ريبو (Ribot) در کالج فرانسه (Collége De France) در سال ۱۹۰۲ شد و تا زمان بازنشستگى - سال ۱۹۳۶ - در اين سمت باقى ماند. وى در اين مدت دربارهٔ موضوعهائى مانند بىحسي، 'بىارادگي' (Abulia)، انگارههاى تثبيتشده (Fixed Ideas)، هيستري، وسواسها، پسيکاستني، فيوگ، شخصيت، عمل جراحى تحت هيپنوتيزم، نوروزها، نسيان، دژاوو (Déja Vu) - و ساير مسائل ديگر، به نوشتن و سخنرانى پرداخت. سخنرانىهاى وى که در سال ۱۹۰۶ در هاروارد تحت عنوان 'علائم اصلى هيستري' (The Major Symptoms Of Hysteria) منتشر شد، بسيار شهرت يافت و در سال ۱۹۲۰ به چاپ دوم رسيد. بعضى از نظريات بعدى او در سه مجلد تحت عنوان 'Les Médications Psychologiques' در سال ۱۹۱۹ انتشار يافت. با مرگ شارکو در سال ۱۸۹۳، بينه در سال ۱۹۱۱ و ريبو به سال ۱۹۱۶، ژانه رهبر روانشناسى فرانسه شد. دوما (Dumas) ارشديت کمترى از او داشت و پىيرون (Piéron) از او خيلى جوانتر بود. از اينرو، ژانه به سمت رياست افتخارى يازدهمين کنگرهٔ بينالمللى روانشناسى (XIth International Congress Of Psychology) که در پاريس برقرار شد، درآمد و پىيرون رئيس آن شد. ژانه در سال ۱۹۴۷ که سال مرگ وى بود، تقريباً آخرين فرانسوى بود که پژوهش با اهميتى را در روانشناسى در قرن نوزدهم منتشر کرد.
ژانه بهعنوان يک آسيبشناس نظامدار، جايگاهى بين شارکو و فرويد را اشغال مىکند. او نتوانست از اين برداشت که هيسترى روند زوالى (Degenerative) دارد، دست بردارد و هنوز هم علائم عمدهٔ هيسترى را استيگماتا (Stigmata) مىخواند که واژهاى در اصل به وام گرفته شده از نشانهشناسى ساحران است. اين برچسبها عبارت از بىحسىها و بىارادگى بودند. اختلالات حرکتى که ژانه به آنها تصادفات، علائم غير مداوم، اعمال نيمه آگاه، انگارههاى تثبيتشده، حملات، راه رفتن در خواب و هذيان را اضافه کرد. بحث عمدهٔ ژانه در سال ۱۸۹۲ راجع به هيسترى اين بود که هيسترى عبارت از: تجزيهٔ شخصيت بهدليل تمرکز ميدان هوشيارى بريک سلسله از انگارهها و عقبنشينى از ساير افکار است.
بهتدريج که اين مفاهيم در انديشهٔ ژانهٔ قوت گرفت، او بيشتر و بيشتر از طرز فکر شارکو فاصله گرفت و به موضع برايد و برنهايم نزديک شد. برداشت ژانه دربارهٔ تمرکز بر ميدان هوشياري، ما را بهياد مفهوم هيپنوتيزم بهعنوان حالت تکانديشهاى (Monoideism) مىاندازد. ژانه به تلقين براى توجيه اين تغييرات روى آورد و آنها را براساس توجه و فراموشى تشريح نمود. خلاصه اينکه، او نظريهٔ انگيزشى هيسترى را با يارى گرفتن از واژهٔ 'توجه' که تمام روانشناسان در سالهاى ۱۸۹۰ بهکار بردند و بعداً اصلاحاتى مانند بازخورد (Set = Einstellung = Attitude = Augfabe)، رواج يافتند، ارائه مىکرد. همواره کمبود لغات قابل قبول براى توجيه اصول پويائى وجود داشته است.
در سالهاى بعد، ژانه گرايش بيشترى به ديدگاه غايتگرائى (Hormic) پيدا کرد و از تنشها (Tensions) نيروهاى روانى (Forces Mentales) صحبت به ميان آورد، ولى اين مرحله از نظامدهى فکرى او، تحتالشعاع پيشرفت روانکاوي، نفوذ کمى داشت و توجه مختصرى را به خود جلب کرد.
بهطور کلي، دنيا به ژانه بدين جهت مديون است که کوشش کرد روانشناسى بالينى و روانشناسى آکادميک را براساس يک سلسله مفاهيم مشترک و قابل فهم، به يکديگر نزديک کند. فرويد و پيروان او که از طرف روانشناسان آکادميک، طرد شده بودند، سعى بر سازگارى با اين گروه اخير نکردند، گذشته از اينکه پيروان فرويد در اوان شکلگيرى اين نهضت، به مجامع آکادميک و علمى راه پيدا نکردند.
شخصى که بيش از هر فرد ديگر فعاليت ژانه را ادامه داد، مورتون پرنس (Morton Prince) در آمريکا بود . وى معاصر ژانه و دانشجوئى با شخصيت چندجنبهاى که در ۱۹۲۷ بنيانگذار کلينيک روانشناسى هاروارد (Harvard Psychological Clinic) بود. اين کلينيک صرفاً بهخاطر نزديک کردن روانشناسى بالينى به روانشناسى آکادميک تأسيس شد. در آئيننامه آن تأکيد و تصريح شد که کلينيک بايد تدريس و تحقيق در 'روانشناسى مرضى و روانشناسى پويا' را تکامل دهد - و درنتيجه رسميت يافتن واژهٔ روانشناسى پويا (Dynamic Psychology) - و اينکه کلينيک بايد تحت نظر دانشکدهٔ هنرها و علوم (Faculty Of Arts And Scineces)، و نه دانشکدهٔ پزشکى (Medical School)، اداره شود. قصد او تحقق يافت همراه با مقاصد افرادى که حاميان اين برنامه بودند.
کارهای ژانت
روانپزشک فرانسوی. شهرت او بهسبب آثار جامعش در زمینۀ روانرنجوری است. نخستین تحقیقات او بر روانسُستی (ضعف روانی) متمرکز بود و این اصطلاح را برای توصیف اضطراب، هراس و اختلالات وسواسی بهکار برد. نظریۀ جامعی دربارۀ رشد تدوین کرد، مبنی بر اینکه رفتارهای نابهنجار و روانپریشیها ناشی از شکست شخص در یکپارچهسازی کامل عملکردهای روانشناختی وابسته به یک مرحلۀ خاص از رشد است.
ژانت زمانیکه دانشجوی ژان مارتن شارکو بود به مطالعۀ رواننژندی و درمان آن با هیپنوتیسم علاقهمند شد. از ۱۸۹۵ مدیر مطالعات روانشناسی تجربی در سوربون بود و پس از آن استاد روانشناسی تطبیقی و تجربی در کولژ دو فرانس شد (۱۹۰۲ـ۱۹۳۶). از مهمترین آثار اوست: روانرنجوری و عقاید ثابت (۱۸۹۸)؛ وسواس و ضعف روانی (۱۹۰۳)؛ روانرنجوریها (۱۹۰۵).
جانت یکی از اولین افرادی بود که ادعا کرد ارتباطی بین رویدادهای زندگی گذشته یک سوژه و آسیب امروزی آنها وجود دارد و کلمات " تجزیه ( dissociation ) " و " ناخودآگاه ( subconscious ) " را ابداع کرد. مطالعه او در مورد "شور مغناطیسی" یا "رابطه" بین بیمار و هیپنوتیزم کننده گزارش های بعدی از پدیده انتقال را پیش بینی کرد.
در قرن بیستم، جانت یک مدل بزرگ از ذهن را از نظر سطوح انرژی، کارایی و شایستگی اجتماعی ایجاد کرد، که او در انتشاراتی از جمله وسواس و روانپریشی (1903) و از اضطراب تا خلسه (1926) از جمله موارد دیگر را ارائه کرد. این مدل در توجه خود به ساخت شخصیت از نظر اجتماعی، با رفتارگرایی اجتماعی جورج هربرت مید مقایسه شده است، چیزی که ستایش اولیه لاکان از «ژانت» را توضیح میدهد که به طرز تحسینآمیزی این معنا را نشان داد. احساس آزار و اذیت به عنوان لحظات پدیدارشناختی در رفتار اجتماعی».
جانت یک مدل رشدی از ذهن را بر اساس سلسله مراتب نه "گرایش" سطوح سازمانی پیچیده تر ایجاد کرد.
او چهار "گرایش پایین تر" را شرح داد، که از "تعملی" به "روشنفکر ابتدایی" می رسد. دو «گرایش میانی» که شامل زبان و جهان اجتماعی است. و سه "گرایش عالی"، دنیای کار "عقلانی-ارگوتیک" و "گرایشهای تجربی و پیشرو".
به گفته جانت، روان رنجوری را میتوان بهعنوان شکست در یکپارچگی، یا پسرفت به گرایشهای قبلی، و او ناخودآگاه را اینگونه تعریف کرد : «عملی که در میان اعمال سطح بالاتر، شکل پایینتری را حفظ کرده است».
ناخودآگاه
کار با مفاهیم ناخودآگاه که اولین بار در دهه 1800 توسط جان استوارت میل ، کرافت-ابینگ ، پیر ژانت ، تئودور فلورنوی و دیگران ذکر شد .
ژانه در سال ۱۸۸۹ به دريافت درجهٔ دکتراى در پاريس براساس رسالهاى تحت عنوان 'اتوتيسم رواني' (L'autotisme Psychologique) نائل آمد، رسالهاى که تا سال ۱۹۱۳ به چاپ ششم رسيد و اساس ادعاى ژانه که او به مفهوم ناخودآگاه قبل از فرويد دست يافته بود، گرديد.
فرويد و ناقدان بىنظرتر، اين ادعاى ژانه را رد کردند و مدعى شدند که استفادهٔ ژانه از اين واژه (يعنى ناخودآگاه - مترجم) تنها صحبتى صورى (Fac,on De Parler) بوده و کوششى جديد براى ايجاد مفهومى جديد بوده است.
نظریه وی مبنی بر آسیب دیدگی ذنی است که از بین بردن بین قسمتهای ناخودآگاه و هوشیار ذهن بیمار می شود و باعث می شود که ماده ذهنی ناخودآگاه به عنوان علائم با معادن نمادین ظاهر شود ، اختلاف در اولویت عمومی با زیگموند فروید است .
پیشگام عملیات ذهنی
عملیات ذهنی عملیاتی است که بر محتوای ذهنی تأثیر می گذارد. در ابتدا ، عملیات استدلال تنها موضوع منطق بوده است. پیر ژانت یکی از اولین کسانی بود که از این مفهوم در روانشناسی استفاده کرد. عملیات ذهنی توسط ژان پیاژه و از منظر روان سنجی توسط گیلفورد در سطح رشد بررسی شده است. همچنین رویکرد شناختی به موضوع و همچنین دیدگاه سیستم نسبت به آن وجود دارد.
در سال 1903 ، پیر ژانت دو نوع عملیات ذهنی را توصیف کرد:
1- عملیات واقعیت - عملیات ذهنی تحت کنترل منطق ؛
2- عملیات بی علاقه - فرار از کنترل دلیل .
آسیب روانی
به گفته پیر ژانت ، (1859 تا 1947) روانشناس فرانسوی ، آسیب روانی در نتیجه قرار گرفتن فرد در یک موقعیت استرس زا و اجتناب ناپذیر است که بیش از مکانیزم های مقابله ای است. یا شخص با توجه به این ، مکانیسم های فیزیولوژیکی مبارزه یا پرواز قادر به عملکرد نخواهند بود ، زیرا این رویداد اجتناب ناپذیر است.
افراد تاثیر گرفته از پیر ژانت
ویلیام جیمز
ویلیام جیمز در مقاله خود در سال 1890 به نام خود پنهان در مورد مشاهدات پی. جانت از بیماران « خوابگرای هیستریک » در بیمارستان هاور نوشت که در پایاننامه دکترای ژانت در سال 1889، De l'Automatisme Psychologique ، به تفصیل شرح داده شد . جیمز به جنبههای مختلف اتوماسیون و شخصیتهای چندگانه آشکار («دو خود») بیمارانی که بهطور گوناگون «خلسه، حالات ناخودآگاه» یا هذیان الکلی را نشان میدهند، اشاره کرد. . جیمز ظاهراً مجذوب این تظاهرات شده بود و گفت: "تجزیه ذهن به آگاهی های جداگانه تا چه حد ممکن است در هر یک از ما ایجاد شود، یک مشکل است. ژانت معتقد است که این فقط در جایی امکان پذیر است که یک ضعف غیرعادی وجود داشته باشد، و در نتیجه، وجود دارد. نقص قدرت متحد کننده یا هماهنگ کننده.»
آشنایی جیمز با کار شخصیت هایی مانند هرمان هلمهمتز در آلمان و پیر ژانت در فرانسه آشنایی وی با دوره های روانشناسی علمی در دانشگاه هاروارد را تسهیل کرد.
فروید
در کنگره پزشکی سال 1913 در لندن، بحث و جدل در مورد ایده های جانت یا زیگموند فروید برای اولین بار مطرح شد. قبل از آن تاریخ، فروید آزادانه به بدهی خود به جانت اذعان کرده بود، به ویژه در کار خود با یوزف بروئر ، به عنوان مثال "نظریه پدیده های هیستریک که برای اولین بار توسط ژانت مطرح شد و توسط بروئر و من شرح داده شد". وی همچنین اظهار داشت که «زمانی که انشعاب ذهن و گسست شخصیت را مرکز موقعیت خود قرار دادیم، از او الگو گرفتیم»، اما او همچنین دقت داشت که «تفاوت بین دیدگاه ما و کجاست». مال جانت".
فروید در سال 1911 در مورد عقب نشینی روان رنجور از واقعیت نوشت: "و همچنین واقعیتی مانند این نمی تواند از مشاهدات پیر ژانت بگریزد؛ او از از دست دادن "عملکرد واقعیت" صحبت کرد . در سال 1930، فروید در کار خود در مورد تمدن، از عبارت ژانت "فقر روانی" استفاده کرد.
با این حال، ژانت در گزارش خود در مورد روانکاوی در سال 1913 استدلال کرد که بسیاری از اصطلاحات بدیع روانکاوی فقط مفاهیم قدیمی هستند که تغییر نام داده اند، حتی به روشی که «تحلیل روانشناختی» خود او قبل از «روانکاوی» فروید بود. این امر حملات خشمگینانه پیروان فروید را برانگیخت و پس از آن نگرش خود فروید نسبت به جانت سرد شد. فروید در سخنرانیهایش در سالهای 1915-1916 گفت: «مدتها آماده بودم که به جانت اعتبار بسیار زیادی برای روشن کردن علائم روانرنجور بدهم، زیرا او آنها را بهعنوان بیان ایدههای بیوجدانی میدانست که بر بیماران مسلط بودند». با این حال، پس از آنچه فروید در سال 1913 بهعنوان عقبنشینیاش میدید، گفت: «فکر میکنم او بیجهت اعتبار زیادی را از دست داده است».
اتهام سرقت ادبی به ویژه فروید را نیش زد. در طرح زندگینامه خود در سال 1925، او قاطعانه دزدی ادبی به جانت را رد کرد، و در اواخر سال 1937، او از ملاقات با ژانت خودداری کرد به این دلیل که «زمانی که نویسندگان فرانسوی افترا منتشر کردند که من به سخنرانیهای او گوش دادهام. و عقاید او را دزدید، او می توانست با یک کلمه به چنین صحبت هایی پایان دهد» اما این کار را نکرد.
یک قضاوت متعادل ممکن است این باشد که ایدههای ژانت، همانطور که منتشر شد، در واقع بخشی از نقطه شروع فروید را تشکیل میدادند، اما فروید متعاقباً آنها را اساساً به روش خود توسعه داد.
پدیده حافظه کاذب در ابتدا توسط پیشگامان روانشناسی پیر ژانت و زیگموند فروید بررسی شد .
یونگ
کارل یونگ همچنین در سال 1902 به پاریس سفر کرد تا زیر نظر پیر ژانت تحصیل کند. و در سخنرانی های پیر ژانت شرکت کرد و بسیار تحت تأثیر او قرار گرفت، به عنوان مثال آنچه را که او پیچیده نامید، با ایده ادراکی جانت برابر کرد .
دیدگاه یونگ از ذهن به عنوان «شامل یک تعداد نامعین، چون ناشناخته از عقدهها یا شخصیتهای پراکنده» بر اساس چیزی است که جانت در اتوماتیسم روانشناختی «وجود روانشناختی همزمان» نامیده است.
یونگ در مورد بدهی به جانت نوشت: "برای شناخت عمیق تر و دقیق تر علائم هیستریک " و از "دستاوردهای ژانت، فلورنوی ، فروید و دیگران" در کاوش در ناخودآگاه صحبت کرد.
آدلر
آلفرد آدلر آشکارا مفهوم پیچیده حقارت خود را از احساس ناقصی ژانت استخراج کرد و این دو مرد در نوشته های خود به کار یکدیگر در مورد این موضوع اشاره کردند.
آندره برتون
نادیا ( Nadja ) یکی از مشهودترین کارهای جنبش سورئالیستی فرانسه است که دومین رمان منتشر شده آندره برتون محسوب می شود. این رمان در سال ۱۹۲۸ منشتر شده است. این رمان با یک سؤال شروع می شود «من کی هستم؟»این رمان براساس تعاملاتی که برتون با یک زن جوان به نام نادیا در طی ده روز داشته است و از این لحاظ به نوعی یک شبه خودنگاری از ارتباط برتون با یکی از بیماران روانی پیر ژانت محسوب می شود.