آشنایی با روانکاوان : استفان میچل
استفن ای. میچل ( Stephen_A._Mitchell ) متولد ۲۳ ژوئیه ۱۹۴۶ و متوفای ۲۱ دسامبر ۲۰۰۰ ، یک روانشناس بالینی و روانکاو بود. کتاب او با جی گرینبرگ ، روابط ابژه در نظریه روانکاوی (1983)، به یک کتاب درسی کلاسیک در مدارس تحصیلات تکمیلی و موسسات تحصیلات تکمیلی تبدیل شد، که یک مرور کلی و مقایسه چندین نظریه روانکاوی ارائه می دهد. او را رهبر روانکاوی رابطه ای می دانستند . میچل به ایجاد مسیر ارتباطی برنامه فوق دکتری دانشگاه نیویورک در روان درمانی و روانکاوی کمک کرد.
استفن آ. میچل در ۲۳ ژوئیه ۱۹۴۶ در منهتن در خانواده استنلی میچل، حسابدار، و لیلیان، منشی حقوقی به دنیا آمد. میچل در ریجفیلد و بعداً در برگنفیلد، نیوجرسی بزرگ شد. برادرش، ریچارد، زمانی که استیون پنج ساله بود به دنیا آمد. خانواده "یهودی، سکولار و بسیار درگیر مسائل سیاسی و فکری" بودند. میچل در مدرسه عالی بود و بعداً به دبیرستان هوراس مان در شهر نیویورک رفت، جایی که همسالان و دوست آیندهاش توماس اوگدن نیز در آنجا تحصیل کرد.
در نهایت، میچل وارد رشته فلسفه در دانشگاه ییل شد و در یک برنامه افتخارات بین رشته ای، "تاریخ: هنر و ادبیات" تحصیل کرد. او فارغ التحصیل شد و متعاقباً به عنوان روانشناس بالینی در برنامه دکترای دانشگاه نیویورک آموزش دید. او از سال 1972 تا 1977 به عنوان تحلیلگر در موسسه ویلیام آلنسون وایت آموزش دید. تحلیلگر آموزشی او میلتیادس زافیروپولوس بود.
پس از اولین ازدواج کوتاه، میچل در سال 1976 با مارگارت بلک، که همکار کارآموزی او در موسسه روانپزشکی ایالت نیویورک بود، ازدواج کرد. آنها با هم دو دختر به نام های کیتلین (1983) و سامانتا (1986) را بزرگ کردند.
میچل در سن 54 سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. آخرین کتاب او که پس از مرگش منتشر شد با عنوان آیا عشق می تواند دوام بیاورد؟ کاربرد نظریه رابطه در روابط عشقی بود.
مرگ غیر منتظره استفان میچل ، روانکاو آمریکایی در سن 54 سالگی ، همکاران و دوستان او را در سراسر جهان روانکاوی در بهت و حیرت فرو برد ، سهم او در دو دهه ی پایانی قرن بیستم برای فرمول بندی مجدد پروژه ی روانکاوی برای برآورده کردن الزامات فکری و هیجانی آن پس از یک قرن کاملا حیاتی بوده است .
روابط ابژه در نظریه روانکاوی بین نظریههای روانکاوی که بر انگیزههای بیولوژیکی مانند تمایلات جنسی و پرخاشگری تأکید دارند ، از یک سو و نظریههایی که بر روابط انسانی تأکید میکنند ، از سوی دیگر تمایز قائل شد. اولی به عنوان نظریه های محرک/تعارض و دومی نظریه های رابطه/تعارض نامیده می شدند . میچل و گرینبرگ استدلال کردند که نظریههای محرکه و نظریههای رابطهای از لحاظ مفهومی ناسازگار هستند، و بنابراین روانکاوی باید بین آنها یکی را انتخاب کند. پس از کتاب آنها، ایده های میچل و گرینبرگ از هم جدا شد. در حالی که گرینبرگ به حمایت از مفهوم درایو ادامه داد، میچل درعوض، از طریق تعامل با فیربرین، لووالد و بولبی، نظریه رابطهگرایی را توسعه داد. میچل به اهمیت کار گرینبرگ پی برد، در حالی که فاصله ای انتقادی با دومی حفظ کرد.
میچل همچنین در سال 1990 مجله روانکاوی بین المللی، گفتگوهای روانکاوی را تأسیس کرد و در ده سال اول مجله از سال 1990 تا 2000 به عنوان یکی از سردبیران آن خدمت کرد . و ایده های خود را در سراسر ایالات متحده، اروپا و اسرائیل تدریس کرد. تأسیس مجله بینالمللی روانکاوانه، گفتوگوهای روانکاوی، فصلنامه علمی بسیار تأثیرگذاری بود که همچنان روانکاوی رابطهای را برای طیف مخاطبان گستردهای ارائه میداد.
میچل علاوه بر مشارکتهای علمیاش، در مسائل سیاسی و نهادی مربوط به آموزش و شکلگیری روانکاوی نیز مشارکت داشت. او در توسعه تعدادی از سازمانهای روانکاوی، از جمله بخش روانکاوی انجمن روانشناسی آمریکا ، مسیر ارتباطی برنامه پسادکتری دانشگاه نیویورک در رواندرمانی و روانکاوی ، و گروههای مختلف دیگری نقش داشت.
نوشته ها :
- روابط ابژه در نظریه روانکاوی (1983)، با جی گرینبرگ
- مفاهیم رابطه ای در روانکاوی: یک ادغام (1988)
- امید و ترس در روانکاوی (1993)
- فروید و پس از او : تاریخ اندیشه روانکاوی (1996)، با مارگارت بلک
- نفوذ و خودمختاری در روانکاوی (1997)
- رابطه: از دلبستگی به بین الاذهانی (2000)
- آیا عشق می تواند دوام بیاورد؟ سرنوشت عاشقانه در طول زمان (2001)
- انحطاط رومنس (2001)
روابط ابژه در نظریه روانکاوی
در سال 1983 ، میچل نخستین کتابش را از میان کتاب های فراوان خود که نشان از رویکرد فکری او داشتند ، منتشر کرد . کتاب او با جی گرینبرگ، روابط ابژه در نظریه روانکاوی (1983)، به یک کتاب درسی کلاسیک در مقاطع تحصیلات تکمیلی و موسسات تحصیلات تکمیلی در دانشگاههای آمریکا تبدیل شد و مقایسهای واضح و منظم از آنچه که مدتها مجموعهای بسیار پیچیده و اغلب گیجکننده از نظریههای متفاوت بود را ارائه داد.
میچل و گرینبرگ به دنبال پیوند ها ، نقاط قوت و استدلال هایی گشتند که خود روانکاوان تلاش می کردند در مورد نظریات شان عنوان کنند ، و اغلب آن ها را بهتر از خود روانکاوان شرح دادند ، تا تصویری تاریخی و فلسفی از جهان ذهنی که افراد درون خودشان می آفرینند ترسیم نمایند تا با آشفتگی و تعارض دست و پنجه نرم کنند . آن ها ادعا کردند که دو گرایش غالب در این زمینه وجود دارد ، مدل رانه که در آن ، ذهن از پیش ساختار یافته است تا از روابط با والدین و سایرین به مثابه منبح ارضای رانه استفاده کند و مدل رابطه ای که تعامل بالفعل با دیگران است که ساختار های ذهن را می آفریند .
مفاهیم رابطه ای در روانکاوی
میچل در کتاب مفاهیم رابطه ای در روانکاوی (۱۹۸۸)، با بسط چارچوبی جامع، برخی حیطه های عمده روان کاوی همچون جنسیت، نوزادمنشی و نارسیسیزم را در چشم انداز ماتریس یا قالب ارتباطی مورد بررسی قرار می دهد. او بر جنبه های تعاملی رابطه روان کاوانه تاکید می کند و معتقد است روان کاوی فرایندی است مستلزم بیم ها و امیدهای طرفین شرکت کننده در درمان .
میچل در مفاهیم رابطه ای در روانکاوی (1988) ، نوعی تغییر پارادایم را در روانکاوی پیشنهاد کرد . او با ظرافت و به شکلی قانع کننده بر رابطه به عنوان ویژگی تعیین کننده در زندگی روان شناختی انسان پافشاری می کرد . میچل بدون قربانی کردن سهم عظیم فروید در انکاره های ما از ناخودآگاه ، نقض تعارض ، سکسوالیته و نوزادی ، به شکلی مصمم و قانع کننده اصرار داشت که پیچیدگی و ظرافت روابط انسانی به بهترین نحو در تقلای اجتناب ناپذیر فرد برای برقراری ارتباط با دیگران در حین حفظ استقلال ، درک می شود . او متوجه بود که فردیت و بی همتایی ، درون رابطه به وجود می آیند و تجلی می یابند ، که مفهوم افرادی که دور هم جمع می شوند تا جامعه را تشکیل دهند بی معنا است ، زیرا فرد از رابطه مندی انسان به ظوهر می رسد و همیشه در آن جای دارد .
او با استفاده از کار رونالد فربرن تحلیل گر اسکاتلندی به مسئله ی عاملیت انسان پرداخت ، فرد صرفا به مثابه لوحی سفید ، بلکه به مثابه فیگوری است که پاسخ ها و واکنش های منحصر به فرد و عمیقا شخصی او درون ماتریس رابطه ای ، تجلی اراده ی بی همتای وی هستند .
او پیچیدگی ساختارهای دفاعی را هم آن گونه که در بیماران مراجع و تحت نظارت خود شاهد بود ، و هم از طریق الزامات رابطه ای که درون رابطه ی تحلیلی سر بر می آوردند ، می دید . میچل به نسل قابل توجهی از تحلیل گران کمک کرد تا تشخیص دهند که یکی از معظلات مهم درمان ، پیامد اجتناب ناپذیر نپرداختن به نظریه ی رابطه ای در اتاق درمان است ، زمانی که تحلیل گر خودش را صرفا درگیر دنیای درونی بیمار تجربه می کند . برای میچل و گروهی که اطراف او کار می کردند ، تحلیل گر ، دیگر نه آن ناظر بیرونی ، ارزیابی کننده و خنثی از ناراحتی بیمار ، بلکه شریک در درام ها و تقلاهای بیمار برای رشد است .
بیمار صرفا نیازمند این نبود که توسط تحلیل گر به عنوان یک فیگور انتقال ، دیده ، شنیده و تفسیر شود ، بلکه نیاز به بازشناسی و رابطه ی هیجانی ملموسی داشت که تحلیل گر در آن درگیر شدن در همان مسائلی که بیمار را آشفته می کردند نمی هراسید .
فروید و پس از او
کتاب «فروید و پس از او» اثر استفان میچل و مارگارت بلک، تفکر روانکاوانه معاصر یعنی مجموعه کارهایی که از زمان فروید انجام شده است را برای اولین بار در دسترس مخاطب قرار میدهد. اثری پر از فرازونشیب و عاری از اصطلاحات، که با نمونههای موردی فراوان نشان داده شده است، وسرانجام اندیشه روانکاوانه مدرن را در دسترس مخاطب قرار میدهد.
مارگارت بلک، دیگر نویسنده این کتاب نیز مدیر هیئتمدیره موسسه ملی رواندرمانی، عضو هیئتمدیره و نایب رئیس انجمن بینالمللی روانکاوی رابطهای و رواندرمانی، ویراستار وابسته گفتگوی روانکاوی،و عضو هیئت تحریریه مطالعات جنسیت و جنسیت است. او دارای مدرک کارشناسی از دانشگاه میشیگان و مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه کلمبیا است و فارغ التحصیل موسسه تحلیلی، مرکز تحصیلات تکمیلی است.
زیگموند فروید، در ایجاد روانکاوی و روشهای بالینی برای روبهرو شدن با دانش آسیبشناسی روانی از راه گفتوگو میان بیمار و روانکاو، فنونی را مانند بهکارگیری تداعی آزاد و همچنین کشف انتقال و همچنین فرآیند تحلیلی روانشناسی را ارائه کرد. بازتعریف فروید از تمایلات جنسی که شامل اشکال نوزادی هم میشد به او اجازه داد که عقده ادیپ را بهعنوان اصل مرکزی نظریه روانکاوی درآورد. تجزیه و تحلیل او از خود و رویاهای بیمارانش بهعنوان یک آرزوی تحقق یافته او را به یک مدل برای تجزیه و تحلیل نشانههای بالینی و سازوکار سرکوب رسانید و همچنین برای گسترش نظریه خود مبنی بر اینکه ناخودآگاه یک مرکز برای ایجاد اختلال در خودآگاه است از آن استفاده کرد. فروید وجود زیست مایه را قطعی میدانست. امروزه مفاهیم مدنظر فروید، به بخشی از واژگان روانشناختی ما و از آن فراتر به واژگان کاربردی در زندگی روزمره بدل شده است. افکار و احساسات ناخودآگاه، تعارض، معنای رویاها و احساسات دوران کودکی همه مفاهیمی هستند که فروید بخش اعظمی از پژوهشهای خود را صرف شناخت آنها و تبیین تاثیراتشان بر زندگی انسانها کرد. اما تفکر روانکاوانه از زمان مرگ فروید در سال 1939 دستخوش گسترش و دگرگونی عظیمی شده است. کتاب «فروید و پس از او» با تمرکز بر کار شاگردان و مخالفان فروید، چگونگی و چیستی تفکر روانکاوانه مدرن را برای خواننده عام و علاقهمندان مبتدی قابل دسترس میکند. از جمله در این اثر توضیحاتی درباره دیدگاههایی درباره فرآیندهای نمادین بدوی، دیدگاههای شگفتانگیز دوران کودکی توسعه یافته، دیدگاههای بین فردی و مطالعات مربوط به خودشیفتگی و تأملات و در مورد تعبیه تجربه در زبان و خیلی چیزهای دیگر که روانشناسان مطرح بعد از فروید به آنها پرداختند بحث میکند. میتوان گفت این یکی از اولین کتابهایی است که درباره اندیشه و نظریه روانکاوانه فروید و برای عموم مردم نوشته شده است و کسانی که به طور رسمی در رشته روانشناسی تحصیل نکردهاند میتوانند بدون نگرانی آن را مطالعه کنند چون معمولا نویسندگان این دست کتابها فرض میکنند که خوانندگان برخی از اصول فروید را میدانند. از همین رو کتاب «فروید و پس از او» یک مرور کلی بر بیش از 100 سال اندیشه، نظریهپردازی و پیشرفت روانکاوانه است. همچنین یک مرور کلی و مقدمهای عالی برای تحلیلگران متعدد و نظریه های آنها. این کتاب نه تنها از منظر آکادمیک یا پزشک بسیار آموزنده و آموزنده است، بلکه بینش زیادی برای بیماران ارائه میدهد و برای هر نظریه ارائه شده، نویسندگان توضیح میدهند که چگونه چنین نظریهای در یک موقعیت تحلیلی واقعی عمل میکند.
ایجاد روانکاوی رابطه ای
استفان میچل را رهبر روانکاوی رابطهای میدانند. میچل به ایجاد مسیر ارتباطی برنامه فوق دکتری دانشگاه نیویورک در روان درمانی و روانکاوی هم کمک کرد. او در روابط عینی در نظریه روانکاوی بین نظریههای روانکاوی که بر انگیزههای بیولوژیکی مانند تمایلات جنسی و پرخاشگری تأکید دارند، از یک سو و نظریههایی که بر روابط انسانی تأکید میکنند، از سوی دیگر تمایز قائل شد. اولی به عنوان نظریههای محرک/تعارض و دومی نظریه های رابطه/تعارض نامیده میشدند. میچل به طور کلی به عنوان بنیانگذار مکتب روانکاوی موسوم به رابطهای شناخته شد که او در کتابهای خود آن را توصیف کرد.
در حالی که کتاب های روان و خوش خوا او دارای مخاطبین گسترده ای بودند ، اکثر روانکاوان میچل را از طریق نشریه ی علمی نوآورانه دیالوگ های روانکاوانه (PD) می شناختند که در سال 1991 تاسیس کرد . همگی بی صبرانه انتظار هر شماره ی جدید این نشریه را می کشیدند : مقالات به خوبی با تشویق تفکر و اصالت نوشته می شدند ؛ اغلب به خط مقدم عمل بالینی می پرداختند ، به طوری که مشغله ی تحلیل گران فعال - سوبژکتیویته ی آنها ، انتقال متقابل اروتیک آن ها ، مسائل وابستگی - می توانست به دقت از دیدگاه های تازه مورد بررسی قرار گیرد ؛ بخشی از هر شماره به یک دیالوگ اختصاص داده می شد که متفکرین پیشرو با یک دیگر بر سر مسائل مهم در نظریه و عمل تعامل می کردند ؛ و این حس وجود داشت که نشریه ی دیالوگ های روانکاوانه ، بازنمود اجتماعی از روانکاوان است که سخت مشغول کار و در حال دیالوگ هستند تا درک های جدیدی بیافرینند و حوزه ی خود را به پیش برانند . هیجانی ملموس در صفحات آن نشریه موج می زد .
عنصر دیالوگ به طور ویژه ای عنوان برازنده ای بود ، اگر چه دیدگاه میچل رسما رابطه ای بود ، اما از تحلیل گرانی از رویکردهای دیگر که حرفی برای گفتن داشتند دعوت می کرد تا استدلال های خود را در صفحات نشریه ی دیالوگ های روانکاوانه مورد بحث قرار دهند ، و به خودشان اجازه دهند بر مواضع همکاانی از رویکردهای دیگر تاثیر بگذارند و از آن ها تاثیر بگیرند . این امر به روانکاوان ، که در گوش دادن به سایرین آنقدر خوب و در گوش دادن به یک دیگر اغلب ناتوان بودند ، اجازه می داد تا واقعا نقاط قوت را در مواضع یک دیگر و مبانی تاریخی و فلسفی آن مواضع را بشنوند و درک کنند . بدین ترتیب کار نظریه پردازی ، هم در رابطه با عمل روانکاوی و هم نظریات رشد و تغییر ، تعهد فکری ، هدف و اشتیاق میچل را برای دیالوگ ، گوش دادن و یادگیری نشان می داد .
انرژی تولید شده توسط نشریه ، میچل و دیگر همکاران را تشویق کرد تا سازمانی مشارکتی تری را آغاز کنند ، انجمن بین المللی روانکاوی رابطه ای ، که او نخستین رئیس آن بود . برای کسانی که 3000 مایل دورتر از صحنه نیویورک بودند ، این راه خوشایندی برای مشارکت در تحولات عمل رابطه ای بود .
روانکاوی رابطه ای
روانکاوی رابطه ای یک مکتب روانکاوی در ایالات متحده است که بر نقش روابط واقعی و خیالی با دیگران در اختلالات روانی و روان درمانی تأکید دارد . «روانکاوی رابطهای یک مکتب نسبتاً جدید و در حال تکامل از تفکر روانکاوی است که توسط بنیانگذاران آن به عنوان نمایانگر یک «تغییر پارادایم» در روانکاوی در نظر گرفته شده است.
روانکاوی رابطه ای در دهه 1980 به عنوان تلاشی برای ادغام تأکید روانکاوی بین فردی بر کاوش دقیق تعاملات بین فردی با ایده های نظریه روابط شی بریتانیا در مورد اهمیت روانشناختی روابط درونی شده با افراد دیگر آغاز شد. رابطه گرایان استدلال می کنند که شخصیت از ماتریس روابط اولیه شکل گیری با والدین و دیگر شخصیت ها پدید می آید. از نظر فلسفی، روانکاوی رابطهای با ساختگرایی اجتماعی پیوند نزدیکی دارد .
یک تفاوت مهم بین نظریه رابطه و تفکر روانکاوانه سنتی در نظریه انگیزش آن است که "به جای انگیزه های غریزی اهمیت اولیه را به روابط بین فردی واقعی می دهد". نظریه فروید، با چند استثنا، پیشنهاد میکند که انسانها با انگیزههای جنسی و پرخاشگرانه برانگیخته میشوند. این محرک ها ریشه بیولوژیکی و ذاتی دارند. آنها در نهایت با تجربه شکل نمی گیرند.
از سوی دیگر رابطه گرایان استدلال می کنند که انگیزه اولیه روان این است که در روابط با دیگران باشد. در نتیجه روابط اولیه، معمولاً با مراقبین اولیه، انتظارات فرد را در مورد روشی که نیازهایش برآورده می شود، شکل می دهد. بنابراین، امیال و امیال را نمی توان از زمینه های رابطه ای که در آن پدید می آید جدا کرد; سپس انگیزه توسط تعامل سیستمی یک فرد و دنیای ارتباطی او تعیین می شود. افراد تلاش می کنند تا این روابط آموخته شده اولیه را در روابط مستمری که ممکن است ارتباط کمی با آن روابط اولیه داشته باشند، دوباره ایجاد کنند. این بازآفرینی الگوهای رابطه ای در خدمت برآوردن نیازهای افراد به گونه ای است که با آنچه در دوران نوزادی آموخته اند مطابقت داشته باشد. این بازآفرینی را تصدیق می نامند .
هنگام درمان بیماران، روانکاوان رابطهای بر ترکیبی از انتظار و خودانگیختگی واقعی تأکید میکنند. برخی از روانکاوان رابطهگرا از تأکید سنتی فرویدی بر تفسیر و تداعی آزاد اجتناب میکنند، در عوض بر اهمیت ایجاد یک رابطه زنده و واقعی با بیمار تأکید میکنند. با این حال، بسیاری دیگر اهمیت زیادی به مفهوم وینیکوتی «نگهداری» میدهند و در رویکرد خود بسیار محدودتر هستند، و عموماً به تفاسیر فرمولبندی شدهای که در زمان مناسبی به نظر میرسد اهمیت میدهند. به طور کلی، تحلیل گران رابطه ای احساس می کنند که روان درمانی زمانی که درمانگر علاوه بر تمرکز بر تسهیل بینش، بر ایجاد یک رابطه شفابخش با بیمار تمرکز می کند، بهترین نتیجه را دارد. آنها معتقدند که با انجام این کار، درمانگران بیماران را از الگوهای تکراری ارتباط با دیگران که به اعتقاد آنها آسیب شناسی روانی را حفظ می کند، خارج می کنند . نکته قابل توجه نیز این است که «تاکید روانکاوی رابطهای بر ساخت متقابل معنا در رابطه تحلیلی است».
استفن آ. میچل به عنوان «تاثیرگذارترین روانکاو رابطهای» توصیف شده است. کتاب او در سال 1983، که با همکاری جی گرینبرگ نوشته شده و به نام روابط ابژه در نظریه روانکاوی ، اولین اثر عمده روانکاوی رابطهای است. کارهای قبلی بهویژه سابینا اسپیلرین در دهههای 1910 تا 1930 اغلب بهویژه توسط آدرین هریس و دیگرانی که فمینیسم را با این رشته مرتبط میکنند، ذکر میکنند، اما به عنوان بخشی از سنت قبلی فروید/یونگ/اشپیلراین.
دیگر نویسندگان مهم رابطهای عبارتند از: نیل آلتمن، لوئیس آرون ، هوگو بلیچمار، فیلیپ برومبرگ ، نانسی چودورو ، سوزان کوتس، جودی دیویس، امانوئل گنت ، آدرین هریس، ایروین هیرش، ایروین زی هافمن، کارن مارودا، استوارت ری پیزر او، ریرا، دانیل شچتر ، جویس اسلوچور، مارتا استارک، روث استین، دانل استرن، رابرت استولرو ، جرمی دی. سافران و جسیکا بنجامین - دومی "هدف ایجاد یک روانکاوی رابطهای کاملاً فمینیستی و آگاهانه از نظر فلسفی" را دنبال میکند. فیلیپ کوشمن یکی از مورخین و مشارکت کنندگان فلسفی مهم است.
ماتریس ارتباطی
ماتریس ارتباطی ، اصلی سازمان بخش و چارچوبی برای تاویل داده های بالینی است . ماتریس ارتباطی ، خود ، موضوع و الگوهای تبادلی را در بر می گیرد .
سائق
نزد میچل ، سائق ها یا غرایز جنسی و پرخاشگری جنبه بدوی دارند و انسان را به گذشته حیوانی خویش پیوند می دهند . وی برای وضوح و عینیت بیشتر ، کل این دیدگاه را در قالب عبارت استعاره جیوان وحشی خلاصه می کند .
تحلیل گر ارتباطی مفهوم سائق را با دیدگاهی جایگزین می کند که در آن تمام فعالیت های انسانی در ماتریس ارتباطی در هم تنیده اند . نظریاتی از این نوع ، ماهیت اجتماعی انسان را جایگزین مفاهیم بیولوژی در مدل کلاسیک می کنند .
میدان تعاملی
تحلیل گران ارتباطی واحدهای ذهن را به عنوان شکل بندی های ارتباطی در نظر گرفته و واحد بررسی در روان تحلیلی را از ساختار روان شناختی بیمار به حیطه تعاملی تغییر می دهند .
ذهن از پیکربندی های ارتباطی تشکیل شده است . در واقع ، ماهیت اصلی هستی انسان عبارت است از جستجو در پی شیوه های بی شمار پیوند خواه برای کسب امنیت و لذت و یا وابستگی . شخصیت انسان در چارچوب ماتریس ارتباطی شکل می گیرد .
میدان تعاملی گسترده ای است که افراد در درون آن ارتباط برقرار می کنند ، در حفظ پیوندها می کوشند و یا خود را از دیگران متمایز می کنند . امیال ، لذت جنسی و تجارب بدنی ، همگی در بافتی ارتباطی معنا می یابند .
جنسیت
در مدل سائق محور ، جنسیت فرد در کانون شخصیت جای دارد . براساس ، تمایلات و آرزوهای روانی - جنسی رفتار را بر می انگیزد و احساس خود یا هویت را نزد فرد شکل می دهند . در این مدل مهار و هدایت غرایز جنسی جنبه محوری دارد ، و جایگاه تثبیت لیبیدو ، تیپ های منش ، را تعیین می کند .
بر مبنای مدل ارتباطی حفظ هویت و احساس پیوستگی دلمشغولی عمده آدمی است و تجارب جنسی زمانی معنا و اهمیت می یابد که در این راستا باشد . در این مدل ، استقرار و حفظ الگوهای ارتباطی ، ساختار اصلی تجربه انسانی محسوب می شود .
مدل ارتباطی ، مقولاتی متفاوت را برای سازمان دهی تجارب انسانی عرضه می کند . برای نمونه ، برقراری روابط مستحکم با سایرین ، خواه واقعی یا خیالی ، از دید این مدل جنبه بنیادین دارد . فراوانی استعارات موجود در انواع مختلف الگوهای ارتباطی ، همچون درآمیختگی ، تمایزیابی ، تسلط و کنترل شاهد این مدعاست .
در نظریه سائق پیوند میان جنسیت و موضوع های آن از هم گسسته است ، ولی در مدل ارتباطی پیوندهای میان جنسیت و موضوع های آن مورد تاکید قرار می گیرد .
از دید مدل ارتباطی ، نوروز نتیجه طبیعت ذاتی و حیوانی آدمی نیست ، بلکه بیشتر پیامد دوپاره سازی ، اضطراب و فقدان انسجام در جریان جستجو و حفظ ارتباط با دیگران است . فقدان رابطه جنسی در قالب فشار جنسی فزاینده ای تجربه می شود که بیشتر با اضطراب درآمیخته است تا برانگیختگی .
رفتار جنسی صرفا تلاش برای کاهش تنش نیست ، بلکه تلاشی حاد برای اطمینان از عدم رهاشدگی و خیانت است . حتی عمل خود ارضایی را می توان در چارچوب ارتباطی و نوعی گریز از تعارضات ناشی از ترس رهاشدگی و اطمینان یابی تعبیر کرد . خود ارضایی موجب تسکین فرد می شود و پیام بین شخصی آن این است که من می توانم حالات خود را تنظیم و خود را ارضا کنم و از ارتباط با دیگری و اتکا به او جهت ارضای نیازهای خویش بی نیازم . استمنای بی اختیار ناشی از احساس آسیب پذیری بین شخصی است .
نوزاد منشی
میچل مفهوم نوزاد منشی را مورد باز اندیشی قرار داد . این مفهوم به نقش محوری رشد اولیه در شکل گیری فرد اشاره می کند . به بیان دیگر ، تجارب مشکل آفرین اولیه در دوران خردسالی ، در رفتار فرد بزرگسالی تاثیر گذار است .
از منظر میچل برخی از نظریه های ارتباطی در چارچوب مدل وقفه رشد قرار می گیرند . در مدل وقفه رشد ، کاستی ها و نقصان های هیجانی غالبا به اوایل زندگی باز می گردند . این تجارب و نیازهای اولیه تا دوران بزرگسالی تداوم می یابند و در قالب تعابیری همچون نوزاد منشانه ، پیش ادیپی یا رشد نایافته توصیف می شوند .
واقعیت این است که مشکلات بعدی در زندگی فرد مستقیما پیامد علی مشکلات و محرومیت های اولیه نیستند ، بلکه ترکیبی پیچیده از تاثیر تجارب اولیه و واکنش های فرد به تعارضات و استرس های بعدی در زندگی هستند .
نزد میچل ، دیدگاه تعاملی در خصوص پیوستگی رشد نمایانگر مشابهت در مشکلات و مسائلی است که آدمی در سراسر چرخه زندگی خود با آن ها دست به گریبان است . ارتباط « خود » با دیگران مستلزم دیالکتیکی پایدار میان دلبستگی و تعریف « خود » ، میان پیوند و تمایزیابی است . محیط بین شخصی در فرایند تکوین « خود » نقش حیاتی ایفا می کند . نخستین تجارب ، با اهمیت و معنا دارند زیرا نخستین بازنمایی های الگوهای تعاملات خانوادگی اند که مکررا به طرق مختلف در مراحل مختلف رشد تکرار خواهند شد .
خود
از دید میچل ، دو دیدگاه در باب خود وجود دارد :
خود چند لایه : پایدار و پیوسته است و بر پایه استعاره فضایی شکل می گیرد . براساس این استعاره ذهن یک مکان و خود چیزی در آن مکان است .
خود چند گانه : سیال و ناپیوسته است ، در تعاملات متقابل میان شخص و دیگران درگیر است و در بافتی ارتباطی ریشه دارد . این خود بر پایه استعاره زمانی شکل می گیرد . خود آن چیزی است که فرد در طول زمان انجام می دهد و تجربه می کند .
میچل مفهوم خود چندگانه و سیال را جایگزین مفهوم خود چند لایه و پایدار می کند . در نظریه های روابط موضوعی تاکید بر خود چندگانه است . خود در این معنا ، ناظر است بر سازمان دهی ذهنی معانی ای که فرد در گذر زمان و با پرورش ایده ها و احساسات می آفریند .