تئودور ریک ( Theodor Reik ) ؛ متولد 12 مه 1888 ، وین و متوفای 31 دسامبر 1969 ، نیویورک ، روانکاو که به عنوان یکی از اولین شاگردان فروید در وین ، اتریش ، و از پیشگامان تجزیه و تحلیل غیر روحانی ( غیر پزشک ) در ایالات متحده است . 

در دوران کودکی ، وی شاهد مشاجرات زیادی بین پدر و پدربزرگش بود. یکی آزاد اندیش بود ، در حالی که دیگری تقریباً مذهبی متعصب بود . مادر ریک از نظر احساسی بی ثبات بود. او از افسردگی شدید رنج می برد ، که باعث زخم کودکی روانکاو آینده می شود. علاوه بر این ، پدرش در حالی که تنها 18 سال داشت درگذشت. در نتیجه، مجبور شد شروع به کار برای تأمین هزینه خانواده اش می کند. کل این وضعیت او را به سمت یک بحران حاد سوق داد که متهم به خود اتهام و خود ترحم است.

در این مورد تئودور ریک می گوید : "عاشقانه ما را شکست می دهد و دوستی ها نیز همینطور است ، اما رابطه والدین و فرزند ، با سر و صدای کمتری نسبت به همه روابط دیگر ، محکم و محکم باقی می ماند و محکم ترین رابطه روی زمین است."

ریک دکترای در روانشناسی از دانشگاه وین در سال 1912 دریافت کرد. پایان نامه او ، مطالعه ای در مورد گوستاو فلوبر با موضوع وسوسه سنت آنتونی است ، دومین رساله او در مورد روانکاوی بود که یک سال بعد از دریافت دکترای منتشر شد ، چندین سال را به تحصیل نزد فروید اختصاص داد.

فروید در طول آموزش روانکاوی از ریک و خانواده اش حمایت مالی کرد. در این مدت ، ریک توسط کارل آبراهام تحلیل شد و فروید هزینه روانکاوی او را داد . ولی چون پزشک نبود اجازه تجزیه و تحلیل کسی را نداشت .

ریک محافظ فروید شد و در کار او همکاری کرد. آنها چنان رابطه نزدیک داشتند که حتی حلقه وین نیز به شوخی او را "فروید کوچک" صدا می کرد. ریک درست مثل فروید لباس پوشید ، ریشش را مثل او درست کرد ، مثل او صحبت کرد و حتی همان سیگارها را دود کرد. به همین دلیل ، فروید "آرزوی پدرانه" تئودور ریک را تشخیص داد ، بنابراین آن را ادامه داد و او را پسر خوانده خود خواند.

ریک که یهودی بود در سال 1934 بخاطر ترس از نازیسم از آلمان به هلند و در سال 1938 به آمریکا مهاجرت کرد . در سال 1944 ، او شهروندی و تابعیت ایالات متحده را گرفت .

در طول جنگ جهانی اول ، ریک به جنگ رفت و مجبور شد با تجربه درماندگی غیرقابل تحمل که در جنگ سنگر پیدا می شود ، روبرو شود. از آن تجربیات ، ریک به مقاله ای از فروید ، که در سال 1919 منتشر شد ، با عنوان "The Uncanny" (اشاره ای ، تا حدی به آنچه وحشتناک است) یاد کرد. و چند سال بعد ، در متنی به نام "ترس" که در سال 1924 نوشته شده و در سال 1929 منتشر شده است. فروید تناسب مقاله را تشخیص داد. ریک در کتابی که در سال 1935 منتشر شد ، از دیدگاه روانکاو درباره ترس از رویارویی با افکار بحث می کند (ترهل ، ج. 2012).

هنگامی که سرانجام صلح برقرار شد ، کمیته ای به ریاست جولیوس تاندلر در وین برای تحقیق در مورد جنایات متحدین تشکیل شد. جولیوس واگنر فون ژورگ به عنوان عضو شرکت کرد. در آن زمان ، عمل پزشکی در جا هایی که توسط واگنر فون ژورگ و آرنولد دوریگ کارگردانی شده بود ، توسط یک بیمار سابق ، والتر کادرز بی اعتبار شده بود. زیگموند فروید به عنوان شاهد متخصص مراقبت های پزشکی ارائه شده برای اعصاب جنگ منصوب شد. در فوریه 1920 ، کمیته نظر خود را ارائه داد و در اکتبر 1920 ، نتیجه گیری خود را به طور رسمی ارائه داد.

موضوع دیگر پایتخت اتریش را لرزاند. در نوامبر 1924 ، دوریگ از فروید خواست كه در مورد مسئله تجزیه و تحلیل غیر روحانی - یعنی تجزیه و تحلیل انجام شده توسط افرادی كه پزشك نیستند ، ارزیابی تخصصی بنویسد. در دسامبر 1924 ، طی جلسه ای از طرف هیئت دولت ایالت وین ، واگنر فون جورگ لیستی از موسسات استفاده کننده از روانکاوی را درخواست کرد. ریک مدرک پزشکی نداشت . در فوریه 1925 ، وی با حکم رسمی ، از ادامه درمان پزشکی منع شد. و در سال 1926 ، نیوتن مورفی ، بیمار سابق ریک ، علیه او بخاطر درمان مضر شکایت کرد - فروید علناً دفاع ریک را به عهده گرفت و با نوشتن نامه به تاندلر واکنش نشان داد. این دو امر شباهت هایی با یکدیگر داشتند. به طور خاص ، آنها در همان دوره و در همان شهر وین اتفاق افتادند. هر یک از آنها مربوط به عملکرد مراقبان بود. و آنها همان افرادی را که در اقتدار بودند درگیر کردند.

در سال 1925 ، محاکمه معروف علیه تئودور ریک برگزار شد. وی به دلیل نداشتن مجوز پزشکی از انجام روانکاوی منع شد. این پرونده جنجال بزرگی در جنبش روانکاوی ایجاد کرد. تقریباً همه روانکاوان آمریکایی مخالف ایده اجازه دادن به افراد غیر روحانی برای روانکاوی بودند ، در حالی که روانکاوان اروپایی موافق بودند.

این جنجال باعث شد که زیگموند فروید اثری را منتشر کند که در آن به بررسی یا عدم اجرای افراد غیر روحانی ( غیر پزشک ) برای روانکاوی پرداخت. ریک همچنین متقاعد شد که می تواند روانکاوی را در آنجا تمرین کند و در برلین اقامت گزید.

فیلسوف فرانک پی. رمزی از جمله کسانی بود که ریک در دوره وین وی در طی یک اقامت طولانی مدت در وین به همین منظور مورد درمان قرار گرفت .

روانکاوان آمریکایی هرگز او را به عنوان یکی از خودشان قبول نکردند. این باعث شد تئودور ریک تئوری "گوش سوم" خود را بسازد. بر اساس آن ، روانکاوان اساساً با شهود خود کار می کنند ، که این محور کار ضد انتقالی آنها است.

ریک پس از ورود به ایالات متحده ، به دلیل نداشتن مدرک دکترا از جامعه مسلط روانکاوان پزشکی طرد شد . وی در پاسخ ، یکی از اولین مراکز آموزش روانکاوی روانشناسان را به نام انجمن روانشناسی ملی روانکاوی تاسیس کرد , که به عنوان یکی از بزرگترین و شناخته شده ترین موسسات آموزش روانکاوی در شهر نیویورک باقی مانده است.

به عنوان بخشی از درگیری ریک با جامعه روانکاوی پزشکی ، وی در اولین دادخواست شرکت کرد که به تعریف و قانونی سازی عمل روانکاوی توسط غیر پزشکان کمک کرد. میراث وی برای روانکاوی غیرپزشکی در ایالات متحده از این رو مهم است: که آموزش تحلیلگران غیرپزشکی ، مانند روانشناسان و مددکاران اجتماعی ، اکنون تا حد زیادی پذیرفته شده است ، به طور قابل توجهی به تلاش های ریک بستگی دارد.

ریک بیشتر به دلیل مطالعات روانکاوی  مازوخیسم, جرم شناسی، ادبیات و دین شناخته شده است .

او سهم بزرگی در نظریه روانکاوی داشت. او با اشتیاق به دنیای The Uncanny، یکی از برجسته ترین کتابهای فروید. علاوه بر این ، او روی مفهوم "جنایتکاران معیوب" کار کرد تا توضیح دهد که چگونه برخی از افراد با هدف ناخودآگاه مجازات قانون را زیر پا گذاشتند.

تئودور ریک بیش از 100 متن ، از جمله مقاله و کتاب نوشت. برخی از شناخته شده ترین آثار وی هستند اجبار به اعتراف, قاتل ناشناخته، و مازوخیسم در انسان مدرن. متأسفانه برای او ، شهرت او بیشتر پس از مرگ او بود.

اولین کتاب مهم ریک اجبار به اعتراف (1925) بود ، که در آن او استدلال کرد که در روان رنجور علائمی مانند سرخ شدن و لکنت زبان را می توان مشاهده کرد ، اعترافاتی که بیانگر انگیزه های سرکوب شده بیمار است در حالی که بیمار را به دلیل برقراری ارتباط با این انگیزه ها مجازات می کند. ریک بیشتر به بررسی این موضوع در قاتل ناشناخته (1932) ، که در آن او روند پروفایل مشخصات روانشناختی جنایتکاران ناشناخته را بررسی کرد. وی اظهار داشت که به دلیل گناه ناخودآگاه ، مجرمان غالباً سرنخهایی از خود بر جای می گذارند که می تواند منجر به شناسایی و دستگیری آنها شود.

که در مازوخیسم در انسان مدرن (1941) ، ریك استدلال می كند كه بیمارانی كه رفتار تنبیه كننده یا تحریك كننده ای انجام می دهند به منظور نشان دادن قدرت عاطفی خود ، از القا تقصیر در دیگران و دستیابی به احساس "پیروزی از طریق شکست" استفاده می کنند . در افسانه و گناه (1957) ، ریك نقش گناه و مازوخیسم را در دین بررسی كرد.

انجمن TES، به عنوان اولین سازمان BDSM که در ایالات متحده تاسیس شده است ، و قبلاً به عنوان انجمن النس اشپیگل شناخته می شد ، با الهام از بخشی از کتاب مازوخیسم در انسان مدرن (1941) ایجاد شد . در آن متن ریك استدلال می كند كه بیمارانی كه رفتار تنبیه كننده یا تحریك كننده ای انجام می دهند به منظور نشان دادن قدرت عاطفی خود ، از القا احساس گناه به دیگران و دستیابی به احساس "پیروزی از طریق شکست" این عمل را انجام می دهند. ریک نیز توصیف می کند تا اولنس اشپیگل رفتار "عجیب و غریب" - او از پیاده روی در سربالایی لذت می برد ، و در حال قدم زدن در سرازیری "مأیوس" احساس می کند - و آن را با "پارادوکسی یادآور مازوخیسم" مقایسه می کند .

در آیین: چهار مطالعه روانکاوی (1946) ، او از روانکاوی برای روشن کردن معنای آیین های کواد , بلوغ ، آداب و رسوم و آیین های یهودی یوم کیپور و شوفر استفاده می کند . مطالعات او در مورد طنز یهودی - "درباره ماهیت شوخ طبعی یهود" (1940) و شوخ طبعی یهودی (1962) - نگاهی تاریک و تقریباً تراژیک از زیربنای آن بیندازید که ممکن است به تجربه جنگ جهانی دوم مرتبط باشد: "در پشت نمای طنز نه تنها چیزی جدی ، مانند سایر جادوگریها ، بلکه چیزی وحشتناک است."

معروف ترین کتاب ریک ، گوش دادن با گوش سوم (1948) ، توصیف می کند که چگونه روانکاوان بصورت شهودی از ذهن ناخودآگاه خود برای کشف و رمزگشایی آرزوها و تخیلات ناخودآگاه بیماران خود استفاده می کنند. به گفته ریک ، تحلیلگران با بررسی شهود ناخودآگاه خود در مورد بیماران ، عمیقاً بیماران را درک می کنند. در زندگینامه روانکاوی او تکه های یک اعتراف بزرگ (1949) ، ریك گوش روانكاوی را به سمت زندگی خود معطوف كرد و تعارضات درونی و تأثیر آنها را در نوشتن و روابط وی تفسیر كرد.

خود مخفی (1952) شامل تعدادی مقاله از نقد ادبی روانکاوانه است ، که در آن ریک سعی در رمزگشایی از تخیلات و انگیزه های ناخودآگاه موجود در زیر آثار ادبی داشت. در این کتاب ، ریک همچنان به علاقه خود به رابطه بین شخصیت خود و کار خود ادامه داد ، و کشف کرد که درگیری های داخلی او چگونه تفسیرهای او را از آثار ادبی شکل می دهد.

ریک انتقادی نیرومند به نظریه سنتی فرویدی در یک روانشناس به عشق نگاه می کند (1944) فروید معتقد بود که عشق همیشه بر پایه نوعی میل جنسی است. برعکس ، رایک استدلال کرد که عشق و شهوت ، نیروهای انگیزشی متمایز هستند.

تئودور ریک معتقد است که "راز خوشبختی انسان در جستجوی خود نیست بلکه در فراموش کردن خود است."

خلق یک زن : مطالعه روانکاوی افسانه حوا

تئودور ریک سعی کرد از دو نسخه متناقض خلقت زنان در پیدایش استفاده کند تا رمز و راز افسانه حوا را که بر آن شرط گذاشته بود ، آشکار کند.

در "آفرینش زن" ریک داستان دوم خلقت حوا در پیدایش از دنده آدم را بررسی و تحلیل کرد. وی از نتیجه گیری خود مبنی بر تغییر جنسیت حمایت کرد. این حوا نیست که از دنده آدم متولد می شود ، به گفته ریک ، این دومین تولد آدم به دنیای انسان ها است و دنیای مادر را ترک می کند. کتاب "آیین" وی حاوی شواهدی برای حمایت از چگونگی مخفی نگه داشتن و "تشریفات آغازین" در جوامع بومی در دوران مدرن در مورد ترک دنیای زنانه ، ورود به دنیای مردانه است. او طرفدار مجتمع جوکاستا ( Jocasta complex ) ، و مخالف میل جنسی مادر نسبت به پسرش بود .

تئودور ریک در تلاش است تا رمز و راز افسانه حوا را باز کند ، که به عقیده وی ، بر اساس دو نسخه متناقض از خلق یک زن در پیدایش است. در یک قسمت از سفر پیدایش آمده است که “خداوند انسان را به شکل خود آفرید … آنها را زن و مرد آفرید” و در متن بعدی خداوند ابتدا آدم را آفرید و سپس حوا را از دنده آدم آفرید. تفسیرهای مختلف ارائه شده توسط خاخام ها ، شاعران ، متکلمان و دانشمندان کتاب مقدس مورد بررسی قرار می گیرد ، و نویسنده نشان می دهد که ادعا می شود حوا از دنده آدم ایجاد شده است ، علی رغم تلاش های انتقاد بالاتر ، مردم شناسی و مطالعات دینی مقایسه ای ، هنوز هم قابل توضیح نیست. .دکتر. ریک با ایجاد پیش فرض های اصلی و هیجان انگیز خود ، رویکردی منحصر به فرد برای ایجاد مسئله ایجاد یک زن ارائه می دهد.

وی با استفاده از اکتشافات باستان شناسی و مردم شناسی و همچنین روانکاوی ، دنیای تاریک آیین ها ، اسرار قبیله ای جوامع بدوی را که در آن پسران بلوغ مجبور به مردن و زنده شدن بودند ، قبل از اجازه ازدواج ، کشف می کند. مقایسه تحلیلی افسانه حوا. با یک مراسم بدوی منجر به بازسازی شکل اصلی داستان کتاب مقدس می شود و این فرض را می گیرد که نه با تولد حوا بلکه با تولد دوباره جد آدم همراه بوده است. نویسنده همچنین پیشنهاد می کند که این الهه مادر حتی در مراحل اولیه تر دین یهود است . تئودور ریک فقید نویسنده کتاب شنوایی با گوش سوم ( گوش دادن با گوش سوم ) ، خود مخفی ، افسانه و گناه و رمز و راز در کوه است.

روانکاوی و موسیقی درمانی 

پس از سال 1950 ، موسیقی شناسی روانکاوی رونق گرفت. در طی چند سال چندین تحقیق توسط فرانسوی ها منتشر شد آندره میشل (1951), ارنست کریس (1952), آنتون ارنزوایگ (1953), تئودور ریک (1953) ، و دیگران.

تئودور ریک (1953) در "سخنرانی های مقدماتی فروید در مورد روانكاوی" (1915-1919) مضمون "ملودی دلهره آور" را مطرح كرد تا نشان دهد ، در مقابل فروید ، ساختار موسیقی می تواند نمایانگر احساسات باشد. از نظر ریک ، ملودی می تواند احساسات را خیلی بهتر از کلمات منتقل کند.

ریک نشان داد که موسیقی صدای "خود ناشناخته" است که ممکن است در تلاش برای انتقال یک پیام مخفی اجباری شود. ریک دلیل این امر را حدس زد بیهوش مواد گاهی اوقات به عنوان یک ملودی ظاهر می شوند تا اینکه فکرهای ساده این باشد که ملودی بهتر حالات و احساسات ناشناخته را نشان می دهد. او این را نشان داد آهنگ ها در ذهن می تواند به طرز موثری با روش روان درمانی تعامل داشته باشد به گونه ای که به حل تعارض سرکوب شده کمک کند.

رفتار مجرمانه

تئودور ریک بیشتر نظریه و تحقیقات خود را به رفتار مجرمانه اختصاص داد. نمونه این کتاب وی است روانکاوی جرم و جنایتمن، جایی که ریک تأکید می کند که باید تلاش مشترکی بین روانکاوان و جرم شناسان برای روشن شدن واقعیت های جنایی صورت گیرد ، با بیان اینکه یکی از موثرترین ابزارها برای کشف مجرم گمنام مشخص کردن انگیزه جنایت است.

وی خاطرنشان کرد که این عمل مجرمانه باید بیانگر تنش روحی و روانی فرد باشد که ناشی از وضعیت روحی وی باشد تا رضایت وعده داده شده نیازهای روانی وی را تشکیل دهد. طبق مفاهیم روانکاوی ، مکانیسم های فرافکنی در جرایم وجود دارد: مجرم از وجدان خودش فرار می کند که چگونه پیش از یک دشمن خارجی عمل می کند ، و این دشمن داخلی را به بیرون نشان می دهد. تحت چنین فشاری ، خود جنایتکار بیهوده مبارزه می کند و بزهکار بی خیال می شود و با نوعی اجبار ذهنی به خود خیانت می کند و اشتباهاتی را انجام می دهد که در واقع ناخودآگاه مشخص شده است.

به عنوان نمونه ای از این موارد می تواند عدم توانایی سوژه در باقی ماندن ردپایی از خود بلکه برعکس ، گذاشتن سرنخی در صحنه جنایت باشد. مثال دیگری که تمایل ناشناخته خود برای تسلیم در برابر عدالت را روشن می کند ، بازگشت مجرمان به صحنه جنایت است.

تئودور رایک این افتخار را دارد که روش های فروید را برای مشکلات جرم و گناه به کار ببرد. جانشین ریک رابرت لیندنر بود، که با توصیف مواردی از تمرین خود به شکلی نمایشی، علاقه به روانکاوی را در میان عموم مردم که قبلاً با او ناآشنا بودند، برانگیخت. همه این تحلیل گران که پیرو مستقیم فروید هستند، درست مانند او، به ویژه بر نقش انگیزه های جنسی و لیبیدینی در ناخودآگاه فرد تأکید داشتند.