ژیل دُلوز ( Gilles Deleuze ) متولد ۱۸ ژانویه ۱۹۲۵ و متوفای ۴ نوامبر ۱۹۹۵ ، فیلسوف فرانسوی بود. بسیاری از پژوهشگران کتاب "تفاوت و تکرار" را شاهکار دلوز می دانند. 

در ۱۸ ژانویه ۱۹۲۵ و در پاریس به دنیا آمد. او پیش از آغاز جنگ جهانی دوم وارد مدرسه دولتی شد، و هنگام تجاوز آلمانها برای تعطیلات به نورماندی رفته بود. از ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۸ در سوربن فلسفه خواند و در آنجا با میشل بورو، میشل تورنیه و فرانسوا شاله آشنایی دوستانه پیدا کرد.

در ۱۹۵۶ با دنیز پل گرانژوان ازدواج کرد. در ۱۹۵۷ تدریس تاریخ فلسفه در دانشگاه سوربن را آغاز کرد، و از۱۹۶۰ تا ۱۹۶۴ به عنوان پژوهشگر با مرکز ملی پژوهش های اجتماعی همکاری کرد. تا سال ۱۹۸۷ نیز نشست‌های بسیاری را در رابطه با فیلسوفانی از جمله کانت، لایبنیتس، اسپینوزا، برگسون، و موضوعاتی مانند سینما، موسیقی و کتابهایی همچون اثر دو جلدی «سرمایه‌داری و اسکیزوفرنی» برگزار کرد. دلوز به مدت ۱۰ سال به عنوان استادیار در دانشگاه تدریس می‌کرد. در این دوره بود که دوستی پایداری میان او و میشل فوکو شکل گرفت. او از ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۹ در دانشگاه لیون درس می‌داد، سپس به واسطه فوکو به سمت استادی دانشگاه ونسن منصوب شد.

در ۱۹۶۸، دلوز پایان‌نامه دکتری اش را که شامل یک بخش بزرگ تحت عنوان «تفاوت و تکرار»، و یک بخش کوچک به نام «اسپینوزا و مسئله بیان» می‌شد، منتشر کرد. 

در ۱۹۶۸ بروز نشانه‌های بیماری ریوی ای حاد او بود که تمام عمر او را رنج داد. وقتی فوکو در سال ۱۹۸۴ درگذشت، دلوز برای ادای احترام به او در سال ۱۹۸۶ کتابی به نام «فوکو» منتشر کرد که حاصل مطالعاتش دربارهٔ آثار وی بود. او پیش از مرگش اعلام کرده بود که مشغول نوشتن کتابی با عنوان «عظمت مارکس» است اما مرگ مانع از این مهم می‌شود.

دلوز در ۴ نوامبر ۱۹۹۵ به علت طول مدت بیماری‌اش با پرتاب خودش از پنجره آپارتمانش خودکشی کرد. وی معتقد بود که بیماری‌اش او را شبیه «گوزن کوهی بسته شده به دستگاه اکسیژن» کرده‌است.

آثار دلوز

۱۹۵۳ - تجربه‌گرایی و سوبژکتیویته: پژوهش در باب طبیعت انسانی بر حسب نظر هیوم
۱۹۶۲ - نیچه و فلسفه
۱۹۶۳ - فلسفهٔ نقادی کانت
۱۹۶۴ - پروست و نشانه‌ها (نسخهٔ دوم در ۱۹۷۲ همراه با افزودن بخش دوم کتاب، نسخهٔ سوم در ۱۹۷۳ همراه با یک یادداشت اضافی دیگر)
۱۹۶۵ - نیچه (به انضمام گزیده متون نیچه به انتخاب مؤلف)
۱۹۶۶ - برگسون‌گرایی
۱۹۶۷ - ارائهٔ مازوخ (عنوان ثانوی «سردی و شقاوت»)
۱۹۶۸ - تفاوت و تکرار (رسالهٔ دکترای مؤلف)
۱۹۶۸ - اسپینوزا و مسئلهٔ بیان (رسالهٔ مکمل دکترای مؤلف، عنوان ثانوی «اسپینوزا: بیان‌گرایی در فلسفه»)
۱۹۶۹ - منطق معنا
۱۹۷۰ - اسپینوزا: فلسفهٔ عملی (نسخهٔ جدید در ۱۹۸۱ با افزودن سه فصل جدید، بازبینی کل کتاب، و حذف گزیده متون اسپینوزا)
۱۹۷۲ - ضد اودیپ: جلد اول از سرمایه‌داری و اسکیزوفرنی (همراه با فلیکس گاتاری)
۱۹۷۵ - کافکا: به سوی ادبیاتی صغیر (همراه با فلیکس گاتاری)
۱۹۷۷ - دیالوگ‌ها (همراه با کلر پارنه، نسخهٔ جدید در ۱۹۹۶ با افزودن یک یادداشت به انتهای کتاب)
۱۹۷۹ - انطباق‌ها (همراه با کارملو بنه)
۱۹۸۰ - هزار فلات: جلد دوم از سرمایه‌داری و اسکیزوفرنی (همراه با فلیکس گاتاری)
۱۹۸۱ - فرانسیس بیکن: منطق حسانیت
۱۹۸۳ - سینما ۱: تصویرحرکت
۱۹۸۵ - سینما ۲: تصویرزمان
۱۹۸۶ - فوکو
۱۹۸۸ - تا: لایبنیتس و باروک
۱۹۹۰ - مذاکرات
۱۹۹۱ - فلسفه چیست؟ (همراه با فلیکس گاتاری)
۱۹۹۳ - انتقادی و بالینی (عنوان ثانوی «مقالات انتقادی و بالینی»)
۲۰۰۱ - درون‌ماندگاری ناب
۲۰۰۲ - جزایر متروک و دیگر متون (۱۹۵۳–۱۹۷۴)
۲۰۰۴ - دو رژیم جنون: مقاله‌ها و مصاحبه‌ها (۱۹۷۵–۱۹۹۵)

فلسفه دلوز

او با دوری از تفکر استعلایی یک فلسفهٔ به‌اصطلاح درون‌ماندگار را بنیان گذاشت و اصول آن را پیرو دانس اسکوتس، اسپینوزا، و نیچه نو کرد تا در نتیجه بتواند به نیروهای مثبت، وافر، و سازندهٔ زندگی آری‌گو باشد.

کار او همزمان مبارزه با مفاهیم برآمده از سنت‌های گوناگون ساختارگرایی، پدیدارشناسی، روانکاوی (فرویدی و لکانی)، فلسفهٔ هگلی، و هایدگری و حتی خود تاریخ فلسفه بود که تا سال‌ها خود زندگی را به نفع مسائل کاذب تقبیح می‌کردند. به باور او این پروژه‌های فکری عملاً امکان‌های واقعی و پرشدت زندگی را به نام ایده‌آل‌های اخلاقی و تصاویر کاذب اندیشه محکوم می‌کنند و اغلب توانایی فهم «شدن» یا «صیرورت» در معنای ایجابی، سازنده، و مثبت کلمه را ندارند. به همین خاطر دلوز تاریخ فلسفه را «نسخهٔ اودیپ فلسفه» نامید و به جای آن با الهام از نیچه بر امر غیرتاریخی، امر نابه‌هنگام، و امر تکین اصرار ورزید و بدین طریق از دوگانگی امر کلی و امر جزئی که پیشینه‌ای دراز در تاریخ فلسفه‌ورزی داشت درگذشت.

دلوز تجربه‌گرایی و تکثرگرایی را به نام آزادسازی زندگی و عاطفه‌ها و نیروهایش ارج نهاد و به طرد انواع و اقسام شکل‌های نفی، منفیت، یا تضاد در اندیشه پرداخت تا بتواند به حرکت ناب بپردازد. او با الهام از برگسون به مسئله زمان، کثرت، و شهود نزدیک شد تا بتواند حرکت را دوباره در اندیشه بنشاند. او به وساطت برگسون و نظریاتش به سینما نزدیک شد و باب کاملاً تازه‌ای را در این عرصه گشود که نه تنها توجه فیلسوفان، بلکه فیلمسازان، منتقدان، و علاقه‌مندان سینمایی را نیز به خود جلب کرد. دلوز با الهامی (به قول خودش قلبی) از اسپینوزا به وحدت پسینی، تجربه‌گرایانه، و ساخت‌گرایانهٔ جوهر پرداخت و آن را در مقاطع مختلف با مفاهیم صفحه، نقشه، و سطح متمایز ساخت. او با الهام از هیوم تجربه‌گرایی را به قامت عمل راستین زندگی رساند و امکان‌های تازه برای تولید سوبژکتیویته را به بحث گذاشت.

دلوز جستارهایی را بر اسپینوزا، نیچه، هیوم، برگسون، فوکو، لایبنیتس و کانت نوشته‌است. او با ابداع مفاهیم نو در نسبت با هر فیلسوف هم فلسفهٔ خودش و هم آنان را با دقت تشریح کرد و نسبت میان این فیلسوفان با یکدیگر و با فلسفهٔ خودش را متمایز ساخت. او سعی کرد تا فلسفه را از چنگ تاریخ فلسفه نجات دهد و هر فیلسوف را با آفرینش‌ها و ابداع‌هایش ارزشگذاری نماید. نوشتن دو جلد کتاب سینمایی و علاقهٔ وافر وی به سینما، ارجاع همیشگی به چهره‌های گوناگون در حوزهٔ ادبیات همچون ساد، مازوخ، کافکا، بکت، پروست، ملویل، باروز و وولف، پرداختن به نقاشی‌های فرانسیس بیکن، پل کله، ون‌گوگ، رفتن به سراغ موسیقی پیر بولز، و نوشتن دربارهٔ تئاتر آرتو و همکاری با بنه نشانگر پیوندهای عمیق او با حوزه‌های به‌اصطلاح غیر فلسفی است. بسیاری از متفکران کنونی حوزهٔ فلسفه در غرب، نقطهٔ اوج کاری او را کتاب سترگ «تفاوت و تکرار» به حساب می‌آورند چرا که بنیان‌های متافیزیک و منطق در این کتاب مورد بازاندیشی قرار می‌گیرند و سبک تازه‌ای برای مواجهه با جهان و رخدادها طرح می‌شود. اهمیت این آثار چنان بود که فوکو پس از مطالعهٔ «تفاوت و تکرار» و «منطق معنا» در مقاله‌ای با عنوان «تئاتر فلسفه» مدعی شد که چه بسا قرن ما قرنی دلوزی باشد.

دلوز حضور فعالی در جنبش حمایت از فلسطینیان، کمیتهٔ زندانیان، و انقلاب مه ۱۹۶۸ فرانسه داشت. او پس از انقلاب همراه با فلیکس گاتاری چهار کتاب بسیار متمایز نوشت و بیان فلسفی را از اساس نو کرد. این همکاری تا زمان مرگ گاتاری در سال ۱۹۹۲ ادامه داشت. گاتاری نیز یک مبارز کمونیست برجسته در فرانسه و ایتالیا، یک نشانه‌شناس، زبان‌شناس، بوم‌شناس، روان‌کاوی رادیکال در جنبش‌های ضدروان‌کاوی و ضد روان‌پزشکی، و خصوصاً بنیان‌گذار سکیزوکاوی و همین‌طور بوم‌شناسی و نشانه‌شناسی نوین به حساب می‌آید.

ریزوم

ریزوم (Rhizome) اصطلاحی است که توسط ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی از زیست‌شناسی وارد فلسفه شده‌است.

وی با ترم ریزوم یک مفهوم فلسفی ساخت.

ژیل دلوز در کتاب هزار فلات (هزار سطح صاف) که با همراهی دوستش فیلیکس گاتاری منتشر نموده، بارها به استعاره ریزوم (زمین ساقه) اشاره نموده‌است.

از دیدگاه ژیل دلوز، ریزوم (زمین ساقه) نمایانگر وضعیت نمادین پسامدرنیسم است و او در نقد فلسفه غرب به این موضوع اشاره کرده‌است.

کتاب «هزار سطح صاف» بخشی دارد با عنوان: Summary of characteristics of rhizome (خلاصه ای از ویژگی‌های ریزوم) و ژیل دلوز که می‌خواهد از آن مفهوم فلسفی بسازد، آگاهانه خصوصیات ریزوم را برجسته کرده‌است.

o ریزوم ریشه‌های فرعی گیاه است و در فاصله‌های میانی ریشه اصلی گیاه می‌روید.

o گیاه ریزوم دار به صورت افقی رشد کرده و ساقه اش در خاک قرار می‌گیرد.

o با قطع بخشی از ساقه ریزوم، گیاه نه می‌خشکد و نه از بین می‌رود، همان‌جا در زیر خاک گسترش می‌یابد و جوانه‌های تازه ایجاد می‌کند.

o ریزوم، برخلاف درخت حتی اگر تماماً شکسته یا از هم گسسته شود باز هم می‌تواند حیات خود را از سر بگیرد و در جهات دیگری رشد کند.

o برخلاف ریشه اصلی درخت که اساساً رو به زمین در دل خاک در یک جهت خاص سیر می‌کند، (ریزوم) به هر سو سَرک می‌کشد و روی خاک در جهات گوناگون پیش می‌رود…

o در بعضی گیاهان ریزوم‌های قدیمی خشک شده و می‌پوسند اما گیاهان جوان که از رشد جوانه‌ها در روی ریزوم تشکیل می‌شوند، خود به خود جدا و مستقل به حیات خود ادامه می‌دهند.

o گیاهان ریزوم دار از طریق قطع ریزوم‌ها یا قلمه گرفتن از آن‌ها تکثیر می‌شوند.

o ریزوم‌هایی که به سرما مقاوم نیستند. در فصل پاییز از خاک بیرون کشیده می‌شوند تا در فصل بهار از هم جدا شده، مجدداً کشت شوند.

ژیل دلوز با اشاره به شکل ظاهری درخت (که تقریباً عمودی و رو به بالا است) و ریزوم (که افقی و دراز کشیده روی خاک به هرسو پیش می‌رود) می‌گفت: ما دو جور نحوه تفکر داریم. تفکر ریزومی و تفکر درختی و این دو با هم به‌کلی متفاوتند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همه‌جانبه را تداعی می‌کند اما تفکر درختی با ارتباطات خطی و عمودی و گوش به فرمان سر و کار دارد.

درخت، انتساب است؛ اما ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط. ...

تفکر درختی نمایانگر فلسفهِ بودن (و درجا زدن) است حال آنکه تفکر ریزومی، پویا و متکثر بوده و در آن از مرزبندی‌های تفکر خطی خبری نیست.

نگاه ریزومی ضد تمرکز و نظم معمول است و زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی کولیان را که با محدودیت و سکون نمی‌سازند، تداعی می‌کند.

تکیه کلام «ژیل دلوز» این بود که درخت تحمیل‌کننده فعل «بودن» است، اما بافت ریزوم، سمبل «شدن» و عطف و ربط است، «و… و… و»...

استعاره ریزوم به‌خوبی دیدگاه ژیل دلوز و دوستش را از مفاهیم کثرت، تفاوت و شدن نشان می‌داد.

سرمایه‌داری و اسکیزوفرنی

سرمایه داری و اسکیزوفرنی ( Capitalisme et Schizophrénie‎ ) کتابی دو جلدی نوشته نویسندگان فرانسوی ژیل دلوز و فلیکس گاتاری است. دو جلد این کتاب با فاصله ای هشت ساله از یکدیگر منتشر شدند. جلد نخست با عنوان ضد ادیپ در سال ۱۹۷۲ و جلد دوم با عنوان هزار فلات در سال ۱۹۸۰ منتشر شد. این کتاب از بحث برانگیزترین آثار دلوز و گاتاری است. زمانی که کتاب ضد ادیپ برای اولین بار در فرانسه منتشر شد برخی آن را ستوده و شاهکار نامیدند و برخی دیگر آن را اثری از یک جنون کفرآمیز توصیف کردند.

نظریه میل دلوز

تولید میل ( machine désirante‎ ) یا ماشین میل اصطلاحی است که توسط ژیل دلوز و فلیکس گاتاری در کتاب ضد ادیپ (۱۹۷۲) ابداع شده‌است. دلوز و گاتاری در صورتبندی این مفهوم، با نقد مفهوم میل در روانکاوی فرویدی، تحت تأثیر نظریه اراده معطوف به قدرت نیچه بوده‌اند و در واقع تعبیر جدیدی از این نظریه ارائه داده‌اند.

اساس نظريه ي ميل دلوز بر مفهوم ايجابيت و آفرينش استوار است. اين نظريه در مقابل نظريه ي رايج روانکاوي فرويد درباره ي ميل است که در آن ميل ورزي مبتني بر يک فقدان اوليه و ازلي، يعني تجربه ي اختگي و از دست دادنِ مادر با دخالتِ ممنوع کننده ي پدر، است. دلوز با همکاري گتاري، با پايبندي به درون ماندگاري اسپينوزايي، مي کوشند تبييني از ميل به دست دهند که در آن دخالت هيچ نيروي بيروني و متافيزيکي اي از نوع اديپِ فرويد منجر به کليت بخشي ساختار ميل و تکراري شدن مصاديق ميل ورزي نشود. بدين منظور آنها صورت بندي ماشينِ ميل را پيش مي کشند. وجهِ آفرينشگر و پيشامدمحور عملکرد ماشين ميل دلوز در برابر قانونمندي و اجبارِ بنيادين برسازنده ي نظريه ي ميل فرويد قرار مي گيرد.

همچنين درحالي که سوژه ي اصلي و بهنجار در نظريه ي ميلِ فرويدي هيستريک است، در صورت بندي ماشين ميل، فرض بر شيزوفرنيا است. درحالي که فرويد سوژه ي شيزوفرن را يک اختلال و انحراف از معيار مي داند، دلوز آن را هماهنگ ترين شکل سوبژکتيويته با سرشت خلاق هستي مي انگارد. به زعم دلوز مرکزيت يافتنِ سوژه ي هيستريک در نظريه ي ميل فرويد، ناشي از تحميل الگوي اديپ است. حال آن که سوژه موجوديت پيشين ندارد، بلکه نتيجه و باقي مانده ي خود ميل ورزي است.

به نظر دلوز و گاتاری انسان در ابتدایی‌ترین شکل خود موجودی زیست‌شناختی است. به همین دلیل در او میل یا کشش تصاحب اشیاء وجود دارد. میل چونان ماشینی است که آدمی را به پیش می‌راند. میل، جریانی آزاد دارد و از بدو تولد تا پایان عمر با انسان است، اما نحوه بروز و سمت و سوی آن در طول زندگانی هر فرد متفاوت است. آن‌ها در مخالفت با مفهوم فرویدی ناخودآگاه به مثابه تئاتر بازنمایی، الگوی کارخانه تولیدی را ارائه کردند: از نظر آن‌ها میل نیروی خیالی مبتنی بر فقدان نیست، بلکه نیرویی واقعی و زاینده است. آن‌ها ماهیت مکانیکی میل را به مثابه نوعی ماشین میل توصیف می‌کردند که به عنوان قطع‌کننده جریانی در یک جریان بزرگتر ماشین‌های گوناگون دیگر که با آن‌ها مرتبط است عمل می‌کند. در این بین ماشین میل جریانی از میل را نیز از خودش تولید می‌کند. دلوز و گاتاری جهانی چند کارکردی متشکل از چنین ماشین‌های مرتبط با همی را به تصویر می‌کشند: «ماشین‌های میلی که خارج از ماشین‌های جامعه که در مقیاس بزرگ شکل گرفته‌اند وجود ندارد؛ و هیچ ماشین اجتماعی بدون ماشین‌های میلی که آنها را در مقیاس کوچک ساکن کنند وجود ندارد». تولید میل حالتی انفجاری دارد و ماشین میلی امکان شکل گیری بدون ویران کردن تمام بخش‌های اجتماعی را ندارد.

انواع میل

ز نظر دلوز و گاتاری دو نوع میل وجود دارد: ۱- میل پارانویی ۲- میل شیزویی.

میل پارانویی، خاستگاه اجتماعی و تاریخی دارد. از لحظه‌ای که کودک از مادر جدا می‌شود تا هنگامی که پا به عرصه اجتماع و فرهنگ می‌گذارد، به هنجارها و قواعدی برمی‌خورد که میل او را مرتباً سرکوب می‌کنند و آن را در کانال‌ها و جهات خاصی سوق می‌دهند. این میل با ترس برانگیخته می‌شود. ترس از اینکه فاقد چیزی باشیم که دیگران دارند. ترس از اینکه دیگرانی که آن را دارند دربارهٔ ما قضاوت نادرست بکنند، ترس از مجازات، ترس از ریشخند شدن و… اما چه چیزی این ترس را ایجاد می‌کند؟ جامعه سرکوبگر و فرمانروایان مستبد و ستمکار. در واقع در هر جامعه‌ای، امیال انسان‌ها در اشکال متفاوت اجتماعی رمزگذاری می‌شود.

میل پارانویی افسرده و منجمد است؛ چرا که به وسیله اجتماع و خانواده سرکوب و آنگاه هدایت می‌شود. اینجاست که دیگر، ما راننده «ماشین» میل‌مان نیستیم، بلکه جامعه و در راس آن فرمانروایان، آن را به حرکت درمی‌آورند. جامعه از اینکه خود آدمی رانندگی ماشین میل را عهده‌دار شود، هراس دارد، از این‌رو آن را کنترل و محدود می‌سازد، اما آن بخش طبیعی و اصیل میل که میل شیزویی نام دارد در لایه‌های زیرین اجتماع و فرهنگ در حرکت و سیلان است و همواره درصدد یافتن راه نفوذی به بیرون است. میل شیزویی هنجارشکن، انقلابی و ضد اجتماعی است.

خصلت سیاسی میل

امیال از آنجا که توسط جامعه واپس زده می‌شوند وجهی از قدرت محسوب می‌شوند و خصلتی سیاسی پیدا می‌کنند. این میل تعبیری نو از اراده معطوف به قدرت نیچه است. از آنجا که امیال آدمی به صورت مستمر سرکوب می‌شوند، شیوه‌هایی خاص از زندگی را ایجاد و مفاهیم و تفکر خاص خود را نیز تولید می‌کنند.

تنها انسان شیزوفرن می‌تواند از این حصار بسته خارج شود و مفاهیمی نو ابداع کند. شیزوفرن کنایه از فردی است که خود را در چارچوب‌های بسته محصور نمی‌کند و در برابر ادیپ مقاومت می‌کند. انسان شیزوفرن همواره میان دو قلمرو میل منجمد و ایستا و میل زایا و هنجارشکن در نوسان است. شخصیت شیزوفرنیک ذهنیت خویش را از قید واقعیت‌های بورژوایی و خود سرکوب‌کننده و محدودیت‌های ناشی از فراخود رها می‌کند و دام‌هایی را که ادیپ برای او گسترده است، کنار می‌زند. به عبارت دیگر فرایند شیزوفرنیک دارای خصلتی مرکز گریز است و شخصیت پارانویا و فاشیست را به سمت انقلاب سوق می‌دهد.

تاثیر اندیشه‌های دلوز و گتاری در فلسفه ذهن

حوزه تأثیرات اندیشه‌های دلوز و گتاری پیشاپیش مرزهای تثبیت‌شده فلسفه و هنر را درنوردیده بود. اهمیت انتقادات فلسفی آنها در شکل دادن به نوعی فلسفه ذهن جدید نشانی از قدرت ابداع و نفوذِ کنشگری تفکر آنها داشت با این حال نقش تأثیرات دلوز و گتاری در نظریه روان‌کاوی و ابعاد بالینی آن هنوز آنچنان که باید بررسی نشده است. این تبادلات نظری و عملی که پیشاپیش با درگیری‌های فکری دایمی دلوز با روان‌کاوی از دهه ۵۰ و فعالیت و کارِ عملی گتاری از همین دهه در حوزه «روان‌درمانی نهادی» با بیماران روان‌پریش در درمانگاه لابورد آغاز شده بود با بسط و گسترش رویکردهای مبدعانه روانپزشکان و روانکاوانی مانند فرانسوا توسکه‌یز و ژان اوری در پیوند از خودبیگانگی روانی (فروید) و ازخودبیگانگی اجتماعی (مارکس) به طرح فلسفی شیزو-کاوی در کتاب ضد- ادیپ: سرمایه‌داری و شیزوفرنی رسید.

درگیری پیچیده دلوز و گتاری با روان‌کاوی لکانی که به دگرگونی نظریه لکانی از ۱۹۷۳ به بعد به وسیله شخص لکان انجامید، هنوز در میان روان‌کاوان لکانی ارتدوکس چندان پذیرفته شده نیست و «در عمل» به رسمیت شناخته نمی‌شود. تغییرات محوری نظریه لکانی درباره روان‌پریشی‌ها که دقیقاً در آخرین دهه آثار لکان روی می‌دهد به بازخوانی ایده «اُدیپ به منزله هسته مفقود روان‌پریشی‌ها» منتهی می‌شود، آن‌گونه که فروید در سازوکارهای پارانویا در «مورد قاضی شِربِر» تحلیل کرده بود. به عبارت دیگر، لکان با فرآوری از نظریات «اُدیپ‌محور» و ساختارگرایانه خود که عموماً در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی بسط یافته بودند حتی قبل از انتشار ضد- ادیپ، پیشاپیش زمینه‌های ترک موضعی را فراهم آورده بود که اکنون تعداد قابل توجهی از روان‌کاوان لکانی بدان استناد می‌کنند.

انتقاد دلوز به روان‌کاوی لکانی

باید به این نکته توجه داشت که انتقادات تیزبینانه دلوز از روان‌کاوی لکانی و پیوند امر نمادین و «نام پدر» در آن پیش از آشنایی با گتاری در کتاب معرفی زاخر- مازوخ: سردی و امر قسی (۱۹۶۷)، امر قسی و نه قساوت بسط یافته بودند:«… جای تعجب است که حتی روشن‌بین‌ترین نویسندگانِ روانکاو ظهورِ نظم نمادین را با «نام پدر» مرتبط می‌کنند. این قطعاً چسبیدن به برداشتی منحصراً غیرروانکاوانه از مادر به منزله امر بازنمایان‌گرِ طبیعت و پدر به مثابه اصلِ یگانه و بازنمایان‌گرِ فرهنگ و قانون است. مازوخیست نظم نمادین را به منزله نظمی بینامادرانه تجربه می‌کند که در آن مادر تحت شرایطی خاص و از پیش مقرر بازنمایانگرِ قانون است» (Deleuze, 2006: 63).

تحلیل دلوز از آثار گتاری

دلوز در مقدمه‌ای بر کتاب روان‌کاوی و تراگذری (۱۹۷۲) که مجموعه‌ای از جستارهای گتاری را از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۱ در برمی‌گیرد به ادغامی خاص در اندیشه او، ترکیب یک مبارز سیاسی و یک روان‌کاو، پیوند دو نامِ پی‌یر و فِلیکس، پی‌یر-فلیکس گتاری، اشاره می‌کند- امری که تونی نگری بعدتر آن را با ترکیب «ژیل- فلیکس» به گونه‌ای دیگر پی‌می‌گیرد- آمیزه‌ای که دست‌کم از زمان ویلهلم رایش به بعد منحصر به فرد بوده است. توجه داشته باشیم که گتاری یکی از نخستین روان‌کاوانی است که مفهوم «ناخودآگاه سیاسی» را به مثابه سوژه-گروه طرح می‌کند.

صورت‌بندی آرای گتاری توسط دلوز

دلوز در تحلیل آثار گتاری به موارد قابل توجهی اشاره می‌کند: «در این ملاقاتِ مبارز و روان‌کاو دست‌کم ۳ مساله متفاوت سر برمی‌آورد:

۱- به چه شکل می‌توان سیاست را درون نظریه و کنش روان‌کاوانه وارد کرد؟ (آیا باید دریافت که سیاست در همه موارد، پیشاپیش در ناخودآگاه حاضر است؟)

۲- آیا دلیلی برای وارد کردن روان‌کاوی درون گروه‌های مبارزِ انقلابی وجود دارد؟ و اگر وجود دارد، چگونه می‌توان چنین کرد؟

3- چگونه می‌توان گروه‌های درمان‌گرانه خاصی را تصور کرد و شکل داد که تأثیر آن ممکن است گروه‌های سیاسی و نیز گروه‌های روان‌پزشکانه و روان‌کاوانه را متأثر سازد؟» (Guattari, 2016: 8) .

اینها مواردی هستند که عموما هنوز برای روان‌کاوی فرویدی- لکانی به اموری مساله‌ساز بدل نشده‌اند. با این حال در تاریخِ جنبش روان‌کاوی دو مقطع مهم و فراموش ‌شده در دهه‌های 1920 و 1940 وجود دارد؛ زمانی که روان‌کاوان نزدیک به فروید اقدام به ایجاد درمانگاه‌های چند منظوره رایگان برای حمایت از طبقات و اقشار فرودستِ جامعه می‌کنند، یا در جنبش‌های سیاسی- اجتماعی مشارکت می‌جویند. جایی که امور سیاسی و امور روانی به شکلی درهم تنیده حضور دارند.

برای ترسیم یک «تبارشناسی موازی» از سیر اندیشه دلوز و گتاری در رابطه با لکان باید به کمی پیش از ۱۹۶۸ بازگردیم. زمانی که دلوز در ۱۹۶۷ یکی از سیاسی‌ترین آثار خود یعنی کتاب معرفی زاخر مازوخ: سردی و امر قسی را منتشر کرد. دقیقاً دو سال پیش از آشنایی با گتاری این کتاب مثال نقض خوبی است برای رد دعاوی بدیویی و ژیژکی درباره فقدان سیاست در آثاری است که دلوز به تنهایی تألیف کرده است. سیاست همان‌گونه که فرانسوا دوس، آرنو ویلانی، اریک الّی‌یز و دیگران نشان داده‌اند از ابتدا برای مثال از مقاله «غرایز و نهادها» (۱۹۵۵) تا انتها در کتاب انتقادی و بالینی (۱۹۹۳) در آثار دلوز حضوری چشمگیر دارد. در کتاب معرفی زاخر-مازوخ رابطه «مازوخ با سرنگونی قانون و قرارداد» و پیوند «ساد با نهادهای انقلابی» طرح می‌شود.

از دید دلوز، کانت نخستین فیلسوفی است که «مفهوم مدرن قانون» را طرح کرده است. اما این مازوخ، یک «مازوخ همراه با کافکا» است که نخستین براندازی مدرن قانون را به شکل «طنز نقیضه‌گون» (آیرونی) ممکن می‌کند.

کانت و ساد

از دید دلوز، کانت نخستین فیلسوفی است که «مفهوم مدرن قانون» را طرح کرده است.

لکان در ۱۹۶۶ در کتاب نوشته‌ها، «کانت با ساد» را به منزله دو قطب متفاوتِ نظام قانونی اخلاق تحلیل می‌کند. او بر این باور است که آثار ساد و کانت به دو شیوه مختلف، بیانی از حدود امر اخلاقی‌اند. اما دلوز، برخلاف لکان، به جنبه دیگر و شاید مهم‌تر این تلاقی یعنی «کانت با مازوخ» اشاره دارد (امری که فرانسوا زورابیشویلی در جستار خود «کانت با مازوخ» بدان می‌پردازد) تا نشان دهد چگونه نویسندگانی مانند مازوخ یا کافکا شیوه‌های جدیدی را برای به پرسش گرفتن و انتقاد بنیادین از ۳ رکن سازنده جامعه مدرن-که دلوز آنها را «نهاد، قرارداد و قانون» می‌داند- ابداع کرده‌اند و به براندازی قانون کانتی مدرن رهنمون شده‌اند؛ «خنده کافکا، نیچه و کلوش»: «ماکس برود به یاد دارد هر گاه کافکا شروع به خواندن محاکمه می‌کرد، همه حاضرین، از جمله خود کافکا، از خنده ریسه می‌رفتند. پدیده‌ای به رازآمیزی خنده‌ای که هنگامِ مرگ سقراط به گوش رسیده بود» (Deleuze,2006: 86-85).

اگر در آثار ساد مجامع انقلابی و نهادها مطرح می‌شوند در آثار مازوخ، لغو قرارداد و براندازی قانون و مجامع عرفانی وجود دارند که درصدد با اعمال مازوخیستی «تصویر کلی قانون» را ویران کنند. با این حال، رابطه دلوز-گتاری و لکان در ضد-ادیپ است که به گسترده‌ترین و پیچیده‌ترین حالت خود می‌رسد؛ با وجود آنکه بعضی از روان‌کاوان لکانی مانند کاترین می‌یو اظهار داشته‌اند که لکان از شاگردانش خواسته بود هیچ کجا به طور رسمی درباره ضد- ادیپ صحبت نکنند، دعوت لکان از دلوز چند ماه پس از انتشار کتاب نشان از تأثیر عمیقی داشت که متن بر او گذاشته است. یک سال پس از ضد- ادیپ، انتشار کتاب عنوانِ نامه اثر ژان- لوک نانسی و فلیپ لاکو-لابارت، شاگردان دریدا، دیگر بار لکان را تحت تأثیر قرار می‌دهد اما به خوبی می‌توان تفاوت و فاصله اساسی این دو کتاب را-که یکی «تداوم روان‌کاوی در منطقی دریدایی» و همچنان «به عشق لکان» است و دیگری، جریان-گسستی از لکان برای برساخت چیزی یکسره نو: «عشق به عشق یا میل به میل» - به روشنی دریافت.

فلوران-گابارون گارسیا، روان‌کاو جوان و خلاق فرانسوی، که از حامیان دیدگاه تأثیر دلوز و گتاری بر لکانِ متأخر است، ضد- ادیپ را فرزندی می‌داند که دلوز و گتاری از طریق لکان به روانکاوی می‌بخشند، فرزندی که امروزه عموماً حلقه‌های لکانی پذیرای آن نیستند.