درک درست ما از روانشناسی زمان ، می تواند زندگی ما را تا حد بسیار زیادی تغییر دهد . شاید بتوان درک انسان را از مفهوم زمان با درک یک ماهی از آب مقایسه کرد . همچنانکه یک ماهی آنقدرها به وجود آب اهمیت نمی دهد ، انسان ها نیز در زمان غوطه ور هستند .

هم آب برای ماهی و هم زمان برای انسان ، به عنوان عنصری بسیار تاثیرگذار در روند زندگی شان است ، اما آنقدر که باید به آن ها اهمیت داده نمی شود . به بیان دیگر ، نحوه نگرش ما به زمان ، تعیین کننده بخش مهمی از کیفیت زندگی ماست ، اما به ندرت به آن توجه می کنیم ، این موضوع یکی از پارادوکس های زمان است .

زمان

زمان، چیزی است که نمی‌توانیم آن را بخریم، بسازیمش یا بفروشیمش. در جهان امروز ما اغلب با مشکل لِه شدن زمان مواجه هستیم.

تا آغاز قرن بیستم ، مردم به زمان مطلق معتقد بودند، یعنی هر عارضه و حادثه‌ای می‌توانست به طریقی یکسان با عددی به نام « زمان » نشانه شود و همه ساعت هایی که درست کار می‌کنند می‌توانستند در سنجش فاصله زمانی بین دو رویداد همخوان و هم ‌‌آواز باشند.
با این همه ، اکتشاف این که سرعت نور به نظر هر ناظری یکسان می‌نماید و مستقل از چگونگی حرکت او می‌باشد، منجر به نظریه نسبیت و به دنبال آن بطلان نظریه وجود زمانی مطلق و یگانه شد و این نظریه جانشین آن شد که هر ناظری باید زمان را با ساعتی که همراه خود دارد، سنجیده و ثبت کند. بنابراین ، ساعتهایی که همراه ناظران مختلف هستند، لزوما با هم مطابقت نخواهند داشت. به این ترتیب ، زمان مفهوم شخصی بیشتری یافت و در ارتباط با ناظری شد که آن را اندازه می‌گرفت.

حوزه پژوهشی مربوط به زمان بر چشم‌انداز زمانی و استفاده از زمان، به‌عنوان عوامل مهم در بهباشی و بهزیستی ، متمرکز است.

ماهيت زمان يکي از بزرگترين رازها و پرسش‌هاي مردمان باستان بوده است. پرسشي که هنوز هم پاسخي براي آن يافت نشده است. عليرغم دستاوردهاي علمي بشر در سده‌هاي گذشته، هيچگونه پيشرفتي در زمينه درک مفهوم زمان و تعريفي از آن به دست نيامده است. بحث از زمان به صورت مستقل براي فلاسفه يونان باستان مطرح نبوده است؛ پي بردن به چگونگي تشکيل جهان و شناسايي عناصر اوليه تشکيل دهنده آن و نيز واحد يا کثيربودن پديده‌ها موضوعات اساسي‌اي بودند که ذهن متفکران يونان باستان را به خود مشغول مي‌کردند.

واژه زمان در زبان پارسي و عربي مشترک است؛ در زبان پهلوي Zaman، در ايران باستان jemana و در سرياني zabana آمده است. قرنها پس از ظهور زرتشت اولين بار به خداي زمان در بين ايرانيان اشاره مي‌شود. هم چنين برخي از محققين معتقدند خداي زمان از خدايان قديم آريايي‌هاست. امروزه در زبان فارسي مي‌گوييم وقت طلاست. در زبان‌هاي ديگر نيز تعبيرهاي متفاوتي چون وقت الماس است، وقت جواهراست، بکار رفته است. اما ارزش زمان بيش از طلاست و قابل مقايسه با آن نيست. ارزش والايي که وقت دارا است بايد به گونه‌اي شايسته و بايسته از زمان در دسترس استفاده نمود.

بسياري از افراد ادعا مي‌کنند که وقت آنها به هدر نمي‌رود و ابراز مي‌دارند که: من خيلي سازمان‌دهي شده کار مي‌کنم، مي‌دانم کجا مي‌روم، مي‌دانم چکار مي‌کنم و …. اين گروه از افراد در اقليت هستند زيرا زمان، با ارزش‌ترين منبعي است که در اختيار انسانها قرار دارد و تمامي منابع ديگر به شرط وجود زمان، ارزش مي‌يابند و به دليل همين ارزش و اهميت، توجه به زمان در بسياري از فرهنگها و زبانهاي مختلف تکرار شده است. زمان بسيار با ارزش‌تر از پول است و به همين دليل اين سرمايه بايست بسيار دقيق بکار گرفته شود. ما هنگامي قادر خواهيم بود برداشت درستي از زندگي بر روي کره زمين داشته باشيم که بتوانيم وقت معيني براي زندگي در اين کره خاکي بدست آوريم.

خيلي از مردم نسبت به روزهاي بدون بهره‌وري و بي‌حاصل خود بي‌تفاوت هستند در حالي که همگي ما مايل هستيم کارهاي بسياري را در يک روز انجام دهيم، ولي معلوم نيست کارهايمان چقدر ارزش داشته و بر چه اساسي اولويت‌بندي شده‌اند و چقدر وقت بايد صرف آنها کنيم. مثلاً گاهي اوقات براي گرفتن يک جوراب يا ارسال يک نامه بيشتر از اهميت آن موضوع وقت صرف مي‌کنيم. زمان برخلاف ساير منابع مثل پول، تجهيزات و چيزهاي ديگر ثابت است و ما ني‌توانيم بيشتر از آنچه که هست ايجاد کنيم؛ اگر کاري را که ما انجام مي‌دهيم متناسب با زمان‌ نباشد تنها کاري که مي‌توانيم انجام دهيم اين است که مقدار کار را تغيير دهيم و اين کار همان مديريت زمان است.

زمان از منابع ارزشمند، محدود و البته غيرقابل جايگزين در اختيار بشر است. اين منبع، قابليت ذخيره شدن را ندارد. از اين رو مديريت زمان، اهميت يافته و مورد توجه جدي است.برايان پوسر ، مي‌گويد نکته مهم در مورد زمان، جهت آن است که به طور مستقيم از گذشته به طرف آينده است. يکي از فيلسوفان يونان باستان گفته است که هرگز دوبار در يک رودخانه شنا نمي‌کنيم يعني زندگي دائماً در شرف آغاز است مانند فصلها و سالها.نوع تلقی از زمان در میان جوامع مختلف، یکی از شاخص ها‌ و معیارهایی است که از طریق آن می‌توان درباره ماهیت و کارآمد بودن زمان، در رشد و بالندگی آن جامعه قضاوت کرد. زمان در بعضی از جوامع یک مقوله خطی و ساده ‌و در بعضی از جوامع یک مسئله غیرخطی و پیچیده است. این تعبیر از زمان بر نحوه استفاده و عملکرد افرادی که در چارچوب ارزش‌های آن جامعه قرار دارند تأثیر می‌گذارد.

درباره تلقی از زمان سه نوع زمان را می‌توان نام برد:

  • حال مدار: در این نوع زمان، زمان تقریباً وجود ندارد و آینده نادیده گرفته می‌شود و هر چه هست، اکنون است که در آن قرار داریم.
  • گذشته‌مدار: در این نوع زمان، تلاش می‌شود تا سنت‌های کهن را احیاء و این سنت‌ها را در زمان حال حفظ کنند و در واقع حال ادامۀ گذشته می‌شود.
  • آینده‌مدار: در این نوع از زمان، همواره یک مطلوب وجود دارد که سعی می‌کنند آنرا بدست آورند،عموماً مردمانی که به توسعه اقتصادی،اجتماعی دست یافته‌اند درچارچوب به زمان می‌نگرند.

تاريخچه مختصر از زمان

در اروپاي قرون وسطي، کليسا زمان را تنظيم مي‌کرد و قوانيني درباره کارهايي که مي‌توان يا نمي‌توان در روز خاصي داد وضع مي‌کرد؛ قوانين مذهبي زمانهاي معيني از روز را براي نماز خواندن تعيين مي‌کرد. گرچه اولين ساعت‌هاي مکانيکي حدود قرن 13ميلادي ساخته شد وپيش از آن به طور گسترده از ساعتهاي آبي و شني استفاده مي‌شد، اما از آنها براي قرنها فقط براي مجسمه‌هاي تزييني استفاده مي‌شد؛ حتي اشخاص مهمي چون ساموئل پينر، که يک مقام دولتي قرن 17 بود اوقات روزانه خود را با ساعت خورشيدي يا ناقوس کليسا تنظيم مي‌کرد.

مفهوم نوين زمان در پي اعتراضات پيوريتنها به تقويم کشيشهاي کاتوليک رم شکل گرفت؛ نظر آنها يعني شش روز کار در هفته و يک روز استراحت عمدتاً تا پايان قرن 17 مورد قبول عامه بود. با توجه به عقيده مردم شناسان، شکارچيان عصر سنگ مي‌توانستند با يک هفته کار 15 ساعته به راحتي امور خود را بگذرانند، اما اين فقط مربوط به گذر زمان بود تا مردم متوجه شوند که صرف زمان بيشتر مي‌تواند موجب پاداشهاي بيشتري شود. همانطور که تمدن پيش مي‌رفت به همان ترتيب طول هفته کاري افزايش يافت.

در قرن 19 صاحبان کارخانه‌ها به طور روز افزوني به زمان توجه پيدا کردند و آن را به مثابه عنصري همسنگ پول مي‌شناختند؛ تا آن موقع مردم عادي خود را درگير چنين جزئياتي نمي‌کردند؛ براي 150 سال ساعتها وجود داشت اما در خانه بيشتر کارگران ساعتي نبود که به همراه خود داشته باشند و کنترل وقت‌کاري، دلبخواهي بود، اما اين شيوه مورد پسند صاحبان کار نبود، آنها مي‌خواستند حداکثر بهره را از کارگرانشان بگيرند تا حداکثر بازده را از کارخانه‌هايشان کسب کنند ،چون ماشينها محتاج افراد زيادي براي کار انداختن آنها بودند، همه بايدهمزمان در محل حضورداشتند، اين موضوع درطول قرن بحران‌هاي متعددي بوجود آورد.

ايرانيان نيز از زمان‌هاي دور ساعت را مي‌شناختند و رواياتي که در شاهنامه راجع به ساعت و تنظيم وقت آمده جملگي گواه بر اين است که ساعت از نظر آنان همان مقدار زماني بود که هم اکنون در جهان رايج است و گمان مي‌رود به جاي ساعت واژه «پاس» به کار مي رفته است.وقت موهبتي است که در اين کره خاکي به هر يک از ما به رايگان عطا شده است و ميزان آن براي همه يکسان است. موفقيت ما در زندگي بستگي به چگونگي استفاده از اين گوهر گرانبها دارد. موفقيت هر شخص در زمينه تحقق اهداف و آرمان‌هايش به مقدار قابل توجهي تابع استفاده مؤثر از وقت است .

عرفا نيز به واسطة ماهيت ابراز شناختي خود، يعني دل، از زبان نمادين استفاده مي‌کنند و زمان را داراي جنبه دروني مي‌دانند و از آن با اصطلاحاتي مانند وقت، آن و دم ياد مي‌کنند. دين اسلام نيز اهميت زمان را مورد تأييد قرار داده است، چنان که امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «من استوي يوماه فهو مغبون» بايد هر روز نسبت به روز قبل بهتر باشيم. در فرهنگ و ادب ايران نيز به اهميت زمان و نحوه استفاده درست از آن اشاره شده است. خيام، زمان را به پرنده‌اي که به سر شاخه‌اي نشسته است تشبيه مي‌کند .

ولتر، نويسنده فيلسوف و متفکر بزرگ فرانسوي در يکي از کتاب‌هاي خود از زبان دو تن از شخصيت‌هايش به موضوع قابل تأملي اشاره مي‌کند. يکي از شخصيت‌ها از ديگري مي‌پرسد: از تمام چيزهايي که در دنيا وجود دارد، چه چيزي سريع‌ترين و کندترين است؟ چه چيز بلندترين و کوتاه‌ترين است؟ چه چيز بخش‌پذيرترين و گسترده‌ترين است؟ چه چيز حد اعلاي ندامت را به همراه مي‌آورد، ولي بيش از هر چيز ديگري مورد بي‌توجهي قرار مي‌گيرد؟ چه چيز است که بدون آن هيچ‌کاري صورت نمي‌پذيرد، کوچک‌ترين چيزها را مي‌بلعد و به بزرگ‌ترين‌ها حيات مي‌بخشد؟ و پاسخ مي‌شنود: زمان

ازنظرجامعه شناسان، نظام ارزشي هر فرد تحت تأثير باورهاي اوست و باورهاي هر انساني برخاسته از فرهنگي است که در آن رشد و نمو کرده است. نوع نگاه فرهنگ و افراد جامعه به زمان، بر نحوة استفاده و عملکرد افرادي که در چارچوب ارزش‌هاي آن قرار دارند، تأثير مي‌گذارد. زمان و نوع استفاده از آن يکي از عناصر و معيارهايي است که از طريق آن مي‌توان درباره کارآمد بودن و قدرت يک فرهنگ در زمينة بالندگي و خلاقيت افراد آن قضاوت کرد. در گذشته، به دليل نياز به دانستن زمان کشت و برداشت محصول، کشاورزان فقط به اندازه‌گيري فواصل بلند زماني توجه داشتند.

آنها به هم زماني دقيق کار انساني نيازمند نبودند و به ندرت از واحدهاي دقيق براي اندازه‌گيري فواصل کوتاه زماني استفاده مي‌کردند. آنان معمولا زمان را نه به واحدهاي ثابتي نظيرساعت يا دقيقه،که به بخشهاي بي‌نظم وغيردقيقي که نمايانگر زمان مورد نيازبراي اجراي وظايف روزمره بود، تقسيم مي‌کردند؛ اما انقلاب صنعتي، تصاوير ذهني مردم دربارة زمان رادگرگون کرد،در اين دوره به جاي فواصل زماني مبهم، جوامع صنعتي به واحدهاي بسيار دقيقي مثل ساعت، دقيقه و ثانيه نياز داشتند که مي‌بايست استاندارد و از فصلي به فصل ديگر و از جامعه‌اي به جامعه ديگر قابل تبديل باشد.

دو رويکرد متفاوت در مورد زمان وجود دارد، يکي رويکرد چند زماني و ديگري رويکرد تک زماني. در فرهنگ‌هايي که رويکرد چند زماني دارند، تعامل گروه در مقايسه با رويکرد تک زماني از لحاظ مهلت زماني کار کردن مهم‌تر است. در اين فرهنگ‌ها غالباً قرارها و وعده‌ها مورد توجه قرار نمي‌گيرد و در مورد آنها تخلف مي‌شود. در فرهنگ‌هايي که رويکرد تک زماني دارند، زمان به واحدهاي دقيق تقسيم مي‌شده است، وقت، زمان‌بندي و مديريت مي‌شود، براي اجرا ي کارها مهلت زماني تعيين مي‌گردد و تلاش مي‌شود که کارها مطابق برنامه زمان‌بندي شده انجام گيرد. تأخير در يک جلسه يا رعايت نکردن مهلت زماني، وظيفه نشناسي تلقي مي‌گردد. فرهنگ‌هاي اروپاي شمالي و آمريکاي شمالي بيشتر به سوي رويکرد تک زماني گرايش دارند، در حالي که گرايش فرهنگ‌هاي آمريکاي لاتين و خاورميانه بيشتر به رويکرد چند زماني است .

اقسام زمان طبیعی

به‌نظر می‌رسد که زمان طبیعتی دوگانه داشته باشد: زمان به‌مثابه پدیده‌ای عینی ( objective phenomenon ) (زمان جغرافیایی، ساعتی)، در برابر زمان به‌عنوان پدیده‌ای درونی ( internal phenomenon ) (پدیده‌ای روان‌شناختی؛ پردازشی که آدمی در ذهن خود از زمان دارد؛ زمانِ ذهنی؛ زمانِ درونِ ذهن؛ زمانِ زیسته‌شده).

از چشم‌انداز عینی، زمان ظرف بی‌کرانِ همه رخدادهاست.

چشم‌انداز زمانی

چشم‌انداز زمانی ( Time perspective (TP) ) این‌گونه تعریف می‌شود: شیوه شناختی فرد از مفاهیم روان‌شناختی گذشته، حال و آینده.

چشم‌انداز زمانی را می‌توان جهت‌گیری ترجیحی افکار ما به سوی گذشته، حال یا آینده نیز دانست. این جهت‌گیری تأثیر پویایی بر تجربه، ‌انگیزش، اندیشه و جنبه‌های متعدد رفتار ما می‌نهد (دِ وُلدِر،۶ ۱۹۷۹).

شکل‌گیری چشم‌انداز زمانی، متأثر از عوامل گوناگون یادگیری‌شده در فرایند اجتماعی‌شدن است؛ از جمله: پس‌زمینه فرهنگی و دینی، تعلیم و تربیت، تعلق به طبقه ‌اجتماعی خاص، و الگوسازی خانواده. گرچه عوامل نیرومند موقعیتی، مانند تورم، گذران ایام تعطیل، یا تحت فشار روانی قرار داشتن برای بقا می‌تواند چشم‌انداز زمانی را تحت تأثیر قرار دهد، اما چشم‌انداز زمانی را می‌توان یک ویژگی سرشتی کمابیش ثابت نیز دانست.

پژوهش های چشم انداز زمانی

پژوهشگران دریافته‌اند که پیوند نیرومندی میان چشم‌انداز زمانی انتخاب‌شده از سوی فرد و بهباشی او وجود دارد. برای نمونه، معلوم شده است که چشم‌انداز زمانی با نگرش‌ها، ارزش‌ها و متغیرهای موقیعتی بسیاری، مانند پیشرفت تحصیلی، سلامتی، الگوهای خواب و خواب دیدن، و انتخاب شریک جنسی ارتباط دارد (زیمباردو و بُوید، ۱۹۹۹).

همچنین، چشم‌انداز زمانی نشان‌دهنده انتخاب رژیم غذایی، انتخاب‌‌ امور مرتبط با سلامتی، وضعیت زناشویی‌‌والدینی، اشتیاق به وقت‌گذرانی با دوستان، و ادراک فشارِ زمانی است (زیمباردو و بوید، ۱۹۹۹).

چشم‌انداز زمانی همچنین پیش‌بینی‌کننده دامنه وسیعی از رفتارها، مانند رانندگی پرخطر، سهل‌انگاری و رفتارهای جنسی ناایمن (زیمباردو و دیگران، ۱۹۹۷) و نیز سوءمصرف مواد و الکل (کی‌یُو و دیگران، ۱۹۹۹) است.

چشم‌انداز زمانی حتی میزان زمان سودمندی را که افراد بیکارِ ساکن در پناهگاه‌ها صرف جستجوی کار می‌کنند (آینده‌محور)، یا زمانی که به پای تماشای تلویزیون هدر می‌دهند، و مشغول دیگر فعالیت‌های ناسودمند و راهبردهای مقابله و سازواری اجتنابی (حال‌محوری) می‌شوند، پیش‌بینی می‌کند (اِپِل و دیگران، ۱۹۹۹).

پژوهشگران دریافته‌اند که افقِ دید زمانی در قماربازان آسیب‌شناختی نسبت به قماربازان اجتماعی، به طور معناداری کوتاه‌تر است (هاجینز و اِنگِل، ۲۰۰۲).

نشان داده شده است که چشم‌انداز زمانی با فرهنگ نیز ارتباط دارد. پروتستان‌ها معمولاً آینده‌محورتر از کاتولیک‌ها هستند. در میان کشورها، آنانی که در مناطق جنوبی زندگی می‌کنند معمولاً حال‌محورتر از آنانی‌ هستند که در مناطق شمالی زندگی می‌کنند. فرهنگ‌های فردگراتر معمولاً آینده‌محورتر از فرهنگ‌هایی هستند که بر جمع‌گرایی تأکید می‌ورزند. شیوه‌های غربی زندگی عمدتاً هدف‌مدار و آینده‌محور گشته‌اند.

به‌کارگیری ذهنی زمان

از این‌رو، به‌کارگیری ذهنی زمان ( subjective time use ) ، عبارت است از بازنمایی ادراکی فرد از استفاده از زمانش.

شخصیت زمانی

به افراد پیشنهاد می‌شود که شخصیت زمانی ( time personality ) داشته باشند. شخصیت زمانی مستلزم ابعادی چون وقت‌شناسی، برنامه‌ریزی، توجه به اوقات فراغت، اشتیاق و همخوانی زمانی است.

فوریت زمانی

فوریت زمانی اشاره به سماجت افراد بر فوری‌فوتی بودن زمان دارد: آنها نسبت به زمان آگاهی و توجه بیشتری دارند، به شدت عجول هستند و می‌کوشند تا آرزوها و بلندپروازی‌هایشان را کاملاً تحقق بخشند، کارهایشان را اولویت‌بندی می‌کنند و ضرب‌الاجل‌ها را به‌عنوان شاخصی برای زمان باقیمانده به‌کار می‌گیرند (بونیول، ۲۰۰۸).

ریتم شبانه‌روزی
در هزاره پیش از ساعت‌ها ، تنها راه اندازه‌گیری زمان، گذر روز و شب بود. آهنگ روز و شب، زندگی گیاهان و حیوانات را هم کنترل می‌کرد. ریتم روزانه در تمام طبیعت هویداست. نقش اساسی در زندگی دارد و به‌نظرم محتمل است در آغاز زندگی روی زمین هم نقشی کلیدی بازی کرده باشد، چون برای تنظیم یک سازوکار، نوسان لازم است. موجودات زنده پر از ساعت‌های مختلف هستند - مولکولی، عصبی، شیمیایی، هورمونی - و هر کدام کم‌وبیش با بقیه هماهنگ شده‌اند. حتی در ساختار بیوشیمی یک سلول هم سازوکارهای شیمیایی‌ای وجود دارد که به یک ریتم بیست‌وچهار ساعته وابسته است.
ریتم شبانه‌روزی یکی از اساسی‌ترین منابع ما برای مفهوم زمان است: شب از پی روز می‌آید و روز به دنبال شب. ما تپش‌های این ساعت بزرگ را می‌شماریم؛ روزها را می‌شماریم.

در خودآگاهی باستانی انسان زمان، بیش از هر چیز، شمارش روزهاست. علاوه بر روزها، ما سال‌ها، فصل‌ها، چرخه ماه، نوسان‌های آونگ و دفعاتی که یک ساعت شنی را چرخانده‌‌ایم هم می‌شماریم. درک متعارفمان از زمان همین است: شمارش نحوه تغییر چیزها.

دیمومت یا استمرار

استمرار ( Duration ) یعنی ادامه داشتن زمان ، که اگر به زمان محدود اطلاق شود ، مدت نامیده می‌شود و اگر به زمان (با شدّتی متفاوت) اطلاق گردد، دهر نامیده می‌شود.

متناهی‌گرایی زمانی

به این ایده که زمان متناهی است، متناهی‌گرایی زمانی ( temporal finitism ) می‌گویند. محتوای این ایده مربوط به دوران پیشا-مدرن است، پیش از اینکه ریاضیات مفهموم بی‌نهایت را درک بکند و پیش از کیهان‌شناسی فیزیکی.

فلسفه ارسطو که در آثاری همچون «فیزیک» بازتاب یافته‌است، براین باور بود که اگرچه فضا متناهی است در پس بیرونی‌ترین بخش کره آسمان هیچ چیزی وجود ندارد، اما زمان نامتناهی است. این عقیده سبب برروز مشکلاتی برای فیلسوفان اسلامی، یهودی و مسیحی گشت که در تطابق مفهوم ابدی با بینش ابراهیمی در مورد آفرینش، ناتوان بودند.

گذشته

گذشته به حوادث و رویدادهایی اشاره دارد که مربوط به زمانی قبل از یک زمانِ مشخص هستند. این کلمه در تقابل با حال و آینده قرار می‌گیرد.

گذشته گذشته و از آنها عبرت گیر ، در حال زندگی کن ، با فکر به آینده بسوی آینده برو

تاریخ

تاریخ مفهومی انتزاعی است و ناظر به رخدادهای گذشته است .

منظور از تاریخ ، مجموعهٔ رخدادهای فرهنگی، طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و رویدادهایی است که در گذشته و در زمان و مکان زندگی انسان‌ها و در رابطه با آن‌ها رخ داده‌است. این رویدادها شامل اموری می‌شود از قبیل کردارها و دستاوردهای مادی و معنوی بشر و هرآنچه که گفته، اندیشیده و عمل کرده‌است.

تاریخ تابعی از متغیرهای گوناگون است که انسان فقط در برخی از آن‌ها نقش دارد. زمین‌شناسی و جغرافیا از متغیرهای اساسی تاریخ هستند. ضرباهنگ زایش و فرسایش کوه‌ها، پیشروی متقابل دریا و خشکی، طغیان و تغییر مسیر رودها، میزان بارش نزولات جوی و سایر عوامل طبیعی، بر تاریخ اثرگذار هستند. عوامل انسانی مانند جمعیت، مهاجرت، فناوری و حتی نژاد اثر چشمگیری بر روند فرایندهای تاریخی دارند. در شرایط طبیعی تقریباً برابر (مانند مصر و آمریکای شمالی)، نژادهای بشری، تمدن‌های بسیار متفاوتی ایجاد کرده‌اند.

انسان یگانه موجودی است که تاریخی است و در خصوص هر موجود دیگری که سخن از تاریخ می‌رود (مثل تاریخ جنگل‌ها، تاریخ آتشفشان‌ها، تاریخ زمین و ...) در واقع این انسان است که به آنها تاریخ بخشی می‌کند. هیچ موجودی غیر از انسان، تاریخ در معنای دقیق کلمه ندارد. نحوه هستی آدمی، بالذات تاریخی است.

حال

اکنون ، حال ، الآن ، اینک به معنی دوره زمانی یا لحظه فعلی است که در آن قرار داریم. اکنون، پس از زمان گذشته و قبل از آینده متحقق است و زمانیست که آناً حس شده و در آن زندگی می کنیم.

حال‌گرایی یا اصالت حال

حال‌گرایی یا اصالت حال ، دیدگاهی که نه آینده و نه گذشته وجود ندارند.

در برخی از نسخه‌های حال‌گرایی، این دیدگاه به اشیاء یا ایده‌های بی‌زمان (مانند اعداد) بسط داده می‌شود. براساس حال‌گرایی، حوادث و موجوداتی که کاملاً گذشته یا کاملاً آینده باشند اصلاً وجود ندارند. حال‌گرایی با ابدیت‌گرایی و نظریه عالم در حال رشد زمان که معتقدند که رویدادهای گذشته، مانند نبرد ملازگرد، و موجودات گذشته، مانند بوکفالوس اسب جنگی اسکندر کبیر، واقعاً وجود دارند، اگر چه نه در زمان حال.

آینده

آینده بعدی از هستی بشر است که در فراسوی لحظهٔ «حال» گسترش می‌یابد و همچون اصلی در انجام اقدامات در نظر گرفته می‌شود. این مفهوم برخورداری از طرح، اهداف، نیات، غایات و مفاهیم را برای آدمی به همراه می‌آورد. آینده مدت زمانی نا محدود پس از حال حاضر است نمی‌شود در ان زندگی کرد که ورود به آن به دلیل وجود زمان و قوانین فیزیک اجتناب ناپذیر است.

می توان گفت آینده، گذشته ای است که هنوز اتفاق نیفتاده و هر زمان که بشر توانایی خواندن گذشته ای که رخ نداده است را پیدا کند می تواند آینده را بداند و از آن باخبر شود.

ابدیت‌گرایی به رویدادهای آینده نیز بسط می‌یابد.

ادراک زمان

ادراک زمان یک زمینهٔ مطالعاتی در روانشناسی، زبان‌شناسی شناختی و علوم اعصاب است. ادراک زمان به تجربه ذهنی از زندگی اشاره دارد: زمان.

زمان برای هر شخصی به شکل فاصلهٔ بین وقایع یا طول یک اتفاق خاص مفهوم پیدا می‌کند. فاصله زمانی بین دو اتفاق پی در پی در مغز انسان با یک طول مشخص فهم می‌شود.

ادراک افراد مختلف از یک زمان ثابت می‌تواند متفاوت باشد. فهم شخص دیگر از زمان را نمی‌توان به‌طور مستقیم تجربه کرده یا درک کرد، اما می‌توان آن را مورد مطالعه و استنباط قرار داد. زمان ادراک شده توسط مغز را می‌توان تحت شرایط خاص خاصی به هم ریخت. این به هم ریختگی‌های زمانی که در برخی مطالعات علمی انجام می‌شوند به ما کمک می‌کند تا مکانیسم نحوهٔ ادراک زمان را بهتر بفهمیم.

دیدگاه‌های دوران باستان و قرون وسطا

کهن‌ترین اندیشه ثبت شده در فلسفه غربی دربارهٔ زمان، گفتاری از پتاهوتپ (سده‌های ۲۶۵۰-۲۶۰۰ پیش از میلاد) اندیشمند مصر باستان است که می‌گوید: «هنگامه‌ی برآوردن خواستی (میلی) که از پی می‌آید را از دست نده، چرا که هرز دادن زمان، نفرینی برای روح است.».

وداها، کهن‌ترین نوشته‌های فلسفه هندی و آیین هندو که پیشینهٔ آن به پایان هزاره دوم (پیش از میلاد) می‌رسد، شرحی از کیهان‌شناسی هندو می‌دهد که در آن کیهان چرخه‌های پیوسته‌ای از آفرینش، نابودی، و نوزایی را از سر می‌گذراند. چرخه‌هایی که هر کدام ۴،۳۲۰،۰۰۰ سال به درازا می‌کشد.

در اساطیر هندو، رودخانه کیهان با تصویر مقدس شیوای رقصان نمایش داده می‌شود: رقص او جهان را در مسیرش هدایت می‌کند؛ رقصش گذر زمان است.

فیلسوفان یونان باستان، کسانی چون پارمنیدس و هراکلیتوس، مطالبی دربارهٔ سرشت زمان نوشته‌اند.

اینکاها فضا و زمان را پنداره‌ای یگانه دانسته و آن را پاچا یا پاشا (در زبان کچوا: pacha و در زبان آیمارا: pacha) می‌نامیدند. بومیان ساکن در رشته کوه آند همچنان بر این باور پایدار مانده‌اند.

افلاطون

افلاطون در کتاب تیمائوس زمان را به عنوان مدت زمان حرکت تن‌های آسمانی و فضا را به عنوان جایی که چیزها به هستی در می‌آیند تعریف می‌کند.

ارسطو

بقولی ارسطو نخستین کسی است که از خود پرسید: «زمان چیست؟» و به این نتیجه رسید که زمان، یعنی سنجش تغییرات. جهان پیوسته در تغییر است و ما به شمارش این تغییرات و سنجیدنشان می‌گوییم «زمان». نظریه ارسطو این‌طور به‌نظر می‌رسد: وقتی می‌پرسیم «کِی؟»از زمان حرف می‌زنیم. «کِی برمی‌گردی؟» پاسخ به پرسش «کِی؟» به چیزی اشاره دارد که اتفاق می‌افتد. «سه روز بعد برمی‌گردم» یعنی بین رفت و برگشتم، خورشید سه بار در آسمان دور زده است؛ به همین سادگی. پس اگر هیچ چیز تغییر نکند و هیچ حرکتی نباشد، آیا گذر زمان متوقف می‌شود؟ ارسطو معتقد بود که چنین است. اگر چیزی تغییر نکند، زمان نخواهد گذشت. چون زمان شیوه‌ای است که با کمک آن، موقعیت خودمان را نسبت به تغییرات مشخص می‌کنیم؛ مثلا موقعیت خودمان نسبت به شمارش روزها. زمان، سنجش تغییرات است. اگر تغییری نباشد، زمانی در کار نیست.

ارسطو در کتاب چهارم طبیعیات (فیزیک) زمان را به عنوان شمار دگرگونی‌ها نسبت به پیش و پس از دگرگونی و مکان یک جسم را به عنوان درونی‌ترین محدودهٔ بدون حرکتی که آن جسم را در بر می‌گیرد تعریف می‌کند.

پارمنیدس

به نظر پارمنیدس، از آنجا که وقتی می‌اندیشیم دربارهٔ چیزی می‌اندیشیم، و وقتی که نامی را به کار می‌بریم، آن نام متعلق به چیزی است؛ پس لازمست که هم اندیشه و هم زبان موضوعاتی خارج از خود داشته باشند؛ و چون می‌توانیم در هر زمان که بخواهیم دربارهٔ چیزی بیندیشیم، یا از چیزی نام ببریم، پس هرچه بتواند اندیشیده شود، یا درباره‌اش سخنی گفته شود، باید در هر زمانی وجود داشته باشد. یعنی اندیشه تنها به هستی تعلق می‌گیرد و هستی نیز که در زمان نامتناهی است. در نتیجه تغییر و تغیٌر نمی‌تواند صورت بگیرد؛ زیرا که تغییر به وجود آمدن و از میان رفتن چیزهاست.

فیلون اسکندری

فیلون اسکندری گفته‌است که: «زمان زاییدهٔ جهان است، خدا جهان را خلق کرد و آن منجر به ایجاد زمان شد، همزمان با خلق جهان یا بلافاصله پس از آن».

سنت آگوستین

در کتاب یازدهم اعترافات آگوستین قدیس ، او به اندیشه‌ورزی دربارهٔ سرشت زمان پرداخته و می‌پرسد: «پس آنگاه زمان چیست؟ اگر کسی از من نپرسد، می‌دانم. و اگر بخواهم آن را برای کسی که پرسیده شرح دهم، چیزی (درباره‌اش) نمی‌دانم.» او در تعریف خود از زمان، به جای پرداختن به آنچه که زمان هست، شرح می‌دهد که زمان چه چیزی نیست.

نیچه

بازگشتِ جاودان (که با عنوان عُود جاودان نیز شناخته می‌شود) مفهومی فرضی است که بیانگر این مسئله است که هستی رجعت یافته و همچنان به رجعت یافتن‌های پیاپیِ خود به صورتی مشابه و یکسان در قالب فضا-زمان بی‌کرانه برای دفعات بی‌شمار ادامه خواهد داد. بازگشت جاودان مفهومی کاملاً فیزیکی و مادی است و شامل هیچ‌گونه تلقیِ تناسخی و ماورائی که با دخالت روح به وقوع می‌پیوندد نمی‌شود، بلکه بازگشتی است در قالب پیکرهای مادی مشابه و یکسان. نیچه برای نخستین بار به این اندیشه در قالب داستانی تمثیلی در بخش ۳۴۱ کتاب «دانش طربناک» اشاره می‌کند؛ او همچنان علاوه بر دیگر اشاراتی که به این مفهوم در آثار گوناگون خود داشته، در فصل «مشاهده و معما» از کتاب «چنین گفت زرتشت» نیز به این اندیشه بازمی‌گردد.

نیچه نه تنها قائل به این است که جهان در قالب فضا-زمانی بی‌کرانه در حال عود و بازگشت است، بلکه گمان می‌کند که اشکال گوناگونی از حوادثی که در گذشته رخ داده‌است، ممکن است در موقعیت‌هایی گوناگون بار دیگر به وقوع بپیوندد؛ از همین رو «تمامیِ ترتیباتی که پیشتر بر روی زمین وجود داشته‌است، می‌بایست هنوز هم رخ بدهد…» ؛ و با ظهور هر صورتی از یک واقعه، انتظار می‌رود که مقادیر معینی از آگاهی و معرفت که باعث بهبود شخص می‌گردد به دست آید؛ و «به این‌گونه روزی فرا خواهد رسید که مردی درست شبیه من و زنی درست شبیه مریم متولد خواهد شد – تنها با این تفاوت که امید می‌رود مغز این مرد تازه، حماقت کمتری رو در خود جای داده باشد…» .

ایساک نیوتن

به گفته نیوتن، زمان مطلق مستقل از هر درک و پیشرفت در سرعت ثابت در سراسر جهان است. بر خلاف زمان نسبی ، نیوتن معتقد بود که زمان مطلق غیرقابل شناسایی است و تنها ممکن است به صورت ریاضی درک شود. به عقیده نیوتن، انسان‌ها تنها قادر به درک زمان نسبی که همان اندازه‌گیری اشیا قابل درک در حرکت است، هستند (مانند ماه یا خورشید). از این حرکات است که گذر زمان را متوجه می‌شویم.

به گفته نیوتن، زمان و فضای مطلق به ترتیب جنبه‌های مستقل واقعیت عینی هستند: زمان مطلق، حقیقی و ریاضیاتی، به خودی خود و از طبیعت خود به‌طور مساوی و بدون در نظر گرفتن هر عامل خارجی جریان میابد و نام دیگرش «استمرار» است . زمان نسبی، آشکار و مشترک، یک اندازه‌گیری محسوس و ظاهری از استمرار با مضمون حرکت است (چه معقول و چه بی نظیر)، که معمولاً به جای زمان حقیقی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

گوتفرید لایبنیتس

گوتفرید لایبنیتس معتقد بود که فضا به جز موقعیت مکان نسبی جرم، معنی دیگری ندارد، و زمان صرفاً به معنای حرکت نسبی جرم است.

در مکانیک کلاسیک، او بر این عقیده بود که زمان و مکان نسبی اند، در حالی که نیوتون بر عقیده خودش مبنی بر مطلق بودن زمان و مکان اصرار می‌ورزید.

ارنست ماخ

نظریه‌های انتقادی ارنست ماخ درباره ی فیزیک کلاسیک و ایده‌های ثبات زمان و محیط در نظریه‌های نیوتنی , الهام‌بخش فیزیک‌دانان برنا و پر اسم و رسم قرن بیستم همچون آلبرت اینشتین بود . اینشتین مدام ماخ را یکی‌از نظریه‌‌پردازهای اولیه‌ی فلسفه‌ی نسبیت می‌دانست .

ماخ در مقاله «علم مکانیک» از ایده نیوتن در مورد فضا و زمان مطلق، به ویژه در مورد استدلالی که نیوتن به ماندگاری وجود یک سیستم مرجع مطلوب می‌پرداخت ، انتقاد کرده‌است. آنچه که به نام استدلال سطل نیوتن نامیده می‌شود.

هانس رایشنباخ

هانس رایشنباخ در کتاب «جهت زمان» گفته برای فرار از اضطراب حاصل از زمان بوده که «پارمنیدس» وجود خود را انکار می‌کند، «افلاطون» جهان مثل را در خیالات خود می‌سازد که بیرون از زمان وجود دارد و «هگل» از لحظه‌ای سخن می‌گوید که روح از بُعد زمان خارج می‌شود و خود را به تمامی می‌شناسد. برای فرار از این اضطراب، مفهوم «ابدیت» را ساخته‌ایم، جهانی عجیب خارج از زمان که دوست داریم باور کنیم خدایان یا خدا یا ارواح جاودان در آن سکونت دارند. برخورد عمیقا عاطفی ما با زمان، بیش از منطق یا خرد در ساخت مکاتب فلسفی نقش داشته است. رفتار عاطفی متضاد آن، یعنی ستایش زمان (مانند هراکلیوس یا برگسون) به همان اندازه در پیدایش فلسفه‌های بسیاری نقش داشته‌اند، اما اصلا ما را به شناخت زمان نزدیک‌تر نکرده‌اند. فیزیک کمک‌مان می‌کند تا به لایه‌های این معما نفوذ کنیم. نشان‌مان می‌دهد که ساختار زمانی جهان با ادراک ما از آن فرق دارد. امیدوارمان می‌سازد که فارغ از مهی که عواطف‌مان پدید می‌آورد، به مطالعه ذات زمان بپردازیم .

والتر ترنس استیس

استیس دار وجود را به دو ساحت تقسیم کند، یکی ساحت امور زمانی و دیگری ساحت امور بلازمان و سپس یافته‌های عقل آدمی را ناظر به ساحت امور زمانی و داده‌های دین را ناظر به ساحت امور بلازمان قلمداد کند، یعنی هر یک از این دو موضوع را در حجره‌ای بنشاند و در آن حجره حکم او را روا بداند.

کارلو رووِلی

کارلو روولی در کتاب سیر زمان می گوید : « دست نگه می‌دارم و هیچ کاری نمی‌کنم. هیچ اتفاقی نمی‌افتد. به هیچ‌چیزی فکر نمی‌کنم. به گذر زمان گوش می‌سپارم. زمان این است، مأنوس و آشنا. ما را با خود می‌برد. زمان هجوم ثانیه‌ها، ساعت‌ها و سال‌هایی است که ما را به سوی زندگانی هل می‌دهد و سپس به عدم می‌کشاند... ما همانند ماهی‌هایی که در آب زندگی می‌کنند، ساکن زمانیم. وجود ما در زمان معنی پیدا می‌کند. موسیقی باوقار زمان ما را می‌پروراند، جهان را به رویمان می‌گشاید، به دردسرمان می‌اندازد، ما را می‌ترساند و می‌آرامد. جهان با کشش زمان، آینده را پدیدار می‌کند و با سیر زمان ماهیت خود را می‌یابد. در اساطیر هندو، رودخانه کیهان با تصویر مقدس شیوای رقصان نمایش داده می‌شود: رقص او جهان را در مسیرش هدایت می‌کند؛ رقصش گذر زمان است » .

نظریه فیلیپ زیمباردو

تقسیم بندی چهارگانه زمان

1- گذشته ( past )

زیمباردو معتقد است که انسان ها می توانند با نگاه به موقعیت گذشته خود ، برآورد بهتری از وضعیت امروز خود داشته باشند . او اعتقاد دارد که آنچه که ما امروز فکر و احساس می کنیم ، ارتباط مستقیمی به این مسئله دارد که در مورد گذشته مان چگونه می اندیشیم.

از این رو ، افراد معمولا دو گروه هستند :

1- کسانی که نسبت به گذشته خود احساس غم و حسرت دارند ( past-negative )

2- کسانی که برخورد فعال را بر ساختن آینده بهتر نسبت به گذشته انتخاب می کنند ( past-positive )

2- حال ( present )

زیمباردو زمان حال را به پلی تشبیه می کند که می تواند هم زمان گذرگاهی به سوی آینده یا گذشته باشد .

انسان ها در مواجهه با زمان حال دو رویکرد دارند :

1- نگاه present-fatalist : نگاهی است که بیشتر زمان حال را از جنس سرنوشت می داند . این گونه افراد بیشتر نسبت به وقایع لحظه ای واکنش نشان می دهند و در پی گذران امور روزمره خود هستند .

2- نگاه present-hedonistic : گروهی هستند که با زمان حال لذت طلبانه و سرخوشانه برخورد می کنند . این ها بیشتر افرادی هستند که در انتخاب هایشان مهم ترین مولفه ای که در نظر می گیرند ، میزان لذت و هیجانی است که نصیبشان می شود . این افراد تمام تلاش شان را می کنند که از افراد کسل کننده دوری کنند ، مبادا در اثر معاشرت با آن ها ذره ای از حس خوب و شادی و خوشحالی شان کم شود .

این افراد یک نقطه ضعف هم دارند و آن این است که چون همیشه دوست دارند بیشترین میزان لذت و رضایت را داشته باشند ، خودکنترلی کمتری از خود نشان می دهند .

3- آینده ( future )

زیمباردو معتقد است آدم هایی که در حال زندگی می کنند ، نهایتا از رفع نیازهای فیزیکی و جسمی شان فراتر نمی روند . اما کسانی که تمایلشان به زمان آینده است ، در رویاهای ذهنی خود زندگی می کنند . آنها به تصویرسازی از آنچه که تمایل دارند می پردازند و همین آرزویی که برای بدست آوردن موفقیت های بزرگ دارند ، آنها را ناگزیر به سخت کوشی و تلاش می کند .

4- آینده متعالی ( tranascendental future )

نگاه زیمباردو به آینده ، یک بخش بسیار بلند مدت نسبت به آینده معمولی هم دارد که از آن به عنوان آینده متعالی اسم می برد . او مثال جنگ علیه ترور را می زند و معتقد است تنها با جنگیدن و نابود کردن آنها نمی توان بر آنها پیروز شد ، بلکه اتفاقا با سرمایه گذاری بلند مدت برای رشد و پرورش آنها ، باید از بروز پدیده ترور جلوگیری کرد و بر آن غلبه یافت .

عوامل چشم انداز زمانی

نظریه زیمباردو پیرامون چشم‌انداز زمانی پنج عامل را برمی‌شمرد:

 چشم‌انداز زمانی آینده‌نگر ( Future time perspective (TP) ) : این چشم‌انداز مربوط به هنگامی است که فرد معمولاً برای پاداش‌های آتی کار می‌کند، سرگرم کام‌بخشی‌ها و خوشنودی‌های تأخیری می‌شود، و اغلب با موفقیت در ارتباط است (برای مقاله اصلی بنگرید به: میشِل، ۱۹۷۰، ۱۹۷۸؛ دِ وُلدِر و لِنز، ۱۹۸۲؛ میشِل، شُدا و رُدریگِز، ۱۹۸۹؛ شُدا، میشل و پیکِ، ۱۹۹۰).

تمرکز بر آینده برای بهباشی ( بهزیستی ) و کارکرد مثبت امری بنیادین است (وِسمَن و ریکس، ۱۹۶۶؛ کانا و کانا، ۱۹۸۳؛ کازاکینا، ۱۹۹۹؛ سندی و ییگِر، ۲۰۰۱).

بُهارْت (۱۹۹۳) بر این باور است که توانایی آینده‌محوری انسان‌ها برای پیشرفت آنها ضروری است؛ زیرا امکان احساس عامل بودن، مسئولیت‌پذیری و انتخاب را برای او فراهم می‌آورد. همچنین چشم‌انداز زمانی آینده‌نگر و به‌ویژه، داشتنِ اهداف بلند مدت، تقریباً با همه جنبه‌های بهباشی، به‌ویژه، معناداری زندگی، خودکارآمدی اجتماعی و واقع‌گرایی/ایستادگی و پشتکار همبستگی مثبتی دارد (زِلِسکی و دیگران، ۲۰۰۱).

 چشم‌انداز زمانی لذت‌‌گرایانه حال‌نگر ( Present hedonistic TP ) : این چشم‌انداز مربوط به هنگامی‌ست که افراد علاقه‌ اندکی به پیامد کنش‌هایشان نشان می‌دهند. رفتارهای آنها از سوی نیازهای بدنی، هیجان‌ها، محرک‌های موقعیتی نیرومند، و درون‌داد اجتماعی تعیین می‌شود. این چشم‌انداز زمانی در خطرِ تن‌ دادن به وسوسه‌ها، اعتیادها، حادثه و آسیب، ناکامی در تحصیل و حرفه است.

 چشم‌انداز زمانی جبری‌نگر حال‌نگر ( Present fatalistic TP ) : این چشم‌انداز هنگامی است که فرد به طور منحصر به‌فردی ناامید است، با این عقیده که نیروهای بیرونی (برای نمونه، نیروهای معنوی، یا حکومتی) زندگی آدمی را کنترل می‌کنند.

 چشم‌انداز مثبت‌نگرِ گذشته‌‌نگر ( Past positive TP ) : این چشم‌انداز هنگامی است که ما نگرشی شورانگیر و مهرآمیز، لذت‌بخش، احساساتی و اغلب دلتنگ نسبت به گذشته خودمان داشته باشیم. در این نگرش ما پیوند با خانواده و دوستان را مستحکم نگاه‌ می‌داریم، سنت‌ها و تاریخ [گذشته خانوادگی] را ادامه می‌دهیم، و پیوستگی خود را در گذشت زمان حفظ می‌کنیم. وانگهی، چشم‌انداز مثبت‌نگر گذشته‌‌نگر با سطوح بالاتر معنا و رضایت از زندگی هم‌پیوند بوده است (فُرت و اِستِگِر، ۲۰۰۵).

 چشم‌انداز منفی‌نگرِ گذشته‌نگر ( Past negative TP ) : این چشم‌انداز مربوط به هنگامی است که فرد بر تجربه‌های شخصی پیشین، که تجربیاتی آزارنده و تنفربرانگیزاند، متمرکز می‌شود.

چشم‌انداز زمانی متوازن

ایده‌آلِ مورد نظر محققان اتخاذِ یک چشم‌انداز زمانی متوازن است که با اتکای بر اقتضای موقعیت و نیازها و ارزش‌های فرد، مؤلفه‌های گذشته، حال و آینده را به هم می‌آمیزد و به‌طور قابل انعطافی آنها را به‌ خدمت می‌گیرد (زیمباردو، ۲۰۰۲: ۶۲). افرادی که چشم‌انداز زمانی متوازنی دارند می‌توانند متناسب با موقعیتی که در آن قرار می‌گیرند کنش موقت مناسبی انجام دهند.

در این‌باره بیاندیشید که... بکوشید نیمرخ چشم‌انداز زمانی خود را بفهمید و آن را مورد ارزیابی قرار دهید که آیا چشم‌انداز غالب زمانی‌ای که دارید به‌خوبی به شما خدمت می‌کند؟ به یادآرید که چشم‌انداز زمانی آینده‌نگر همه پاسخ‌ها را در خود ندارد. مطمئن شوید که حواستان به چشم‌انداز زمانی منفی‌نگرِ گذشته‌نگر هست. بکوشید که بر رشد چشم‌انداز زمانی متوازن در خودتان کار کنید.

زمان و سلامتی

هیجانات با زمان حال سر و کار دارند و تفکر با آینده . برخی از هیجانات ما از قبیل ترس و اضطراب ، تمرکز ما را نسبت به زمان حال چند برابر می کنند . در حالی که به عنوان مثال افرادی که دچار افسردگی هستند ، مدام در گذشته سیر می کنند و تصورشان این است که با مرور مداوم گذشته می توانند درد شان را التیام بدهند . اما این تمرکز وسواس گونه بر گذشته تنها ما را از فکر کردن به آینده باز می دارد .

زمان و پول

بسته به اینکه به کدام زمان گرایش بیشتری داریم ، رفتار ما با پول هایی که بدست می آوریم تفاوت دارد .

1- می توان گفت افراد گذشته گرا تمایل به حفظ و ذخیره پول دارند .

2- افرادی که به زمان حال با رویکرد روز مرگی گرایش دارند به پول به عنوان موضوعی بی اهمیت نگاه می کنند .

3- کسانی که به حال با رویکرد لذت محور نگاه می کنند از پول برای ایجاد تفریح و سرخوشی هر چه بیشتر استفاده می کنند .

4- افرادی که به آینده توجه دارند آنهایی هستند که نسبت به پول ، نگاه بلند مدت تری دارند . به همین جهت بیشتر این افراد ، کسانی هستند که بخشی از دارایی خود را یا می بخشند یا برای پروژه هایی که در آینده به بار می نشیند صرف می کنند .

البته باید گفت که برخی شرایط محیطی نیز بر رویکرد انسان در این خصوص تاثیر دارد . افراد جوان ، آینده نگرتر هستند . هر چقدر انسان ها احساس کنند آینده محدودتر است ، اکثرا ً نگاهشان بیشتر به زمان حال گرایش پیدا می کند . شاید به همین خاطر باشد که افراد مسن یا کسانی که به پایان عمرشان نزدیک هستند ، تلاش می کنند تا بیشترین استفاده را از زمان خود ببرند و کارهایی را انجام دهند که در لحظه بیشترین احساس خوب را نصیبشان می کند .

زمان و عشق

زیمباردو معتقد است که تجربه انسان ها از عشق و شادی در کنار هم ، ارتباط مستقیمی با درک آنها از زمان دارد .

زوج هایی که درکشان از زمان باهم تفاوت دارد بیشتر در معرض سوء تفاهم یا مشکلات ارتباطی هستند . فرض کنیم که یک زن و شوهر باهم مشغول دعوا هستند ، هریک از آنها می تواند با توجه به نگرشش نسبت به زمان ، نوع رفتارش را تعیین کند .

زمان ، سیاست و اشتغال

یکی از ویژگی های رهبران بزرگ چه در حوزه سیاست ، چه در حوزه اشتغال ، داشتن قدرت تغییر نگاهشان نسبت به زمان است . آنها قادرند در لحظه بر زمان حال تمرکز کامل کرده و مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهند . سپس از این انرژی ایجاد شده در دیگران ، در خدمت اهداف آینده ای که از پیش ترسیم کرده اند استفاده کنند .

افراد آینده نگر در این حوزه ها از دو نظر موفق هستند :

1- نوع تفکر آنها ، به آنان آموخته است تا نگاه علت و معلولی به پدیده ها داشته باشند ، توانایی آن ها را در استفاده از شانس های غیر منتظره بسیار بیشتر کرده است .

2- در مواجهه با شرایط خاص و غیر قابل پیش بینی ، چون از قبل دارای برنامه و هدف بودند ، در دام نمی افتند و فعالانه برخورد می کنند .

هانری برگسن ( آنری برگسون )

هانری برگسن از فیلسوفان برجسته قرن بیستم اروپا است. برگسن که در آغاز به شدت تحت تأثیر فلسفه تحولی اسپنسر بود، پس از مدتی دریافت که این فلسفه در توجیه تکامل موجودات ناتوان است و پس از تأمل فراوان به این نتیجه رسید که علت این ناتوانی در برداشتی است که اسپنسر از مفهوم زمان دارد. برداشت اسپنسر از مفهوم زمان همان چیزی بود که در مکانیک و نجوم رواج داشت.

برگسن دریافت که آنچه فیلسوفان و دانشمندان فیزیک و ریاضییات از زمان می فهمند بر فضا قابل انطباق است. اوصافی چون کمیت، قابلیت انقسام، و قابلیت اندازه گیری که آنها برای زمان بر می شمردند، به کلی از ساخت زمان حقیقی که برگسن آن را " دیرند ( استمرار ) " می نامید به دور است. آنچه برگسن از زمان حقیقی یا دیرند می فهمید به توالی خاصی از حالات وجدان برمی گشت و اصلاً امری نبود که مستقل از انسان و ناظر خودآگاه معنا داشته باشد.

دیرند ( استمرار ) در نظر هنری برگسون به معنی خاصی به کار رفته‌است. مقصود برگسون از آن زمان نفسانی یا زمان درونی است.

برگسن برای ارائه تصویر دقیقی از دیرند، تحلیلی از معنای عدد و فضا ارائه داد تا نشان دهد که زمان حقیقی هیچ نسبتی با عدد قابل شمارش و فضای قابل انقسام ندارد. متدولوژی برگسن برای تحقیق در این مسأله درون بینی یا شهود است.

از این رو برگسن با دریافت بی واسطه وجدان در می یابد که دیرند ناب یا زمان حقیقی عبارت است از توالی دگرگونی های کیفی، درهم ذوب شده، درهم نفوذ کرده، بدون حد و مرز دقیقی از هم، بدون هیچ میلی به بیرون شدن از هم و بی هیچ ارتباط و نسبتی با عدد. اما اینکه چرا ما نمی توانیم زمان غیرقابل اندازه گیری را تصور کنیم به علت مأنوس بودن با فضا و بلکه غوطه ور بودن در فضا است والا زمان حقیقی یا دیرند قابل اندازه گیری نیست. در واقع آن چیزی را که می شماریم و اندازه می گیریم لحظات زمان نیست، بلکه تعداد همزمانی ها است.

ویلیام جی. فریدمن

ویلیام جی. فریدمن (۱۹۹۳) نیز تقابل دو نظریه را برای درک زمان مطرح کرد:

  • مدل دوام حافظه زمانی: این مدل نوعی ردیابی دوام حافظه در طول زمان است که با استفاده از آن می‌توان عمر یک خاطره را (و به تبع آن دریافتن اینکه دقیقاً چه مدت این رویداد به یاد آورده شده) با توجه به دوام ردپای آن دریافت و با این واقعیت که خاطرات رویدادهای تازه‌تر می‌تواند سریع‌تر از خاطرات دیرپا محو شوند، درگیر شد.
  • مدل استنتاج که پیشنهاد می‌دهد زمان یک رویداد از اطلاعات مربوط به رابطه بین رویداد مورد پرسش و دیگر رویدادهایی که تاریخ یا زمان‌شان شناخته شده‌است، منتج می‌شوند.

نظریه رولومی

در نظریه رولو می ، وحدت اساسی فرد و محیط با واژه آلمانی Dasein به معنی وجود داشتن در دنیا بیان می‌شود. بودن-در-دنیا نیز برای این واژه به کار می‌رود که نشان‌دهنده یکی بودن ذهن (subject) و عین (object) است. یعنی انسان و دنیا، یکی هستند. افراد سه شکل همزمان بودن-در-دنیا را تجربه می‌کنند:

  • محیط پیرامون (Umwelt): محیط پیرامون، دنیای اشیا و اوضاع و احوال است. حتی اگر افراد آگاهی نداشته باشند، این محیط وجود خواهد داشت. این دنیای طبیعی و قانون طبیعی است و سائق‌های زیستی مانند گرسنگی و خواب و پدیده‌های طبیعی مانند تولد و مرگ را شامل می‌شود.
  • روابط با دیگران (Mitwelt): ما در این دنیا با مردم نیز زندگی می‌کنیم. ما باید با آدم‌ها به عنوان انسان و نه شی، رابطه برقرار کنیم. اگر با آدم‌ها به مانند اشیا برخورد کنیم، در این صورت فقط در همان Umwelt زندگی خواهیم کرد.
  • روابط با خود (Eigenwelt): از نظر رولو می، این دنیایی است که بسیاری از نظریه پردازان شخصیت آن را کاوش نمی‌کنند. زندگی کردن در این دنیا، به معنی آگاه بودن از خویشتن به عنوان انسان و پی بردن به این موضوع است که وقتی با دنیای اشیا و دنیای افراد ارتباط برقرار می‌کنیم، کیستیم.

افراد سالم به طور همزمان در هر سه دنیا زندگی می‌کنند. آن‌ها با دنیای طبیعی، سازگار می‌شوند؛ با دیگران به عنوان انسان رابطه برقرار می‌کنند و از معنی تمام این تجربیات، آگاهی عمیق دارند.

اغلب افرادی که در جوامع مدرن زندگی می‌کنند، از احساس انزوا و بیگانکی رنج می‌برند. این افراد دچار اضطراب و ناامیدی می‌شوند. بیماری زمان ما، بیگانگی است و در سه زمینه آشکار می‌شود:

۱) جدایی از طبیعت

۲) فقدان روابط میان فردی معنا‌دار

۳) بیگانگی با خود اصیل

مارتین هایدگر

اثر فلسفی «هستی و زمان» نوشته مارتین هایدگر به هنگام نخستین انتشار آن با استقبالی بی‌نظیر روبرو شد و درطول سالیان تاثیری انکارناپذیر بر جریان‌های فکری گذارد.

انگیزه نوشتن «هستی و زمان»، طرح این پرسش و هدف آن، شرح این پرسش در افق زمان است. با تعیین تفاوت این پرسش، آن‌گونه که هایدگر مطرح می‌کند، و آن‌چه در سنتِ فلسفی از افلاطون به این سو، به‌ویژه در نزد ارسطو تعریف می‌شود، با تمایز میان این تعاریف، یکی از مفهوم‌های کلیدی فلسفه هایدگر را مطرح کرده‌ایم. تمایز آنچه در سنتِ فلسفی چون هستی مطرح می‌شود و آنچه هایدگر در «هستی و زمان» می‌گوید را در زبان آلمانی "Ontologische Differenz" می‌نامند.

راهکار «هستی و زمان» از نظر هایدگر از آن‌رو ناکافی است که وجه تاریخیِ بروز حقیقتِ هستی را نادیده می‌گذارد. با وقوف به این کمبود، هایدگر پس از «هستی و زمان» راه دیگری را جهت پرسش هستی پیش می‌گیرد.

از آنجا که فهم آثار هایدگر بدون درک مفاهیمی که در «هستی و زمان» برای نخستین بار تبیین و سپس پخته‌تر و صیقل‌یافته‌تر شدند، ناممکن است، می‌توان با توضیح برخی از اصطلاحات کانونی و ظاهراً ناهنجار آن، به آنها نزدیک شد. از جمله مفاهیم کلیدی «هستی و زمان» می‌توان نام برد از: دازاین (Das Dasein)، تمایز میان موجودات (هست‌ها) (Das Seiende) و هستی (Das Sein) یعنی "Ontologische Differenz" که در زبان فارسی به تمایز هستی‌شناسی و یا فرق هستی‌شناختی ترجمه شده است و حقیقت یا ناپوشیدگی، «آلثیا» (ἀλήθεια)، آن‌گونه که هایدگر می‌فهمد.

کلیدواژه‌ی «دازاین» را باید به‌رغم تطابق آن با مفهوم انسان، به شکلی دیگر تعریف کرد. زیرا «دازاین» نه واژه‌ای دال بر بودنِ آدمی،‌ بلکه بر شیوه‌ی بودن اوست. به‌زعم هایدگر، هر آن بخواهیم شیوه‌ی بودن انسان در جهان را بررسیم، نخست با درک نسبی او از هستی و جهان و سپس با فهم او از این دو روبرو می‌شویم. هر دوی این مختصات را می‌توان از طریق تعیین مناسبات او با جهانِ پیرامونی سنجید. این مناسبات شامل کلیه‌ی ارتباطات او، اعم از با دیگران یا با محیط او می‌شود. برای بیان این چگونگی، هایدگر ترکیب «درجهان‌بودگی» را به‌کار می‌برد. ساختار این ترکیب دارای استخوان‌بندی ظریف‌تری است با اجزای سه گانه‌ی «وجد و حال» (پیشنهاد پرویز ضیاء شهابی) «فهم» و «گفتار» که هایدگر آنها را «اگزیستانسیال» می‌نامد. ترکیب «درجهان‌بودگی» با اگزیستانسیال‌های سه گانه‌ی «وجد و حال» که بر درک نسبی انسان دلالت می‌کند و «فهم» و «گفتار»، درک دیگری از مفهوم «جهان» و «من» را (برخلاف تعریف جهان نزد دکارت به عنوان res extensa) در خود مستتر دارد. بدین معنا، «جهان» و «من» مفاهیمی ازپیش‌تعیین‌شده نیستند، بلکه مفاهیمی هستند که ما در طرحی استعلایی به آنها می‌رسیم. پیش‌شرط و بنیان این طرح‌افکنی استعلایی، آزادی ست. فرارویی جهان و من نه تنها از کانال آزادی، بلکه خود، بنیان آزادیِ انسان را قوام می‌بخشد. این معنای نوین از آزادی، شالوده همه مفاهیم روزمره "آزادی از" و "آزادی برای" چیزی است.

دازاین، آن‌طور که هایدگر مد نظر دارد، نه برچسبی برای معنای متداول از انسان، بلکه مجموعه‌ا‌ی است یکپارچه‌ از «اگزیستانسیال‌های» سه گانه. به گفته او، تنها با در نظر گرفتن این یکپارچگی و تمامیت این ساختار می‌توان به تعریفی از «من» و «جهان» رسید و نه آن‌طور که دکارت در جمله معروف‌اش «می‌اندیشم، پس هستم» می‌گوید. (بنگرید به «هستی و زمان»، بند ۳۹ و ۴۶).

مفهوم جهان نه بر منوال تعبیر غالب، متافیزیکی و علمی، مکانی است که انسان در آن زندگی می‌کند، بلکه مجموعه‌ی حوزه‌هایی است که انسان در تار و پود روابط و نسبت‌های آن، فهمی از هستیِ خود می‌یابد. در مفهوم متافیزیکی و معمول، «جهان» به جا و یا ظرفی تعبیر می‌شود، بسته به تصور ما، بزرگ یا کوچک. مثلا به‌زعم فیزیکدانی مانند هاوکینز، جهان شامل کهکشان‌های ناشناخته و حفره سیاه نیز می‌شود. اما از منظر طرح‌افکنی «دازاین» نزد هایدگر، این مفهوم برای تعریف مجموعه‌ای از حوزه‌هایی به کار گرفته می‌شود که انسان در ساختار و نسبت‌های آن زندگی خود را سپری می‌کند. این ساختار نه تنها بُعدی مکانی دارد که دارای بُعد تاریخی (زمانی) نیز می‌شود. از همین روست که هایدگر درک متافیزیکی و علمی از جهان را درکی ناقص می‌خواند زیرا که آنها جهان را به مثابه یک مکان یا مجموعه همه مکان‌های ممکن تعریف می‌کنند. در صورتی که "جهانِ من" تشکیل شده است از دوستانم و محل کارم و مجموعه ارتباطاتم و حتی تخیلاتم، و البته تاریخ، که از طریق فرهنگ، به‌ویژه زبان، به من انتقال داده شده است، و نه مجموعه‌ی فرضی همه جاهای ممکن.

دازاین (Dasein) واژه‌ای آلمانی است که به «آن‌جا بودن» یا «آن‌جا هستی» ترجمه شده‌است. این واژه در فارسی در بیشتر موارد ترجمه نمی‌شود و به همان صورت دازاین آورده می‌شود. این واژه در انگلیسی هم اغلب «Existence» ترجمه شده‌است.

دازاین یک مفهوم اساسی در فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم” مارتین هایدگر” به خصوص در کتاب معروف وی، هستی و زمان می‌باشد.

هایدگر عبارت دازاین را برای اشاره به تجربهٔ «بودن» که مختص به انسان است استفاده می‌کرد. بدین معنی که دازاین یک شکل از بودن می‌باشد که از مسائلی همچون «شخص»، «مرگ» و معضل یا پارادوکس «زندگی در ارتباط با دیگر انسان‌ها درحالی که در نهایت با خود تنها می‌باشد»، آگاه است و باید با آن‌ها مواجه شود.

قسمتی از متنِ کتابِ «بررسی روشنگرانهِ اندیشه‌هایِ هایدگر » اثر والتر بیمل:

«مراد از دازاین نحوهِ وجودی خودِ ماست. ما همواره غوطه‌ور در دریافتی از وجود هستیم که مُختصِّ هستیِ خودِ ماست. به نظر می‌رسد که سخن‌گفتن دربارهِ دازاین یعنی دربارهِ خودمان بسیار آسان است؛ امّا این تصوّر توهّمی بیش نیست، و باید گفته شود که برعکس، ما همواره اسیرِ وسوسهِ فهمِ خویش بر اساسِ الگوهایِ برگرفته از موجوداتی هستیم که پیوسته با آن‌ها در ارتباط هستیم، و آن‌ها عالمِ ما را تشکیل می‌دهند. بی‌آن‌که دریابیم، با آن‌ها بسیار متفاوتیم. اوصافِ موجوداتِ غیرِ انسان از طریقِ ایجادِ پاره‌ای نمونه‌ها و الگوها برایِ فهم، ما را فریب می‌دهند تا خویش را بر اساسِ همین نمونه‌ها و الگوها درک کنیم. آدمی از آن‌چه با آن سروکار دارد، بیش از خودش آگاه است.»

نظريه نسبیت انیشتن

تئوری نسبیت خاص یکی از دو تئوری مهم فیزیک مدرن است که انیشتین با ارائه آن در سال 1905 برداشت ما را از فضا، زمان ماده و انرژی به طور اساسی تغییر داد. به زبانی ساده، این تئوری عبارتست از علم مکانیک جدید که جایگزین مکانیک نیوتونی شده است و اشیاء مادی، حرکت و نور را بررسی می کند.

برخلاف مکانیک نیوتونی که به فضا و زمان به عنوان کمیت های مستقل و مطلق می نگرد، در تئوری نسبیت فضا و زمان به هم پیوسته اند و یک چارچوب یا یک محیط پیوستة چهار بعدی به نام "فضا- زمان" را تشکیل می دهند. دیگر اصطلاحاتی مانند گذشته، حال و آینده مفاهیم عادی خود را از دست می دهند چرا که تئوری نسبیت خاص نشان می دهد که ناظرهای مختلف برداشت های مختلفی از زمان وقوع یک اتفاق مشخص دارند و بسته به سرعت حرکت ناظرها نسبت به همدیگر، آنچه برای فردی در گذشته اتفاق افتاده برای فرد دیگر در آینده یا حال اتفاق می افتد. همچنین، موضوع همزمانی اتفاقات دیگر چندان معنی دار نیست چرا که اگر من و شما یک اتفاق مشخص را شاهد باشیم و به فرض من نسبت به شما با سرعت بالایی حرکت کنم دیگر آن اتفاق را همزمان درک نخواهیم کرد. نکته بسیار مهم تر اینکه تئوری نسبیت ناظر را هم وارد بحث می کند.

برخلاف دیدگاه مکانیکی که جهان را ماشینی تعبیر می کند که مستقل از وجود ناظر به کارش ادامه می دهد، در تئوری نسبیت خاص ناظر قسمتی از رویداد است. همانگونه که بعداً خواهیم دید این موضوع اثرات عمیقی بر فلسفه و برداشت ما از جهان گذاشته است.
نوآوری دیگر انیشتین در تئوری نسبیت خاص ارتباط دادن ماده به انرژی است.

معادله مشهور انیشتین 2E = mc دست آورد همین تئوری است. طبق این معادله، ماده همان انرژی و انرژی همان ماده است. به عبارت دیگر، در فیزیک کلاسیک ذرات انهدام ناپذیر فرض می شوند ولی در تئوری نسبیت ذرات را می توان به انرژی خالص تبدیل نمود و بعکس. یعنی انرژی را هم می توان به ماده تبدیل کرد. نیروگاه هسته ای و بمب اتمی براساس همین معادلة بسیار ساده انرژی ماده را آزاد می کنند.

همانطور که اشاره شد، به دنبال تئوری نسبیت خاص که حرکت اجسام را در سرعت های ثابت نسبت به همدیگر مورد مطالعه قرار می دهد، تئوری نسبیت عام به عنوان تئوری کامل تر ارائه گردید که می تواند حرکت اجسامی را که نسبت به هم سرعت های متغیری در زمان دارند بررسی نماید.

شاید لازم به توضیح نباشد که تئوری اول انیشتین حالت خاص تئوری دوم وی است. می دانیم که تغییر سرعت در زمان به معنی حرکت شتابدار است و به هر جسمی با حرکت شتابدار نیرویی برابر حاصلضرب جرم آن جسم در شتابش وارد می شود. بنابراین، آشکار است که تئوری نسبیت عام به بررسی نیروها (خصوصاً نیروی جاذبه) می پردازد. همچنین، این تئوری اثر ماده (یا انرژی) را بر روی ساختار فضا - زمان (و برعکس) بررسی می کند و به عنوان نمونه نشان می دهد که حضور ماده در هر نقطه ای از فضا موجب انحنای فضا (و زمان) در آن نقطه می شود. معلوم است که انحنای فضا نیز به نوبه خود موجب تغییر مسیر حرکت اجسامی خواهد شد که از نزدیکی همدیگر می گذرند.

مفاهیم فضا و زمان قبل از پیشرفت نسبیت خاص جدا بررسی می‌شدند که نسبیت خاص این دو را به هم مرتبط کرد و نشان داد که هر دو به حرکت دستگاه لخت وابستگی دارد. در نظریهٔ انیشتین ایدهٔ فضا و زمان مطلق با مفهوم فضا-زمان در نسبیت خاص و فضازمان خمیده در نسبیت عام جایگزین شدند.

همزمان بودن مطلق به همخوانی وقایع در زمان، در مکان‌های مختلف در فضا به نحوی که در همه دستگاه‌های لخت توافق شده‌است، اشاره دارد. نظریه نسبیت هیچ مفهومی از زمان مطلق ندارد چون نسبیت همزمانی است. یک رویداد که به‌طور همزمان با رویداد دیگری در دستگاه لخت رخ می‌دهد ممکن است در گذشته یا آینده ای متفاوت از آن رخداد در دستگاه لختی متفاوت باشد که همزمان بودن مطلق را نفی می‌کند.

اتساع زمان

اتساع زمان یکی از مفاهیم فیزیکی مربوط به نظریهٔ نسبیت خاص آلبرت اینشتین هست که مبنی بر پایهٔ نسبیت این گونه بیان می‌شود که از دید دو ناظر با سرعت متفاوت، گذر زمان متفاوت بررسی می‌شود. در مثال آزمایشی ساده: یکی با دو سرعت نزدیک به سرعت نور و سرعتی کمتر از سرعت نور (به‌طوری‌که دو بردار سرعت با هم زاویهٔ غیر از ۱۸۰ و صفر درجه بسازند «برای احساس بهتر پدیده اتساع») فرض می‌شود و ناظر دوم ساکن فرض می‌شود. به‌طور کلی هرچه با سرعت بیشتری حرکت کنیم، زمان کندتر می‌گذرد و این دو رابطهٔ معکوس دارند.

در چهارچوب ناظر در حال حرکت، چنان‌چه فردی ساعتی را همراه خود داشته باشد و در حال حرکت باشد زمان نشان داده شده توسط آن ساعت، به نظر می‌رسد که کند شده‌است و فردی که آن ساعت را حمل می‌کند دچار انقباض طول در مسیر حرکت خود می‌شود.

انواع اتساع زمان

در نظریه نسبت خاص انیشتن نمونه از اتساع زمان بررسی شده‌است :

1- در نسبیت خاص، ساعت‌هایی که نسبت به یک فرد مشاهده‌کننده اندازه‌گیری می‌شوند به کندی کار می‌کنند. برای نمونه اگر دو جسم داشته باشیم که یکی از آن‌ها جسم ۱ است و دیگری جسم ۲ و جسم اول با سرعت بیشتری نسبت به جسم دوم حرکت کند در این حالت گفته می‌شود که زمان برای جسم اول به‌طور محسوسی کند می‌شود. چنانچه این توسط ساعت اندازه‌گیری شود عقربه‌های ساعت در حالت اول به کندی کار می‌کنند. درنسبیت عام ساعت برای جسمی کند کار می‌کند که نزدیک نیروی گرانشی قوی مانند یک سیاره قرار گرفته‌است.

2- زمانی که جرمی با سرعت نور از یک جرم ساکن دور می شود ، زمان طی شده برای حالت ساکن در مقایسه با زمان طی شده برای حالت حرکت زمان بیشتری را نشان می دهد .

در زندگی عادی، جایی که با سرعتی بسیار اندک نسبت به سرعت نور حرکت می‌شود نمی‌توان اتساع زمان را مشاهده کرد اما در سرعت‌های بالا (نزدیک به سرعت نور) پدیده اتساع زمان را می‌شود یافت.

نسبیت عام

نسبیت خاص زمان مطلق را حذف می‌کند (گرچه گودل و دیگران احتمال می‌دهند زمان مطلق برای بعضی از انواع نسبیت عام معتبر باشد) و نسبیت عام، محدوده فیزیکی فضا و زمان مطلق را از طریق مفهوم ژئودزیک کاهش می‌دهد. به نظر می‌رسد فضایی مطلق در رابطه با ستاره‌های دور وجود داشته باشد، زیرا ژئودزی‌های محلی در نهایت اطلاعات را از این ستاره‌ها استخراج می‌کنند اما این الزامی نیست تا فضای مطلق را با توجه به فیزیک سیستم مورد بررسی قرار دهد، زیرا ژئودزی‌های محلی برای توصیف فضای خود کافی هستند.

در نسبیت عام فرض می‌شود که فضا-زمان با حضور ماده (انرژی) خمیده می‌شود. این خمیدگی توسط تنسور ریمان بیان می‌شود. در نسبیت خاص تنسور ریمان متحد با صفر است و این اتحاد با صفر تعبیر می‌شود به این که فضا-زمان مینکوفسکی مسطح (تخت) است. مفاهیم بازه‌های زمان‌مانند، نورمانند و مکان‌مانند که قبلاً بحث شد در نسبیت خاص به‌طور مشابه می‌تواند در دسته‌بندی خم‌های تک‌بُعدی در فضا-زمان خمیده استفاده شوند. یک خم زمان‌مانند، آنی است که بر روی آن فاصلهٔ میان هر دو رویدادِ بینهایت به هم نزدیک بر روی خم، خود زمان‌مانند باشد. مشابه همین تعریف برای دو حالت مکان‌مانند و نورمانند قابل تعمیم است. به بیان فنی‌تر سه نوع خم یاد شده معمولاً بر حسب اینکه بردار مماس بر خم در هر نقطه از خم، نورمانند یا مکان‌مانند یا زمان‌مانند باشد تعریف می‌شود. خط جهانی هر شیء کندتر از نور همواره یک خم زمان‌مانند است.

نسبیت همزمانی

بر پایهٔ نظریه نسبیت خاص هر نقطه‌ای در پهنه کیهان می‌تواند در بر دارندهٔ رویدادهای ویژه و جداگانه‌ای باشد که برسازندهٔ لحظه اکنونش هستند. در قضیه ریجیک - پوتنام از همین نهاده بهره گرفته شد تا نشان داده شود نظریه نسبیت کیهان فروبسته‌ای را پیش‌بینی می‌کند که رویدادهایش در میان بعدهای چهارگانه بر جای مانده و از آن فراتر نمی‌روند.

پیکان زمان

پیکان زمان ( Arrow of Time, or Time's Arrow ) مفهومی است که در سال ۱۹۲۷ توسط اخترشناس بریتانیایی آرتور استنلی ادینگتون مطرح گشت. این مفهوم بر مبنای عدم تقارن زمان، گفته می‌شود و نشان‌دهندهٔ آن‌ست که زمان یک جهت مرجح دارد. این جهت را با مطالعه بر روی ساختار اتم‌ها و مولکول‌ها و اجسام می‌توان به دست آورد.

در سیستم‌های میکروسکوپی بیشتر تقارن زمان برقرار است، در حالی‌که در سیستم‌های ماکروسکوپی تقارن زمان نقض شده و زمان یک جهت ارجح دارد.

به عبارت دیگر، اعتقاد بر این است که فرآیندهای فیزیکی در سطح میکروسکوپی به طور کامل یا عمدتاً متقارن زمانی (time-symmetric) هستند: اگر جهت زمان برعکس شود، گزاره‌های نظری که آن‌ها را توصیف می‌کنند صادق می‌مانند. حال آنکه در سطح کلانِ ماکروسکوپی اغلب به نظر می‌رسد که اینطور نیست: یک جهت (یا جریان) آشکار زمان وجود دارد.

در نظریه کلاسیک نسبیت عام کسی نمی‌تواند چگونگی آغاز کیهان را پیش‌بینی کند، زیرا تمام قوانین شناخته شده علم فیزیک در اثر تکینگی انفجار بزرگ از هم فرو می‌باشد. این نظر منجر به پیکانهای کیهانی ، ترمودینامیکی کاملا مشخصی از زمان می‌شود که ما شاهد آن هستیم. همچنین کیهان می‌توانست در حالتی بسیار نامنظم و ناهموار آغاز شده باشد.
در چنین صورتی بی‌نظمی‌ کیهانی ، در حد کمال بوده است و دیگر با گذشت زمان بی‌نظمی ‌آن نمی‌توانسته است، افزایش یابد. آنگاه بایستی کیهان در همین وضع و حالت ثابت باقی بماند که نتیجه آن عدم وجود پیکان ترمودینامیک کاملا مشخص از زمان است و یا باید بی‌نظمی ‌آن رو به کاهش می‌گذاشت که در این صورت پیکان ترمودینامیک زمان مخالف سوی پیکان کیهان‌شناسی آن می‌شد. هیچ یک از این دو مورد با آنچه که ما مشاهده می‌کنیم، مطابقت ندارد.

انواع پیکان زمان :

  • پیکان ترمودینامیک زمان: قانون پیکان ترمودینامیک گویای آن است که پیوسته در هر سیستم بسته ، مقدار بی‌نظمی ‌یا آنتروپی نسبت به زمان افزایش می‌یابد. به عبارت دیگر ، این شکل حالت مشکلی از قانون مورفی (فیزیکدانان آفریقایی) می‌باشد، که می‌گوید: اشیا همیشه تمایل به کجروی دارند! لیوان سالمی‌ که بر روی میز قرار گرفته است، نمایانگر حالتی از نظم نمایی است، ولی لیوان شکسته‌ای که بر روی کف زمین پراکنده شده است، نمودار حالتی از بی‌‌نظمی ‌است. انسان می‌تواند به آسانی از حالت لیوانی که در گذشته بر روی میز قرار داشته است، به حالت لیوانی شکسته در آینده بر کف زمین قرار دارد برود، ولی نمی‌تواند به طریق دیگری عمل کند. پس افزایش بی‌نظمی‌ یا آنتروپی نسبت به زمان ، مثالی است از آنچه که پیکان زمان نامیده می‌شود و چیزی است که گذشته را از آینده متمایز ساخته و جهشی به زمان می‌دهد.
  • پیکان روانشناسی زمان: پیکان روانشناسی زمان ، آن سویی است که ما گذشت زمان را در آن احساس می‌کنیم و جهتی است که در راستای آن گذشته را به یاد می‌آوریم، نه آینده را. ادراک ذهنی ما از راستای پیکان روانشناسی زمان بوسیله پیکان ترمودینامیک آن در اندرون مغز ما معین می‌شود.
  • پیکان کیهان‌شناسی زمان: دسته سوم پیکان کیهان شناسی زمان است و آن جهتی از زمان است که کیهان در آن جهت ، به جای انقباض در حال انبساط است.

زمان موهومی‌

هنگامی ‌که انسان کوشید تا جاذبه گرانش را با مکانیک کوانتومی یکی کند، می‌بایست نظریه موهومی ‌را نیز در آن دخالت می‌داد. زمان موهومی‌ راستا و جهتهای قابل‌تشخیص در فضا را ندارد. اگر کسی بتواند بر حسب زمان موهومی ‌به سمت شمال برود، الزاما باید بتواند به عقب برگشته و از جنوب سر در آورد. به همین نحو ، اگر کسی بر حسب زمان موهومی‌ بتواند به سمت جلو برود، الزاما باید بتواند عقبگرد کرده و بسوی عقب برود. از سوی دیگر ، همانطور که همه می‌دانیم زمان حقیقی بین سمتهای جلو و عقب ، اختلاف فاحشی دارد. این اختلاف بین گذشته و آینده از کجا بوجود آمده است؟

زمان مطلق و زمان نسبی

تا آغاز قرن بیستم ، مردم به زمان مطلق معتقد بودند، یعنی هر عارضه و حادثه‌ای می‌توانست به طریقی یکسان با عددی به نام « زمان » نشانه شود و همه ساعت هایی که درست کار می‌کنند می‌توانستند در سنجش فاصله زمانی بین دو رویداد همخوان و هم ‌‌آواز باشند.

ابراهیم دینانی

ابراهیم دینانی معتقد است که تفکر آزاد آدمی که به آن توهم هم می‌گوییم این است که زمان از ازل تا ابد بوده و همه موجودات در آن قرار داشته‌اند. امروز دانشمندان فیزیک کوانتوم و فیلسوفان هرکدام به نوعی درگیر درک مفهوم زمان شده‌اند. ظاهر قضیه این است که همه موجودات در زمان هستند اما آیا واقعاً این گونه است؟
متأسفانه ما در زمانیم و زمان جزو ذات ماست و اقتضای خودش را دارد و خدا نیز بنا به آیات قرآن کریم با زمان و با همه عالم هستی‌ است. در واقع خداوند معیت وجودی با عالم دارد. خداوند محیط و خالق زمان است و با زمان و هرچه در زمان است وجود دارد.

زمان تنها باعث فرسایش موجودات می‌شود و از جمله تن انسانی نیز با زمان فرسوده می‌شود اما فکر می‌ماند و زمان را می‌سازد و بر آن سیطره پیدا می‌کند. پس شما فرسوده زمان هستید اما حاکم بر زمانید اگر فکرتان را تقویت کنید.