نظریه فرهنگی اجتماعی تامپسون

در این دیدگاه رسانه های غربی به عنوان منبع اولیه ی نارضایتی از بدن محسوب می شوند، که در میان زنان جوان به طور گسترده ای رواج یافته است. براساس این دیدگاه رواج نارضایتی از بدن در میان زنان جوان و حتی مسن از پیامدهای غیرقابل اجتناب پرتره ها (یا نمونه های ایده آل بدنی) به تصویر کشیده شده در رسانه ها است که منجر به رفتارهای ریاضت گونه در میان زنان می شود. تامپسون اشاره می کند که در جوامع غربی تأکید زیادی بر ظاهر فیزیکی است و هنجارهای ثابت و مشخصی برای جذابیت ظاهری وجود دارد و اعتقاد عامه ی مردم این گونه است که شخصیت هایی با جذابیت ظاهری به جایگاه اجتماعی مطلوب تر، موفقیت بیشتر، زندگی کاملتر و مزایای بیشتری در روابط بین فردی و جایگاه های اجتماعی می رسند. برای مثال عقیده بر این است که افراد با جذابیت ظاهری احتمال بیشتری برای دریافت کمک و شانس بیشتری برای پیشرفت و کسب شهرت دارند (تامپسون، 2011).

او معتقد است که این هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از دوران کودکی برای افراد درون سازی می شود. برای مثال تحقیقات داین و برشید (1974)، نشان داد که کودکان پیش دبستانی همسالان زیباتر خود را اجتماعی تر، خودکفاتر و مستقل تر می دانند حال آنکه همسالان غیرجذاب خود را وابسته غیراجتماعی و دارای رفتارهای منفی اجتماعی تعریف می کنند.تصویر بدنی به عنوان تجسم های درونی از جنبه های ظاهری بدن تعریف شده است (تامپسون و همکاران، ۱۹۹۹؛ به نقل از راتل، ۲۰۰۴؛ به نقل سیرز، ۲۰۰۷).

مفهوم تصویر بدنی ثابت نیست و جوهره ای پویا دارد تصویر بدنی آرمانی فرد در اثر متغیرهایی مانند بازنمایی رسانه ها، رسوم فرهنگی و نگرش های دوستان تغییر می کند. این تغییر دیدگاه ها به طور معمول با تغییر احساس و افکار همراه است و حتی در موقعیت های مشخص به تغییر رفتار می انجامد (گارزورم، گارماگالیک، 2010). تصویر بدنی ظاهر واقعی ما یا این که چطور برای دیگران به نظر میرسیم نیست، بلکه دیدگاه درونی خودمان از این که چگونه به نظر می رسیم ، این که ما فکر می کنیم چطور به نظر دیگران می رسیم و این که چه احساسی درباره دید خودمان داریم، است (تامپسون و همکاران ۲۰۰۲).

تصویر تن و نگرش نسبت به ظاهر تحت تأثیر ظاهر جسمانی و عوامل روان شناختی (ادراکی، رشدی) و فرهنگی- اجتماعی قرار می گیرد (سارور و همکاران، 1998) و آن را با توجه به تجربیات بیرونی و درونی از جمله واکنش والدین، بزرگتر ها، همسالان و به خصوص جنس مخالف کسب و تعدیل می کند. تصویر ذهنی در برگیرنده عقاید، احساسات آگاهانه و غیرآگاهانه در مورد بدن است (عمیدی و همکاران، 2006).

طبق نظر تامپسون و همکاران (۲۰۰۲) یک مدل پیوستاری بهترین شیوه برای مفهوم سازی تصویر بدنی است. یک اختلال اختصاصی ممکن است شکل های بسیاری به خود بگیرد به صورت ادراکی ، ذهنی (شناختی یا عاطفی) و رفتاری (تامپسون ۱۹۹۶؛ به نقل از سیرز، ۲۰۰۷).

عنصر ادراکی تصویر بدنی مختل شده یک برآورد افراطی اندازه بدن است، عنصر شناختی ممکن است شامل انتظار غیرواقعی برای یک ویژگی ظاهری مشخص باشد، عنصر عاطفی اشاره به احساسات درماندگی و اضطراب درباره ظاهر شخص دارد و جنبه رفتاری نشان دهنده اجتناب از موقعیت هایی است که ارزیابی تصویر بدنی را راه اندازی می کنند (تامپسون و همکاران، ۲۰۰۲).

دیدگاه اجتماعی – فرهنگی به دنبال این است که بفهمد چطور ارزش های فرهنگی گسترده می توانند بر نگرش ها و رفتارهای افراد تاثیر بگذارند (جکسون، 2002؛ به نقل از نیبورز و سویال، 2007).

تامپسون (2004) معتقد است تصویر بدنی بدان چه فرد واقعا شبیه آن است، یعنی به شکل ظاهری فرد مربوط نمی شود، بلکه به ارتباط ویژه فرد با بدنش مربوط است، بخصوص به باور ها، ادراکات، افکار، احساسات، و فعالیتهای فرد که با ظاهر فیزیکی او ارتباط دارد.تصویر بدنی تصویر ذهنی فرد از اندازه شکل و فرم بدن است شامل احساسی است که فرد درباره ویژگی ها و ساختارها اجزای بدنش دارد.

به دیگر سخن، تصویر بدنی بیانگر نگرش شخص درباره بدنش است. تصویر بدنی، این نیست که چطور به‌نظر میرسیم،‌ بلکه دیدگاه درونی خودمان، از این که چطور به نظر میرسیم، اینکه ما فکر می‌کنیم چطور به نظر دیگران میرسیم و اینکه چه احساسی درباره دید خودمان داریم، است. مفهوم تصویر بدنی ثابت نیست و تعریف فرد از تصویر بدنی آرمانی‌اش در سراسر عمر تغییر می‌کند.این نگرش‌ها تحت تاثیر دامنه‌ای از متغیرها مانند بازنمایی رسانه‌ها، رسوم فرهنگی و نگرش‌های دوستان تغییر شکل می‌یابد. این تغییر دیدگاه‌ها معمولا با تغییر احساسات و افکار همراه است و حتی ممکن است در موقعیت‌های مشخص، رفتار شخص را تغییر دهد(تامپسون و همکاران، 2004؛ به نقل از مبعث زمانی، 1390).

طبق نظر تامپسون و همکاران (2004) یک مدل پیوستاری بهترین شیوه برای مفهوم سازی تصویر بدنی است.تامپسون اشاره می کند سازه ظاهر فیزیکی دربرگیرنده سه مولفه است:

1- مولف ادراکی که به ادراک دقیق اندازه بر می گردد، عنصر ادراکی تصویر بدنی مختل شده ، یک برآورد افراطی از اندازه بدن است.

2- مولفه ذهنی ( شامل شناختی و عاطفی ) که به جنبه های نظیر رضایتمندی، توجه و نگرانی، ارزیابی شناختی و اضطراب مربوط می شود. عنصر شناختی ممکن است شامل انتظار غیر واقعی برای یک ویژگی ظاهری مشخص باشد. عنصر عاطفی اشاره به احساسات درماندگی و اضطراب درباره ظاهر شخص دارد

3- مولفه رفتاری که به اجتناب از موقعیت ها بر می گردد، موقعیت های که سبب می شود فرد ظاهر فیزکی خود را به عنوان عاملی که مایه شرمندگی است، تجربه کند (ربیعی و همکاران، 1388).جنبه رفتاری نشان دهنده اجتناب از موقعیت‌هایی است که ارزیابی تصویر بدنی را راه اندازه می‌کند (تامپسون و همکاران، 2004؛ به نقل از مبعث زمانی، 1390).
نظریه اجتماعی – فرهنگی معتقد است که نارضایتی زنان از ظاهر فیزیکی شان به عوامل زیر مربوط می شود:
۱) آرمان های لاغری که در جوامع غربی ترویج می شوند و در نظریه فرهنگ لاغری به آن پرداخته می شود
۲) تمایل زنان برای پذیرفتن بدن به عنوان شی به جای بدن به عنوان فرایند که تحت عنوان نظریه شی انگاری شرح داده خواهد شد
۳) پیش فرض لاغری خوب است که بر پاداش های جذاب بودن (لاغری) و هزینه های غیر جذاب بودن (چاقی) تاکید دارد.
باید ذکر شود که آرمان های لاغری و فرضیه لاغری خوب است دو چیز متمایز را نشان می دهند، اولی بر ظاهر جسمی آرمانی به ویژه یک بدن لاغر برای زنان دلالت دارد. دومی بر فواید حاصل از ظاهر آرمانی به ویژه مزیت هایی که زنها معتقدند به عنوان کارکرد لاغری به دست می آورند دلالت دارند.هنجارهای زیبایی زنانه در فرهنگ غربی در دوره های مختلف متفاوت بوده اند. آرمان های زنانگی فعلی بر یک بدن باریک تاکید می کنند ، برای نمونه مدل های مجله های ۲۰ سال قبل ۸% کمتر از متوسط وزن داشتند، امروزه مدل های مجله ها ۲۳% کمتر از متوسط وزن دارند. تصویرها قالبی از بدن های زنان و مردان آرمانی مدام در تلویزیون ارائه می شوند. و افراد جامعه با بهره گرفتن از این معیارها درباره خودشان قضاوت می کنند (آسپورت، ۲۰۰۱؛ به نقل از قاسمی، ۱۳۸۸).
شباهت های میان بدن های آرمانی و بدن خود شخص ستایش می شود و تفاوت ها غیر جذاب محسوب می شوند. یک تصویر بدنی منفی می تواند هنگامی که ادراک خود تا حدی زیاد از آرمان ها فاصله دارد رخ بدهد. زنان جوان در جوامع غربی اغلب با تصویر های غیرواقعی زن بر حسب شکل و اندازه بدن روبرو می شوند. مقداری که یک شخص از نظر شناختی با این آرمان های اجتماعی جذابیت درگیر می شود و به رفتارهایی که موجب نزدیک شدن به آنها می شود می پردازد درونی سازی آرمان لاغری نامیده می شود. درونی سازی آرمان های لاغری به طور مجازی برای اغلب زنان غیر قابل دسترس هستند (تامپسون و همکاران، ۲۰۰۲).
این تصاویر معیارهایی را برای بدن وضع می کنند که زنان آرزو می کنند آن گونه باشند، در نتیجه هشداری می شود برای زنان جوان که رژیم بگیرند. بسیاری از زنان هم اکنون یک برنامه رژیمی دارند حتی زنانی که وزن بهنجار دارند خودشان را خیلی سنگین می دانند و به دنبال دستیابی به این آرمان هستند.

نتایج تحقیق طولی سه ساله متوسط کاتارین و تامپسون (2000)، نشان داد که خاطرات تمسخرآمیز از تصویر بدنی در گذشته خودپنداره منفی و نارضایتی از تصویر بدنی را تقویت می کند ونظریات فرهنگی اجتماعی نیزحاکی از تأثیرات گسترده حمایت های اجتماعی و فرهنگی بر شکل گیری تصویر بدنی است و به نظر می رسد این تأثیر در جوامع غربی بیشتر است در پی احساس نارضایتی از تصویر بدنی و ایجاد خودپنداره منفی فرد خواستار تغییر در تصویر بدنی حقیقی خود را به تصویر بدنی ایده آلش نزدیک کند. به نظر می رسد اولین را های مورد استفاده توسط این افراد برای تغییر در تصویر بدنی، رژیم های غذایی و شرکت در برنامه های کاهش وزن است. اما به نظر می رسد عده زیادی از افراد با انگیزه تغییر در تصویر بدنی و کسب وزن ایده آل اضطراب و افسردگی بیشتری را تجربه می کنند و این خود منجر به انزوای اجتماعی، احساس گناه و نارضایتی از خود شده و سلامت عمومی آنها را به مخاطره می اندازد.

کافری و تامپسون (2004)، در پژوهش خود به این نتیجه رسیده اند که زنان تمایل دارند در ارزیابی خود از تصویر بدنی لاغرتر و از لحاظ چهره و صورت ارزشیابی بیشتری کسب کنند. در حالی که مردان نگرانی قابل ملاحظه ای را از بابت کم وزنی تجربه نمی کنند. اما این یافته ها نشان می دهد در هر دو جنس زنان و مردان دغدغه های تصویر بدنی وجود دارد.نظریه خود ناهمخوانی هیگینزدیدگاه اجتماعی – فرهنگی به دنبال این است که بفهمد چطور ارزش های فرهنگی گسترده می توانند بر نگرش ها و رفتارهای افراد تاثیر بگذارند (جکسون، ۲۰۰۲؛ به نقل از نیبورز و سویال، ۲۰۰۷).
تفکر اجتماعی – فرهنگی نشان می دهد که معیارهای فعلی جذابیت تاکید زیادی بر اهمیت اندازه و چاقی بدن می کند.

اگرچه نارضايتي از بدن سبب شناسی چند ساحتي دارد اما، به نظر مي‌رسد تبيين‌هاي سبب شناسي مبتني بر نظريه‌ي فرهنگي اجتماعي در اين زمينه غالب باشند. بر اساس اين نظريه نارضايتي از بدن به واسطه‌ي فشارهاي اجتماعی و فرهنگی ايجاد مي‌شود و تداوم مي‌يابد،كه بر افراد به ويژه زنان به وسيله جامعه براي اينكه كاملاً با الگوهاي آرماني زيبايي بدني منطبق شوند وارد مي‌شود.

بر اين اساس از زنان انتظار مي‌رود به شدت لاغر باشند : شبيه به عروسك باربي و از مردان انتظار مي‌رود بلندقامت، عضلاني و چهار شانه: بیل شکل به نظر برسند. اما، در واقعيت اين الگوهاي بدني آرماني براي بيشتر مردان و زنان قابل دستيابي نیستند. در گذشته‌ای نه چندان دور نارضايتي از بدن و اختلالهاي خوردن پديده‌اي فرهنگي و خاص فرهنگ غربي تلقي مي‌شد اما امروزه در فرهنگ‌هاي غير غربي بويژه در زنان اين نارضايتي رو برشد است و میرود که پدیده و مشکلی جهانی شود.

بررسیهاي دو دهه گذشته نشان داده است كه نارضايتي از بدن و اختلالهاي خوردن خيلي بيش از آنچه که تصور مي‌شد، شایع شده اند بطور مثال مطالعه‌اي كه در فيجي انجام شده است نشان مي‌دهد كه نارضايتي از بدن با گسترش فرهنگ غربي افزايش معناداري نشان داده است . مطالعات ديگری اثرات مشابه‌اي بعد از ارایه و تبلیغ تصویر زنان لاغر به عنوان هیکل آرماني زنان در فرهنگ‌هاي مختلف را تأييد مي‌كنند.

اين يافته‌هاي تأثیر علي عوامل اجتماعي- فرهنگي را بر نارضايتي بدني تأييد مي‌كند.نكته محوري در نظریه ی فرهنگي ـ اجتماعي اين است كه تماشاي تصويرزنان باريك اندام و مردان عضلاني و بلند قامتی که تایید اجتماعی و فرهنگی دارند، تأثيراتي منفي بر زنان و مردان مشاهده كننده دارد و سبب نارضايتي از بدن درآنان مي‌شود.

نظریه خود ناهمخوانی
که انشعابی از دیدگاه اجتماعی – فرهنگی است توسط هیگینز ( Higgins ) مطرح شد، وی معتقد است که افراد خود واقعی شان را با استانداردهای ارزشی خود یعنی خودبایدی (تجسم نگرش هایی که دوست دارند به آن برسند) مقایسه می کنند (هیگینز، 1987؛ به نقل از نیبورز و سویال، 2007).
هیگنز بیان کرد که اگر بین ادراک از آن چیزی که ما هستیم (برای مثال تصویر بدنی واقعی) و دیدگاه آرمانی ما یا بین خود واقعی و خود بایدیمان ناهمخوانی وجود داشته باشد احساس نارضایتی و ناکامی در ما به وجود می آید (سندز، 1999)،
بنابراین افراد برانگیخته می شوند تا ناهماهنگی بین خود پنداره واقعی و معیارهای درونی شده در موردارزش خود را کم کنند، انحراف از استانداردها می تواند به حالت های هیجانی منفی منتهی شوند و درماندگی هیجانی را افزایش دهد، این درماندگی خود واقعی را برای نزدیک شدن به استانداردها تحت تاثیر قرار می دهد. نظریه خود ناهمخوانی با اسنادهای جسمی شامل شکل و وزن بدن بکار می رود و نشان می دهد که افراد برای بدست آوردن ویژگی های آرمانی جذابیت جسمی تلاش زیادی می کنند.

این نظریه ابتدا به منظور تبیین فرایندهای اجتماعی- شناختی ارائه شد که در دوران نوجوانی رخ می دهند و سبب تمایز بین خود آرمانی و خود واقعی می شوند. این نظریه بیان می کند که خود با تمایز بین خود واقعی، خود آرمانی و خودی که دیگران انتظار دارند، شکل می گیرد و خود آرمانی و خودی که دیگران انتظار دارند به عنوان هنجارهای ارزیابی خود یا چارچوبهای مرجع خود عمل می کنند.

به این ترتیب، تفاوت بین این هنجارهای ارزیابی خود و خود واقعی سبب کاهش انگیزه، حالتهای هیجانی منفی و رفتارهایی همچون نارضایتی از بدن و آشفتگی خوردن می شود. گرچه ناهمخوانی خود فرایندی شناختی است، اما می تواند بوسیله عواملی محیطی هم متأثر شود. به طور مثال، در بررسی ها مشخص شده است که ناهمخوانی تن انگاره ، تحت تأثیر مواجهه با تبلیغات مربوط به کلیشه های جنسی در رسانه ها قرار می گیرد.

بر اساس این نظریه بدن آرمانی لاغراندام می تواند منجر به ناهمخوانی بین وضعیت موجود فرد به لحاظ بدنی و تن انگاره های آرمانی او شود، در حالی که تصاویر چاق می توانند تأثیری برعکس داشته باشند.

نظریه تعاملی نگری نمادین
مولفه های اصلی تعاملی نگری نمادین ( Symbolic interactionism ) عبارتند از :
۱) موجودات انسانی چه فردی و چه جمعی از تجربه ها معانی را می سازند که به آنها کمک می کند احساسی از دنیای خود پیدا می کنند.
۲) معانی که موجودات انسانی خلق می کنند به بافتار و موقعیتی وابسته است که در آن تجربه داشته اند
۳) این معنادارسازی، رفتارها را شکل می دهد، افرادی که در بافتار اجتماعی متولد شده اند به صورت رفتاری، بین شخصی و ذهنی (نمادین) با هم تعامل خواهند داشت (استریکر و وریان، ۲۰۰۳؛ وایت و کیلن، ۲۰۰۲ ؛ به نقل از لایچتی، ۲۰۰۷).
این مولفه ها اهمیت بافتار خانواده، روابط، ادراک و تفسیرهای ذهنی را در پیدایش اختلال تصویر بدنی در بین نوجوانان برجسته می کند. تحقیقات تصویر بدنی که از نظریه تعاملی نگری نمادین استفاده کرده اند نشان داده اند که ساختار روابط و حمایت اجتماعی بر چگونگی معنادارسازی اسنادها تاثیر می گذارند، این معنادارسازی هم به نوبه خود تصویر بدنی، مهار شخصی و کارکرد روانی – اجتماعی را پیش بینی می کند (فایف، ۱۹۹۵؛ به نقل از لایچتی، ۲۰۰۷).
مفاهیم عملی سازی نقش، تعریف موقعیت و شایستگی بین شخصی از مفاهیم اصلی نظریه تعامل نگری هستند (بار، لای، کونستانتین ۱۹۷۹؛ به نقل از لایچتی، ۲۰۰۷).
عملی سازی نقش اشاره به رفتارهایی دارد که تقاضاها یا درخواست های نقش را اجرا می کنند و تبیین های نظری برای تظاهرات جنسیتی یا رفتارهایی همراه با انتظارات قالبی زنانه که در بین دختران و زنان جوان رواج دارد فراهم می سازد.تعریف موقعیت وقتی است که یک شخص موقعیتی را به صورت واقعی تعریف می کند که نتایج اش نیز واقعی است، براساس این مفهوم، باید انتظار داشت باشیم بفهمیم چطور دختران معتقدند که چاق اند، و بدون توجه به وزن واقعی شان در رفتارهای کنترل و کاهش وزن درگیر می شوند.مفهوم شایستگی بین شخصی در چارچوب تعامل نمادین این است که با گنجینه بزرگتر مهارت های نقش و پیچیدگی بیشتر مفهوم خود شایستگی بین شخصی بیشتر می شود. بر مبنای این پیشنهاد ما انتظار داریم که چطور دخترانی که حس بهتری از نیروی زیستی یا فیزیکی و حرمت خود بالا دارند، شایستگی بین شخصی بیشتری دارند و بنابراین کمتر مستعد اختلال تصویر بدنی و رفتارهای کاهش وزن هستند.
نظریه مقایسه اجتماعی فستینگر
نظریه مقایسه اجتماعی فستینگر (۱۹۵۴) بیان می کند :
۱) افراد تمایل فطری برای ارزیابی عقاید و توانایی های خود دارند .
۲) در غیاب معیارهای ذهنی و غیراجتماعی ، افراد درگیر مقایسه اجتماعی می شوند (برای مثال عقاید و توانایی های شان را با عقاید و توانایی های افراد دیگر مقایسه می کنند) .
۳) هرگاه ممکن باشد مقایسه اجتماعی با افراد مشابه صورت می گیرد.
بعد از معرفی نظریه مقایسه اجتماعی، این نظریه به دفعات مورد تجدید نظر قرار گرفته است. نخست این که هم اکنون شناخته شده است که مقایسه بدون جستجو رخ نمی دهند و ممکن است مقایسه با شخصی صورت می گیرد که شبیه خود فرد نیست (مارتین و کندی، ۱۹۹۳؛ به نقل از موریسون و همکاران، ۲۰۰۴)، ثانیاً این که مقایسه ممکن است درباره ابعادی مانند ظاهر فیزیکی و عادات خوردن رخ بدهد (ویلر و ماراک ۱۹۹۲ به نقل از موریسون و همکاران ۲۰۰۴).
آشکار است که نتایج عاطفی فرایند مقایسه اجتماعی تحت تاثیر جهت مقایسه ( برای مثال این که مقایسه رو به بالا باشد یا مقایسه رو به پایین) و ویژگی های هدف ( اینکه اجتماعی باشد یا اختصاصی ) قرار می گیرد.این عقیده وجود دارد که مقایسه های رو به پایین (مقایسه خود با شخصی که در بعضی ابعاد مورد علاقه بدتر است) بهزیستی روانی فرد را افزایش می دهد، در صورتی که مقایسه های رو به بالا( برای مثال مقایسه خود با شخصی که در بعضی ایعاد مورد علاقه بهتر است) بهزیستی روانی فرد را کاهش می دهد (ویلر و ماراک ۱۹۹۲؛ به نقل از موریسون و همکاران،۲۰۰۴).
به علاوه اهداف مقایسه اجتماعی (برای مثال منابع متفاوت تاثیرگذار مانند رسانه ها ) نسبت به اهداف اختصاصی (برای مثال اهداف اختصاصی تر مانند دوستان و خانواده) فشار بیشتری برای رسیدن به معیارهای آرمانی جذابیت فراهم می کنند.
تحقیقات نشان داده اند مقایسه اجتماعی درباره ابعاد ظاهر فیزیکی غالبا مقایسه رو به بالا است(ویلر ومایاک ۱۹۹۲ به نقل از موریسون و همکاران ۲۰۰۴) و این چنین مقایسه هایی معمولا منجر به کاهش خود پنداره جذابیت در فرد می شود.
مارتین و کندی (۱۹۹۳) و ریچنز (۱۹۹۱) دریافتند که تمایل برای مقایسه ظاهر فیزیکی خود با مدل های تبلیغاتی مجله ها به طور منفی یا جذابیت شخصی ادرک شده پایین تر همراه است.

نظريه‌ي مقايسه‌ي اجتماعي بيان مي‌كند كه مشاهده‌ي الگوهاي زيبايي ارائه شده در رسانه‌ها منجر به مقايسه‌اي ميشودكه اين مقايسه عامل ايجاد نارضايتي درافراد بويژه زنان است ، مقايسه‌ي خود با دیگران، همسن و سالان و الگوهاي ارائه شده در رسانه‌ها و محيط پيرامون فرد زمينه ساز نگراني و نارضايتي از وضعيت بدني است.

هم در نظريه‌ي فرهنگي ـ اجتماعي و هم در نظريه‌ي مقايسه‌ي اجتماعي ارتباط تنگاتنگي بين ادراك و توجه به بدن و احساس نارضايتي از بدن وجود دارد. ادراك و توجه مي‌توانند تجارب فرد از جهان را تغيير داده و نقش اساسي در ايجاد و تداوم افكار و رفتارهاي زيانكار از طریق تحريف واقعيت ايفا كنند. به اين ترتيب ادراك نادرست فرد از اندازه بدنش و يا توجه معطوف به خويشتن منفي همچنين، جانبداری توجه و توجه به نمونه‌هاي اغراق آميز مطرح شده در رسانه‌ها و مقايسه با آنها مي‌تواند ايجاد كننده نگراني و نارضايتي از بدن باشد.

نظریه ی طرحواره ی خود

نظریه ی طرحواره ی خود به سازه های شخصی افراد از الگو و شکلی از بدنشان توجه دارد که هرفرد را از دیگری متمایز می کنند. الگوی شکل بدن از بازشناسی خود فرد از بدنش، از واکنشهای دیگران به بدنش و از تأثیرات اجتماع و رسانه ها ریشه می گیرد. میرز و بیوکا به نقل از پاکستون ،گزارش می کنند که تن انگاره ثبات ندارد و نسبت به برگه های اجتماعی حساس است. بر اساس تئوری طرحواره ی خود چهار نوع بدن را می توان از هم متمایز کرد:

  • بدن آرمانی معرف جامعه؛ بدن آرمانی که فرهنگ تعریف می کند.
  • بدن آرمانی درون فکنی شده؛ بدن آرمانی که هم بوسیله ی فرهنگ و هم خود فرد تعریف شده است.
  • بدن واقعی ؛ بدنی که فرد دارد.
  • بدن ادراک شده؛ تصوری که فرد از بدنش دارد.

ناهمخوانی و عدم تجانس بین بدن عینی و بدن ادراک شده با بدن آرمانی درون فکنی شده، ممکن است منجر به انتقاد از خویشتن و کاهش عزت نفس شود. باور بر این است که رسانه های جمعی بدن آرمانی درون فکنی شده زنان را به سوی بدن آرمانی معرف جامعه سوق می دهند. به این معنا که تن انگاره ی آرمانی شخص، لاغر ولاغرتر می شود تا به حدی که با شکل بدن لاغر غیرواقع بینانه ای که در رسانه های جمعی ارایه می شود، برابری کند.در مردان این تاثیر به شکلی گرایشی غیر واقع بینانه به سمت بدنی ستبر و فوق العاده عضلانی است.

اسناد کلیدی طرحواره ی خود ظاهر است. افرادی که توجه بیشتری به ظاهرشان دارند، احتمالاً به اطلاعات مربوط به ظاهر تمرکز بیشتری می کنند و از این اطلاعات به منظور داوری ظاهر شخصی شان به عنوان یک ملاک مرجع استفاده می کنند. مطالعه ای روی 168 دانشجوی مونث آمریکایی نشان داده است که بالا بودن توجه به طرحواره ی ظاهر خود ، می تواند منجر به کاهش اعتماد به نفس، تن انگاره منفی و احساسات ناخوشایند شود.

نظریه ی شیی انگاری

نظریه ی شیی انگاری بیان می کند که اجتماع زنان را وادار می کند تا خود را به عنوان اشیایی بر اساس ظاهرشان بنگرند. هر چه که جوامع انسانی بر بدن آرمانی لاغراندام برای زنان ارزش بیشتری بگذارند، بیشترآن را عمومیت ببخشند و بیشترالقا کنند، بدن زنان نیز با نگاه شیی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد و سبب افزایش بیشتری در نارضایتی زنان از بدنشان می شود. به علاوه تبلیغات موجود در جوامع یا تمرکز بر اجزای پیکر زنان سبب می شود که هم خود زنان و هم دیگران به آنان نگاه شیی داشته باشند.

نظریه فمنیستی ؛ زن گرایی

بر اساس این دیدگاه، زنان قربانیان جامعه ای هستند که در آن بر اهمیت لاغری و جذابیت تأکید می شود و در آن، زنان به عنوان افرادی دارای جایگاه پایین تر در نظر گرفته می شوند که زنانگی آنها با ضعف و کوچکی همراه است. نظریه ی شیی انگاری که از آن بحث شد به زعم بسیاری ریشه در رویکرد فمینیستی دارد.

مک کینلی، به نقل از مونرو و هون، نشان داده است که زنان با درون فکنی الگوها و ملاکهای فرهنگی در مورد الگوی آرمانی زیبایی تن و ناتوانی و شکست در دستیابی به این ملاکها دچار تجربه شرم بدن می شوند و نارضایتی از بدن را تجربه می کنند. نظریه پردازان فمیینیست با تکیه بر رویکرد برساختگی اجتماعی، چارچوبی با اهمیت برای فهم تجربه های بدنی زنانه در فرهنگ غرب واین که چگونه این تجارب منجر به نارضایتی از بدن می شوند، فراهم کرده اند. این نظریه پردازان بر این باور هستند که تجارب منفی با بدن و ظاهر جسمی در زنان بوسیله ی القای نقشهای جنسیتی وفشار رسانه های جمعی ایجاد می شود.

نظریه ی شناختی- رفتاری

نظریه ی شناختی-رفتاری به عنوان یک مدل توسط کش ،ارائه شد. بر اساس این مدل تجارب گذشته ی افراد همچون تجاربی که با والدین و یا همسن و سالانشان دارند، استادهای شخصی و عوامل فرهنگی می توانند نگرشها و طرحواره های مربوط به تن انگاره را که همان ارزیابی تن و سرمایه گذاری بر بدن است، تحت تأثیر قرار دهند .

بعد از آنکه افراد از تجارب خود درون دادهایی را فراهم کردند، به ارزیابی ظاهر خودشان به گونه ای مثبت یا منفی می پردازند. بنا به این مدل، عوامل متعددی در آماده سازی و تداوم تجارب منجر به تن انگاره ی گذشته و شکل دادن به تن انگاره ی فعلی افراد نقش دارند. این عوامل عبارتند از:

  • گفتگوهای درونی ؛افکار، تعبیر و تفسیرها و نتیجه گیریها
  • طرحواره ی ظاهر
  • هیجانهای مرتبط با تن انگاره
  • فرایندهای انطباقی و خودنظم بخشی.

در مدل شناختي- رفتاري مربوط به رشد تن انگاره ، بر اهميت تجارب مربوط به اجتماعي شدن، فرهنگ پذيري، خصوصيات بين فردي، ویژگیهای شخصيتي و اسنادهای افراد تاكيد مي‌شود . اين مدل ارتباط متقابل بين حوادث محيطي، شناختي، عاطفي و فرآيندهاي جسمي را در رابطه با تن انگاره حائز اهميت مي‌داند و بيش از ساير نظريه‌هاي مربوط به تن انگاره و نارضايتي از بدن، طي چند سال اخير بر روان شناسان علاقمند به پژوهش در اين حيطه اثر گذار بوده است. در پژوهش حاضر، تقريباً در چارچوب همين مدل نظري، مدل پیشنهادی گروه مشورتی دولت استرالیا در طرح راهبرد ملی تن انگاره و مدل پیشنهادی تیلور و همکارانش، مدلهایي احتمالي براي تن انگاره و نارضايتي از بدن در جمعيت ايراني ارائه شده و مورد ارزيابي قرار گرفته است.

نظریه کراپلین

کراپلین اصطلاح بدشکلی هراسی را برای تعیین دلمشغولی های نابهنجاری که با زیبایی بدنی مرتبط اند ابداع کرد و آن را یک پدیده وسواسی غیر هذیانی دانست .

نظریه ژانه

ژانه اختلال بدشکلی هراسی را به منزله شرم داشتن از بدن خود توصیف کرد .

نظریه سندز

از نظر سندز (2001)، تصویر بدنی بر اساس یک ساختار چند وجهی مفهوم سازی می شود. در واقع تصویر بدنی مفهوم پیچیده ای است که در بردارنده عوامل بیولوژیکی روان شناسی درونی و عوامل اجتماعی خارجی است. ترکیب ارزیابی های ادراکی و نگرشی و رفتاری به تصویر بدنی، عوامل پیش بینی کننده بهتری برای اختلالات مربوط به تصویر بدنی، تلاش برای لاغر شدن و اختلالات تغذیه ای نسبت به هر کدام از ارزیابی ها به تنهایی خواهد بود.

نظریه مکابی و ریکاردلی

یکی از ویژگی های تصویر بدنی، تصویری است فرد از اندام خود به عنوان چاق، لاغر، کوتاه قد یا بلند قد بودن دارد. این ویژگی شاخص حجم بدنی نام دارد که از اندازه یری قد در مقیاس کیلوگرم حاصل می شود.

مکابی و ریکاردلی (2004)، در پژوهش های خود دریافته اند افرادی که شاخص حجم بدنی بالایی دارند از تصویر بدنی خود ناراضی هستند و بین شاخص حجم بدنی، تصویر بدنی و خودپنداره رابطه وجود دارد و افراد سنگین وزن تصویر بدنی نامطلوبی از خود داشته و خودپنداره ضعیف تری نسبت به افراد با شاخص توده بدنی پایین دارند.نتایج پژوهش ها در چند دهه گذشته نشان می دهد که عده زیادی از افراد جامعه به خصوص جمعیت مونث درپی تغییر درتصویر بدنی خود هستند (مکابی و ریکاردلی، 2001).

نظریه سیفسیلی

سیفسیلی و همکارانش (2009) به این نتیجه رسیدند که تصویر ذهنی یک سوم زنانی که بیش از دو سال یائسگی شان می گذرد تاحدودی مخدوش بطوریکه اذعان می دارند، دیگر جذابیتی ندارند. بسیاری از زنان یائسگی را با تصور عقیم شدن و پایان زنانگی برداشت کرده که این امر می تواند نقش مهمی در تجارب و احساسات آنان ایفا کند.تغییر تصویر ذهنی از ظاهر خود منجر به بروز علایم روانی می شود به طوری که انتظارات زنان یائسه از خود تغییر کرده و در صورت برآورده نشدن این انتظارات، منجر به بروز علایم روانی با شدت و ضعف متفاوت می شود. مضمون های استخراج شده عبارت بودند از :– بیزاری از خود: یک شرکت کننده 49 ساله در این رابطه گفت: ((در روابط زناشویی مشکل زیاددارم، هیکل ام بی ریخت شده … اکثراوقات از خود بیزار میشوم که چرا این طور شده ام)).– احساس زشتی: در این رابطه شرکت کننده 56 ساله ای بازگو کرد (( از وقتی یائسه شده ام احساس می کنم خیلی بی ریخت شده ام. قبلاً خیلی خوش هیکل و خوش پوش بودم ولی حالا فکر میکنم خیلی زشت وبی ریخت شده ام و به همین دلیل اطرافیانم به من محل نمی دهند )).

نظریه تصور از بدن توماس کش

توماس کش در کتاب خود با عنوان تصویر از بدن (2002)، به عنوان رویکردها در ارتباط با تصویر از بدن می پردازد که عبارتند از:

1.رویکرد تاریخی در ارتباط با تصویر از بدن.

2.رویکرد ذهنی و روانی در ارتباط با تصویر از بدن.

3.رویکرد رفتاری شناختی در ارتباط با تصویر از بدن.

4.رویکرد پردازش اطلاعاتی در ارتباط با تصویر از بدن.

5. رویکرد اجتماعی- فرهنگی در ارتباط با تصویر از بدن.

6.رویکرد فمنیستی و شی انگاری در ارتباط با تصویر از بدن.

رویکرد تلفیقی کش از تصویر از بدن از انواع رویکردهای پردازش اطلاعاتی، ذهنی - روانی، عصبی - شناختی، رفتاری - شناختی، اجتماعی - فرهنگی و در نهایت رویکردهای فمنیستی تأثیر می پذیرد (کش،2002).

توماس کش بیان می‌کند که تصویر بدنی افراد به اینکه واقعاً چه کسی هستند وابسته نیست بلکه به رابطه شخصی افراد با بدنشان بخصوص به باورها، ادراک‌ها، افکار واعمالی که به ظاهرجسمی‌شان مربوط است، وابسته است (کش۱۳۸۸).

روان شناسان به این نکته دست یافته‌اند که تصویربدنی منفی ریشه در گذشته تحولی افرادونیز فشارهایی دارد که در زندگی متحمل می‌شوند.دیدگاه کش بیانگر این است که چگونه ارزش های فرهنگی از بدن منجر به تغییر ارزش های فردی و در نتیجه رفتار فرد در ارتباط با بدن خود می شود. بنابراین ارزش های فرهنگی در ارتباط با بدن برای ادراک افراد از بدن خود و دیگران حائز اهمیت است. برای مثال فرهنگی که زیبایی ظاهری را مهم می داند، اعضای آن نیز زیبایی ظاهری را برای خود و دیگران مهم می دانند (کش، 2002).

طبق نظر کش ( Cash ) و پروزینسکی ( Pruzinsky ) (۱۹۹۰) تصویر بدنی یک ساختار چند بعدی است که به طور گسترده ای توصیف کننده تجسم های درونی و ذهنی از ظاهر فیزیکی و تجربه بدنی است .بنابراین تصویر بدن سازه ای چند بعدی است که نمایانگر فکر، احساس و رفتار فرد با توجه به ویژگیهای جسمی می باشد (موت، کش، 1997).

این مفهوم یک سازه بسیار پیچیده است که دارای دو بُعد سرمایه گذاری تصور بدنی ( Body Image Investment ) و ارزیابی تصور بدنی ( Body Image Evaluation ) است. سرمایه گذاری تصور بدنی، درجه اهمیت رفتاری و شناختی مردم به بدن و ظاهرشان را منعکس می کند. از طرف دیگر ارزیابی تصور بدنی به درجه رضایت و عدم رضایت بدن و ظاهرشان مربوط می شود (کش و پروژنسکی ، ۲۰۰۲).

کش و استراچن (۲۰۰۲) تصور ازبدن‌ را‌ به احـساسات شـخصی در رابطه با بدن و ظاهر فیزیکی مربوط می‌داند.ابعاد اصلی این نگرش ها شامل مولفه های ارزیابی (نارضایتی از بدن)، سرمایه گذاری (خود طرحواره های ظاهری و اهمیت ظاهر ایده آل درون سازی شده) و عواطف است (کش و همکاران، ۲۰۰۴).

طبق تعریف کش و پروزینسکی، نگرش فرد به تصویر بدنی شامل بخش های ارزیابی، شناختی و رفتاری است و آگاهی فرد از سلامتی و یا احساس بیماری را نیز در بر می گیرد. پروژنسکی و کش و ادگرتون بر این باورند که در واقع جراحی زیبایی، جراحی زیبایی تصویر بدنی است وبا بهبود بخشیدن به بدن توسط جراحی بهبود روانشناختی صورت می پذیرد (ساورر، وادن، پرتشوک، ویتاکر ؛ 1998).

زیمانسکی و کاش (1995)، در تحقیقات خود بیان می دارند، زنان تمایل دارند از چهره و صورت ارزشیابی بیشتری نسبت به همسالان خود کسب کنند و بیشتر از مردان به جراحی های زیبایی صورت و گردن متمایل می شوند. تصویر تن منفی سازه ای است که در مشکلاتی نظیر افسردگی، چاقی و طیف خوردن بیمارگونه دیده می شود (کش و بروزینسکی ، 2002، شوارتز و برونل، 2004، هر دو به نقل از رایگان و همکاران، 1385).

یک ارزیابی منفی از بدن، طیفی از نارضایتی خفیف تا بیزاری افراطی دارد. تصویر تن منفی می تواند در رشد عزت نفس سالم، ایجاد و حفظ روابط جنسی مثبت و رفتارهای سالم خوردن، تداخل ایجاد می کند (کش، 2002).

به عقیده کش (2002) این وضع ظاهری دو عامل را در بر می گیرد:

1) برجستگی خودارزیابی: اهمیت جایگاه فردی بر وضع ظاهری جسمی برای تعاریف خودشان از خودارزشمندی ( عزت نفس ) و خودپنداره

2) برجستگی انگیزشی: تلاش های افراد در مدیریت وضع ظاهری رفتارها برای باقی ماندن یا بهبود جذابیت شان به کار گرفته می شود.

مشکل نارضایتی از تصویر بدنی در جهان امروز شایع است. دوست نداشتن بدن خود به مفهوم دوست نداشتن خود است. تصویر بدنی منفی، کیفیت زندگی، عزت‌نفس و خلق شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.تصویر بدنی مفهوم پیچیده و چندبعدی است که دست‌کم شامل جنبه‌های ادراکی، عاطفی، شناختی و نیز جنبه رفتاری تجربه بدنی است.تصویر بدنی نه تنها به نارضایتی از بدن مربوط است بلکه به سرمایه‌گذاری افراطی رفتاری و شناختی فرد بر ظاهر جسمی خود نیز ارتباط دارد.

الگوی 8 مرحله ای تصور از بدن کشیک تصویر بدنی منفی ناخوشایند را می‌توان تغییر داد. الگوی 8 مرحله کش یک روش کاربردی برای کمک به بهوبد تصویر بدنی منفی درمان مراجعان است .توماس کش، پیامد‌‌های تصویر بدنی منفی رابیان می‌کند.که برخی ازمهم‌ترین آنها به قرارزیراست:

– تصویر بدنی منفی از لحاظ عاطفی رنج آور وناراحت کننده است.

– احساس افسردگی، شرمساری یا خجالت در باره ظاهربه توانایی افراد برای تجربه شادی در زندگی آسیب می‌زند.

– تصویربدنی منفی باعث می‌شودتاافراد با توسل به آن خودراازخودآگاهی وسایراحساس‌‌های ناراحت کننده حفظ کنند، چنین رفتارهایی از دامنه وسیعی برخورداراست از جمله اجتناب ازموقعیت‌‌های خاص تا روی آوردن به آداب آرایشی بیهوده، بسیاری ازاین ترفند‌های حفاظتی می‌تواند افرادرادر چرخه‌‌های خودشکنانه‌ای ازدرماندگی به دام اندازد، این ترفندها تصویربدنی فردرابدترخواهد کرد.

– عواطف برخواسته از تصویربدنی منفی، چون اضطراب، تنفر، یاس، خشم، حسادت، شرم یا خجالت در موقعیت‌های مختلفی درافراد ظاهر می‌گردد.

– تصویربدنی ضعیف اغلب سبب عزت نفس پایین می‌شود، عزت نفس ضعیف به معنی احساس عدم کارآمدی بعنوان یک انسان است، چنین افرادی از احساس ارزشمندی پایینی برخوردارند. مطالعات نشان می‌دهد عزت نفس افراد به مثبت یا منفی بودن تصویر بدنی‌شان مربوط است، اگر شما بدنتان رادوست نداشته باشید مشکل می‌توانید، فردی را که درآن زندگی می‌کند دوست داشته باشید.

– تصویربدنی از هویت جنسی شما یعنی احساس شمادرمورد مردانگی یازنانگی‌تان جدایی‌ناپذیر است، بعضی براین باورند که فاقد ویژگی‌های ظاهری برای تجربه خود بعنوان زن یامرد هستند چنین باوری احساس آنهارا از خوشایند بودن بعنوان یک فرد، کاهش می‌دهد.

– تصویر بدنی منفی می‌تواند سبب اضطراب بین فردی شود اگرنتوانید ظاهرتان را بپزیرید بیشتر احتمال دارد فرض کنید دیگران هم ظاهر شما را دوست ندارندواین باعث می‌شود در تعاملات اجتماعی دچار مشکل شوید.

– اگراحساس خجالت وسرافکندگی ازوضعیت جسمانی به حریم روابط جنسی وخصوصی راه یابد رضایت جنسی فرد به مخاطره خواهد افتاد. وروابط صمیمانه متقابل را از بین می‌برد.

– افسردگی وتصویر بدنی منفی اغلب با هم همراه است، افسردگی می‌توان فرد را به سمت بیزاری از ظاهرش سوق دهد، همین‌طور خودپست انگاری وافکار‌های حاوی یأس ودرماندگی از ظاهر، افسرده کننده است.

– تصویربدنی منفی می‌تواند اختلالات خوردن مانند بی اشتهایی ویا پراشتهایی روانی بوجود آورد. این مشکلات بتدریج ودر طول زمان بوجود می‌آیند.پرسشنامه روابط چند بعدی خود - بدن ( MBSRQ ) که توسط کش و همکاران در سال 1986 و 1987 برای ارزیابی تصویر بدنی ساخته شده است . دارای 6 زیر مقیاس است که عبارتند از :1- ارزیابی وضع ظاهری ( AE )2- گرایش به ظاهر ( AO )3- ارزیابی تناسب ( FE )4- گرایش به تناسب ( FO )5- دلمشغولی با اضافه وزن یا وزن ذهنی ( SW )6- رضایت از نواحی بدنی ( BAS )

نظریه مری داگلاس

او بدن را به مثابه ی یک متن فرهنگی، اشتغالات و اضطرابات یک فرهنگ خاص، تجلی عینی نیز به آن می بخشد. داگلاس (1970) در اثر کلاسیک خود موسوم به “خطر و خلوص” به تشریح شیوه هایی می پردازد که بدن همچون نمادی از جامعه عمل می کند و چنین استدلال می کند که بدن همچون مُدلی است که می تواند بیانگر هر گونه نظام اجتماعی باشد. داگلاس نوعی مبادله ی مستمر در معانی بین بدن جسمانی و بدن اجتماعی تشخیص می دهد و معتقد است که هر یک دیگری را تقویت می کند. گاهی این دو بدن آنچنان به هم نزدیک می شوند که تقریباً یکی می شوند و گاهی نیز بسیار فاصله دارند. تنش بین این دو مکان امکان تشریح معانی را فراهم می سازد. بنابراین تأکید داگلاس بر این است که بدن در یک فرهنگ خاص چگونه بازنمایی می گردد و چگونه به مکانی برای شیوه های رفتاری و اعمال دلالت کننده ی جامعه تبدیل می شود (ذکایی، 1387).

نظریه بوردیو
بوردیو، هدف مدیریت بدن را اکتساب منزلت، تمایز و پایگاه می‌داند. وی در تحلیل خود از بدن به کالایی شدن بدن در جوامع مدرن اشاره می‌کند که به صورت سرمایه فیزیکی ظاهر می‌گردد. بوردیو تولید این سرمایه فیزیکی را در گرو رشد و گسترش بدن می داند؛ به گونه ‏ای که بدن حامل ارزش در زمینه‌های اجتماعی گردد. از نظر بوردیو، بدن به عنوان شکل جامعی از سرمایه فیزیکی، در بردارنده منزلت اجتماعی و اشکال نمادین متمایز است (Shilling,1993: p127). تبدیل سرمایه فیزیکی در واقع به معنای ترجمه و تفسیر حضور بدنی بر حسب اشکال گوناگون سرمایه (اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) در میدان کار، فراغت و ... می‌باشد (Ibid : p 127).

بوردیـو با در نظر گرفتن بـدن به عـنوان یک سـرمایه فیزیکی، هویت‌های افـراد را با ارزش‌هـای اجتماعی منطبق با اندازه، شکل و ظاهـر بـدنی مـرتـبط مـی‌سـازد (Ibid: p14).

وی سرمایه ی بدنی را به عنوان یکی از انواع سرمایه ی فرهنگی می داند که در بدن سرمایه گذاری شده است (بوردیو، 1986، به نقل از ذکایی 1387). تولید سرمایه ی جسمانی به شکل دهی اجتماعی بدن ها توسط افراد از طریق ورزش، فراغت و دیگر فعالیت ها اشاره دارد که خود ریشه در عادت واره های افراد دارد. این شکل دهی به گونه ای است که منطق یا جایگاه طبقاتی افراد است و ارزش منزلتی ویژه ای به آن می بخشد (بوردیو، 1986، به نقل از ذکایی 1387).

به اعتقاد او مصرف انسان هویت طبقاتی انسان را تعیین می کند. نوع مصرف نه تنها اندازه، شکل و وزن بدن بلکه حالات، اشارات، نحوه ی راه رفتن، خوردن، آشامیدن و حتی میزان فضای اجتماعی را که به بدن خود اختصاص می دهد تعیین می کند (جواهری، 1387، به نقل از محمودآبادی). بعبارت دیگر بوردیو هدف مدیریت بدن را اکتساب منزلت، پایگاه و تمایز می داند. وی در تحلیل خود از بدن به کالایی شدن آن در جوامع مُدرن اشاره دارد که به صورت سرمایه ی فیزیکی ظاهر می گردد (محمودآبادی، 1390).

بر اساس نظرات بوردیو می‌توان گفت نوعی تناسب و تعادل میان خورد و خوراک، پوشاک، خانه مسکونی، تحصیلات و اتومبیل در زندگی اجتماعی ما برقرارشده است. بنابراین، نشانه‌های گوناگون زندگی، معرف تصاویر ذهنی خاص گروه اجتماعی و موضع نسبی این گروه در جامعه می‌باشد. طبقه اجتماعی، قریحه فرهنگی افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد به نحوی که افراد طبقه بالا از فرهنگ و هنر متعالی استفاده می‌کنند و در خلال این فرایند، مدعی تمایز، برتری و مشروعیت برای خود می‌شوند (فاضلی, 1382: ص 47).
با الهام از دیدگاه‌های بوردیو، می‌توان گفت دنیای مدرن، دارای متنی فرهنگی است که درآن عناصر فرهنگی به نمایش در می‌آیند. نوع موسیقی مصرفی، نوع فیلم مصرفی، لباس و پوشاک مصرفی، آرایش، ظاهر بدن و تمامی ابزارآلاتی که همچون رسانه‌ای فرهنگی و همه‌گیر اجرای نقش را ممکن می‌سازند، عناصر هویتی هستند که افراد با نمایش دادن آن‌ها هویت خود را تعریف می‌کنند. فرهنگ مصرفی انسان‌ها را تشویق می‌کند تا پوست، مخصوصاً پوست زنانه را به گونه‌ای تلقی کنند که لازم است همواره به منظور حفاظت در برابر گذر زمان روی آن کار مداوم صورت پذیرد تا بدین ترتیب پوست بتواند ویژگی تفاوت جنسیتی خود را حفظ نماید (Ahmed, 2001: p1).
بوردیو (1391) در کتاب تمایز انتخاب‌های سبک زندگی را تحلیل کرده است و آن را از این جهت بااهمیت دانسته است که تمایزات اجتماعی و ساختاری در دهۀ اخیر مدرنیته به‌طور روزافزونی از رهگذر صور فرهنگی بیان می‌شوند؛ درواقع، سبک زندگی نشان می‌دهد برخی پیشینه‌ها، فعالیت‌ها، درآمدها، نگرش‌ها، انتظارات و رفتارهای اجتماعی با یکدیگر سازگارند و پژوهشگر اجتماعی قادر است طرحی از آنها ترسیم کند.
این کتاب تحلیلی از عادات ورزشی مردم برمبنای ساختارهای ذهنی ارائه می‌کند که دربارۀ یک طبقه یا گروه اجتماعی وجود دارد و بازگوکنندۀ جنبه‌های ویژه‌ای از سبک‌های زندگی مرتبط با ورزش است؛ بنابراین، انتظار می‌رود انتخاب نوع خاصی از سبک زندگی تأثیر بسزایی در ذائقه و الگوی مصرف جامعه به‌همراه داشته باشد. در این زمینه مشارکت زنان در ورزش از این الگوی مصرف تبعیت می‌کند.
پرسش مطرح‌شده در برنامۀ پژوهشی پی‌یر بوردیو به انسجام انتخاب‌هایی مربوط است که کنشگر در حوزه‌های مختلف فرهنگی به عمل می‌آورد. آیا می‌توان اثبات کرد که انتخاب یک کنشگر در موضوع عادت ورزشی با سایر انتخاب‌های فرهنگی‌اش منسجم است؟ او بررسی می‌کند که چگونه صورت مبارزۀ ورزشی هر ورزشکار در فضای سبک‌های زندگی ادغام و با آن یکپارچه می‌شود.
مطالعات جامعه‌شناختی در این فضا تضادهایی بین سبک زندگی فقیرانه و سبک زندگی اشرافی را نشان داده‌اند. در سبک زندگی فقیرانه، کارکرد ورزش به ‌صورت آن ترجیح داده می‌شود و رابطۀ سودجویانه با اشیا و رابطۀ ابزاری با بدن برقرار می‌شود. در حالی که در سبک زندگی اشرافی صورت ورزش به محتوای آن ترجیح داده می‌شود و با اشیا رابطه‌ای نسبتاً بافاصله و گاهی نیز رابطه‌ای سبک‌دار (استریلیزه) و زیبایی‌شناختی برقرار می‌شود (دوفرانس، 1385: 48-49).

بورديو، هدف مديريت بدن را كسب منزلت، تمايز و پايگاه مي داند. وي در تحليل خود از بدن به كالايي شدن آن در جوامع مدرن اشاره مي كند كه به صورت سرمايه فيزيكي ظاهر مي شود. بورديو، توليد اين سرمايه فيزيكي را در گرو رشد و گسترش بدن مي داند به گونه اي كه بدن، حامل ارزش در زمينه هاي اجتماعي شود. از نظر بورديو بدن به عنوان شكل جامعي از سرمايه فيزيكي دربردارنده منزلت اجتماعي و اشكال نمادين متمايز است (شيلينگ ،111 :1993).

سارا گروگن

سارا گروگن Grogan (2000:356) تصویر از بدن body image را به ادراک، احساسات و افکار زنان نسبت به بدن خود مربوط می‌داند و آنرا شامل برآورد اندازه بدن، ارزیابی‌ از میزان جذابیت بدن و عواطف ‌مرتبط با شکل و حجم آن می‌داند. تصویر از بدن یک سازه‌ی اجتماعی socially constructed است که با رضایت‌خاطر فرد نسبت به بدنش رابطه دارد.

گروگن (۲۰۰۰: ۳۵۶) با ارجاع به تحقیقی از بوردو (۱۹۹۳) می‌نویسد: در جوامع غربی باریک‌اندامی صفت با ارزشی برای زنان تلقی می‌گردد که با جذابیت، کنترل بر نفس، مهارت اجتماعی، موفقیت شغلی، و جوانی تداعی می‌شود.

گروگن (۲۰۰۰: ۳۵۶) یادآور گردیده، تغییر سلیقه عمومی مبنی بر ترجیح لاغری بر چاقی در واقع پدیده‌ی نسبتاً جدیدی است که ظهور آن به آغاز قرن بیستم باز می‌گردد.مطالعاتی که در بریتانیا، ایالات متحده و استرالیا به انجام رسیده نشان داده که زنان در هر سنی که باشند معمولاً از شرایط بدنی خود ناراضی‌اند و آرزو می‌کنند که لاغرتر از آنچه هستند بشوند (گروگن، ۲۰۰۰: ۳۵۶). چندین مورد از تحقیقات بعمل آمده در سالهای دهه‌ی هشتاد و نود میلادی حکایت از این داشته که هنجارهای زیبایی غربی، ایده‌آلهایی را برای زنان تعیین می‌کند که دستیابی به آنها عملاً غیرممکن است و این ایده‌آلها و اهداف غیرواقعی زنان را در موقعیت فرودستیposition subordinate قرار می‌دهد که وادارشان می‌سازد دائماً با تمام قوا در حال آماده باش و نظارت بر تغییرات بدن خود قرار داشته باشند (همان منبع: ۳۵۷).

يكي از اين آرمانها اندام متناسب و زيباست كه به گونه اي روزافزون به شكل اندام لاغر باز تعريف مي شود ( كروگن ، 2000)

دبورا لوپتن

دبورا لوپتن (۱۹۹۸ مورد ارجاع از سوی کاکرهام، ۲۰۰۱) توضیح می‌دهد تصویری که هر فرد از بدن خود در سر دارد بر نحوه‌ی درک و تجربه‌ی احساسات جسمانی‌اش تاثیر می‌گذارد. تصویر از بدن همچنین در مورد اینکه فرد چگونه خود را در فضای اجتماعی قرار دهد، چگونه خود را به عنوان موجودی مجزا از سایر پدیده‌های فیزیکی مفهومسازی ‌کند، خود را حفظ کند، درون را از بیرون خود تمیز دهد، یا خود را در حکم فاعل یا مفعول بکارگیرد، تاثیر می‌گذارد.

سوزان براون میلر

سوزان براون میلر (۱۹۸۴، مورد ارجاع توسط گروگن، ۲۰۰۰: ۳۵۷ ) نشان می‌دهد که چگونه بدن زنان در طول تاریخ محدود و کنترل شده تا با معیارهای زیباشناختی aesthetics (از طریق پوشیدن کرستهای مخصوص و اخیراً از طریق رژیمهای لاغری) هماهنگ شود و چگونه این مراقبت فوق‌العاده موجب ضعف و ناتوانی جسمانی ایشان می‌شود.

چوی

تحقیقی که چوی (۲۰۰۰: ۳۷۳) به انجام رسانده نشان می‌دهد که در میان زنان و مردانی که ورزش می‌کرده‌اند، زنان بطور معنی‌داری بیشتر از مردان علت پرداختن به فعالیت جسمانی خود را کنترل وزن و ظاهر فیزیکی خود گزارش نموده‌اند. در نظر زنان فعالیت ورزشی یک فعالیت به قصد دستیابی به زیبایی تلقی می‌گردید نه یک فعالیت بهداشتی بمنظور ارتقای سلامت.

کوزر

از نظر وي مفهوم « خود آيينه سان » از سه عنصر اصلي ساخته مي شود:نخست، ظاهر ما نزد ديگران چگونه است؟دوم، ديگران چه قضاوتي در مورد ظاهر ما انجام مي دهند؟سوم چه احساسي از خود براي ما پديد مي آيد (كوزر ، 2008).

روزنبرگ

روزنبرگ مفهوم « خود » را به « برداشت از خود » ارتقا داد و بر اين باور است كه افراد سه نوع برداشت دارند:1 ـ خودِ موجود يا تصويري كه فرد در حال حاضر و در اينجا و اكنون از »خود« در ذهن دارد.2 ـ خودِ دلخواه يا تصويري كه ما دوست داريم، باشيم و فرد با انديشيدن درباره آن بسيار شاد و مسرور مي شود.3 ـ خودِ وانمودي يا روشي كه ما در هر موقعيت، خودمان را نشان مي دهيم (ريتزر ، 2005؛ روزنبرگ ، 1915).با تأكيد روزنبرگ بر برداشت از خود، تصور از بدن و در پي آن تصميم براي اعمال مديريت بدن معنا پيدا ميكند.

نظریه اروینگ گافمن
از مکاتب جامعه‌شناسی که بدن را به عنوان موضوع مباحث خود قرار داده‌اند می‌توان از مکتب کنش متقابل نمادین و آثار جامعه‌شناس کانادایی‌تبار، اروینگ گافمن یاد کرد.گافمن بر این نکته تأکید می‌کند که بین «خود اجتماعی» و یا هویت اجتماعی با «خودِ واقعی» فاصله وجود دارد. وی برداشت از «خود» را با رهیافت نمایشی‌تشریح می‌کند. گافمن با رویکرد نمایشی خود، نقش‌های اجتماعی و موقعیت‌های اجتماعی را تنها نمایش‌هایی می‌بیند که در زندگی روزمره اجرا می‌شوند.
به عقیده او، «خودِ» افراد به وسیله نقش‌هایی که در این موقعیت‌ها اجرا می‌کنند، شکل می‌گیرد و معنا می‌یابد. گافمن ضمن استفاده از مفهوم «خود» تا اندازه زیادی به بدن فرد اشاره دارد.از دید او، عاملان بدنی یا جسمی نیز رأی جمع‌کن‌هایی هستند که با توسل به همه روش‌های علامت‌دهی اجتماعی، سعی دارند نظر دیگران را به خود جلب کنند. این عاملان بدنی، «معرف‌های تجسدیافته منش و منزلت‌‌اند» که می‌توانند توسط دیگر کنشگران مورد تفسیر قرار گیرند (لوپز و اسکات، 1385: ص155).
گافمن، «خودی» را که باید در کنش‏های متقابل زندگی روزمره در نقش‏های گوناگون خلق شود، بسیار آسیب‌پذیر می‏ داند؛ بنابراین برای محافظت از «خود» و اجراهای آن در زندگی روزمره مفهوم «مدیریت تأثیرگذاری» را مطرح می‏کند. وی در پرداخت این مفهوم چنین ادعا می‏کند که افراد در هنگام کنش متقابل می‏کوشند جنبه ‏ای از «خود» را نمایش دهند که مورد پذیرش دیگران باشد؛ اما کنش‏گران حتی در حین انجام این عمل می‏دانند که تماشاچیان شان ممکن است در اجرای نقش آن‏ها اختلال ایجاد کنند. به همین دلیل، کنش‏گران نیاز به نظارت بر تماشاچیان را احساس می‏کنند، به ویژه مراقبت از عناصری که ممکن است اخلال‏گر باشند. کنش‏گران امیدوارند «خودی» را که به ایشان نشان می‏دهند به اندازه‏ای قدرتمند باشد که خودشان می‌خواهند نشان دهند. کنش‏گران همچنین امیدوارند که نمایش آن‏ها تماشاچیان شان را وادار سازد تا داوطلبانه به دلخواه آن‏ها عمل کنند. گافمن این علاقه اصلی را به عنوان «مدیریت تأثیرگذاری» مطرح نمود (ریتزر، 1374: ص296).
نادیده گرفتن صورت از نظر اجتماعی امری بسیار مشکل به نظر می‌رسد. صورت نشان‏دهنده سن، جنسیت، موقعیت اقتصادی- اجتماعی، سلامتی و حتی شخصیت افراد است. صورت منبع ارتباطات شفاهی و نیز روابط غیرکلامی است (Synnot,1988: p 606).
از نظر گافمن، صورت در تعامل چهره به چهره و نیز در عملکردهای اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است. صورت اجتماعی یک صـورت عمومی است و نیازمند تغییر دائمی نقاب موجود بر آن است. آرایش، وسیله ای برای بدست آوردن این نقاب است. تنها در شرایط احساسی شدید، تـــنهایـــی یا در حضور دوستان است که نقاب (آرایش) صورت کنار می‌رود و صورت خصوصی یا همان شخص واقعی ظاهر می‌گردد (Synnot,1990: p 61).

گافمن در اثر خود « نمودِ خود در زندگي روزانه » اشاره مي كند كه چگونه مردم مي توانند در بدن خود دخالت كنند و آن را در جريان زندگي روزمره متفاوت سازند. گافمن فرهنگ لغات مشترك زبان را براي اهميت دادن به مديريت و ظاهر بدن براي ايجاد خودِ اجتماعي و براي نگهداري كنش متقابل اجتماعي اساسي مي داند (شيلينگ ، 2005 :8 )

گافمن معتقد است، انسانها ميل به نمايش بدن خود براي تأثيرگذاري بر ديگران دارند. دليل آن، اين است كه توجه به بدن در سطح جهاني و در جوامع گوناگون به شكل ارزش و هنجاري مرتبط با آن در حال گسترش است. از يك سو، انسان همواره خود را آن گونه كه جمع ميپذيرد به نمايش ميگذارد و از سوي ديگر با توجه به همان ارزشهاي اجتماعي و ابزارهاي موجود، سعي مي كند تا با توجه و مراقبت بر بدن خود ]مديريت بدن[ بر ديگران تأثير بگذارد. همان چيزي كه وي آن را مديريت تأثيرگذاري مينامد ( ريتزر، 2005 ).

نظریه هربرت مید

هربرت مید ، به (دیگری تعمیم یافته) اشاره می‌کند که درآن فرد مطابق انتظاراتی که گمان می‌کند دیگران از او دارند رفتار می‌کند.