ابعاد و شکل گیری مفهوم از خود
مفهوم از خود ( self-concept ) تصویر ذهنی شخص از خودش است. مفهوم از خود مثبت برای سلامت جسمی و روانی شخص ضروری است. افراد دارای مفهوم از خود مثبت بهتر می توانند روابط بین فردی ایجاد کرده و حفظ کنند و در مقابل بیماری های روانی و جسمی مقاومت بهتری نشان میدهند. شخصی که حائز مفهوم از خود قوی است بایستی بهتر بتواند در طول عمر خود تغییرات را پذیرفته یا با تغییرات سازگار شود. شیوه نگرش شخص به خودش روی تعاملش با دیگران تاثیر دارد.
مددکاران و پرستاران مسئول هستند که مددجوی خود را از نظر مفهوم از خود منفی بررسی نمایند و علل احتمال آن را شناسایی کنند، تا بتوانند به مددجو کمک کنند به مفهوم از خود مثبت تری دست یابد. افرادی که مفهوم از خود ضعیف دارند، ممکن است احساسات بی ارزشی خود، دوست نداشتن خود، یا حتی تنفر از خود را ابراز کنند. آنها ممکن است احساس غمگینی یا نومیدی داشته باشند و ممکن است حال انجام ساده ترین کارها و وظایف خود را نداشته باشند.
مفهوم از خود شامل تمامی درک از خود ( self-perceptions ) هایی است (ظاهر، ارزش ها و اعتقادات) که روی رفتار شخص تاثیر گذاشته و زمانی به آن اشاره می شود که از کلمات «من» یا «خودم» استفاده می شود. مفهوم از خود روی موارد زیر تاثیر دارد:
طریقه تفکر، صحبت کردن و عمل کردن شخص
طریقه دیدن و برخوردن کردن با اشخاص دیگر
گزینه هایی که شخص انتخاب می کند
توانایی دوست داشتن یا مورد علاقه بودن (عشق دادن یا گرفتن)
توانایی اقدام و تغییر چیزها
مفهوم از خود دارای چهار بعد است:
دانش از خود ( Self-knowledge ) : بینش شخص نسبت به توانایی ها، ذات و ماهیت و محدودیت های خویش
توقع از خود ( Self-expectation ): توقعاتی که شخص از خود دارد، ممکن است توقعاتی واقع بینانه و منطقی یا غیر منطقی باشند
خود – اجتماعی ( Social self ): برداشت دیگران و جامعه از شخص
ارزیابی اجتماعی ( Social evaluation ): ارزشیابی خویش در رابطه با دیگران، وقایع یا موقعیت ها.
کسانی که به «من خودم را چطور می بینم» بیشتر از «دیگران من را چطور می بینند» اهمیت می دهد را اصطلاحاً من - محور (me-centered) می نامند. برآورده کردن توقعات آنها از خودشان بسیار سخت است و فقط با خودشان رقابت می کنند نه با دیگران. برعکس، افرادی که قویا دیگران - محور (other-centered) هستند، به شدت به تایید دیگران نیاز دارند و تلاش می کنند طبق توقع دیگران زندگی کنند، خودشان را با دیگران مقایسه می کنند، با دیگران رقابت می کنند و خودشان را در رابطه با دیگران ارزشیابی می کنند. آنها در اطمینان به خود مشکل دارند و از تایید نشدن می ترسند. بنابراین مفهوم از خود مثبت من – محور است و با رجوع محدود به نظرات دیگران تشکیل می شود.
علاوه بر بررسی و شناخت و تقویت مفهوم از خود مثبت در مددجویان، مفهوم از خود پرستاران نیز اهمیت دارد. پرستارانی که ابعاد مختلف مفهوم از خود خویشتن را می شناسند، راحتتر و بهتر می توانند نیازها، تمایلات، احساسات و تضادهای مددجوی خود را درک کنند. پرستارانی که احساس مثبتی نسبت به خویش دارند، به احتمال بیشتری به رفع نیازهای مددجو کمک می کنند. خود- آگاهی (Self-awareness) به رابطه بین درک از خویش و درک دیگران از خود اطلاق می شود. بنابراین، پرستاری که بخوبی خود-آگاه است، دارای درکی است که بسیار متجانس و همگن است. خود-آگاه تر شدن فرآیندی است که مستلزم زمان و انرژی است و هرگز کامل نمی شود. یکی از مهمترین عناصر این فرآیند خود کاوی یا درون بینی و یا باطن گرایی (introspection) است، که شامل تجسم پرستار بر عقاید، نگرش ها، نکات قوت و ضعف و محدودیت های خویش است. پرستار همچنین از طریق کار کردن با دیگر پرستارانی که به عنوان مربی وی عمل می کنند و گرفتن بازخورد در طی بازنگری های معمول و جدی گرفتن آنها و عمل براساس آنها، بینش و بصیرت بیشتری نسبت به خود کسب می کند.
زمانیکه پرستار به روشنی درک از خود و خود آگاهی خویش را شناخت، می تواند به عقاید خود و دیگران احترام گذاشته و از تحمیل عقاید خود بر دیگران اجتناب کند. در حالیکه در نقش مراقبت دهنده، پرستار خود آگاه قادر به خودداری از قضاوت و تمرکز بر نیازهای مددجو است، حتی اگر با عقاید و نیازهای خودش متفاوت باشد. زمانی که تناقض و تضاد رخ دهد، پرستار واکنش خویش را از طریق درون بینی و رجوع به باطن خود مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. برای تجزیه و تحلیل موقعیت تضاد، پرستار سئوالات زیر را از خود می پرسد:
چرا به این شکل واکنش نشان دادم (ترس، خشم، اضطراب، نارضایتی، نگرانی)؟
آیا می توانم شیوه پاسخ دادن به اینگونه موقعیت ها را تغییر دهم، به شکلی که روی واکنش مددجو به شیوه ای مفید و کمک کننده تاثیر بگذارد؟
شکل گیری مفهوم از خود
شخص با مفهوم از خود متولد نمی شود، بلکه در نتیجه تعاملات اجتماعی با دیگران شکل می گیرد. نظریه پردازان رشد و تکامل مثل مراحل تکامل اریکسون (Erikson’s stages of development)، مراحل تکامل شناختی پیاژه (Piaget’s cognitive developmental phases)، وظایف تکاملی هویگهارست (Havighurst’s developmental tasks) به شرح این مسئله پرداخته اند.
اریکسون (1963) معتقد است که در طول عمر، مردم با وظایف تکاملی مختلفی مواجه هستند که با هشت مرحله روانی اجتماعی در ارتباط است که یک چارچوب نظری ایجاد می کند. موفقیت شخص در سازگاری با این وظایف تکاملی به طور زیادی به میزان تکامل مفهوم از خود وی بستگی دارد. سازگاری سخت منجر به مشکلات مفهوم از خود در همان موقع و ادامه زندگی شخص می گردد.
شکل گیری و تکامل مفهوم ازخود هر شخص از سه مرحله اصلی تشکیل شده است:
نوزاد می آموزد که خود جسمی وی از محیط مجزا و متفاوت است.
بچه نگرش دیگران به خود را درونی می کند.
بچه و بالغین استانداردهای جامعه را درونی می کنند.
اصطلاح خود فراگیر (global self) به مجموعه عقاید و تصاویری اطلاق می شود که شخص نسبت به خویش دارد. این کامل ترین توصیفی است که افراد می توانند در هر زمانی از خویش داشته باشند. همچنین مرجع شخص از تجارب و نگرش وی به دنیا است. بعضی از این عقاید و تصاویر بیانگر حقیقت است، برای مثال «من زن هستم»، «من پدر هستم»، «من کوتاه قد هستم». بعضی نیز به جوانب محسوس خود اشاره دارند از قبیل «من توانمند هستم»، «من خجالتی و کمرو هستم».
هر یک از عقاید یا تصاویر مجزایی که شخص نسبت به خود دارد، روی مفهوم از خود تاثیر دارند. هرچند، مفهوم از خود به سادگی شامل مجموع این بخش ها نیست. تصاویر و عقاید متفاوتی که افراد نسبت به خویش دارند دارای وزن و اولویت و امتیاز خاص نیستند. مفهوم از خود هر شخص همانند یک قطعه هنری است. در مرکز این هنر عقاید و تصاویری وجود دارد که برای هویت شخص نقش حیاتی تر و محوری تری دارند. آنها کلیت و هسته مفهوم از خود (core self-concept) را تشکیل می دهند. برای مثال، «من یک فرد خیلی باهوش هستم» یا «من زن/مرد هستم». تصاویر و عقایدی که کمتر برای شخص مهم هستند، در حاشیه قرار دارند. برای مثال «من چپ یا راست دست هستم» یا «من اهل ورزش هستم یا نیستم».
تصور بر این است که اساس مفهوم از خود افراد چگونگی درک و برداشت و ارزیابی آنها از حیطه های زیر است:
عملکرد شغلی
عملکرد هوشی
ظاهر شخصی و جذابیت فیزیکی
جذابیت و عملکرد جنسی
علاقه دیگران به آنها
توانایی سازگاری مشکلات و حل آنها
وابستگی به هم
استعدادهای خاص
مفهوم از خود در این حیطه ها به گزینه هایی که مردم در مورد سلامتی خود انتخاب می کنند و درک آنها از سلامتی خود بسط می یابد. افراد دارای مفهوم از خود مثبت قوی در مورد ظاهر خود احتمالا به رفتارهای بهداشتی و سلامتی ارزش می نهند و سلامت پوست، مو، رنگ پوست بدن را برای مثال رعایت می کنند. افراد دارای مفهوم از خود منفی ممکن است کمتر در مورد بهبود سلامتی خود و فعالیت های پیشگیری از بیماری اهمیت قائل باشند.
حفظ و ارزیابی مفهوم از خود یک فرآیند پیوسته است. وقایع یا موقعیت ها ممکن است سطح مفهوم از خود شخص را در طول زمان تغییر دهند. داشتن مفهوم از خود پایه شامل دید ما نسبت به خودمان و دید دیگران نسبت به ما است. همچنین خود – ایده آل (ideal-self) یا خود آرمانی وجود دارد، که شیوه ای است که باید باشیم یا ترجیح می دهیم باشیم. خود آرمانی درک فرد از رفتار خود براساس استانداردهای شخصی، جاه طلبی ها، اهداف و ارزش های خاص خود است. گاهی اوقات این خود آرمانی واقع بینانه است و گاهی نیست. زمانی که خود درک شده با خود آرمانی نزدیک به هم باشند، شخص آرزو نمی کند که خیلی با آنچه که هست فرق داشته باشد. شکاف و تفاوت بین خود آرمانی و خود درک شده می تواند مشوقی برای خود ارتقایی و بهبود خویش باشد. هرچند، زمانی که این اختلاف و شکاف زیاد باشد، حاصلش پایین بودن اعتماد به نفس است.
پرستاران مانند هر فرد بزرگسال دیگری، خودشان را هم براساس دروندادهای داخلی و هم خارجی می بینند که در طول سالیان کسب کرده اند. توانایی ارزیابی توانایی های خود، میل به پا نهادن در جای پای مدل خود، و گرفتن بازخورد از همکاران و مددجویان می توانند روی مفهوم از خود پرستار تاثیر داشتن باشند.
اجزای مفهوم از خود
چهار جزء یا عنصر تشکیل دهنده مفهوم از خود شامل هویت فردی، تصویر از بدن، عملکرد شغلی و اعتماد به نفس است.
1- هویت فردی
هویت فردی (Personal identity) حس آگانه از فردیت و منحصر بودن شخص است که بطور مستمر و در سراسر عمر شکل می گیرد. مردم اغلب هویت خود را به صورت نام، جنس، سن، نژاد، قومیت، ملیت یا فرهنگ، شغل یا نقش ها، استعداد ها یا ویژگی های موقعیتی (مثل وضعیت تاهل و تحصیلات) می نگرند.
هویت فردی شامل عقاید، ارزش ها، شخصیت و منش فرد است. برای نمونه، آیا شخص خوش مشرب، دوستانه، خود دار، بخشنده یا خودخواه است؟ بنابراین هویت فردی از عناصر محسوس و حقیقی مثل نام یا جنسیت و نامحسوس مثل ارزش ها و عقاید تشکیل شده است. هویت چیزی است که خود را از دیگران متمایز می کند.
شخص دارای حس هویت قوی دارای تصویر از بدن، عملکرد نقش و اعتماد به نفس تلفیق شده در یک مفهوم از خود کامل است. این حس هویت به شخص احساس استمرار و وحدت شخصیت می دهد. علاوه بر این، فرد خودش را به عنوان یک شخص منحصر به فرد می بیند.
2- تصویر از بدن
تصویر از خود فیزیکی یا تصویر از بدن (body image) چیزی است که شخص از سایز، ظاهر و عملکرد بدن و بخش های آن برداشت می کند. تصویر از بدن دارای ابعاد شناختی و عاطفی است. بعد شناختی آگاهی از بدن مادی است، بعد عاطفی شامل حواس بدن است از قبیل احساس درد، لذت، خستگی و حرکات بدنی. تصویر از بدن مجموعه این نگرش ها، آگاهی ها و ناآگاهی هایی است که شخص از بدنش دارد.
تصویر از بدن شامل لباس، آرایش، فرم مو، جواهرات و سایر چیزهایی است که به بدن شخص وصل است. همچنین شامل بخش های مصنوعی بدن مثل اندام مصنوعی، دندان های مصنوعی، گیر سر و همچنین تجهیزات مورد نیاز برای کارکرد شخص مثل ویلچر، عصا و عینک است. برداشت گذشته و حال و عملکرد بخش های بدن در طول زمان بخشی از تصویر از بدن شخص را تشکیل می دهند.
بخشی از تصویر از بدن شخص در اثر پاسخ ها و نگرش های دیگران نسبت به بدن وی تشکیل می شود و بخشی از کاوش شخص از بدن خویش شکل می گیرد. برای مثال، تصویر از بدن نوزاد تا حدودی در اثر عکس العمل والدین و مراقبت دهنده به بچه توسط لبخند، بغل کردن و لمس کردن و با کاوش بدن خویش و احساسات حین تغذیه با شیر مادر، مکیدن پستان و حمام کردن تشکیل می شود. ارزش های فرهنگی و اجتماعی نیز روی تصویر از بدن شخص تاثیر دارند.
رسانه های اطلاع رسان و سرگرمی نیز در طی سالیان گذشته سهمی در نگرش شخص به خود و دیگران ایفا کرده اند. در طی نوجوانی، نگرانی های مرتبط با تصویر از بدن از بزرگترین نگرانی های نوجوان است. شخص «آرمانی» یا ایده آل ترسیم شده توسط رسانه ها واقعا به هدف غیر واقع بینانه بسیاری تبدیل می شود.
اگر تصویر از بدن شخصی خیلی به خود آرمانی وی نزدیک باشد، شخص به احتمال بیشتری در مورد عناصر و اجزای فیزیکی و غیر فیزیکی خود مثبت می اندیشد. بدن ایده آل به طور زیادی تحت تاثیر استانداردهای فرهنگی است. برای مثال، در حال حاضر در آمریکای شمالی بدن متناسب و یک دست و تون شده مورد قبول و تمجید است.
یکی دیگر از جنبه های تصویر از بدن درک این مسئله است که بخش های مختلف بدن دارای ارزش متفاوتی برای افراد مختلف است. برای مثال، پستان بزرگ ممکن است برای یک زن مهم باشد و برای دیگری نباشد؛ یا سفید شدن موها ممکن است برای شخصی دردناک باشد، در حالی که دیگری به سختی متوجه سفید شدن موهای خود شده باشد.
فرد دارای تصویر از بدن سالم غالباً نگران سلامتی و ظاهر خویش است. این شخص در صورت بیمار شدن درخواست کمک می کند و اعمال بهداشتی را در برنامه زندگی روزمره خود می گنجاند. شخصی که دارای تصویر از بدن ناسالم است، احتمالا در مورد بیماری های خیلی جزئی فوق العاده نگران می شود و فعالیت هایی مثل خواب و رژیم غذایی سالم را نادیده می گیرد، که هر دو برای سلامت وی لازم هستند.
شخصی که دچار اختلال تصویر از بدن است ممکن است بخشی از بدن که ساختارش به طور چشمگیری در اثر بیماری یا تروما تغییر کرده است را مخفی کرده، لمس نکرده یا نگاه نکند. بعضی از افراد احساسات بی یاوری، نومیدی و بی قدرتی نشان میدهند و مستعد صدمه هستند و ممکن است رفتارهای خود – تخریبی مثل زیاد یا کم خوردن، اقدام به خودکشی نشان دهد.
3- عملکرد نقش
هر شخصی در طول عمرش تغییر نقش های زیادی را تجربه می کند. نقش (role) مجموعه ای از توقعات رفتاری است که از شخصی که پست خاصی را اشغال کرده است، می رود. عملکرد نقش (Role performance) طریقه رفتار شخص در آن نقش خاص در مقایسه با رفتارهای مورد انتظار از نقش است. تسلط در نقش (Role mastery) بدین معنی است که شخص طوری رفتار می کند که توقعات نقش را برآورده می کند.
توقعات یا استانداردهای رفتاری یک نقش توسط جامعه، گروه فرهنگی یا گروه کوچکی تعیین می شود که شخص به آن تعلق دارد. هر شخصی دارای نقش های متعددی است از قبیل شوهر، والدین، برادر، پسر، کارمند، دوست، پرستار و عضو کلیسا. بعضی از نقش ها فقط برای دوره خاصی است مثل مددجو، دانشجو یا شخص بیمار. توسعه نقش (Role development) شامل اجتماعی شدن و عادت کردن به نقش خاصی است. برای مثال، دانشجویان پرستاری از طریق تماس با مربیان، تجربه بالینی، کلاس ها، لابراتورهای شبیه سازی و سمینارها، با پرستاری هماهنگ و اجتماعی می شوند.
برای رفتار و عملکرد صحیح، اشخاص لازم است از نقش خود در ارتباط با دیگران و آنچه که اجتماع از آنها در حین اشغال نقش توقع دارد؛ آشنا باشند. ابهام نقش (Role ambiguity) زمانی رخ می دهد که توقعات روشن نباشد و فرد نداند که از او چه انتظاری می رود یا باید چکار کند و قادر به پیش بینی واکنش دیگران نسبت به رفتارهایش نیست. شکست در تسلط در نقش موجب سردرگمی، هراس و احساس عدم کفایت می شود و اغلب نتیجه اش کم شدن اعتماد به نفس شخص است.
مفهوم از خود تحت تاثیر تنش نقش و تضاد نقش است. افرادی که تحت تاثیر تنش نقش (role strain) قرار می گیرند، سردرگم هستند زیرا احساس ناکفایتی یا ناتوانی در آن نقش می کنند یا وارد به چنین احساسی می شوند. تنش نقش اغلب با کلیشه های نقش جنسی مرتبط است. برای مثال، زنان در پست هایی که بطور سنتی توسط مردان اداره می شده است ممکن است دارای دانش و قابلیت کمتری نسبت به مردان در همان شغل باشند.
تضاد نقش (Role conflicts) در اثر مخالف یا توقعات ناسازگار رخ می دهد. در تضاد بین فردی، افراد توقعات مختلفی در مورد یک نقش خاص دارند. برای مثال، پدر و مادر بزرگ دارای توقعات متفاوتی از مادری هستند که باید از بچه های خود مراقبت کند. توقعات نقش یک شخص یا گروه ممکن است با توقعات شخص یا گروه دیگر فرق کند. برای مثال، زنانی که در برنامه شغل تمام وقت خود انعطاف پذیری کمتری دارند ممکن است از نظر نقش همسری با شوهر خود در تضاد باشند که انتظار دارد زن تمامی مشکلات و مسائل بچه ها را حل کند. گاهی اوقات توقعات نقش عقاید و ارزش های شخص اشغال کنننده آن نقش را نقض می کند. برای مثال، پرستار یک کلینیک تنظیم خانواده ممکن است عقاید یا ارزش های زوجی که با سیستم اعتقادی پرستار در مورد پیشگیری از یا اداره صحیح حاملگی ناخواسته همگام نیستند، نقض کند. تضاد نقش می تواند منجر به تنش، کاهش اعتماد به نفس و شرمندگی شود.
4- اعتماد به نفس
اعتماد به نفس (Self-esteem) قضاوت شخص در مورد ارزش خود است، که استانداردها و عملکرد شخص در مقایسه با استانداردهای دیگران و خود ایده آرمانی وی است. اگر اعتماد به نفس شخص با خود آرمانی وی منطبق نباشد، نتیجه اش پایین بودن اعتماد به نفس است.
اعتماد به نفس دو نوع است: همگانی یا فراگیر و خاص یا ویژه. اعتماد به نفس فراگیر (Global self-esteem) نشانگر مقداری است که شخص خودش را به عنوان یک کل دوست دارد. اعتماد به نفس ویژه (Specific self-esteem) میزان رضایت و تایید شخص از بخشی از خود است. اعتماد به نفس فراگیر تحت تاثیر اعتماد به نفس ویژه است. برای مثال، اگر مردی ظاهر خودش را بپسندد، ظاهر وی قوی به نظر خواهد رسید و روی اعتماد به نفس فراگیر وی تاثیر می گذارد. برعکس اگر مردی ارزش کمی به مهارت های آشپزی خود قائل باشد، چه خوب آشپزی کند یا بد، تاثیر اندکی بر اعتماد به نفس فراگیر وی خواهد گذاشت.
اعتماد به نفس از خود و دیگران مشتق می شود. در نوزادی، اعتماد به نفس به ارزشیابی و پذیرش مراقب بستگی دارد. در ادامه زندگی و دوران بچگی، اعتماد به نفس تحت تاثیر رقابت با دیگران است. شخصی که در بزرگسالی اعتماد به نفس بالایی دارد، دارای احساس مهم بودن، صلاحیت و قابلیت، توانایی سازگاری با زندگی، کنترل بر تقدیر خویش است.
بنیاد و پایه های اعتماد به نفس در طی تجارب اولیه زندگی شکل می گیرد که معمولا در درون ساختار خانواده پی ریزی می شود. هرچند، سطح کلی اعتماد به نفس یک فرد بزرگسال ممکن است روز به روز و لحظه به لحظه فرق کند. استرس شدید – مثل استرس ناشی از بیماری یا بیکاری بلند مدت – می تواند بطور اساسی اعتماد به نفس شخص را کاهش دهد. در مراقبت بهداشتی، افرادی که تصور می کنند اجتماع به شرایط و بیماری آنها به طور منفی می نگرند ممکن است اعتماد به نفس پایین داشته باشند. انسان بیشتر روی جوانب منفی متمرکز می شود و کمتر وقت روی جنبه های مثبت خود صرف می کند. شناخت نکات قوت و نکات ضعف به صورت همزمان اهمیت دارد.
نکته خود – مراقبتی
اگر نیازهای علاقه داشتن و تعلق داشتن مازلو برآورده شوند، نیاز به اعتماد به نفس در رده بعدی و بالاترین سطح نیازها است. زمانی که نیاز به اعتماد به نفس لحاظ شود، فرد برای خود شکوفایی تلاش خواهد کرد.
عوامل موثر بر مفهوم از خود
عوامل زیادی روی مفهوم از خود شخص تاثیر دارد. عوامل اصلی شامل مرحله تکاملی، خانواده و فرهنگ، استرسورها، منابع، تاریخچه موفقیت و شکست، بیماری و ناخوشی است.
1- مرحله تکاملی
همانطور که شخص از مراحل رشد و تکامل عبور می کند، عوامل موثر بر مفهوم از خود تغییر می کنند. برای مثال، نوزاد به محیط حمایتی و لطیف نیاز دارد، در حالی که بچه ها به آزادی اکتشاف و یادگیری نیاز دارند. مفهوم از خود سالمندان براساس تجربیات آنها در گذر از مراحل زندگی است.
2- خانواده و فرهنگ
ارزش های بچه های جوان بطور وسیعی تحت تاثیر خانواده و فرهنگ است. بعدا تحت تاثیر همسالان و همکلاسی ها قرار می گیرد و روی خود آنها تاثیر می گذارد. زمانی که بچه با توقعات متفاوتی از خانواده، فرهنگ و همسالان مواجه می شود، احساس از خود (sense of self) وی دچار سردرگمی می شود. برای مثال بچه ممکن است باور داشته باشد که والدینش از وی توقع داند الکل نخورد و در خدمات مذهبی یکشنبه ها شرکت کند. همزمان دوستانش وی را تشویق می کنند که آبجو بخورد و یکشنبه ها را با آنها بگذراند.
3- استرسورها
استرسورها با سازگاری موفقیت آمیز فرد با مشکلات، موجب تقویت مفهوم از خود وی می شوند. از سوی دیگر، اگر استرسورها شدید بوده و شخص نتواند سازگار شود، پاسخ های ناسازگار رخ می دهد از قبیل سوء مصرف مواد، گوشه گیری و اضطراب. توانایی شخص در رسیدگی به استرسورها به طور زیادی به منابع شخصی وی بستگی دارد. شناخت این استرسورها که ممکن است روی ابعاد مفهوم از خود مددجو تاثیر بگذارد، برای پرستار مهم است.
استرسورهای موثر بر مفهوم از خود
استرسورهای هویت
تغییرات ظاهر فیزیکی (مثل چروک صورت)
کاهش توانایی جسمی، روانی یا حسی
ناتوانی در دستیابی به اهداف
نگرانی های رابطه ای
نگرانی های جنسی
خود آرمانی غیر واقع بینانه
استرسورهای تصویر از بدن
از دست دادن بخشی از بدن (مثل قطع اندام، ماستکتومی، هیسترکتومی)
از دست دادن عملکرد بدن (مثل فلج ناشی از سکته یا قطع نخاع، بیماری عصبی عضلانی)
بدقیاقه شدن (مثل حاملگی، سوختگی شدید، کولوستومی، تراکئوستومی)
بدن آرمانی غیر واقع بینانه (برای نمونه، بدنی عضلانی و شکولاتی که قابل دستیابی نیست)
استرسورهای نقش
از دست دادن والدین، همسر، بچه یا دوست نزدیک
از دست دادن یا تغییر شغل یا نقش های مهم دیگر
طلاق
بیماری خود یا دیگران که روی عملکرد نقش تاثیر دارد
ابهام یا تضاد در توقعات از نقش
ناتوانی در رسیدن به توقعات نقش
استرسورهای اعتماد به نفس
فقدان بازخورد مثبت از طرف اطرافیان مهم
شکست های مکرر
توقعات غیر واقع بینانه
روابط سوء رفتاری
از دست دادن امنیت مالی و اقتصادی
4- منابع
منابع یک شخص به دو دسته منابع داخلی و خارجی تقسیم می شوند. نمونه ای از منابع داخلی شامل اطمینان و ارزش ها است، در حالی که منابع خارجی شامل شبکه حمایتی، منابع مالی کافی و سازماندهی است. عموما هر چه منابع داشته و مورد استفاده شخص بیشتر باشد، تاثیر مثبت بیشتری بر مفهوم از خود وی دارد.
5- سابقه موفقیت و شکست
کسانی که سابقه شکست دارند خود را ناتوان و شکست خورده می دانند، در حالی که کسانی که سابقه موفقیت دارند، تاثیر مثبت زیادی بر مفهوم از خود آنها دارد. همچنین افراد دارای مفهوم از خود مثبت از سطح موفقیت خود احساس رضایت می کنند و قانع هستند در حالی که افراد دارای مفهوم از خود منفی کل موقعیت زندگی خود را در اثر یک شکست منفی می بینند.
6- بیماری و ناخوشی
ناخوشی و تروما می توانند روی مفهوم از خود شخص تاثیر بگذارند. زنی که ماستکتومی کرده است ممکن است خودش را جذاب نبیند و این فقدان ممکن است بر شیوه رفتار و ارزش های وی تاثیر بگذارد. افراد نسبت به استرسورهایی از قیبل ناخوشی و تغییرات ناشی از پیری در عملکرد به شیوه متفاوتی واکنش نشان می دهند. پذیرش، انکار، انزوا یا افسردگی از واکنش های رایج است.
ستون های مفهوم از خود
همه انسان ها دارای برداشتی از خود هستند. مثبت یا منفی بودن این برداشت به تجارب زندگی، درک از خود و ارزیابی خود بستگی دارد. اگر خود ارزشیابی ما همیشه صحیح باشد، نیازی به این مطالب نبود. هرچند مشکل اینجاست که برداشت و درک ما از خودمان اغلب منحرف و ناصحیح است.
تجارب قبلی می توانند این برداشت را تحریف کنند. برای نمونه، شخصی که در یک خانواده کمال گرا (perfectionistic) به دنیا آمده است ممکن است همیشه نقص هایی در خودش نسبت به توقعاتی که خانواده از وی دارند، احساس کند. در نتیجه، مهم نیست که چقدر موفق باشد، همیشه فکر می کند که فردی شکست خورده است.
بچه ای که برادر بزرگترش مرتب به وی می گوید: «چقدر تو احمقی!»، «خنگ بانو چکار می کنه»، باورش می شود که این برچسب ها برایش مناسب است و وی احمق و خنگ است. متاسفانه کسانی که به القاب و برچسب های خاصی باور می آورند، این برچسب را به حق دانسته و طبق آن زندگی می کنند، خواه برچسب مناسب و بزرگی باشد مثل بچه ای که از کودکی خانم دکتر صدا زده می شود یا منفی باشد مثل پسری که از کودکی سرراهی نامیده می شود. وقتی بچه به این القاب و برچسب ها ایمان آورد، در اکثریت مواقع تلاش نمی کند که خلاف آن را ثابت کند .
مفهوم از خود چیست؟
مفهوم از خود شرح حقیقی برداشت شخص از خودش است. اگر این برداشت تحریف شده باشد، این شرح ممکن است تصویری صحیح از شخص نباشد؛ اما تبیین صحیح و حقیقی باوری است که در مورد خود دارد.
اعتماد به نفس و خود کفایتی دو ستون و پایه تشکیل دهنده مفهوم از خود هستند. اگر شخص اعتماد به نفس پایین داشته باشد، مفهوم از خود نیز کاهش یافته و شیب منفی طی می کند. بعضی از جنبه های مفهوم از خود حقیقت محض هستند از قبیل «من تحصیلات دانشگاهی دارم» یا «من رقص بلد نیستم» و هیچ گونه ارزشیابی در مورد خوب یا بد بودن آن نمی شود.
در حقیقت افراد دارای اعتماد به نفس و خود کفایتی بالا اغلب قادر به شناخت محدودیت های خود بدون قضاوت و انتقاد از خود هستند. برای نمونه؛ شخصی می گوید: «من خیلی در آدرس و آدرس دهی خوب نیستم». این یک حقیقت را بیان نمی کند بدون اینکه بار ارزشی خوب یا بد بودن داشته باشد.
اعتماد به نفس چیست؟
اعتماد به نفس (Self-esteem) دیدگاه یا احترامی است که شخص برای خویش قائل است. فردی که نسبت به خودش احساس مثبتی دارد، گفته می شود که دارای اعتماد به نفس بالا است. هرچند اعتماد به نفس ممکن است به حیطه های خیلی خاص یا خیلی عمومی نسبت به خود اطلاق شود. برای مثال، شخص ممکن است اعتماد به نفس پایینی در مورد ظاهر فیزیکی خود داشته باشد اما اعتماد به نفس بالایی در انجام وظایف شغلی خود داشته باشد.
خود کفایتی چیست؟
خود کفایتی (Selfe-fficacy) اعتقاد و باور شخص به توانایی های خود در انجام وظیفه خاص یا رسیدن به یک هدف خاص اطلاق می شود. بطور کلی خود کفایتی متناظر با سطح قابلیت و صلاحیتی است که فرد در خود احساس می کند. صلاحیت و توانایی می تواند از یک موقعیت به موقعیت دیگر متفاوت باشد. برای نمونه شخص ممکن است در ورزش خاصی توانمند و با قابلیت باشد و ممکن است در صحبت کردن برای یک گروه توانمند نباشد. در نتیجه ممکن است خود کفایتی کلی که شخص در خود احساس می کند، برداشت صحیحی باشد زیرا مجموع این توانایی ها و قابلیت ها است.
نکات کلیدی مفهوم از خود
مفهوم از خود مثبت برای سلامت روانی و جسمی شخص لازم است.
درک از خود هر شخص می تواند با نگرش دیگران به وی و خود آرمانی وی (شخصی که می خواهد باشد)؛ فرق کند.
عوامل موثر بر مفهوم از خود شامل مرحله تکاملی، خانواده و فرهنگ، استرسورها، منابع، سابقه شکست و موفقیت، بیماری موثر بر اجرای نقش است.
مددکار یا پرستار چهار حیطه از مفهوم از خود را بررسی می کند: هویت فردی، تصویر از بدن، عملکرد نقش و روابط، اعتماد به نفس.
از آنجایی که مفهوم از خود مثبت اساس سلامتی است، یکی از مسئولیت های اصلی پرستار کمک به مددجویی است که مفهوم از خود وی مختل شده است، تا بتواند به شیوه ای مثبت و با نگاهی واقع بینانه تر بخود آن را تقویت کند.
رابطه مبتنی بر اعتماد پرستار – مددجو برای بررسی و شناخت اثربخش مفهوم از خود مددجو ضروری است، تا بتواند برایش کمک و حمایت فراهم کرده، به مددجو انگیزه تغییر رفتار بدهد.
جنسیت و مفهوم خود
جنبه های مختلف مفهوم خود با سن و جنس تغییر می کنند(ویگفایلد و کارپاتین ،1991). با توجهی که نظریه پردازان به تحلیل جنسیت به عنوان ساختی اجتماعی دارند، اکنون بیان می شود که احتمالا مفهوم خود زنان و مردان در بعضی از جنبه های مهم متفاوت است(بلکنی ،کلینکی ، گلد برگر و ترولی ، 1988؛ بلوک ، 1984، گلیکن ،1982، مارکوس و اوسیرمن ، 1988؛ میلر ، 1984؛ استیوارت ولایکز ، 1958؛ به نقل از نادری، 1381). این واگرایی نتیجه الگوهای متفاوت تعامل اجتماعی و تجربه بین فردی است.
یک بحث در میان نظریه پردازان معتقد به ساخت جنسیت این است که طرح تعریف خود در مردان و زنان متفاوت است از این رو، مردان و زنان ممکن است انواع متفاوتی از مفهوم خود را رشد دهند. در مقایسه با مردان، زنان بیشتر احتمال دارد که طرحواره جمعی و ارتباطی برای خود داشته باشند. در چنین طرحواره هایی از خود، ارتباط با افراد دیگر بویژه افراد مهم، اساسی اند لذا دیگران قسمتی از خود یا در خود گنجانده می شوند. در مقابل احتمال بیشتری می رود که مردان طرحواره های فردی ، مستقل و خود مختار داشته باشند در این نوع طرحواره خود، دیگران قسمتی از خود نیستند بلکه مجزا از خود در نظر گرفته می شوند (ایگلی ،1987؛ جوزف ، مارکوس و تفردی ،1992 ؛ میلر، 1986؛ اوسیرمن ومارکوس، 1993؛ به نقل از نادری، 1381).
بیشتر پژوهشگران معتقدند که در اجزای مفهوم خود تفاوت های جنسی متعادلی وجود دارد؛ بعضی به نفع دختران و بعضی به نفع پسران. البته این تفاوت ها با قالب های سنتی همخوانی دارد. مطالعات متعدد تفاوت های جنسیتی را در خودپنداره پیدا کرده اند که منطبق با کلیشه های جنسیتی است(جک سون و همکاران، 2010). به ویژه، پسران تمایل دارند توانایی های فیزیکی شان (مانند؛ خوب بودن در ورزش، دونده سریع، قوی بودن) و مهارت های ریاضی را نسبت به دختران بالاتر ارزیابی کنند. در مقابل، دختران خودشان را در لیاقت اجتماعی و مهارتهای تحصیلی که شامل هنرهای زبان(مانند؛ توانایی کلامی و خواندن)، دانش آموز خوب بودن و یادگرفتن سریع چیزها خود را ازپسران برتر می دانند(فرنچ و مان تزی کوپولوس ، 2007).