همه ما در رفتار متقابل روزمره مان با دیگران از نظریه های شخصی استفاده می کنیم و معمولاً نظریه های شخصی خود را بر پایه اطلاعات جمع آوری شده از درک رفتار اطرافیانمان قرار می دهیم. به عقیده پژوهشگرانی که با دیدگاه نظریه-نظریه موافقند، تحول درک اجتماعی کودکان نتیجه تحول نظریه ذهن است، فرایندی مشابه با ایجاد نظریه علمی . از نظر این دیدگاه، رشد شناختی عبارت است از فرایند شکل گیری و تحول نظریه های کودکان از دنیا ، خود و دیگران. دانش ما از دنیای ذهنی ( باورها، تمایلات ، نیّات و ... ) ماهیتی نظریه گونه دارد. این نظریه ماهیت انتزاعی، بهم پیوسته و تبیینی دارد.

منظور از انتزاعی بودن یعنی مفاهیمی مثل تمایل، باور ، نیت، که در نظریه ذهن مورد استفاده قرار می گیرند ماهیت انتزاعی دارند نه واقعی. منظور ازبهم پیوسته بودن نیز یعنی حالات ذهنی تمایل،باور، نیت، مستقل از هم عمل نمی کنند بلکه بطور منظمی بایکدیگر ارتباط دارند. ماهیت انتزاعی و بهم پیوستگی نظریه این امکان رافراهم میکند که قدرت تبیینی داشته باشد یعنی می تواند پیش بینی های درست یا غلط داشته باشد.

منظور پژوهشگران نظریه-نظریه از اصطلاح نظریه ذهن (TOM) این است که کودک از نظریه اش درباره دنیای ذهنی که یک مجموعه از مفاهیم انتزاعی و بهم پیوسته از حالات ذهنی می باشد جهت توضیح و پیشبینی رفتار استفاده می کند .
از دیدگاه روانشناسان نظریه - نظریه، درک کودک از ذهن یا نظریه ذهن (TOM) ، درمراحل مختلف تحول، کیفیت های گوناگون دارد: 

سطوح تحول TOM از نظر برتش و ولمن ( 1995 )

2 سالگی : کسب روانشناسی تمایل . دراین سن دانش روانشناختی یا نظریه ذهن کودکان عمدتاً براساس دو نوع حالت درونی ( حالات تمایل و ادراک ) سازمان می یابد. مفهوم ابتدایی از امیال ساده، دارند.یعنی باوجود اینکه تمایلات و ادراکات به عنوان حالات ذهنی درنظر گرفته می شوند و قدرت پیش بینی قابل ملاحظه ای نیز دارند، اما این حالات عمدتاًبه گونه ای غیر بازنمایانه درک می شوند.

حدود 3 سالگی : این سطح، روانشناسی تمایل- باور نامیده شده است. دراین سن کودکان در مکالمه های خود شروع به استفاده از کلمات شناختی ( مانند : تفکر، دانستن، به خاطر داشتن، باور داشتن ) می کنند. دراین سن باور را به عنوان یک بازنمایی درک می کنند اما هنگامی که می خواهند درباره محل شیئ توضیح دهند، به باورها اشاره نمی کنند و درآزمون باور غلط ، متوجه نیستند که اگر شخصی باور غلط درباره محل شیئ داشته باشد، هنگامی که در جستجوی شیئ است ابتدا مکانی را جستجو می
کند که شیئ درآن نیست ( محل غلط ) . بنابراین کودکان در سه سالگی قادر به درک باور هستند اما هنوز در نظریه شناختی یا نظریه ذهن آنان مفهوم باور به عنوان یک سازه نظری، سازمان نیافته است.

حدود 4 سالگی : آخرین سطح رشد TOM روانشناسی باور- تمایل . دراین سطح کودک درمی یابد که حالات ذهنی، ماهیت بازنمایانه دارند و هرگونه کارکرد شناختی ( به عنوان مثال: تمایل، باور، ادراک، نیت ) به واسطه ذهن است که شکل می گیرد.
بنابراین می تواند پیامد داشتن باور غلط را درک کند. این تحول به کودک امکان می دهد تا دریابد که تمایلات و باورها بگونه ای مشترک در تعیین رفتار نقش دارند. او می تواند افکار دیگران را باور کند و آرزوهایشان را درک کند.چون باورها و امیال برای تعیین اعمال به طور مشترک درنظر گرفته می شوند.