سن اکتساب نظریه ذهن
در حال حاضر، در مورد سن دقیق اکتساب نظریه ذهن در کودکان بحث هایی در جریان است. برخی از پژوهش گران دیدگاه شروع اولیه را مطرح می کنند و اکتساب نظریه ذهن را 2/5 سالگی می دانند و برخی دیگر شروع با تأخیر را مطرح می کنند و معتقدند که توانش های نظریه ذهن حقیقی فقط بعد از چهار سالگی نمایان می گردند و برخی تفاوت های مشاهده شده در زمینه شروع اولیه یا شروع با تأخیر مربوط به نوع تکلیف به کار برده شده و درجه سادگی یا دشواری آن تکلیف می باشد .
در مورد پاسخ دهی به تکالیف نظریه ذهن، در تکلیف انتقال نامنتظره یا به عبارت دیگر تکلیف ماکسی، نتایج نشان می دهد که هر چند کودکان در یادآوری عوامل اساسی داستان مشکلی ندارند، به صورت نوعی، کودکان سه ساله واقعیت مدار هستند در حالی که چهار ساله ها باور مدار می باشند و حتی می توانند درباره دروغ ماکسی استدلال کنند. در تکلیف پیشبینی باور نیز کودکان سه ساله واقعیت مدار می باشند. در این سن کودکان از طبیعت مربوط به بازنمایی حالت های ذهنی خودشان آگاهی ندارند و
بازنمایی هایشان جدا از واقعیت نیست. در تکالیف تمایز نمود - واقعیت نیز کودکان چهارساله توانستند به هر دو سؤال پاسخ دهند، اما کودکان سه ساله نتوانستند. از تمام آزمایش های فلاول و همکاران می توان نتیجه گرفت که در این زمینه مشکلات کودکان سه ساله گسترده و همه جانبه است .
به طور کلی در تحقیقات مختلف مشخص شده است که در سه تا چهار سالگی تغییری کلی در مفهوم کودک از ذهن رخ می دهد. طی این دوره اکثر کودکان می توانند باورهای غلط و تمایز نمود – واقعیت را درک کنند، مفاهیم میل و قصد را بفهمند و از منابع مختلف باورها آگاه شوند. همچنین در این سن کودک شروع به درک این مطلب می نماید که اعمال مردم به وسیله افکار، باورها و امیال شان هدایت می شود و بنابراین از جنبه های علی و نظریه ذهن استفاده می کنند .
چرا کودکان سه ساله در تکالیف باور غلط شکست می خورند. برخی از پژوهش گران مطرح کرده اند که ابهامات زبانی، یعنی چگونگی پرسیدن سؤال ها، در عملکرد ضعیف کودکان سه ساله نقش دارد. با وجود این حتی زمانی که ابهامات زبانی رفع شود، باز هم کودکان سه ساله در تکالیف باور غلط شکست میخورند . برخی از پژوهشگران از جمله هاگریف و همکاران ( 1986 ) معتقدند که کودکان سه ساله یک ناتوانی اساسی در ذهن خوانی دیگران دارند. گاپنیک و استینگتون ( 1988 ) نیز معتقدند که کودکان سه ساله یک نقص بازنمایی دارند و نظریه ذهن صحیح را کسب نمی کنند. یک احتمال دیگر که به وسیله ویمر و پرنر ( 1983 ) مطرح شده، این است که کودکان سه ساله با شواهد متضاد مشکل دارند. آنها نمی توانند از یک شییء واحد، همزمان دو بازنمایی داشته باشند .
همچنین دو عامل « اندازه خانواده » و « فریب » نیز در عملکرد کودکان در زمینه تکالیف نظریه ذهن نقش دارند. کودکان خانواده های پر جمعیت نسبت به خانواده های کم جمعیت، در تکالیف باور غلط عملکرد بهتری دارند. در اینجا نقش خواهرها و تعامل آنها در تحول نظریه ذهن قابل توجه است. دومین عامل، فریب یک مهارت مهم در خود فرد است. فریب همیشه منعکس کننده دانش درباره ذهن دیگری است، بنابراین زمانی مطرح می شود که فرد فریب دهنده چیزی را می داند که فرد فریب خورده آن را نمی داند. از این رو، فریب شاخص دیگری است که کودک برای کسب نظریه ذهن به آن نیاز دارد. بنابر اظهارات والدین حتی کودکان دو ساله نیز دارای این توانایی هستند .
علاوه بر عوامل فوق، یک نظریه درباره اینکه چرا کودکان در تکالیف نظریه ذهن مشکلاتی دارند این است که تحول زبان نقش مهمی در تحول نظریه ذهن ایفا می کند. به عنوان مثال، جنکینز و استینگتون ( 1996 ) معتقدند که نظریه ذهن به زبان وابسته است و کودکان برای نشان دادن نظریه ذهنشان در تکالیف باور غلط نیازمند مهارت های زبانی هستند. زبان، کودکان را قادر می سازد تا اثربازنمایی شخصیت داستان را زمانی که شییء از محل اول به محل دوم منتقل می شود، حفظ کنند. نکته کلیدی جنکینز و استینگتون این است که کودک می تواند اثر بازنمایی شخصیت داستان را در مواجهه با یک واقعیت متعارض حفظ کند.
در حال حاضر تعداد زیادی از پژوهشگران ادعا می کنند که تکالیف باور غلط و به طور کلی تکالیف نظریه ذهن بی جهت مشکل هستند و اگر در تکالیف به صورت مناسبی تجدید نظر شود، کودکان سه ساله نیز می توانند استدلال باور غلط را نشان دهند . در مجموع می توان گفت که کودکان به دو کشف مهم درباره ذهن دست می یابند: اول اینکه آنها کشف می کنند که ذهن چیست؟ اینکه مردم ذهن هایی دارند که افکار و خواسته هایشان را می سازد. کشف دیگر اینکه ذهن چه کاری انجام می دهد، این افکار و خواسته ها از کجا به ذهن می رسند و چه آثاری دارند .