نظریه درک برابری الین والستر
الین والستر (Elaine Walster) یک روانشناس اجتماعی برجسته و تاثیرگذار بود که سهم بسزایی در زمینه روابط بین فردی و نظریههای مربوط به عشق و برابری داشته است. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، ایشان به خاطر کارش در زمینه نظریه درک برابری (Equity Theory) به همراه جان استیسی آدامز شناخته میشوند.
نکاتی درباره الین والستر (Elaine Walster):
- تغییر نام: الین والستر بعداً نام خانوادگی خود را به الین هاتفیلد (Elaine Hatfield) تغییر داد. بنابراین، هر دو نام به یک شخص اشاره دارند.
- زمینه تحقیقاتی: تحقیقات او بیشتر بر روی روابط عاشقانه، جذابیت، برابری و عدالت در روابط تمرکز داشت.
- کتابها و مقالات: الین والستر (هاتفیلد) نویسنده یا همکار نویسنده چندین کتاب و مقاله مهم در زمینه روانشناسی اجتماعی و روابط بین فردی بوده است.
- نظریه ترس-جذابیت (Fear-then-Relief Effect): یکی دیگر از contributions مهم او، تحقیق بر روی اثر ترس-جذابیت است که نشان میدهد وقتی افراد ابتدا یک تجربه ترسناک یا ناخوشایند را تجربه میکنند و سپس احساس آرامش میکنند، احتمال اینکه نسبت به محرکهای بعدی (مثلاً یک شخص) احساس مثبتتری داشته باشند، افزایش مییابد.
- انتقادات: مانند بسیاری از نظریههای روانشناسی اجتماعی، نظریه درک برابری نیز مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی از انتقادات شامل این است که این نظریه بیش از حد بر محاسبات عقلانی تمرکز دارد و جنبههای عاطفی و غیرمنطقی روابط را نادیده میگیرد. همچنین، تعریف و اندازهگیری دقیق ورودیها و خروجیها در روابط واقعی میتواند دشوار باشد.
- تاثیرگذاری: با وجود انتقادات، الین والستر (هاتفیلد) تاثیر زیادی بر درک ما از روابط بین فردی و عوامل موثر بر رضایت و پایداری روابط داشته است. کار او همچنان در روانشناسی اجتماعی و مشاوره خانواده مورد استناد قرار میگیرد.
نظریه درک برابری (Equity Theory) یکی از نظریههای مهم و کلاسیک در روانشناسی اجتماعی است که توسط جان استیسی آدامز (J. Stacy Adams) در سال 1963 مطرح شد و سپس توسط پژوهشگران دیگری از جمله الین هاتفیلد (Elaine Hatfield) (که قبلاً با نام الین والستر (Elaine Walster) شناخته میشدند) و همکارانش گسترش یافت و در زمینه روابط بینفردی، به خصوص روابط عاشقانه، کاربرد زیادی پیدا کرد.
نظریه درک برابری یک چارچوب مفید برای درک چگونگی ارزیابی عدالت در روابط است. با این حال، باید به خاطر داشته باشیم که این نظریه تنها یک جنبه از روابط پیچیده انسانی را بررسی میکند و باید با سایر نظریهها و عوامل روانشناختی و اجتماعی دیگر در نظر گرفته شود.
نظریه ادراک برابری یک نظریه روانشناختی اجتماعی است که مربوط به درک میزان صداقت، انصاف و وفاداری در روابط بین فردی است. این مفهوم توسط والستر و همکاران (1978) مطرح شد. در این نظریه چهار اصل اساسی وجود دارد که عبارتند از:
ایده اصلی:
نظریه درک برابری بر این مفهوم تأکید دارد که افراد به دنبال عدالت و برابری در روابط خود هستند. این نظریه بیان میکند که افراد در روابط خود، ورودیها (Inputs) و پیامدها یا خروجیها (Outcomes) را مقایسه میکنند و به دنبال تعادل بین این دو در مقایسه با شریک خود هستند.
مفاهیم کلیدی:
1- ورودیها (Inputs): هر آنچه که فرد در یک رابطه سرمایهگذاری میکند. اینها میتوانند شامل موارد ملموس و ناملموس باشند، مانند:
- تعریف: ورودیها همه چیزهایی هستند که فرد در یک رابطه سرمایهگذاری میکند و به آن وارد میکند. این ورودیها میتوانند ملموس (Tangible) یا ناملموس (Intangible) باشند.
- انواع ورودیها:
- تلاش (Effort): میزان انرژی و کوششی که فرد برای حفظ و بهبود رابطه صرف میکند.
- زمان (Time): مقدار زمانی که فرد به رابطه اختصاص میدهد.
- مهارتها (Skills): تواناییها و استعدادهایی که فرد در رابطه به کار میگیرد (مانند مهارتهای حل مسئله، ارتباطی، و غیره).
- تحصیلات (Education): سطح تحصیلات و دانش فرد که میتواند به رابطه کمک کند.
- تجربه (Experience): تجربیات گذشته فرد که میتواند به رابطه ارزش افزوده بیافزاید.
- حمایت عاطفی (Emotional Support): میزان حمایت، همدلی، و درکی که فرد به شریک خود ارائه میدهد.
- حمایت مالی (Financial Support): کمک مالی و منابعی که فرد در اختیار رابطه قرار میدهد.
- وفاداری (Loyalty): تعهد و وفاداری فرد به رابطه و شریک خود.
- صداقت (Honesty): میزان صداقت و شفافیتی که فرد در رابطه دارد.
- جاذبه فیزیکی (Physical Attractiveness): جذابیت ظاهری فرد که میتواند به رابطه ارزش بیافزاید (البته این مورد بسیار ذهنی و فرهنگی است).
2- پیامدها/خروجیها (Outcomes): آنچه فرد از یک رابطه دریافت میکند. اینها نیز میتوانند ملموس یا ناملموس باشند، مانند:
- تعریف: پیامدها همه چیزهایی هستند که فرد از یک رابطه دریافت میکند. این خروجیها نیز میتوانند ملموس یا ناملموس باشند.
- انواع خروجیها:
- محبت (Affection): میزان عشق، علاقه، و توجهی که فرد دریافت میکند.
- احترام (Respect): میزان ارزشی که فرد از سوی شریک خود احساس میکند.
- قدردانی (Appreciation): احساس قدردانی و ارزشمند بودن به خاطر تلاشها و contributions فرد.
- امنیت (Security): احساس امنیت عاطفی و مالی در رابطه.
- توجه (Attention): میزان توجه و اهمیتی که فرد دریافت میکند.
- حمایت عاطفی (Emotional Support): دریافت حمایت، همدلی، و درک از سوی شریک.
- حمایت مالی (Financial Support): دریافت کمک مالی و منابع از سوی شریک.
- رضایت جنسی (Sexual Satisfaction): میزان رضایت و لذت جنسی در رابطه.
- خوشبختی (Happiness): احساس کلی خوشبختی و رضایت از زندگی در رابطه.
- پیشرفت شخصی (Personal Growth): فرصتها و امکاناتی که رابطه برای رشد و توسعه فردی فراهم میکند.
3- نسبت (Ratio): افراد ورودیها و خروجیهای خود را به شکل یک نسبت (Output / Input) در ذهن خود ارزیابی میکنند.
محاسبه ذهنی: هر فرد به طور ذهنی ورودیها و خروجیهای خود را ارزیابی میکند و یک نسبت بین آنها ایجاد میکند. این نسبت به صورت زیر محاسبه میشود:
``` نسبت = (ارزش خروجیها) / (ارزش ورودیها) ```
ذهنی بودن (Subjectivity): نکته مهم این است که ارزش ورودیها و خروجیها بسیار ذهنی است و به ادراک فرد بستگی دارد. چیزی که برای یک فرد ارزشمند است، ممکن است برای دیگری ارزش کمتری داشته باشد.
4- مقایسه (Comparison):
- مقایسه با شریک (Partner Comparison): فرد این نسبت ورودی/خروجی خود را با نسبت ورودی/خروجی شریک خود مقایسه میکند.
- مقایسه با دیگران (Referent Comparison): فرد همچنین ممکن است نسبت خود را با نسبت افراد دیگر در روابط مشابه (مانند دوستان، همکاران، یا حتی افراد مشهور) مقایسه کند.
مقایسه با دیگران: هسته اصلی نظریه این است که افراد این نسبت ورودی/خروجی خود را با نسبت ورودی/خروجی شریک خود (یا حتی با دیگران در روابط مشابه) مقایسه میکنند.
برابری (Equity): زمانی اتفاق میافتد که نسبت ورودی/خروجی فرد تقریباً با نسبت ورودی/خروجی شریکش برابر باشد. در این حالت، هر دو طرف احساس عدالت و رضایت میکنند.
مثال: (خروجی من / ورودی من) ≈ (خروجی تو / ورودی تو)
نابرابری (Inequity): زمانی اتفاق میافتد که این نسبتها برابر نباشند. نابرابری میتواند به دو شکل باشد:
زیاد-پرداخت شده (Over-benefited): زمانی که فرد احساس میکند بیشتر از آنچه سهم دارد، از رابطه دریافت میکند (نسبت خروجی/ورودی او بالاتر از شریکش است). این میتواند منجر به احساس گناه یا ناراحتی شود.
کم-پرداخت شده (Under-benefited): زمانی که فرد احساس میکند کمتر از آنچه سهم دارد، از رابطه دریافت میکند (نسبت خروجی/ورودی او پایینتر از شریکش است). این حالت معمولاً منجر به احساس عصبانیت، نارضایتی، و بیعدالتی میشود و بیشتر از حالت اول به قطع رابطه میانجامد.
واکنش به نابرابری:
وقتی نابرابری درک شود، افراد تلاش میکنند تا تعادل را بازگردانند. این تلاشها میتوانند شامل موارد زیر باشند:
- تغییر ورودیها یا خروجیها: مثلاً فردی که احساس میکند کم دریافت میکند، ممکن است تلاش کمتری در رابطه کند یا برعکس، فردی که احساس میکند زیاد دریافت میکند، بیشتر تلاش کند.
- تغییر ادراک: افراد ممکن است نحوه ارزیابی خود از ورودیها و خروجیهای خود یا شریکشان را تغییر دهند تا احساس برابری را بازگردانند.
- ترک رابطه: در صورتی که نابرابری شدید و پایدار باشد و راههای دیگر برای بازگرداندن تعادل موثر نباشند، فرد ممکن است رابطه را ترک کند.
پیامدهای نابرابری:
وقتی افراد نابرابری را در روابط خود تجربه میکنند، معمولاً تلاش میکنند تا این وضعیت را تغییر دهند. این تلاشها میتوانند شامل موارد زیر باشند:
- تغییر ورودیها (Changing Inputs):
- کاهش ورودیها: فردی که احساس میکند کم-پرداخت شده است، ممکن است تلاش کمتری در رابطه کند (مثلاً کمتر وقت بگذارد، کمتر حمایت عاطفی ارائه دهد، و غیره).
- افزایش ورودیها: فردی که احساس میکند زیاد-پرداخت شده است، ممکن است تلاش بیشتری در رابطه کند تا تعادل را برقرار کند (مثلاً بیشتر وقت بگذارد، بیشتر حمایت عاطفی ارائه دهد، و غیره).
- تغییر خروجیها (Changing Outcomes):
- درخواست خروجیهای بیشتر: فردی که احساس میکند کم-پرداخت شده است، ممکن است از شریک خود بخواهد که بیشتر به او توجه کند، بیشتر او را دوست داشته باشد، بیشتر به او احترام بگذارد، و غیره.
- کاهش خروجیهای دریافتی: فردی که احساس میکند زیاد-پرداخت شده است، ممکن است سعی کند خروجیهای کمتری از رابطه دریافت کند (البته این مورد کمتر رایج است).
- تغییر ادراک (Changing Perceptions):
- تغییر نحوه ارزیابی ورودیها و خروجیها: افراد ممکن است سعی کنند نحوه ارزیابی خود از ورودیها و خروجیهای خود یا شریکشان را تغییر دهند تا احساس برابری را بازگردانند. مثلاً، فردی که احساس میکند کم-پرداخت شده است، ممکن است سعی کند اهمیت ورودیهای خود را بیشتر از واقعیت نشان دهد یا اهمیت خروجیهای شریک خود را کمتر از واقعیت نشان دهد.
- مقایسه با افراد دیگر (Changing Comparison Referent):
- انتخاب یک فرد دیگر برای مقایسه: افراد ممکن است فرد دیگری را برای مقایسه انتخاب کنند که نسبت ورودی/خروجی او به نسبت خودشان نزدیکتر باشد.
- ترک رابطه (Leaving the Relationship):
- قطع رابطه: در صورتی که نابرابری شدید و پایدار باشد و راههای دیگر برای بازگرداندن تعادل موثر نباشند، فرد ممکن است رابطه را ترک کند.
مثالها:
1- رابطه عاشقانه:
- فرض کنید علی و سارا در یک رابطه عاشقانه هستند. علی زمان زیادی را صرف میکند تا از سارا حمایت عاطفی کند، به او کمک کند و او را به تفریح ببرد. در مقابل، سارا بیشتر بر روی ظاهر خود تمرکز میکند و به ندرت از علی حمایت عاطفی میکند. اگر علی احساس کند که نسبت ورودی/خروجی او (تلاش زیاد در مقابل محبت کم) با نسبت ورودی/خروجی سارا (ظاهر خوب در مقابل تلاش کم) برابر نیست، ممکن است احساس نارضایتی کند و تلاش کند تا تعادل را بازگرداند (مثلاً کمتر به سارا توجه کند یا از او بخواهد که بیشتر از او حمایت کند).
2- رابطه کاری:
- فرض کنید دو کارمند به نامهای رضا و مینا در یک شرکت کار میکنند. هر دو کارمند وظایف مشابهی دارند، اما رضا بیشتر تلاش میکند و بیشتر وقت میگذارد تا وظایف خود را به بهترین شکل انجام دهد. در مقابل، مینا تلاش کمتری میکند، اما هر دو کارمند حقوق یکسانی دریافت میکنند. اگر رضا احساس کند که نسبت ورودی/خروجی او (تلاش زیاد در مقابل حقوق یکسان) با نسبت ورودی/خروجی مینا (تلاش کم در مقابل حقوق یکسان) برابر نیست، ممکن است احساس نارضایتی کند و تلاش کند تا تعادل را بازگرداند (مثلاً درخواست ترفیع کند یا به دنبال کار دیگری بگردد).
گسترش نظریۀ انصاف
والستر، برشاید و والستر (۱۹۷۳) فرمول اصلی نظریۀ انصاف (فرمول۱) را تنها مناسب موقعیتهایی میدانند که همۀ شرکتکنندگان در تعاملها دروندادهای مثبت داشته باشند. این فرمول در ارتباط با روابط اجتماعی که دروندادها ممکن است منفی یا مثبت باشند مناسب نیست. مثلاً، برحسب فرمول ۱، موقعیت زیر برابر و منصفانه تلقی میشود. درونداد شخص= ۵ ، برونداد شخص= ۱۰- ، درونداد دیگری= ۵- ، برونداد دیگری= ۱۰. قرار دادن این ارقام در فرمول ۱ دو نسبت مساوی با ۲- به شرح زیر به دست میدهد:
نسبت شخص ۲- =
نسبت دیگری ۲- =
با بررسی دقیق این موقعیت، مسلماً چنین رابطهای منصفانه احساس نمیشود. والستر و دیگران( ۱۹۷۳) فرمول ۴ در زیر را برای محاسبۀ منصفانه بودن یک رابطه، جایگزین فرمول ۱ کردهاند:
فرمول ۴
در این فرمول قدر مطلق درون داد شخص و قدر مطلق درون داد دیگری است.
در فرمول ۴، بازدهها(O) به عنوان پیامدهای مثبت و منفی تعریف میشوند که هر یک از دو طرف در نتیجۀ تعامل خود با طرف دیگر بهدست میآورد. به تبعیت از هومانز (۱۹۶۱)، بازدههای مثبت را به عنوان"پاداشها" و بازدههای منفی را به عنوان"هزینهها" در نظر میگیریم. مجموع بازدههای فرد در یک تعامل برابر است با پاداشهای دریافتی او منهای هزینههای پرداخت شدهاش.
درون دادها(I) نیز به عنوان مساعدتهای هر یک از دو طرف در جریان یک مبادلۀ اجتماعی در نظر گرفته میشوند که فرد را مستحق پاداشها یا هزینهها میسازند. دروندادهای منجر به پاداش، دارایی و دروندادهای منجر به هزینه، بدهی تلقی میشوند.
با توجّه به کاربرد بسیار گستردۀ صورتبندی جدید والستر و همکاران(۱۹۷۳) از نظریۀ انصاف میتوان آن را نظریۀ گسترش یافتۀ انصاف نامید و گزارههای آن را ارائه کرد. نظریۀ گسرش یافتۀ انصاف علاوه بر بررسی مبادلههای اجتماعی در دنیای کار برای تحلیل مبادلهها در عرصههای اجتماعی متعدد دیگر نیز به کار رفته است، از جمله در زمینه روابط صمیمانه(وان یپرن و بووئونک ، ۱۹۹۰؛ مایکلز، ادواردز و ایکاک ، ۱۹۸۴؛ اسپرچر ، ۱۹۸۶) و در ارتباط با سازگاری و ناسازگار در روابط زناشویی(داویدسون ، ۱۹۸۴؛ شافر و کیت ، ۱۹۸۰).
انتقادات به نظریه درک برابری:
1- سادهسازی بیش از حد:
- برخی از منتقدان معتقدند که این نظریه روابط انسانی را بیش از حد سادهسازی میکند و عوامل پیچیدهتری مانند عشق، تعهد، و ارتباط عاطفی را نادیده میگیرد.
2- ذهنی بودن بیش از حد:
- ارزیابی ورودیها و خروجیها بسیار ذهنی است و ممکن است افراد در ارزیابی خود دچار سوگیری شوند.
3- مشکل در اندازهگیری:
- اندازهگیری دقیق ورودیها و خروجیها در روابط واقعی میتواند دشوار باشد.
4- تفاوتهای فرهنگی:
- مفهوم برابری ممکن است در فرهنگهای مختلف متفاوت باشد.
کاربرد نظریه درک برابری:
این نظریه نه تنها در روابط عاشقانه، بلکه در:
- روابط کاری (عدالت در پاداش و حقوق)
- روابط دوستانه
- و حتی روابط خانوادگی کاربرد دارد.
نظریه درک برابری به ما کمک میکند تا درک کنیم چرا افراد در روابط خود احساس رضایت یا نارضایتی میکنند و چگونه تلاش میکنند تا تعادل را در روابط خود حفظ کنند.