ورن ال. بنگستون (Vern L. Bengtson) یک جامعه‌شناس برجسته آمریکایی بود که به دلیل تحقیقاتش در زمینه سالمندی، روابط بین نسلی، و تغییرات اجتماعی در طول زندگی شناخته شده است. او در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (USC) به عنوان استاد برجسته جامعه‌شناسی و سالمندی فعالیت می‌کرد و مدیر مرکز تحقیقات سالمندی در USC بود.

مهم‌ترین دستاوردها و زمینه‌های پژوهشی بنگستون:

  • روابط بین نسلی: بنگستون به طور گسترده‌ای در مورد چگونگی تعامل و ارتباط بین نسل‌های مختلف در خانواده‌ها و جامعه تحقیق کرد. او به بررسی ارزش‌ها، نگرش‌ها و رفتارهای منتقل شده بین نسل‌ها و تأثیر این انتقال بر پویایی خانواده و جامعه پرداخت.
  • سالمندی و طول عمر: او به بررسی فرآیند سالمندی از دیدگاه اجتماعی و روان‌شناختی پرداخت و به دنبال درک چگونگی تأثیر عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بر کیفیت زندگی افراد در دوران سالمندی بود.
  • تغییرات اجتماعی در طول زندگی: بنگستون به مطالعه چگونگی تغییر افراد در طول زندگی، به ویژه در دوران سالمندی، و چگونگی انطباق آنها با این تغییرات علاقه‌مند بود. او به بررسی نقش رویدادهای زندگی، مانند ازدواج، طلاق، بازنشستگی و مرگ، بر رشد و تحول فردی پرداخت.
  • نظریه از کارافتادگی اجتماعی (Disengagement Theory): همانطور که قبلاً اشاره شد، بنگستون از منتقدان سرسخت نظریه از کارافتادگی اجتماعی بود. او با تحقیقات خود نشان داد که جدایی اجتماعی در سالمندی لزوماً یک فرآیند طبیعی و مطلوب نیست و می‌تواند پیامدهای منفی برای سلامت و رفاه افراد مسن داشته باشد.
  • مفاهیم “همبستگی نسلی”، “سرمایه بین نسلی” و “تنش نسلی”: او در تحقیقات خود مفاهیم کلیدی مانند “همبستگی نسلی” (intergenerational solidarity)، “سرمایه بین نسلی” (intergenerational capital) و “تنش نسلی” (intergenerational tension) را مطرح کرد تا روابط پیچیده بین نسل‌ها را بهتر درک کند.

ورن ال. بنگستون تأثیر قابل توجهی بر حوزه سالمندی‌شناسی و جامعه‌شناسی داشته است. تحقیقات او به درک بهتر فرآیند سالمندی، اهمیت روابط بین نسلی، و چگونگی تأثیر تغییرات اجتماعی بر زندگی افراد در طول زمان کمک کرده است.

“نظریه سالمندی بنگستون” در واقع دیدگاه‌ها و نقدهای او نسبت به نظریه‌های موجود در مورد سالمندی، به ویژه نظریه از کارافتادگی اجتماعی (Disengagement Theory) است. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، بنگستون یک نظریه مشخص و مستقل در مورد سالمندی ارائه نداده است، بلکه بیشتر به عنوان یک منتقد و اصلاح‌کننده نظریه‌های موجود شناخته می‌شود.

نکات کلیدی در دیدگاه بنگستون در مورد سالمندی:

  1. نقد نظریه از کارافتادگی اجتماعی: همانطور که قبلاً اشاره کردید، بنگستون از منتقدان اصلی این نظریه بود. این نظریه، که در دهه 1960 توسط کامینگ و هنری مطرح شد، معتقد است که جدایی افراد مسن از جامعه یک فرآیند طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است که هم به نفع فرد و هم به نفع جامعه است. بنگستون با این دیدگاه مخالف بود و استدلال می‌کرد که بسیاری از افراد مسن تمایل دارند در فعالیت‌های اجتماعی و روابط خود فعال باقی بمانند و جدایی اجباری می‌تواند منجر به انزوا، افسردگی و کاهش کیفیت زندگی شود.

  2. تأکید بر تنوع و تفاوت‌های فردی: بنگستون معتقد بود که سالمندی یک تجربه بسیار متنوع است و نمی‌توان یک نظریه واحد را برای همه افراد مسن تعمیم داد. او بر اهمیت در نظر گرفتن تفاوت‌های فردی در زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سلامتی تأکید می‌کرد.

  3. اهمیت روابط اجتماعی و حمایت اجتماعی: بنگستون بر نقش حیاتی روابط اجتماعی و حمایت اجتماعی در سلامت و رفاه افراد مسن تأکید می‌کرد. او معتقد بود که حفظ روابط نزدیک با خانواده، دوستان و جامعه می‌تواند به افراد مسن کمک کند تا با چالش‌های سالمندی بهتر مقابله کنند و احساس تعلق و ارزشمندی داشته باشند.

  4. تأثیر عوامل اجتماعی و تاریخی: بنگستون به بررسی چگونگی تأثیر عوامل اجتماعی و تاریخی بر تجربه سالمندی علاقه‌مند بود. او معتقد بود که نگرش‌ها و انتظارات جامعه نسبت به سالمندان، سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی، و تغییرات فرهنگی می‌توانند تأثیر عمیقی بر زندگی افراد مسن داشته باشند.

به طور خلاصه، دیدگاه بنگستون در مورد سالمندی بر موارد زیر تأکید دارد:

  • سالمندی یک فرآیند پیچیده و متنوع است که تحت تأثیر عوامل فردی، اجتماعی و تاریخی قرار دارد.
  • جدایی اجتماعی در سالمندی لزوماً یک فرآیند طبیعی و مطلوب نیست و می‌تواند پیامدهای منفی داشته باشد.
  • حفظ روابط اجتماعی و حمایت اجتماعی برای سلامت و رفاه افراد مسن بسیار مهم است.

سندرم از کار افتادگی اجتماعی بنگستون

بنگستون ( .Bengston V. L ) ( 1973 ) سندروم ازکارافتادگی اجتماعی ( Social bbreakdown syndrom ) را به عنوان چرخه معیوب افزایش بی کفایتی توصیف کرد. عنصر این چرخه آمادگی برای ازکارافتادگی روانشناختی است که برچسب های اجتماعی یک فرد بیکفایت، بیمار یا نقش فردی وابسته را القاء می کنند. این مسئله درنهایت به افسردگی منجر شده که در میان افراد مسن مشکلی شایع است.

برای مواجهه با این موقعیت، بنگستون برنامه ای را برای افزایش احساس شایستگی پیشنهاد کرده است. این برنامه دربردارنده بازسازی اعتماد به نفس و اتکا به خود، تعریف خود به عنوان فردی توانا، پرورش مهارت های مقابله ای و تقویت دیدگاه خود به عنوان فردی کارآمد و موثر است.

سندرم از کارافتادگی اجتماعی بنگستون (Bengston’s social disengagement theory) یک نظریه در مورد سالمندی است که پیشنهاد می‌کند که سالمندان و جامعه به طور طبیعی از هم جدا می‌شوند و این یک فرایند دو طرفه و سالم است.

این نظریه بر این اصل استوار است که با افزایش سن، افراد تمایل به کاهش تعاملات اجتماعی خود دارند و جامعه نیز تمایل به کاهش تعامل با آنها دارد. بنگستون معتقد بود که این جدایی در واقع یک فرایند طبیعی و مطلوب است که به هر دو طرف اجازه می‌دهد تا به آرامش و رضایت برسند. این رویکرد در مقابل نظریه‌های دیگر سالمندی که بر حفظ و تقویت تعاملات اجتماعی تاکید می‌کنند، قرار می‌گیرد.

با این حال، نظریه بنگستون امروزه به طور گسترده مورد انتقاد قرار می‌گیرد و به عنوان یک نظریه منسوخ و ناکارآمد شناخته می‌شود. تحقیقات نشان داده‌اند که جدایی اجتماعی در سالمندی می‌تواند منجر به مشکلات روانی، جسمی و اجتماعی شود. بنابراین، نظریه بنگستون درک فعلی ما از سالمندی را منعکس نمی‌کند و در حال حاضر بیشتر به عنوان یک نظریه تاریخی یاد می‌شود.

نظریه سالمندی بنگستون، که گاهی به عنوان نظریه “از کارافتادگی اجتماعی” شناخته می‌شود، بیان می‌کند که جدایی اجتماعی بین افراد مسن و جامعه، فرآیندی طبیعی و حتی مطلوب است. این نظریه بر این باور است که افراد مسن به طور طبیعی از تعاملات اجتماعی کاهش می‌دهند و جامعه نیز به نوبه خود تعاملات خود را با آنها کم می‌کنند. این جدایی به عنوان یک فرآیند دو طرفه و سالم دیده می‌شود که به افراد مسن اجازه می‌دهد تا به آرامش برسند و تمرکز خود را بر امور شخصی خود بگذارند.

با این حال، این نظریه در دهه های اخیر مورد انتقاد قرار گرفته است و به عنوان یک رویکرد منسوخ و ناکامل در نظر گرفته می‌شود، زیرا:

  • نادیده گرفتن نیازهای اجتماعی افراد مسن: نظریه بنگستون، نیازهای اجتماعی افراد مسن را نادیده می‌گیرد و فرض می‌کند که جدایی اجتماعی برای آنها مفید است، در حالی که شواهد نشان می‌دهد که مشارکت اجتماعی برای سلامتی روانی و جسمی افراد مسن بسیار مهم است.
  • نادیده گرفتن عدم تعادل قدرت: این نظریه به طور ضمنی فرض می‌کند که جدایی اجتماعی یک فرایند دو طرفه و متقابل است، اما غالباً این گونه نیست. عدم تعادل قدرت اجتماعی و اقتصادی می‌تواند نقش مهمی در جدایی اجتماعی ایفا کند.
  • نادیده گرفتن عوامل اجتماعی و اقتصادی: این نظریه عوامل اجتماعی و اقتصادی را که بر تعاملات اجتماعی افراد مسن تأثیر می‌گذارند، نادیده می‌گیرد. عوامل مانند فقر، تبعیض و دسترسی محدود به منابع، می‌تواند مانع از مشارکت اجتماعی افراد مسن شود.
  • محدودیت های فرهنگی: این نظریه ممکن است برای همه فرهنگ ها و جوامع قابل تعمیم نباشد. در برخی از فرهنگ ها، افراد مسن به طور سنتی نقش مهمی در جامعه دارند و جدایی اجتماعی به عنوان یک پدیده طبیعی در نظر گرفته نمی شود.

در نتیجه، در حالی که نظریه بنگستون در گذشته تأثیری داشته، امروزه کمتر مورد پذیرش قرار گرفته و جایگاه آن را نظریه های پیچیده‌تر و جامع‌تری که بر حفظ و تقویت تعاملات اجتماعی افراد مسن تأکید می‌کنند، گرفته است.