نظریه های جنسی ماگنوس هیرشفلد
مگنوس هیرشفلد، پزشک و سکسولوژیست بسیار تأثیرگذار آلمانی بود که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، سهم پیشگامانهای در درک ما از سکس، گرایش جنسی و هویت جنسیتی داشت. اگرچه او یک «نظریه سکس» واحد و یکپارچه ارائه نداد، اما کار او شامل چندین ایده به هم پیوسته بود که هنجارهای غالب زمان خود را به چالش میکشید.
ماگنوس هیرشفلد (Magnus Hirschfeld) (1868-1935): پزشک و سکسولوژیست آلمانی که از حقوق همجنسگرایان و افراد ترنسجندر دفاع میکرد. او در سال 1919 "مؤسسه تحقیقات جنسی" (Institut für Sexualwissenschaft) را در برلین تأسیس کرد، که اولین مرکز تحقیقاتی در این زمینه در جهان بود. هیرشفلد اصطلاح "تراوستی" (Transvestit) را ابداع کرد و معتقد بود که گرایش جنسی یک امر فطری است. او همچنین از جراحیهای تغییر جنسیت برای افراد ترنس حمایت میکرد.
در اینجا به برخی از جنبههای کلیدی نظریههای او اشاره میکنیم:
1. واسطههای جنسی (Zwischenstufen):
معروفترین مفهوم هیرشفلد، نظریه واسطههای جنسی یا انواع جنسی میانی بود. او پیشنهاد کرد که تمایلات جنسی در یک پیوستار بین «مرد کامل» و «زن کامل» با مراحل میانی متعدد وجود دارد.
او معتقد بود که هر فرد از نظر جسمی و روانی، ترکیبی منحصر به فرد از ویژگیهای مردانه و زنانه دارد. این امر باعث شد که او همجنسگرایی و سایر تغییرات در گرایش جنسی و بیان جنسیت را به عنوان رویدادهای طبیعی در این طیف ببیند، نه به عنوان بیماری یا انحراف. او حتی افراد همجنسگرا را به عنوان نوعی «جنس سوم» یا متعلق به یک «جنس میانی» مفهومسازی کرد.
واسطههای جنسی (Zwischenstufen) اصطلاحی کلیدی در نظریه جنسی ماگنوس هیرشفلد بود. او از این مفهوم برای بیان این ایده استفاده میکرد که جنسیت و تمایلات جنسی انسان یک طیف پیوسته بین "مرد کامل" و "زن کامل" است و افراد درجات مختلفی از ویژگیهای مردانه و زنانه را در خود دارند.
درک هیرشفلد از واسطههای جنسی شامل موارد زیر بود:
- طیف بودن جنسیت و تمایلات جنسی: او معتقد بود که هیچ فردی به طور کامل "مرد" یا "زن" نیست، بلکه ترکیبی منحصر به فرد از ویژگیهای جسمی و روانی مربوط به هر دو جنس را داراست. این دیدگاه، دیدگاه سنتی دوتایی جنسیت را به چالش میکشید.
- همجنسگرایی به عنوان یک نوع واسطه: هیرشفلد در ابتدا عمدتاً از اصطلاح "واسطههای جنسی" برای اشاره به مردان همجنسگرا و زنان همجنسگرا استفاده میکرد. او آنها را به عنوان افرادی در نظر میگرفت که دارای تمایلات جنسی به جنس خود هستند، که نشاندهنده ترکیبی از ویژگیهای جنسی در آنها است. او همجنسگرایی را یک تنوع طبیعی میدانست، نه یک بیماری یا انحراف.
- گسترش مفهوم به افراد بیناجنس، تراجنسی و دگرپوش: بعدها، هیرشفلد مفهوم واسطههای جنسی را گسترش داد تا شامل افراد بیناجنس (دارای ویژگیهای جنسی هر دو جنس)، افراد تراجنسی (هویت جنسی متفاوت از جنسیت انتسابی) و دگرپوشان (پوشیدن لباسهای جنس مخالف) نیز بشود. او معتقد بود که همه این افراد درجات مختلفی از ویژگیهای جنسی را نشان میدهند که آنها را در نقطهای بین "مرد کامل" و "زن کامل" قرار میدهد.
- پنج سطح تمایز جنسی: هیرشفلد برای تبیین این مفهوم، پنج سطح از تمایز جنسی را در نظر میگرفت:
- غدد جنسی
- دستگاه تناسلی
- ویژگیهای جنسی ثانویه (که در بلوغ ظاهر میشوند)
- تفاوتهای روانی یا ذهنی
- تفاوت در جهت سائق جنسی او معتقد بود که هر فرد ترکیبی منحصر به فرد از ویژگیها را در این پنج سطح نشان میدهد.
- تأثیر هورمونها: با پیشرفت تحقیقات در زمینه هورمونها، هیرشفلد به طور فزایندهای بر نقش هورمونها در تعیین این ویژگیهای جنسی و تمایلات جنسی تأکید میکرد و از اصطلاح "ارکستر غدد" برای توصیف تأثیر پیچیده هورمونها بر رشد جنسی استفاده میکرد.
در نهایت، نظریه واسطههای جنسی هیرشفلد یک تلاش پیشگامانه برای درک تنوع پیچیده جنسیت و تمایلات جنسی انسان بود. او با این نظریه، دیدگاههای سنتی و دوتایی درباره جنسیت را به چالش کشید و استدلال کرد که گرایشهای جنسی و هویتهای جنسی متنوع، پدیدههای طبیعی و درونی هستند که باید مورد احترام و پذیرش قرار بگیرند. این نظریه نقش مهمی در جنبشهای اولیه حقوق دگرباشان جنسی ایفا کرد.
۲. ماهیت ذاتی گرایش جنسی:
هیرشفلد قویاً استدلال میکرد که همجنسگرایی ذاتی (angeboren) است، به این معنی که یک ویژگی طبیعی و مادرزادی است، نه یک انتخاب، یک نقص اخلاقی یا یک بیماری.
او اصرار داشت که گرایش جنسی یک فرد هیچ ارتباطی با شخصیت یا منش او ندارد، همانطور که چپ دست یا راست دست بودن ارتباطی ندارد. بر اساس این درک، او از جرمزدایی از همجنسگرایی و پایان دادن به تبعیض علیه افراد همجنسگرا حمایت کرد. شعار زندگی او "عدالت از طریق علم" بود.
مگنوس هیرشفلد قاطعانه معتقد بود که همجنسگرایی ذاتی (angeboren) است، به این معنی که یک ویژگی طبیعی و مادرزادی است.
اطلاعات موجود نشان میدهد: هیرشفلد استدلال میکرد که گرایش جنسی یک ویژگی بیولوژیکی است که افراد با آن متولد میشوند. او اظهار داشت که گرایش جنسی یک فرد هیچ تاثیری بر شخصیت او ندارد. او همجنسگرایی را یک نوع طبیعی از تمایلات جنسی انسان میدانست، نه یک بیماری، یک نقص اخلاقی یا یک انتخاب. اعتقاد او به ماهیت ذاتی همجنسگرایی، استدلال کلیدی در حمایت او از جرمزدایی از همجنسگرایی و پایان دادن به تبعیض علیه افراد همجنسگرا بود. شعار او "عدالت از طریق علم" بود که منعکس کننده باور او مبنی بر اینکه درک علمی منجر به تحمل میشود، بود.
کارهای اولیه هیرشفلد از مفهوم همجنسگرایان به عنوان "جنس سوم" حمایت کرد و بعداً نظریه واسطههای جنسی را توسعه داد و همجنسگرایی را در طیفی بین "مرد کامل" و "زن کامل" به عنوان یک نوع طبیعی قرار داد. او در سال ۱۸۹۷ کمیته علمی-انساندوستانه، اولین سازمان حقوق همجنسگرایان در جهان، را با هدف جرمزدایی از بند ۱۷۵ قانون مجازات امپراتوری آلمان، با استفاده از این استدلال که همجنسگرایی یک گرایش طبیعی است، تأسیس کرد.
۳. هویت جنسیتی فراتر از دوتایی:
هیرشفلد یکی از اولین نظریهپردازانی بود که هویتهای جنسیتی را که خارج از دوتایی سنتی مرد/زن قرار دارند، تشخیص داد.
او مشاهده کرد که حس درونی برخی از افراد از جنسیت، مغایر با جنسیتی است که در بدو تولد به آنها نسبت داده شده است. امروزه، ما از اصطلاح تراجنسیتی برای توصیف بسیاری از این افراد استفاده میکنیم.
او معتقد بود که این افراد مطابق با ماهیت واقعی خود عمل میکنند و باید به آنها اجازه داده شود که زندگی کنند و هویت جنسیتی خود را به طور اصیل ابراز کنند.
۴. ابداع اصطلاح «تراجنسیتی»:
در سال ۱۹۱۰، هیرشفلد اصطلاح «تراجنسیتی» (transvestite) را به عنوان یک اصطلاح پزشکی و علمی برای توصیف افرادی که لباسهایی با جنسیتی متفاوت از جنسیتی که در بدو تولد به آنها نسبت داده شده بود، میپوشیدند، ابداع کرد.
لازم به ذکر است که تعریف او گسترده بود و طیف وسیعی از افراد غیر منطبق با جنسیت، از جمله کسانی که امروزه خود را تراجنسیتی میدانند، را در بر میگرفت. در حالی که اصطلاح «تراجنسیتی» اکنون اغلب توهینآمیز تلقی میشود، هیرشفلد آن را به عنوان یک برچسب بدون قضاوت در نظر میگرفت. او تشخیص داد که هویت جنسیتی و گرایش جنسی متمایز هستند، به این معنی که کسی که لباسهایی مرتبط با جنسیت متفاوت میپوشد، لزوماً به همان جنس جذب نمیشود.
مگنوس هیرشفلد یکی از اولین نظریهپردازانی بود که معتقد بود هویتهای جنسیتی وجود دارند که خارج از دوگانه زن و مرد قرار میگیرند. او مشاهده کرد که حس برخی افراد از جنسیت، مغایر با جنسیتی است که در بدو تولد به آنها نسبت داده شده است. اکنون ما به این افراد «تراجنسیتی» یا «ترنس» میگوییم.
هیرشفلد به طور قابل توجهی معتقد بود که افراد تراجنسیتی مطابق با ماهیت واقعی خود عمل میکنند، نه برخلاف آن. او معتقد بود که آنها باید بتوانند خود را به گونهای معرفی کنند که هویت جنسیتی آنها را تأیید کند و علم باید وسیلهای را برای افراد تراجنسیتی فراهم کند تا در صورت تمایل، از نظر پزشکی تغییر جنسیت دهند.
هیرشفلد اصطلاح «تراجنسیتی» (تراجنسیتی) را در سال ۱۹۱۰ به عنوان یک اصطلاح پزشکی و علمی برای توصیف افرادی که لباسهایی با جنسیتی متفاوت از آنچه در بدو تولد به آنها نسبت داده شده بود، میپوشیدند، ابداع کرد. تعریف او گسترده بود و طیف وسیعی از افراد دارای جنسیت غیر منطبق، از جمله کسانی که امروزه خود را تراجنسیتی میدانند، را در بر میگرفت. او تشخیص داد که هویت جنسیتی و گرایش جنسی متمایز هستند.
او از بیماران تراجنسیتی خود حمایت میکرد و معتقد بود که باید به آنها اجازه داده شود ماهیت واقعی خود را بپذیرند. موسسه علوم جنسی او برخی از اولین جراحیهای تطبیق جنسیت مرد به زن را بر روی زنان تراجنسیتی که دچار اختلال هویت جنسیتی بودند، انجام داد. این درمان به صورت مرحلهای انجام میشد: اخته کردن، برداشتن آلت تناسلی و واژینوپلاستی. این موسسه همچنین جراحی ماستکتومی مضاعف را برای مردان تراجنسیتی و هورمون درمانی را برای بیماران تراجنسیتی ارائه میداد.
هیرشفلد همچنین به بیماران خود مشاوره میداد تا در هنگام مواجهه با هویت جنسیتی خود از آنها حمایت کند. او با اداره پلیس برلین همکاری کرد تا افسران را در مورد عدم انطباق جنسیتی و نیازهای افراد تراجنسیتی آموزش دهد. برای محافظت از بیماران تراجنسیتی خود در برابر آزار و اذیت، هیرشفلد به آنها گواهی پزشکی ارائه داد که توضیح میداد بیان جنسیتی آنها با ماهیت واقعی آنها مطابقت دارد. او همچنین تلاش کرد تا "گواهیهای تراجنسیتی" توسط پلیس معرفی و به رسمیت شناخته شود، که به محافظت از افراد تراجنسیتی در برابر دستگیری به دلیل لباس پوشیدن مطابق با هویت جنسیتیشان کمک میکرد.
۵. مبانی بیولوژیکی:
هیرشفلد در ابتدا یافتههای ژنتیک را در نظریههای خود گنجاند تا از تنوع طبیعی جنس و جنسیت حمایت کند.
بعدها، با ظهور تحقیقات در مورد هورمونها، او به طور فزایندهای بر نقش هورمونها در تأثیرگذاری بر گرایش جنسی و هویت جنسیتی تأکید کرد و به «ارکستر غدد» اشاره کرد. اگرچه درک او از تأثیرات هورمونی با توجه به استانداردهای امروزی تا حدودی سادهانگارانه بود، اما گامی مهم در جهت فاصله گرفتن از توضیحات صرفاً اجتماعی یا اخلاقی بود.
۶. حمایت و کنشگری:
هیرشفلد فقط یک نظریهپرداز نبود؛ او مدافع پرشور حقوق اقلیتهای جنسی بود.
در سال ۱۸۹۷، او کمیته علمی-انساندوستانه را تأسیس کرد که بیش از ۳۰ سال برای جرمزدایی از همجنسگرایی مبارزه کرد.
او همچنین در سال ۱۹۱۹ مؤسسه علوم جنسی را در برلین تأسیس کرد که مراقبتهای پزشکی، مشاوره و آموزش جنسی را به جامعه کوییر ارائه میداد و تحقیقات گستردهای انجام میداد. این مؤسسه در سال ۱۹۳۳ به طرز غمانگیزی توسط نازیها نابود شد.
او از اشکال اولیه مراقبتهای بهداشتی تأییدکننده جنسیت برای افراد تراجنسیتی در مؤسسه خود، از جمله هورمون درمانی و جراحی، حمایت کرد.
به طور خلاصه، نظریههای مگنوس هیرشفلد برای زمان خود انقلابی بودند. او از این ایده که گرایش جنسی و هویت جنسیتی تغییرات طبیعی هستند، حمایت کرد، از حقوق افراد LGBTQ+ حمایت کرد و زمینه را برای بخش زیادی از درک مدرن ما از این جنبههای پیچیده تجربه انسانی فراهم کرد. تأکید او بر تحقیق علمی برای دستیابی به عدالت اجتماعی همچنان میراث قدرتمندی است.