روانشناسی لیبیدو
لیبیدو
لیبیدو (Libido) یا زیست مایه ، اصطلاحی است که در نظریه روانکاوی برای توصیف انرژی ایجاد شده توسط نیروی بقا و غرایز جنسی استفاده میشود. طبق نظر زیگموند فروید، میل جنسی بخشی از نهاد و نیروی محرکه همه رفتارها است. در حالی که اصطلاح “لیبیدو” در دنیای امروز به معنای شهوت جنسی است. اما از نظر فروید، لیبیدو هم انرژی روانی و هم انرژی جنسی را شامل میشود.
لیبیدو انگیزهٔ کلی جنسی یا تمایل فرد به فعالیت جنسی است. در نظریهٔ روانکاوی، لیبیدو یا میل جنسی انگیزهٔ روانی یا انرژی است، به ویژه با غریزهٔ جنسی مرتبط است، اما در سایر تمایلات و انگیزههای غریزی نیز وجود دارد. لیبیدو تحت تأثیر عوامل بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی است. از نظر زیستشناختی، هورمونهای جنسی و انتقالدهندههای عصبی مرتبط که بر هستهٔ اکومبنس عمل میکنند (به ترتیب تستوسترون و دوپامین)، میل جنسی را در انسان تنظیم میکنند.
لیبیدو نام دیگر میل جنسی است. فارق از جنسیت، این تمایل بر اساس عملکرد مغز، میزان هورمونها و رفتارهایی که فرد آموخته است، تحریک میشود. زیاد یا کمبودن میل جنسی تا حدی مشخص سالم و طبیعی است، اما وقتی از حد بگذرد، اثراتش بر زندگی شخصی و اجتماعی فرد کاملا ملموس خواهد بود. همراه ما باشید تا با این مفهوم بیشتر آشنا شویم.
زیگموند فروید، که مبدع استفادهٔ مدرن از این اصطلاح است، میل جنسی را «انرژی، به عنوان یک غریزه در نظر گرفت.»
از آن غریزههایی که با همهٔ چیزهایی که ممکن است در زیر کلمه وجود داشته باشد میتوان تعریف کرد. مثل «عشق» که میتوان آن را در بالای تمام احساسات قرار داد. این انرژی، نیرویی غریزی است که در آنچه فروید آن را شناسه نامیدهاست، ساختار کاملاً ناخودآگاه روان انسان است.
وی همچنین توضیح داد که این میتواند یک شباهت با گرسنگی یا اراده به قدرت و غیره باشد با اصرار که این یک غریزهٔ اساسی است که در تمام انسانها ذاتی است و تمام افراد حتی ناخواسته از آن استفاده میکنند.
لیبیدو به معنای تمام امیال احساسی انسان و به شوق درآوردن انسان برای ادامه ی زندگی است . تمام احساساتی که اکنون در شما میجوشد و شمارا وادار به ادامه ی زندگی میکنه ( لیبیدو) است.
لیبیدو یک احساس به نام میل جنسی نیست . بلکه میل جنسی هم زیر مجموعه ی لیبیدو است، اما از آنجایی که فروید عزیز مستقیم برای نظریه ی شور و شوق جنسی از این کلمه استفاده کرده. در ذهن ها به عنوان یک کلمه جنسی جا گرفته است.
لیبیدو درون هر بدنی وجود داره و باعث حرکت و پویایی آن میشود میشه . همین که صبح بلند میشید و میخواهید زندگی کنید از لیبیدوی درون شما نشعت گرفته است. همین که به آینده امید دارید از لیبیدوی درون شما میآید.
اسم لیبیدو به معنای شور و شوق برای ادامه زندگی و دور شدن از مرگ است.
سالها پيش « زيگموند فرويد » نابغه روانپزشكي، «اصل لذت» را معرفي كرد. اين اصل بيان ميكند كه «ارگانيسم» در جستجوي محركهايي است كه به او «احساس لذت» بدهند و از محركهايي كه براي او «رنج» و «درد» ايجاد كنند فاصله مي گيرد. جستجوي لذت و فرار از رنج منجر به حركت ما از نقطه اي كه در آن قرار داريم به سوي نقطه ديگر مي شود، نقطه اي كه در آن لذت ببيشتري مي بريم يا رنج و فشار كمتري را متحمل مي شويم. اين «تمايل حركت» را «انگيزش» (Motivation) مي ناميم.
نظریه اروس افلاطون
مفهوم لیبیدو که محور نظریّۀ فروید در باب ضمیر ناآگاه است، به مفهوم اروس افلاطون، در معنای نیروی پیشبرندۀ زندگی بازمیگردد.
نظریه لیبیدو تالس
به عقیده تالس، یک فرق اساسی میان روان آزردگی و دین وجود دارد، و آن این که مشکل روان آزرده ها این است که لیبیدو نمی تواند در جهان واقعی راه خروجی پیدا کند و سرانجام درمانده می شود.
وی از سوی دیگر، عشق مذهبی را متفاوت از حالت روان آزردگی می داند. زیرا، روان آزرده در تخیلات خود فرو می رود و هرگز این امر، برای او ارضاکننده نیست.
اما عشق به خدا آرام بخشی واقعی و کاملاً ارضاکننده است. بنابراین، معقول به نظر می رسد که فرض کنیم که راه دین یک حقیقت است و خدا مجعول ذهن خداپرست نیست.
انرژی فیزیکی گوستاو فخنر
گوستاو فخنر نیز در تدوین نظریهها درباره ناهشیار خدمت کرد. پیشنهاد او مبنی بر این که ذهن را میتوان با یک قطعه یخ قیاس کرد، تاثیر بیشتری در اندیشه فروید بر جای گذاشت.
فروید در چند کتاب خود از عناصر سایکو فیزیک فخنر نقل قول کرده و بعضی مفاهیم عمده از جمله اصل لذت ، مفهوم انرژی روانی و اهمیت پرخاشگری را از کارهای فخنر اقتباس کرده است. بنابراین فروید نخستین کسی نبود که ذهن ناهشیار انسان را کشف کرد و یا حتی بطور جدی آن را مورد بحث قرار داد. او اعتراف کرد که فیلسوفان پیش از وی بطور گستردهای به آن پرداختهاند.
لیبیدو یا انرژی روانی شبیه مفهوم انرژی فیزیکی گوستاو فخنر متخصص مشهور قرن نوزدهم است. گوستاو فخنر اظهار میکند: «احساسات و ایدهها، در واقع در حالت ناخودآگاهی وجود ندارند.»
در نظر فروید ساختار شخصیت دارای نظام انرژی بسته ای است که مقدار محدودی انرژی غیرقابل تولید و در عین حال تمام نشدنی در آن بازتوزیع می شود. همه انسان ها با استعداد طبیعی انرژی روانی بدنیا می آیند و سه ملاک مقدار، در دسترس بودن و توزیع این انرژی است که ظرفیت های آنها را شکل می دهد.
شوپنهاور
شوپنهاور که «افلاطون حکیم» را خوانده بود، ادعا کرد که «همسو با همۀ اینها، ارتباط جنسی نقش مهمی در دنیای بشر ایفا میکند؛ نیروی جنسی منبع ناآشکار تمام کنشها و رفتارها است و باوجود همۀ حجابهایی که بر آن افکنده میشود، همهجا جلوهگری میکند» (جهان چون اراده و بازنمایی، ۱۸۴۴).
فروید خیلی دیر شوپنهاور را به یاری فراخواند، زمانیکه نظریّهاش دربارۀ لیبیدو، بهخصوص از جانب یونگ بهسختی مورد انتقاد قرار گرفت. در سال ۱۹۲۰، فروید در پیشگفتار کتاب سه رساله پیرامون نظریّۀ حیات جنسی اینگونه از خود دفاع کرد:
«برخی از مطالب این کتاب -تأکید آن بر اهمیت حیات جنسی در تمام دستاوردهای بشری و تلاش جهت بسط مفهوم حیات جنسی- از ابتدا انگیزههایی برای مقاومت در برابر روانکاوی فراهم کرد… این مقاومت که بر مبنای {فهم} معنای عام این واژه صورت گرفته است، از زمانیکه آرتور شوپنهاورِ فیلسوف نشان داد که فعّالیتهای بشر تا حد زیادی توسط تکانههای جنسی تعیین میشود، کمابیش وجود داشته است».
بااینوجود، لازم است که شوپنهاور را از مسئولیتپذیری برای مفهوم حیات جنسی کودکانه مبرا دانست، زیرا این مفهوم مال فروید است.
انرژی روانی لیبیدو فروید
فروید لیبیدو رو اختراع نکرد . فروید از لیبیدو استفاده کرد و آن رابه میل جنسی هم ربط داد .
زیگموند فروید، که مبدع استفادهٔ مدرن از این اصطلاح است، میل جنسی را «انرژی، به عنوان یک غریزه در نظر گرفت.» از آن غریزههایی که با همهٔ چیزهایی که ممکن است در زیر کلمه وجود داشته باشد میتوان تعریف کرد. مثل «عشق» که میتوان آن را در بالای تمام احساسات قرار داد. این انرژی، نیرویی غریزی است که در آنچه فروید آن را شناسه نامیدهاست، ساختار کاملاً ناخودآگاه روان انسان است.
وی همچنین توضیح داد که این میتواند یک شباهت با گرسنگی یا اراده به قدرت و غیره باشد با اصرار که این یک غریزهٔ اساسی است که در تمام انسانها ذاتی است و تمام افراد حتی ناخواسته از آن استفاده میکنند.
فروید در تئوری سایق و لیبیدو کاملا متاثر از تعریف فیزیکالیستی از انسان است و به دنبال بازگشایی از مفهوم انرژی در فیزیک انسانی است و با انرژی به مثابه مفهومی فیزیکی در عوض مفهومی زیستی، ارگانیسم را تعریف می کند.
لیبیدو عاملی غریزی است و پر از انرژی در درون نهاد که تمایل به بقا و فاعلیت دارد . منبع آن اروس یعنی مجموع غرایز زندگی است . لیبیدو با مرگ می جنگد و می کوشد انسان را در هر زمینه به پیروزی برساند این نیرو را شهوت نیز می نامند .
فروید به آنچه شوپنهاور " اراده " می نامیدش و از آن به عنوان نخستین انگیزاننده ی فعالیت و تفکر انسان نام می برد « لیبیدو » می گوید . (ص125 )
فروید مدعی بود که تمایلات جنسی ، نخستین علت محرکه ی اغلب ( نه همه ) فرآیندهای ذهنی - روانی و همه ی رفتارهاست ( ص124 )
اصطلاح لیبیدو در روانکاوی برای توصیف انرژی حاصل از میل به بقا و غرایز جنسی به کار میرود. فروید معتقد بود لیبیدو بخشی از هویت انسان و نیروی محرکه تمام رفتارهای اوست.
لیبیدو از منظر یونگ
از نظر فروید به معنای انرژی روانی جنسی است که در درون نهاد قرار دارد اما بعدها یونگ آن را به کل زندگی مربوط دانست.
از نظریونگ تعریف لیبیدو بسیار با فروید متفاوت است. فروید لیبیدو را یک انرژی جنسی میدانست اما از نظر یونگ، لیبیدو یک انرژی روانی تعمیم یافته بود. از نظر او انرژی روانی ایجاد انگیزه با روش های مختلف عقلانی، معنوی و خلاقانه است که به دنبال حل تعارض ها و رسیدن به لذت است.
یونگ لیبیدو را به عنوان غریزه عمومی حیات یا انرژی روانی تعریف می کند که بر خلاف نظر فروید قابل تقلیل به غریزه جنسی نیست بلکه دربرگیرنده همه کنش های انسانی برای نمونه گرسنگی و میل به تقلید می باشد و به طور کلی لیبیدو به دست طبیعت بین نظام های مختلف کنش سرشکن می شود و نمی توان آن را به طور کامل از این کنش ها منصرف ساخت .
کم شدن یا از دست دادن لیبیدو ممکن است ناشی از عوامل پیری یا بیماری مزمن باشد . تعاوض های هیجانی هم ممکن است باعث کاهش لیبیدو شوند .
دیدگاههای فرویدی از لیبیدو
فروید معتقد بود که نهاد تنها بخشی از شخصیت است که از بدو تولد وجود دارد. به گفته وی، نهاد مخزنی از انرژی ناخودآگاه و اولیه است. نهاد به دنبال لذت، و به صورت فوری خواستههای خود را ارضا میکند. این نهاد که به عنوان منبع خواستهها و انگیزههای ما عمل میکند.
1- لیبیدو و نهاد
لیبیدو چگونه در نهاد عمل میکند؟ نهاد توسط آنچه فروید اصل لذت مینامد کنترل میشود. اساساً، نهاد سعی میکند تمام اقدامات و فرایندهای بدن را جهت دستیابی به بیشترین میزان لذت ممکن هدایت کند. از آنجا که نهاد تقریباً کاملاً ناخودآگاه است، مردم حتی از بسیاری از این اصرارها اطلاع ندارند.
نهاد نیاز به تأیید فوری حتی اساسیترین اصرارهای ما دارد. اگر نهاد تمام اعمال ما را کنترل میکرد، هر زمان که میخواستیم، بدون توجه به شرایط، آنچه را خواسته ما بود میگرفتیم. بدیهی است که این امر برخی مشکلات جدی ایجاد خواهد کرد. خواستهها و امیال ما همیشه مناسب نیستند و عمل به آنها میتواند پیامدهای جدی داشته باشد.
لیبیدو همچنین، به معنای نیروی «نهاد» یا بخش عمدۀ ذهن ناهشیار (ناخودآگاه) است که آن را عامل آفرینش می دانند. طبق نظریه های فروید، لیبیدو غریزۀ جنسی، و آفرینش هنریِ تجلی غریزۀ جنسی است که در مسیر دیگری هدایت شده است؛ خود (من) با نظارت بر انگیزه های نامقبول اجتماعیِ «نهاد» تلاش می کند که رفتار را تعدیل کند. سرچشمۀ لیبیدو نهاد است.
نهاد یا شناسه تنها بخشی از شخصیت فرد است که از بدو تولد وجود دارد و مخزنی از انرژیهای اولیه و ناخودآگاه است. این بخش تمام اعمال و فرایندهای بدن را طوری هدایت میکند که بیشترین لذت ممکن حاصل شود و سعی میکند تمام خواستههای فرد را بهسرعت ارضا کند. بدیهی است که این مسئله دردسرهای زیادی به همراه دارد، چون خواستههای ما همیشه مناسب نیستند و عملیکردن بعضی از آنها عواقب جدی خواهد داشت. میتوان لیبیدو بیش از حد یا میل جنسی بالا را با عملکرد شناسه توضیح داد.
2- تأثیر خود Ego
بنابراین، چه چیزی مانع از این میشود که مردم بر اساس اساسیترین غرایز و خواستههایشان عمل نکند؟ منیت یا خود که بخشی از شخصیت هر فرد است با استفاده از انرژی زیست مایهای (libidinal ) نهاد، خواستهها را شناسایی میکند و اطمینان حاصل مینمائید که این اصرارها به روشهای قابل قبولی بیان میشوند. منیت توسط اصل واقعیت کنترل میشود، که متمرکز بر کمک به فرد برای دستیابی به اهداف خود از راههای واقع بینانه و قابل قبول است.
بنابراین، در حالی که خواستههای میل جنسی نهاد ممکن است به شما بگویند آن دونات را از قفسه فروشگاه بگیرید و بلافاصله شروع به خوردن آن کنید. اما منیت سعی میکند این انگیزه را کنترل کند. منیت در این مرحله از شما میخواهد اقدامات قابل قبولی از نظر اجتماعی انجام دهید. یعنی اینکه دونات را در سبد خرید قرار دهید، هزینه آن را پرداخت نمائید و سپس آن را به خانه ببرید و در آنجا به اصرارتان برای خوردن این خوراکی خوشمزه تن دهید.
ایگو بخشی از شخصیت انسان است که وظیفه دارد انرژی شناسه را مهار کند. مثلا اگر شناسه از شما میخواهد بستهای چیپس را از قفسههای فروشگاه بردارید و بلافاصله آن را باز کنید، نفس (منیت یا ایگو) این اجازه را نمیدهد. در عوض پیشنهاد میکند با اقدامات اجتماعی پذیرفتهشده به این نیاز پاسخ دهید. چیپس را بردارید، به صندوق فروشگاه بروید، هزینهاش را پرداخت کنید، آن را به خانه ببرید و بعد نوش جان کنید.
3- نقش فراخود Superego
به این فرایند یک عارضه دیگر به نام فراخود نیز اضافه میگردد. فراخود بخشی از شخصیت شما که شامل آرمانها و اخلاقیات درونی شده که از والدین، شخصیتهای مهم و جامعه آموختهاید. منیت باید بین خواستههای اساسی ایجاد شده توسط میل جنسی و همچنین استانداردهای آرمان گرایانه اعمال شده توسط فراخود واسطه شود.
سوپرایگو شامل آرمانها و اخلاقیاتی است که از جانب والدین و شخصیتهای مقتدر جامعه در فرد درونی میشوند. ایگو باید بتواند میان خواستههای میل جنسی (غرایز) و معیارهای آرمانگرایانهای که فراخود تحمیل میکند (اخلاقیات)، نقش واسطه را ایفا کند.
4- لیبیدو و رفع مشکلات
نحوه ابراز لیبیدو به مرحله رشد فرد بستگی دارد. به گفته فروید، کودکان از طریق یک سری مراحل روان جنسی رشد میکنند. در هر مرحله، لیبیدو در یک منطقه خاص متمرکز میشود. وقتی کودک با موفقیت از او استفاده کرد، به مرحله بعدی رشد میرود و در نهایت به یک بزرگسال سالم و موفق تبدیل میشود.
در بعضی موارد، فرد ممکن روی انرژی خود تمرکز کند. این حالت در مرحله اولیه رشد رخ میدهد و فروید از آن به عنوان تثبیت نام برد، که باعث میشود رشد ثابت بماند. وقتی این اتفاق میافتد، ممکن است انرژی زیست مایهای بیش از حد به این مرحله رشد گره بخورد و فرد تا زمان حل تعارض در این مرحله “گیر” کند.
به عنوان مثال، اولین مرحله از تئوری فروید در مورد رشد روان جنسی، مرحله شفاهی است. در این مدت میل جنسی کودک متمرکز بر دهان است، بنابراین فعالیتهایی مانند خوردن، مکیدن و نوشیدن مهم است. اگر تثبیت دهانی رخ دهد، انرژی زیست مایهای یک بزرگسال در این مرحله متمرکز میشود. که ممکن است منجر به مشکلاتی مانند جویدن ناخن، نوشیدن مشروبات الکلی، سیگار کشیدن و سایر عادتها شود.
مراحل رشد لیبیدویی
فروید مراحل لیبیدو را به ترتیب، دهانی، مقعدی و تناسلی نامیده است. در مرحلۀ دهانی، کودک هر چیزی را با دهانش آزمایش می کند. در مرحلۀ مقعدی، کودک از این که اختیار بدنش را به دست می گیرد لذت می برد. مرحلۀ تناسلی نیز زمانی است که لیبیدو در اندام های جنسی متمرکز می شود.
فروید ایدهٔ مراحل تکامل را ایجاد کرد که طی آن میل جنسی روی مناطق تثبیت میشود. ابتدا در مرحلهٔ دهان (نمونهای از لذت یک نوزاد)، سپس در مرحلهٔ بعد (نمونهای از یک کودک نوپا در کنترل خود)، سپس در مرحلهٔ فالیک، از طریق مرحلهٔ تأخیری که در آن میل جنسی خفتهاست، تا دوباره به بلوغ میرسد که در مرحلهٔ دستگاه تناسلی مجدداً تبدیل شود. (جنسی) و بعداً کارل گوستاو یونگ در هر دو مرحلهٔ شفاهی و مقعدی زیربخشها را اضافه میکند.
فروید نه کاملاً اما میخواهد بگوید لذتها در انتها به لذت جنسی تبدیل میشوند. فروید خاطرنشان کرد: «این درایوهای لیبرال میتوانند با قراردادهای رفتار متمدنانه در روان خود نشان دهند اما آنها با ابرخودروهایشان یا چیزهایی از این قبیل رفتارهای متمدنانه را زیر سؤال میبرند. این نیاز به انطباق با جامعه و کنترل میل جنسی است که منجر به تنش و آشفتگی در فرد میشود و باعث خواهد شد که از دفاع از خود استفاده کند تا انرژی روانی این نیازها برآورده و عمدتاً ناخودآگاه را به اشکال دیگر هدر دهد. استفادهٔ بیش از حد از دفاع از خود باعث ایجاد بیماری عصبی میشود. هدف اصلی روانکاوی آوردن درایوهای شناسه به هوشیاری است، که به آنها اجازه میدهد مستقیماً برآورده شوند و از این طریق اعتماد بیمار به دفاع از خود کاهش مییابد.
فروید میل جنسی را به عنوان عبور از یک سری مراحل رشد و نمو در فرد مشاهده میکند. عدم تطابق کافی با خواستههای این مراحل مختلف میتواند منجر به تبدیل شدن انرژی لیدینین به «آسیب دیدگی» یا در این مراحل تثبیت شده و در طی بزرگسالی خصوصیات پاتولوژیکی خاصی در فرد ایجاد کند؛ بنابراین فرد روانی برای فروید فردی نابالغ بود و هدف روانکاوی این بود که این اصلاحات را به آگاهی آگاهانه منتقل کنیم تا انرژی میل جنسی آزاد شود و برای استفاده آگاهانه در نوعی تصعید سازنده فراهم شود. (تا آنجایی که من میدانم اپیکوریان هم نظراتی همانند این دارند) البته بسیار بسیار متفاوت است. نوشته و ترجمه سینا زلفی اپیکور میگوید: «بزرگترین خوبی حزم است. حزم حتی از فلسفه گرانبهاتر است». اما بنظر من در واقعیت اینگونه نیست و انسان پیچیدهتر از آن است که بتوان با دیدگاه تک خطی به آن نگاه کرد. انسان از یک بخش تشکیل نشده که بخواهیم آن را در راستای یک بخش تفسیر کنیم و برای تفسیر آن باید نگاه پیچیدهتر و همهجانبه تری داشته باشیم که فروید این ویژگی رو زیر پا گذاشتهاست.
لیبیدو روی انواع مختلف نیازها متمرکز میشود، هم نیازهای فیزیولوژیک و هم نیازهای معنوی. گفته میشود که آن عده از عناصر شخصیت که در آنها مقدار زیادی انرژی لیبیدویی سرمایهگذاری میشود، بیشتر از بقیه ارزشمند هستند؛ بنابراین به عقیده یونگ، ارزش یک چیز به این ترتیب تعیین میشود که چه مقدار انرژی لیبیدویی در آن سرمایهگذاری شدهاست.
کم شدن یا از دست دادن لیبیدو ممکن است ناشی از عوامل عضوی مانند پیری یا بیماری مزمن باشد. تعارضهای هیجانی هم ممکن است باعث کاهش لیبیدو شوند. در روانکاوی بیش از همه به این نوع دوم لیبیدو توجه میشود.
بازی لیبیدویی
زندگي شبيه به يك بازي است، شايد هم بايد بگوئيم همه بازي ها به نوعي «نماد زندگي» هستند. در يك بازي كامپيوتري براي عبور از يك مرحله و ورود به مرحله بعدي بازي، بايد ميزان خاصي امتياز جمع كرد در غير اينصورت بازي مكرراً تكرار مي گردد!
در اينجا مراحل مختلف «بازي ليبيدو» را مرور مي كنيم و ويژگي هاي رفتار فرد را در هر مرحله مورد بررسي قرار مي دهيم.
1- بازی با اسباب بازی
اگر در اين مرحله فرصت كافي براي اين بازي در اختيار فرد قرار گيرد، پس از مدتي علاقه فرد به اشيا كمرنگ تر مي شود به اين معنا كه اشيا بدليل «كاربردشان» مورد علاقه اند نه بدليل «بودنشان»! يك ماشين اسباب بازي را نمي توان سوار شد بنابراين كاربردي ندارد. براي يك كودك اين ماشين اشتياق ايجاد مي كند ولي براي فردی كه مرحله بازي با اسباب بازي ها را گذرانده، اين ماشين ارزش چنداني ندارد. اما اگر در اين مرحله فرصت بازي با اسباب بازي ها در اختيار فرد قرار نگيرد، فرد ميتواند تا آخر عمر در اشتياق «اسباب بازي ها» بماند. افراد زيادي را مي بينيم كه به اشيا عشق مي ورزند، كلكسيون هايي از مجسمه ها، ظروف، زيور آلات و عتيقه جات گردآوري مي كنند. كمدها و گنجه هاي پر از وسايل بدون كاربرد يا وسايلي كه براي صاحب شان كاربرد چنداني ندارد نشان دهنده تثبيت در اين مرحله هستند.
شيفتگي در مقابل مدل هاي جديد اتومبيل، مقروض شدن براي خريد وسايلي كه تفاوت چنداني در زندگي ما ايجاد نمي كنند، افراط در خريد كردن (Oniomania) از ديگر نشانه هاي تثبيت ليبيدو در اين مرحله هستند.
2- بازی با هم جنس
در مرحله بعدي، نقطه هدف اشتياق فرد از «اسباب بازي» به سمت «همبازي» جابجا مي شود. كودكي كه از مرحله اسباب بازي گذر كرده ترجيح ميدهد به جاي بازي كردن با يك اسباب بازي پرزرق و برق، يك همبازي پيدا كند كه با يك توپ پلاستيكي با او بازي كند. جستجوي همبازي، كودكان را به كوچه و خيابان و خانه دوستان مي كشد و زمينه ارتباط اجتماعي را براي آنها فراهم ميكند. اگر فرد اين مرحله را با موفقیت بگذراند مي تواند به مرحله بعدي بازي برود در غير اينصورت ممكن است سالها ـ و حتي تا پايان عمر ـ در اين مرحله بماند. كسانيكه در اين مرحله مانده اند بطور افراطي به ارتباطات دوستانه تمايل دارند. افرادي كه آنها را «دوست باز» مي ناميم، كسانيكه به بهاي از دست دادن رفتارهاي هدفمند و برنامه هاي ضروري زندگي وقت خود را صرف دوستانشان مي كنند، در اين مرحله بازي «جا مانده اند». «قمار بازي افراطي» (pathologic Gambling) يكي ديگر از جلوه هاي جاماندن در اين مرحله بازي است. افرادي كه در اين مرحله جا مي مانند ممكن است دچار وابستگي به مواد شوند اما آنچه آنها را به سوي مصرف مواد مي خواند نه «نشئه مواد» ، كه «بزم مواد» است. ساعتها همنشيني و وقت گذراني با دوستان، مطلوب آنهاست و مواد تنها بهانه اي است براي دور هم جمع شدن. گرچه بديهي است كه مصرف مكرر مواد فرد را دچار «وابستگي فيزيولوژيك » هم می نماید.
3- همبازي غير همجنس
در شروع دوره نوجواني، بالارفتن سطح هورمونهاي جنسي موجب افزايش توجه به جنس مخالف مي شود. اين تغيير باعث مي شود همبازي مورد علاقه يك همبازي غير همجنس
باشد. اما هدف از ارتباط غير همجنس در اين مرحله، ارتباط جنسي نيست بلكه هدف داشتن يك همبازي است. در واقع اين مرحله از زندگي باعث مي شود ارتباط اجتماعي گسترش يابد و فرد بتواند با افراد غیر همجنس خود نيز ارتباط پيدا كند اما «جاماندن» در اين مرحله باعث تمايل افراطي به ارتباط با جنس مخالف مي شود. نكته قابل توجه اين بازي، «غير جنسي» بودن آن است. فرد تمايل دارد با «همبازي» خود روابط «عاشقانه» داشته باشد، ابراز عشق كند و عبارات عاشقانه بشنود اما بشدت نسبت به جزء جنسي در بازي احساس بدي پيدا مي كند. در واقع اين مؤلفه را موجب «آلوده شدن» عشق مي داند. اگر همبازي او تمايل خود را براي نزديكي جنسي اعلام كند، اين فرد احساس مي كند عشق او دروغ است و فريبي بوده براي ارتباط جنسي.
به دلايلي كه براي ما ناشناخته است، تعداد دختراني كه در اين مرحله بازي جا مي مانند بيش از پسران است و اين مسأله موجب اين باور شده كه تمايل جنسي در زنان بيشتر كيفيت رومانتيك دارد تا جسماني.
نامه نگاري عاشقانه، تمايل به اشعار و آوازهاي عاشقانه، جستجو براي پيدا كردن «بهانه هايي» براي كارهاي مشترك با جنس مخالف بدون اينكه كنايات و اشارات جنسي آن را «آلوده كند» و در موارد شديد «هذيان هاي عشقي» (Erotic Delusions) از نشانه هاي تثبيت دراين مرحله است. كساني كه آنان را «شخصيت هاي نمايشي» (Histrionic personality) مي ناميم نيز از جاماندگان در اين مرحله بازي هستند.
4- رقابت طلبی
در اين مرحله بازي علاقه به «اثبات خود به ديگران» بخش عمدۀ بازي مي شود. اينجا مهم است كه در بازي «برنده» شويم تا اينكه «مشغول بازي باشيم». وجود اين مرحله از زندگي براي بالا بردن كوشایی و سرسختي ما در زندگي ضروري است همانطور كه «اريك اريكسون» مي گويد اين مرحله industry vs. inferiority stage است. كسانيكه در اين مرحله، پيروزي ها و موفقيت هايي راكسب ميكنند و در زمينه اي از زندگي گوي سبقتي را مي ربايند و بر سكوي پيروزي مي ايستند مي توانند اين مرحله بازي را به پايان برسانند. «جاه طلبي» (Ambition) در اين افراد همه زندگي را تحت تأثير قرار نميدهد. اما كساني كه در اين مرحله جا بمانند تمام زندگي را ميدان مسابقه اي مي دانند كه هدف آن «اثبات برتري خود نسبت به ديگران» است. آنها حاضرند بهاي سنگيني را بپردازند تا به مقام بالاي اجتماعي دست يابند و براي بدست آوردن «رياست » يا «شهرت» خود را به آب و آتش مي زنند. عدم گذر از اين مرحله منجر به اين مي شود كه فرد تمام زندگي خود را صرف رقابت و جاه طلبي كند تا جايي كه همه مولفه هاي زندگي تحت تأثير همين يك موضوع قرار مي گيرند. شخصیت هاي خود شيفته (Narcissistic personality) نمونه اي از چنين اشخاصي هستند. ناكامي شديد در اين مرحله همراه با زمينه زيستي ـ رواني روان پريشي (Psychosis) مي تواند منجر به شكل گيري هذیانهای بزرگ منشي (Grandiosity Delusions) شود . در واقع فرد سعي مي كند با تغيير دادن واقعيت و خلق يك دنياي تخيلي (Distortion) كه در آن او به برتري مي رسد، آنچه در بازي واقعي بدست نياورده جبران كند. افراد وابسته (Dependent personality) با «آويزان شدن» به افراد قدرتمند سعي مي كنند اين مرحله بازي را بگذرانند. در واقع آنها تلاش مي كنند عضو يا هوادار «تيم برنده» باشند. افراد متعصب كه به عقيده، مليت، مذهب يا نژاد خود چنان تعصب (prejudice) دارند كه هر كس مخالف اين موضوع تعصب باشد را بي ارزش و پست ميدانند در واقع بدنبال راهي براي اثبات برتري خود نسبت به ديگران هستند. جالب اينجاست كه اگر همه آدمها عقيده آنها را بپذيرند «نبرد» آنها به پايان نمي رسد، آنها به بخشي خاص يا شعبه اي خاص از آن مذهب يا عقيده مي چسبند تا به گونه اي با ديگران متفاوت باشند و اين تفاوت را دليلي بر اثبات برتري خود مي دانند.
بازي «جاماندگان» دراين مرحله، جزو پرهزينه ترين مسایل براي جامعه بشري است!
«ميلان كوندرا» دركتاب «زندگي جاي ديگري است» به زيبايي شرح زندگی كسي كه دراين مرحله گير كرده است را مي آورد.
5- بازی ها ی جنسی
در اين مرحله زندگي ـ كه بطور طبيعي با پايان نوجواني و رسيدن به جواني فرا ميرسد ـ دوباره علاقه به غير همجنس افزايش مي يابد با اين تفاوت كه هدف رابطه با غير همجنس، رسيدن به لذت نزديكي جسماني است. وجود اين مرحله در زندگي بطور طبيعي جزئي ضروري است تا حيات ادامه يابد. اما «جاماندن» در اين مرحله منجر به افراط در روابط جنسي مي شود . فرد جامانده در این مرحله آنقدر بطور افراطي با موضوع «سکس» درگير است كه نمي تواند با فردي از جنس مخالف مراوده داشته باشد و كشش شديدي را براي نزديكي با او در خود حس نكند .
گروهي از نظريه پردازان واژه «اعتياد جنسي» (Sex Addiction)را براي اين افراد پيشنهاد كرده اند. جالب است كه گاهي جاماندگان در مرحله قبل (اثبات خود) موضوع جنسي را براي اثبات خود بر ميگزينند و با مبتلايان به Addiction Sex اشتباه گرفته مي شوند، مرداني كه پي در پي بدنبال ايجاد روابط جنسي هستند و مرتب مشغول «لاف زدن» درباره روابط جنسي خود هستند و بيش از آنكه خود موضوع سكس براي آنها جذاب باشد برايشان مهم است كه براي ديگران بگويند كه «چه ها كرده اند!» دچار جاماندن در مرحله اثبات خود هستند. زناني كه با اغوا گري جنسي (seduction) بدنبال اين هستند كه افراد زيادي را به خود جذب كنند و آنها را «تشنه از لب آب برگردانند!» مسأله جنسي ندارند بلكه بدنبال «اثبات خود» هستند.
6- لانه سازی
بطور طبيعي، بعد از رابطه جنسي، زاد و ولد پيش مي آيد. از نظر رواني نيز طي كردن طبيعي مرحله جنسي باعث مي شود كه «ليبيدو» معطوف به «نقش والدانه» (parenting) گردد. آنگاه فرد به جاي علاقه جنسي معطوف به افراد متعدد، علاقه به همسري پيدا مي كند كه در «لانه سازي» و مراقبت از كودكان با او همكاري كند. هدف ليبيدو به جاي لذت بردن مستقيم، لذت بردن غير مستقيم خواهد بود، فرد با فراهم كردن اسباب بازي براي كودكش لذت مي برد، بازي كودك با همبازي و موفقيت او در رقابت ها پدر و مادر را ارضا مي كند.
بطور طبيعي اين مرحله از زندگي همچون مرحله جنسي براي دوام حيات ضروري است. اگر پدر و مادر از فراهم كردن لانه و كاشانه براي فرزندانشان لذت نمي بردند فرزندان رها شده در جهان نا امن چه وضعيتي پيدا مي كردند؟
اما جاماندن دراين مرحله از بازي باعث مي شود كه حتي زماني كه فرزندان، خود به مرحله استقلال و «لانه سازي» رسيدند، مادر يا پدر دست از مراقبت از آنها برندارند. انسانهايي را مي بينيم كه با وجود فراهم بودن شرايط و سن مناسب، قادر به ازدواج و تشكيل خانواده نيستند و وقتي كه والدين آنها را ملاقات مي كنيم «چسبندگي» يك يا هر دوي آنها را به فرزند احساس مي كنيم!
آنها با مراقبت افراطي، ترساندن فرزند و ايجاد اين ذهنيت كه او ناتوان است و تصمیمات اشتباه ميگيرد او را چنان «زمين گير» ميكنند كه او «براي هميشه» در لانه آنها بماند و نياز آنها را براي بازي مامان و بابا ارضا كند.
7- پایان بازی
در اين چنين وضعيتي، انرژي «ليبيدو» تخليه مي شود. فرد همه لذت ها را «به جا» و «به اندازه» تجربه كرده و تمايل به «پايان بردن» بازي در او پديد مي آيد. در اينجا سائق ديگري به جاي ليبيدو، به صحنه مي آيد كه به آن «غريزۀ مرگ» (Thanato) گفته مي شود.
اگر فرد به اين خط پايان نرسيده باشد و در هر يك از مراحل بازي گير كرده باشد، فكر كردن درباره مرگ، يا هر اتفاقي كه «مرگ» را به ذهن فرد ياد آوري مي كند، او را دچار يك بحران ترس و وحشت مي كند. بسياري از افرادي كه در كلينيك با ترس از بيماري و با نشانگان هايي همچون اختلال هراس (panic Disorder) و خود بيمار انگاري (Hypochondriasis) مراجعه مي كنند در عمق ذهن دچار «ترس از مرگ» مي باشند.
از سوي ديگر فرا رسيدن زودرس «تاناتو»، نه تنها نشانه رسيدن به «خط پايان» نيست بلكه نشانه ناكامي عميق (Frustration) از طي كردن مراحل بازي است و نوعي «فرار از بازي» محسوب مي شود. همانند بازيگري كه هنگامي كه خود را نزديك به شكست مي بيند، بازي را به هم مي زند، ناتواني در ارضا «ليبيدو» باعث فرارسيدن زودرس «تاناتو» مي گردد. فرارسيدن زودرس غريزۀ مرگ باعث «ميل به تخريب» مي شود. فرد اقدامات خشن و بي رحمانه انجام مي دهد، علاقه به شكستن قوانين و مقررات دارد، كارها را نيمه تمام مي گذارد و آنچه خود يا ديگران ساخته اند را ويران مي كند، كسانيكه آنها را «شخصيت هاي ضد اجتماعي» (Antisocial personality) مي ناميم نمونه اي از اين افراد هستند. گاهي نيز فرا رسيدن زودرس « تاناتو» منجر به تمايلات خود تخريبي، ميل به خودكشي، ناتواني از لذت بردن و احساس پوچي مي گردد كه نمونه بارز آن را در «شخصيت هاي مرزي» (Borderline personality) مي بينيم.
رسيدن به موقع به خط پايان، بر خلاف «تاناتوي نابجا» بسيار «نرم و آرام» اتفاق مي افتد. هيچ علاقه اي به تخريب و خودكشي وجود ندارد و نگاه به زندگي همچون نگاه به داستاني شيرين كه به پايان رسيده است با احترام و علاقه است، هر چند انتظار «داستان بعدي» با علاقه و كنجكاوي در كنار آن قرار دارد. شايد آنچه «پائولو كوئيلو» در انتهاي كتاب «جنگجوي نور» مي آورد توصيف زيبايي از حال چنين كسي باشد:
وقتي فرمان انتقال مي رسد،
جنگجو به تمام دوستاني كه در طول راه بدست آورده است مي نگرد. به بعضي از آنها آموخته است كه صداي ناقوس معبد غرق شده را بشنوند و براي ديگران، گرد آتش داستان هايي را نقل كرده است. جنگجوي نور از همراهان سفر سپاسگزاري مي كند، ضمن آنكه خاطرات سفري فراموش ناشدني را با خود به همراه دارد، نفس عميقي مي كشد و به پيش مي رود.»
محدودیت انرژی لیبیدو
فروید همچنین معتقد بود که هر فرد مقدار معینی انرژی لیبیدو دارد. از آنجا که میزان انرژی موجود محدود ( متناهی ) است، وی میگوید که فرایندهای ذهنی مختلف برای آنچه موجود است رقابت میکنند. به عنوان مثال، فروید اظهار داشت که عمل سرکوب یا دور نگه داشتن خاطرات از هوشیاری آگاهانه، به مقدار زیادی انرژی روانی نیاز دارد. هر فرآیند ذهنی که برای حفظ آن به انرژی زیادی احتیاج دارد، در توانایی عملکرد طبیعی ذهن تأثیر میگذارد.
انرژی روانی لیبیدو در افراد متناهی است بدین معنا که اگر انرژی روی یک ابژه سرمایه گذاری شود باید از جایی دیگر برداشته شود و تامین گردد.
فروید معتقد بود كه هدف از روانكاوی، آوردن انگیزههای میل جنسی ناخودآگاه به آگاهی آگاهانه است. با انجام این کار، میتوان آگاهانه و بدون اعتماد بیش از حد به مکانیسمهای دفاعی منیت، با چنین اصرارهایی برخورد کرد.
نماهای مدرن از لیبیدو
فراتر از خاستگاه فرویدی، امروزه اغلب از اصطلاح libido در رابطه با میل جنسی یک شخص استفاده میشود. میل جنسی چیزی بیش از سادگی میل بیولوژیکی به رابطه جنسی را شامل میشود. زیرا عوامل روانی و اجتماعی نیز موجود که در فعالیت جنسی نقش دارند.
استفاده مدرن از اصطلاح لیبیدو احتمالاً از کاربرد اصلی این اصطلاح توسط فروید برای اعمال میل جنسی ناشی میشود. در حالی که فروید به توسعه ایدههای خود فکر میکرد به همین علت آزمایشات مختلفی را انجام داد. او در این آزمایشات مشاهده کرد که لیبیدو چیزی فراتر از اصرارهای جنسی و یک غریزه عمومی برای ادامه حیات است. او متوجه شد لیبیدو غرایز بقا و انگیزه دیگر را نیز در بر میگیرد.
عوامل تاثیرگذار بر لیبیدو
برخی از عواملی که میتوانند روی لیبیدو یا میل جنسی تأثیر بگذارند عبارتند از:
- شرایط پزشکی و بهداشتی نیز میتواند بر میل فرد برای رابطه جنسی تأثیر بگذارد. شرایط پزشکی مانند بیماری، خستگی و داروها اغلب میتوانند میل جنسی را کاهش دهند. اختلالات جنسی از جمله اختلال محرک جنسی بیش فعالی و اختلال تحریک جنسی زنان نیز میتواند منجر به کاهش میل جنسی شود.
- عوامل روانشناختی که میتوانند روی میل جنسی تأثیر بگذارند شامل استرس، شخصیت، سن، وضعیت رابطه، سبک زندگی و تجربیات گذشته است. به عنوان مثال، سوء استفاده جنسی و ضربه روحی میتواند روی میل جنسی تأثیر بگذارد. سایر موارد مانند تصویر بدن، عزت نفس و افسردگی نیز میتواند باعث شود میل جنسی افراد کاهش یابد.
- هورمونهای جنسی، از جمله تستوسترون و استروژن، میل بیولوژیکی را برای رابطه جنسی ایجاد میکنند و به تنظیم میل جنسی کمک میکنند.
- مسائل اجتماعی از جمله تنهایی، روابط نامناسب و دوستی نیز میتواند میل جنسی را کاهش دهد.
تقویت لیبیدو
میل جنسی پایین یک مشکل رایج است. تحقیقات نشان میدهد که 15٪ از مردان و تقریبا 32٪ از زنان میل جنسی کمی دارند. با این حال، تحقیقات همچنین نشان داده است که با ایجاد چند تغییر در سبک زندگی میتوانید میل جنسی خود را افزایش دهید.
علائم لیبیدو بیش از حد
- زندگی جنسی رفتهرفته بر زندگی، روابط، سلامت و کار فرد تأثیر میگذارد.
- میل جنسی افکار و رفتار فرد را تحتتأثیر قرار میدهد.
- برای مقابله با چالشهای ذهنی مثل افسردگی یا اضطراب به رابطه جنسی پناه میبرد.
- روابط او بهخاطر میل جنسی بالا به خطر میافتند.
- بعد از رابطه جنسی، احساس پوچی یا نارضایتی میکند.
تمایلات جنسی مداوم که اختیارشان دست فرد نیست و برایش آزاردهنده هستند، ممکن است نشانه اختلال بیشفعالی جنسی یا هایپرسکسولیته (Hypersexualité) باشند.
علائم کمبودن لیبیدو
معیاری بالینی برای تشخیص کمبودن میل جنسی وجود ندارد. شدت و علائم این بیمیلی در هرکسی متفاوت است، اما برخی از رایجترین نشانههای این عارضه عبارتاند از:
- بیمیلی کامل به ارتباط جنسی با همسر؛
- بیعلاقگی به خودارضایی؛
- کمبود یا نبود تخیلات جنسی؛
- استرس یا نگرانی بابت بیعلاقگی به رابطه جنسی.
کاهش مداوم میل جنسی میتواند نشانهای از اختلال میل جنسی کمکار (Hypoactive Sexual Desire) باشد که بیمیلی و نبود خیالات جنسی طولانیمدت را بهخوبی توضیح میدهد.
صحبت با یک پزشک
تغییرات هورمونی مربوط به کنترل بارداری اغلب منجر به کاهش میل جنسی میشوند. گزینههای پیشگیری خود را با پزشک خود در میان بگذارید. در برخی موارد، استفاده از یک دارو یا روش دیگر ممکن است کمک کند. سایر داروها مانند داروهای ضد افسردگی نیز ممکن است بر میل جنسی شما تأثیر بگذارد، بنابراین بررسی داروهای مصرفیتان میتواند مفید باشد.
بررسی سطح استرس
استرس بیش از حد میتواند میل جنسی شما را مختل کند. بنابراین یافتن راههایی برای آرامش و کنار آمدن موثر با استرس میتواند رابطه جنسی و صمیمیت را بهبود بخشد.
ورزش
ورزش بدنی فواید مثبت بسیاری از جمله بهبود میل جنسی دارد. یک مطالعه نشان داد که دورههای کوتاه ورزش تحریک جنسی در زنان را که از داروهای ضد افسردگی استفاده میکنند، بهبود میبخشد.