نارضایتی بدنی
نارضایتی از این تصویر بدنی پیامدهایی چون اضطراب، افسردگی، انزوای اجتماعی، اختلالات روانی، تضعیف خودپنداره و عزت نفس را در پی خواهد داشت (برونل، 1991).
یکی از پیامدهای فشار اجتماعی-فرهنگی برای لاغر بودن این است که برخی دخترها و زن های جوان سوگیری ادراکی بسیار مزاحم و فراگیر را درباره اینکه چقدر” چاق” هستند پرورش می دهند، و در مقابل افراد جوانی که جدای از دنیای مدرن زندگی می کنند، تصویر بدن تحریف شده نشان نمی دهند (پلات و همکاران،۲۰۰۰؛ به نقل از باچر،۲۰۰۷).
این یافته از این عقیده حمایت میکند که تاثیرات اجتماعی _فرهنگی در ایجاد اختلاف بین نحوه ای که دختران و زنان جوان بدن خود را اندازه می گیرند و شکل زنانه “آرمانی” که در رسانه های گروهی ارائه می شود دخالت دارند. این سوگیری های ادراکی باعث می شود که دخترها و زنها باور کنند که مردان بدن های لاغر را ترجیح می دهند. بسیاری از زنان هم چنین احساس می کنند توسط زنان دیگر ارزیابی می شوند و تصور می کنند که هم سالان آن ها در مقایسه با خودشان معیارهای سخت تری درباره شکل و وزن بدن دارند.
اگر زنان این فرصت معقول را داشتند که صرفا با افراط نکردن در مصرف الکل یا با حفظ کردن وزن سالم به بدن “آرمانی” خود دست یابند قضیه فرق می کرد، اما این برای اغلب افراد امکان پذیر نیست. در واقع همان طوری که گارنر (۱۹۹۷) خاطر نشان می سازد، متوسط وزن زنان جوان آمریکایی ظرف چهار دهه گذشته افزایش داشته است، که احتمالا در نتیجه بهبود کلی در تغذیه، مراقبت از سلامتی مربوط به اطفال، و عوامل دیگر است(مثل در دسترس بودن گسترده غذاهای پرکالری). با این حال، متوسط وزن زنان از اواخر دهه۱۹۵۰، افزایش یافته است. با توجه به این روند، نباید تعجب کنیم که بسیاری از زنان در مورد تصویر بدن خود مشکلاتی دارند.
یافته های پژوهشی قویا به نارضایتی از بدن به عنوان عامل خطر مهم برای خوردن بیمارگونه اشاره دارند. نارضایتی از بدن با رژیم گرفتن و عاطفه منفی نیز ارتباط دارد. به زبان ساده، اگر نحوه ای که به نظر می رسیم را دوست نداشته باشیم در این صورت احساس بدی در مورد خودمان خواهیم داشت، در ضمن سعی می کنیم وزن خود را پایین بیاوریم تا بهتر به نظر برسیم (باچر و همکاران، ۲۰۰۷).
نارضایتی بدنی به عنوان ناهنماهنگی بین بدن ادراک شده فعلی شخص و بدن آرمانی ادراک شده تعریف می شود. نارضایتی بدنی تصور بدنی منفی، نگرانی درباره اندازه و شکل بدن و بازخوردهای مربوط به تصویر بدنی را منعکس می کند. برای تصویر بدنی تعریف مشخصی وجود ندارد اما به عنوان حس ذهنی و شخصی از رضایت با نارضایتی از بدن یا ظاهر فیزیکی فرد تعریف می شود. ناهماهنگی افراطی بین بدن واقعی و آرمانی به حالتهای هیجانی منفی منتهی می شود و درماندگی هیجانی را افزایش می دهد.
درصد بالایی از جوانان به ویژه زنان جوان از بدن شان ناراضی هستند. شیوع بالای نارضایتی بدنی در طول دوره های جوانی با دوره بحرانی شکل گیری هویت، از این نظر که به اختلال در خود پنداره و حرمت خود منتهی می شود زیان بخش است (کری و همکاران، ۲۰۰۴؛ به نقل از نیومارک- استامیز، پاکستون، هانان، هاینس و استوری، ۲۰۰۶).
مطالعات نشان داده اند که زنان بیشتر از مردان از تصویر بدنی منفی رنج می برند و بیشتر دچار بی اشتهایی روانی و اختلال های خوردن می شوند. در بین زنان حتی زنان با وزن بهنجار غالبا درباره شکل بدن نگران هستند و می خواهند لاغرتر شوند، نارضایتی بدنی بین نوجوانان و جوانان معمول است تقریبا ۵۰ درصد دختران و ۳۰ درصد پسران گزارش می کنند از بدنشان ناراضی هستند. بعضی مطالعات پژوهشی دریافته اند بسیاری از زنانی که وزن بهنجار با کاهش وزن دارند خودشان را به عنوان افراد دارای اضافه وزن دسته بندی می کنند، برعکس بسیاری از مردان با وجود اضافه وزن خود را دارای اضافه وزن نمی دانند، این برداشت ها به رفتار مدیریت وزن ناسالم در بین زنان و مردان منجر می شود (چنگ و کریستاکیس، ۲۰۰۳؛ به نقل از سوبال ۲۰۰۷).
جنسیت و نارضایتی بدن
تصویر بدن پدیدهای متأثر از جنسیت است. بدین معنا که مردان و زنان به گونهای اجتماعی میشوند تا بدنهایشان را بهطور متفاوتی ادراک کنند و ایدهآلها و ویژگیهای جسمی متفاوتی را باارزش بدانند. زنان بدنشان را بهمنزلۀ کالایی متمایز ادراک میکنند و برحسب معیارهای زیباییشناختی قضاوت و ارزیابی میکنند. در حالی که برای مردان عملکرد و توانایی بدنی مهمتر از زیبایی بدن است (ریاحی، 1390: 8).
بعضی از مطالعات نشان داده اند که زنان بیشتر از مردان از تصویر بدنی منفی رنج می بردند و بیشتر دچار بی اشتهایی روانی و اختلال های خوردن می شوند. مطالعات قبلی نشان داده اند که زنان نسبت به مردان نارضایتی بیشتری از شکل بدن تجربه می کنند، این تفاوت ها ممکن است ناشی از تفاوت های جنسیتی در هنجارهای فرهنگی مربوط به بدن باشد برای نمونه زنان نارضایتی بیشتری درباره وزن بدن دارند و می کوشند لاغرتر شوند و بلندتر به نظر رسند (میلر و کافمن و لینک،۱۹۸۰؛ به نقل از نیوبرز و سوبال، ۲۰۰۷)،
مردان می کوشند ماهیچه ای به نظر برسند به همین دلیل سعی در افزایش وزن دارند. آشکار است که مردان بیشتر به شکل شان علاقه مندند تا وزنشان اگرچه واضح است که هر دو به هم مرتبط است ( اندرسون و دیدو منیکو ، ۱۹۹۲؛ به نقل از فارنام ، برمینو اسنید، ۲۰۰۸)، این تفاوت بین زنان و مردان در نارضایتی بدنی ممکن است ناشی از تفاوت در آرمان های زنان و مردان باشد. آرمان مردان یک بدن V شکل است، با تاکید بر بزرگ بودن ماهیچه های سینه و شانه ها، در صورتی که آرمان های زنان این است که فوق العاده لاغر باشند، با تاکید بر باریک بودن پایین تنه و ران ها. تمایل مردان برای افزایش وزن با تمایل آن ها برای به دست آوردن ظاهر آرمانی V شکل و به دست آوردن ماهیچه های اضافی مطابقت دارد. زنان بیشتر از مردان تمایل دارند که خود را چاق توصیف کرده و به طور فراوان رﮊیم می گیرند و معمولا بیشتر از مردان از ظاهر فیزیکی خود ناراضی اند (کوپر، فربورن، ۱۹۸۳؛ فارنام و کالنان، ۱۹۹۸؛ به نقل از فارنام و همکاران ، ۲۰۰۸).
بر جسته ترین تفاوت در ادراک تصویر بدنی بین دو جنس نارضایتی از وزن به مقدار کمتر از شکل است به ویژه در کفل (برشید، واستر و بورنسترت، ۱۹۷۳؛ به نقل از فورنهام و همکاران،۲۰۰۸ ).
میلر و همکاران (۱۹۸۰) نشان دادند که بسیاری از مردان از شکل و وزنشان ناراضی هستند، اگر چه کمتر از زنان است.
البته بعضی از تحقیقات هم نشان داده اند که مردان هم اندازه زنان از شکل و وزن بدنشان ناراضی اند (درونوسکی ،۱۹۸۷، سیلبرستین، استریگل-مور، تیمکو درودین، ۱۹۸۸؛ به نقل از فارنام و همکاران، ۲۰۰۸).
به هر حال ماهیت نارضایتی بدنی در مردان و زنان اندکی متفاوت است، زنان هنگامی که خودشان را به وسیله معیارهای عینی ارزیابی می کنند بیشتر احتمال دارد که خود را اضافه وزن بدانند، در صورتی که مردان با توجه به معیارهای عینی بیشتر احتمال دارد که خودشان را دچار کاهش وزن بدانند(فارنام، کاسنان، ۱۹۸۸؛ به نقل از فارنام و همکاران، ۲۰۰۸) .
علت نارضایتی بدنی
فشارهای اجتماعی- فرهنگی مانند نگرش های ضد چاقی و اضافه وزن، نمایش و تبلیغ بدن های آرمانی در رسانه ها، رﮊیم غذایی خانواده و دوستان و فشار برای لاغر بودن از عوامل خطر افزایش نارضایتی بدنی هستند، به علاوه تحقیقات نشان می دهند که صفات شخصیتی افراد مانند حرمت خود پایین، خلق افسرده و بالا بودن شاخص توده بدن نارضایتی بدنی را افزایش می دهد (پاکستون و همکاران،۲۰۰۶؛ پرسنل و همکاران، ۲۰۰۴؛ فیلد و همکاران،۲۰۰۱).
نظریه پردازان چندین عامل اجتماعی-فرهنگی، زیستی و بین شخصی را شناسایی کرده اند که ممکن است نارضایتی از بدن را افزایش دهد.
عوامل اجتماعی- فرهنگی توجیه نظری زیادی را در ایجاد و افزایش نگرانی های بدن به خود اختصاص داده اند. پیام های اجتماعی -فرهنگی که بدن های آرمانی را تحسین می کنند، باعث نارضایتی بدنی می شوند. پیام های تکراری از والدین، همسالان و رسانه ها نشان می دهد که بدن فرد نامتناسب است و انتظار می رود در فرد نارضایتی از ظاهر فیزیکی ایجاد کند (استریگل-مور، سیلبرستین و رودین، ۱۹۸۶؛ به نقل از پرسنل و همکاران،۲۰۰۳)، تاثیر منفی این پیام ها با تاکید مضاعف بر داشتن بدنی لاغر و متناسب برای زنان زیان بخش تر هستند (وسیمن ، گری، موسیمن، آهرنز، ۱۹۹۲؛ به نقل از پرسنل و همکاران، ۲۰۰۳).
درونی سازی این آرمان های بدنی همچنین موجب نارضایتی بدنی بیشتر می شود، زیرا دستیابی به این آرمان های فرهنگی برای اغلب دختران و پسران خیلی مشکل است. درونی سازی شاخص های آرمانی برای داشتن بدنی فوق العاده باریک در دختران به ناخشنودی از شکل و اندازه واقعی بدن خودشان منجر می شود، این درونی سازی به خصوص می تواند آسیب زا باشد زیرا ظاهر در نقش جنسیتی زنانه بسیار مهم است. پژوهش ها نیز نشان داده است که درونی سازی لاغری آرمانی افزایش نارضایتی بدنی راپیش بینی می کند (استیک بیرمن ۲۰۰۱ ، استیک ووایتنون ۲۰۰۲ به نقل از پرسنل و همکاران ۲۰۰۳).
درونی سازی این آرمان ها در مردان نیز ممکن است به طور مشابه باعث نارضایتی بدنی شود. ناهماهنگی بین بدن آرمانی و بدن واقعی فرد پریشانی بدنی ایجاد می کند. یک بررسی مقطعی نشان داد که مردان نوجوانی که نمره های بالایی در انگیزش برای ماهیچه ای بودن دریافت کردند بیشتر احتمال داشت که حرمت خود پایین داشته باشند و به دنبال افزایش حجم توده بدن باشند (اسمولاک، لوبین، تامپسون ۲۰۰۱ به نقل از پرسنل و همکاران ۲۰۰۳).
همچنین بعضی از مطالعات تاثیر کمال گرایی را بر نارضایتی بدنی بررسی کرده اند. بعضی مطالعات نشان داده اند حرمت خود در رابطه بین کمال گرایی و نارضایتی به عنوان واسطه عمل می کند، این مطالعات نشان دادند کمال گرایی در افراد دارای حرمت خود پایین باعث نارضایتی بدنی می شود (ومس ، بارون، جونیر، ابرامسون و هیسترتون ،۱۹۹۹ ؛ به نقل از هیوند ، ۲۰۰۸).
تحقیقات تاثیر سایر عوامل درون شخصی مانند خودکارآمدی و مکان کنترل را بر نارضایتی بدنی بررسی کرده اند (پارسونز و تبز،۲۰۰۱).
مطالعات نشان داده اند که عوامل زیستی مانند توده بدن باعث افزایش نارضایتی از بدن می شوند، این اعتقاد وجود دارد که میزان چاقی بر آورد شده نارضایتی از بدن را در دختران افزایش می دهد چون احتمالا بیشتر آن ها به لاغری آرمانی نمی رسند نارضایتی بدنی بیشتری را تجربه می کنند، بعلاوه دخترانی که اضافه وزن آن ها بیشتر است فشار بیشتری برای لاغر شدن دریافت می کنند و نارضایتی بدنی آن ها افزایش می یابد (کاتارین و تامپسون،۱۹۹۴، استیک و واتسنون،۲۰۰۲، به نقل از پرسنل و همکاران،۲۰۰۳).
هم چنین شواهدی وجود دارد که نارضایتی بدنی با سن رابطه خطی مثبت دارد، وقتی دختران به سن بلوغ می رسند و وزن و چربی بیشتری به دست می آورند، نارضایتی بدنی به شدت افزایش می یابد (ریچارد و باکسر، پترسون و آلبریچ؛۱۹۹۰ به نقل از پرسن و همکاران، ۲۰۰۷).
تاثیر توده بدن بر مردان متفاوت است، پسران دارای اضافه وزن به طور معنا داری حرمت خود پایین تر ی دارند و نسبت به همتایان با وزن بهنجار خود آگاهتر هستند (بلیت، سیمونز، بالکرافت، فلت، ون کلی و بوش ، ۱۹۸۱؛ به نقل از پرسن و همکاران ، ۲۰۰۳ ).
فیلد و همکاران (۲۰۰۱) گزارش نمودند که در پسران نگرانی های وزن به طور نیرومندی با توده بدن مرتبط می باشد پسران هنگامی نگران می شوند که واقعا اضافه وزن داشتند در حالی که دختران بدون توجه به وزن واقعی شان از بدنشان ناراضی بودند.
مطالعه دیگری نشان داد که پسران هنگامی که وزن متوسط دارند غالبا از بدنشان راضی اند ولی هنگامی که کاهش و یا افزایش وزن دارند غالبا ناراضی هستند (ریچارد وهمکاران ۱۹۹۰؛ به نقل از پرسن و همکاران، ۲۰۰۲).
فرایندهای بین شخصی نیز به عنوان عوامل خطر نارضایتی بدنی مطرح می شود. فقدان حمایت غیر مشروط از طرف خانواده و دوستان احساسات منفی درباره خود شخص و شکل بدنش ایجاد می کند (استیک و وایتنون، ۲۰۰۲ ؛ به نقل از پرسنل و همکاران، ۲۰۰۳).
احساس حمایت شدن به وسیله محیط اجتماعی بلافاصله شخصی ممکن است به عنوان یک عامل حفاظتی در برابر فشارهای ازدواج عمل کنند، فشارهایی که میتواند باعث نارضایتی های بدنی شوند. نوجوانانی که فاقد شبکه حمایتی هستند ممکن است به دنبال بدن آرمانی باشند تا پذیرش اجتماعی کسب کنند. محققان هنوز در حال بررسی نظرات مرتبط با ظاهر در روابط رمانتیک، نظرخواهی ها و یا مورد تمخسر واقع شدن درباره وزن بدن از طرف خانواده یا دوستان به عنوان یک عامل خطر ممکن در ایجاد نارضایتی بدنی و اختلالات خوردن هستند (تامپسون و همکاران ۱۹۹۹ به نقل از اوانس و استوکاس ۲۰۰۷)، برای نمونه شواتز، فارس، تانتلف - دان و تامپسون (۱۹۹۷) دریافتد که اظهارنظرهای غیرمستقیم والدین به کودکان خود درباره ظاهر با تصویر بدنی ضعیف تر دختران و کارکرد روانی ضعیف تر پسران ( اما نه تصویر بدنی ضعیف) همراه بود، در واقع نشان داده شده که تمرکز بر نگرانی های ظاهر در خانواده یک عامل پیش بینی کننده مهم نارضایتی بدنی است (دیومس، شاتر، بلک مور و فوکس ۲۰۰۴؛ به نقل از اوانس و استوکاس، ۲۰۰۷).
1- علت های اجتماعی- فرهنگی
ادراک انداز ه بدن تا حد زیادی تحت تاثیر علت های اجتماعی و فرهنگی قرار می گیرد ( آستابه، ۱۹۹۸؛ به نقل از هارو، پورک و پولور ، ۲۰۰۴).
استیک و شاو (۲۰۰۲) در مطالعات تجربی و آینده نگر نشان دادند که فشار ادراک شده برای لاغر شدن و درونی سازی آرمان های لاغری خطر نارضایتی بدنی را افزایش می دهند این آرمان های اجتماعی- فرهنگی از طریق برنامه رسانه ها و گفتمان های فرهنگی پیوسته افزایش می یابند و از سوی دیگر افزایش وزن بدن در بین زنان و مردان در حال شیوع است، این تعارض باعث می شود بسیاری از افراد از آرمان های بدنی- اجتماعی- فرهنگی دور شوند.
نظریه مقایسه اجتماعی فستینگر درباره افرادی است که نوعی آمادگی فطری برای ارزیابی ویژگی های خود (توانایی ها، اسنادها، نگرش ها) دارند، وقتی که ابزارهای عینی برای خود در دسترس نیستند افراد در پی این خواهند بود که خود را با افراد مشابه مقایسه کنند تحلیل ارادی برای مقایسه ظاهر خود با دیگران پیش بینی کننده ی بالقوه برای نارضایتی بدنی است. تحقیقاتی که در نیم قرن اخیر انجام شده نشان می دهد که افراد همیشه افراد مشابه را به عنوان هدف مقایسه قرار نمی دهند بعضی اوقات مقایسه های بالاتر و پایین تر انجام می دهند. تحقیق روی مقایسه های رو به بالا نشان می دهد افرادی که تمایل زیادی برای انجام مقایسه های مرتبط با ظاهر جسمانی با آرمان های اجتماعی دارند نارضایتی بدنی بیشتری را تجربه می کنند، چنین مقایسه هایی واسطه رابطه بین تاثیرات اجتماعی – فرهنگی و نارضایتی از بدن است.
سایر مدل های اجتماعی – فرهنگی نیز به عنوان تبیین هایی برای رشد نارضایتی از بدن و رفتارهای رژیمی در نظر گرفته می شوند. این مدل ها القا می کنند که معیارهای کنونی زیبایی در جامعه تمایل به لاغر بودن را تقویت می کنند، معیارهایی که توسط بسیاری از زنان پذیرفته و درونی می شوند این معیارها توسط مکانیسم های اجتماعی – فرهنگی مختلف و عمدتا از طریق دوستان، والدین و رسانه ها تقویت می شوند. برای نمونه دختران ممکن است با دوستان شان در مکالماتی درباره ستاره های پاپ درگیر شوند که پیام های اجتماعی ارائه شده توسط رسانه ها را تقویت می کند، این جذابیت وقتی که افراد در رفتارها و نگرش های ارزشمند همدیگر سهیم اند بیشتر می شود. با این فرض که نگرانی های تصور بدنی در طول دوران جوانی ایجاد می شود پیشنهاد شده است که دوستان فرد جوان ممکن است در مشابهاتی مربوط به نگرانی های بدنی و رفتارهای خوردن متقابلا سهیم باشند. نظریه پردازان تایید کرده اند که مشابهت های دوستان از فرایندهای انتخاب و اجتماعی شدن سرچشمه می گیرد (اینت و بادمن، ۱۹۹۹؛ اپسین، ۱۹۸۹ ؛ به نقل از قاسمی، ۱۳۸۸). بنا بر نظریه انتخاب دختران دوستانی را انتخاب می کند که دارای عقاید و رفتارهای مشابه درباره اهمیت وزن و شکل بدن باشند که از طریق اجتماعی شدن والدین و رسانه ها تقویت می شوند.
2- علت های زیستی
شاخص توده بدن (BMI) به عنوان پایدارترین علت زیستی نارضایتی بدنی شناخته شده است (جونر ۲۰۰۴،پنکال و همکاران ، ۲۰۰۵).
بعضی مطالعات نشان داده اند که شاخص توده بدن بیشتر از متغیرهای اجتماعی – فرهنگی واریانس نارضایتی بدنی را تبیین می کنند . رابطه بین نارضایتی بدنی و توده بدنی قوی می باشد وجوانانی که سنگین و دارای اضافه وزن هستند یا چاق اند نارضایتی بدنی بیشتری دارند و تصویر بدنی پایین تر نسبت به نوجوانان با وزن سالم دارند (اوهرینگ گرابرو، بروکس ، گان ۲۰۰۲ هولسن و کرافت و رویسامب، ۲۰۰۱ ).
مطالعات نشان دادند که نارضایتی بدنی به طور معناداری در رابطه بین شاخص توده بدن و اختلالات خوردن واسطه گری می کند زیرا موجب افزایش رفتارهای خطرناک برای اختلال خوردن می شود.
نارضایتی بدنی در مردان با نگرانی های افزایش وزن همراه است (ریچاردلی و مک گیب،۲۰۰۱ ، کوهان وپوپ، ۲۰۰۱؛ به نقل از جونز و کراوفورد، ۲۰۰۵).
در پسران نگرانی درباره وزن ابتدا در کسانی دیده می شود که بالاترین سطوح شاخص توده بدن را دارند در صورتی که در دختران نگرانی های وزن در همه سطوح شاخص توده بدن مشاهده می شود (فیلد وهمکاران، ۲۰۰۱؛ به نقل از جونز و کرافورد، ۲۰۰۵).
نتایج نشان می دهد که همانند دختران، پسران دارای چربی بالا بیشتراحتمال دارد که احساسات منفی درباره بدن شان داشته باشند. مطالعات قبلی از این یافته حمایت کرده اند که شاخص توده بدن بالا به طور مثبت با نگرانی ها ی وزن همراه است (ویگفوسدوتیر و لی، ۲۰۰۴ ،فیلد و همکاران، ۲۰۰۱؛ به نقل از جونز و کراوفورد ۲۰۰۵)، از طرفی در پسران شاخص توده بدن پایین تر با بعضی رفتارهای اکتساب ماهیچه مرتبط است (نیومارک – استاینر، لستوری، فاکنر، بیورینگ، و استیک ۱۹۹۹ به نقل از جونز و کراوفورد ۲۰۰۵).
در عین حال که رابطه بین شاخص توده بدن و نارضایتی بدنی در مطالعات قوی است اندازه این همبستگی متغیر است. این نوع رابطه نشان دهنده نقش واسطه ها است که افراد دارای شاخص توده بدن بالا را به ویژه برای نارضایتی بدنی آسیب پذیر می کند.
3- علت های درون شخصی
چندین مطالعه علت های احتمالی ایجاد کننده نارضایتی بدنی و اختلال های خوردن را بررسی کرده اند و رابطه بین صفات خاص شخصیتی و رفتارهای مشکل آفرین خوردن را تایید کرده اند (کسین و ون رنسون، ۲۰۰۵؛ لیلنفلد، وندرلیچ، ریسو، کروسبی، میتچک، ۲۰۰۶؛ به نقل از کورتنی ، گامیوز، و جانسون، ۲۰۰۸).
تحقیق در مورد شخصیت و اختلال های خوردن تایید می کند که حرمت خود (فردریک و گرو، ۱۹۹۶؛ به نقل از کورتنی وهمکاران، ۲۰۰۸)، کمال گرایی (اشبی ، کاتمن و شوئن، ۱۹۹۸؛ به نقل از کورتنی و همکاران، ۲۰۰۸) و نشانگان مشابه اختلال های وسواس فکری عملی (روجرز و پتری، ۲۰۰۱؛ به نقل از کورتنی و همکاران، ۲۰۰۸) با نارضایتی بدنی و اختلالات خوردن مرتبط هستند.
مدل های علت شناسی احتمالی نارضایتی از بدن و اختلالات خوردن نشان می دهد که که نوجوانی دوره تشکیل هویت است و زمانی است که حس شخص از هویت مختل می شود و نوجوانان ناپایداری زیادی درباره احساسات شان نسبت به خود نشان می دهند (فریورن و ویلسون،۱۹۹۳؛ به نقل از کورتینی، گامبوز، و جانسون؛ ۲۰۰۸). این اختلال در خود شناسی غالبا نتیجه حرمت خود پایین است.
فریون و ویلسون (۱۹۹۳) نشان دادند که نوجوانان با حرمت خود پایین بیشتر خودآگاه و به طور زیادی خود انتقادگر می شوند که احتمالا موجب نارضایتی از بدن شده و آنها را مستعد اختلالات خوردن می کند. برای نمونه در یک مطالعه روی دانشجویان ۲۶-۱۷ ساله، آزمودنی هایی که بی اشتهایی روانی داشتند نسبت به کسانی که اختلال خوردن نداشتند سردرگمی هویت بیشتر و اختلال بیشتر ی در خودپنداره داشتند (شوپک، نیوبگ، نمروف، ۱۹۹۳؛ به نقل از کوزتنی ،گامبوز، جانسون، ۲۰۰۸). مولفان، مسلم فرض کردند که آزمودنی هایی دچار نارضایتی بدنی بر بدن فیزیکی خود متمرکزند (مثلا وسوال در کنترل وزن و شکل) که به عنوان راهی برای مقابله با مشکلات درونی خود اتخاذ می کنند. تحقیقی بر روی نارضایتی بدنی و اختلالات خوردن در نمونه های نوجوانان نشان داده که در طول دوره نوجوانی ظاهر شخص نقش مهمی را در حرمت خود بازی می کند (گلر، سریکامسواران، کوکل، زایتساف۲۰۰۰ ، توموری ، راس – ماکوک ۲۰۰۰، به نقل از کورتنی ، گامبوز، و جانسون ۲۰۰۸).
بعضی تحقیقات نشان داده اند که حرمت خود پایین یک پیش نیاز برای ایجاد نارضایتی بدنی است (سیلورستون ۱۹۹۲؛ به نقل از کورتنی، گامبوز و جانسون، ۲۰۰۸).
کمال گرایی و نارضایتی بدنی
کمال گرایی را به عنوان تمایل برای تعیین و دنبال کردن معیارهای بسیار بالای غیرواقعی ، علی رغم رخ دادن نتایج زیان آور، (برای مثال دل مشغولی با غذا و وزن و گرسنگی مستمر) تعریف کرده اند (شانران، کوپر، فربورن؛ ۲۰۰۲).
افراد کمال گرا کسانی هستند که باور دارند که می توانند و باید عملکرد کاملی داشته باشند و چنانچه عملکرد آنها کمتر از حد کمال گرا باشد باعث نارضایتی آنها می شود (پیچ، ۱۹۸۴، هماچک ۱۹۷۸)، بنابراین افراد کمال گرا همواره از عملکرد خود ناراضی اند و همچنین باور دارند که نمی توانند به آنچه خواسته اند برسند. این افراد تمایل به اغراق نتایج منفی از طریق خودکیفردهی دارند (بارو و مور،۱۹۸۳).
در دهه ۱۹۹۰ دیدگاه تک بعدی از کمال گرایی توسط مفهوم سازی چند بعدی جایگزین شد. (فروست، مارتن، مهارت و روزنبلت، ۱۹۹۰؛ به نقل از کسین و ون رانسون، ۲۰۰۵)، رویکرد چند بعدی به جنبه های سازش یافته و سازش نایافته کمال گرایی توجه می کند.
کمال گرایی به ندرت در رابطه با نارضایتی بدنی مورد پژوهش قرار گرفته است، اما از آن به عنوان عامل تاثیر گذار بر اختلال خوردن حمایت شده است (استیک ۲۰۰۲، جوینر و همکاران، ۲۰۰۰).
افراد دارای نارضایتی بدنی در مقایسه به گروه بهنجار کمال گرایی نورتیک تری (برای مثال نگرانی فوق العاده درباره اشتباهات، اضطراب درباره عملکرد) و سطوح مشابهی از کمال گرایی به هنجار رانشان می دهند (اشبی و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از کسین، ۲۰۰۵).
مقیاس چند بعدی کمال گرایی سه بعد کمال گرایی را نشان می دهد. کمال گرایی خود محور ( Self - Oriented Perfectionism ) ، کمال گرایی دیگر محور ( Other-Oriented Perfectionism ) ، کمال گرایی جامعه محور ( Socially Prescribed Perfectionism ) .
کمال گرایی خود محور و کمال گرایی جامعه محور با نارضایتی بدنی و اختلال های خوردن مرتبط است (راو، ولتر و کای ۱۹۹۵ به نقل از کسین و واتسون ۲۰۰۵) مطالعات نشان داده اند که افراد دارای نارضایتی بدنی معیارهای شخصی غیرواقعی برای خودشان تعیین می کنند و معتقدند که دیگران آنها را با خشونت ارزیابی می کنند و تقاضاهای فوق العاده ای برای رسیدن به کمال دارند (هویت، فلت، ۱۹۹۱؛ به نقل از کسین و ون رانسون ۲۰۰۵). پژوهش های محدودی رابطه بین کمال گرایی خود محور و انگیزش برای ماهیچه ای بودن در مردان تایید کرده اند (باردون – کان، کاس و فورد ، ۲۰۰۸؛ دیویس، کاروینن و مک کریری، ۲۰۰۵).
در اینجا منظور بعد بین فردی کمال گرایی است که احساسات را منعکس می کند که دیگران به طور افراطی انتظارات بالایی از فرد دارند. این نگرش کمال گرایانه ممکن است شامل این احساس باشد که فرد نمی تواند آرمان های ظاهری اجتماعی – فرهنگی را به دست آورد . برای مثال انتظارات رسانه ها، همسالان و والدین برای آن چیزی که بدن شخص باید مشابه آن باشد که بدست آودنش بسیار مشکل است ( جوینر، هیترتون، رود و اشمیت ، ۱۹۹۷).
درونی سازی لاغری
بسیاری از نظریه پردازان افزایش اختلال های تغذیه در سال های اخیر را ناشی از تاکید برلاغری و ارزنده سازی آن در جوامع غربی می دانند (آبرامسن و والن،۱۹۹۱؛ مک گیبون و همکاران،۱۹۹۱؛ به نقل از دادستان،۱۳۸۲).
استانداردهای غربی جاذبه زنانه در خلال تاریخ تغییر کرده اند و در حال حاضر برای هیکل های باریک و ظریف مزیت قائل اند بازخوردهای مختلف گروه های فرهنگی- اقتصادی و اقلیتها نسبت به لاغری، تفاوتهای فرهنگی چشمگیر در قلمرو اختلال های تغذیه را تبیین می کند (روزن و همکاران،۱۹۹۱؛ به نقل از دادستان).
در دهه های اخیر، زنان سفید پوست طبقه مرفه اقتصادی- اجتماعی آمریکا، بیش از افراد طبقه غیر مرفه نسبت به مساله لاغری و رژیم غذایی توجه دارند (مارگو، ۱۹۸۵؛ به نقل از دادستان) و اختلال های تغذیه ای نیز در آن ها بیشتر است. اما چند سالی است که تاکید بر لاغری و رژیم غذایی مورد توجه همه طبقات و اقلیت های نژادی قرار گرفته و در نتیجه فراوانی اختلال های تغذیه از افزایش چشم گیری برخوردار شده است (روزن و همکاران).
تفاوت فراوان اختلال های تغذیه در زنان و مردان را نیز می توان با توجه به مسائل فرهنگی توجیه کرد. تاریخ نشان می دهد که جوامع مختلف همواره برای وضع ظاهری زنان اهمیت بیشتری قائل بوده اند و همین امر موجب شده تا زنان توجه بیشتری نسبت به لاغری نشان دهند و تمایل بیشتری به حفظ یک رژیم غذایی داشته باشند و در نتیجه، آسیب پذیری افزون تری را در برابر اختلال های تغذیه نشان دهند (رند و کولدو،۱۹۹۱،سوارتز،۱۹۸۵؛ به نقل از دادستان).
ذکر این نکته نیز جالب است که تاکید بیشتر مردان بر لاغری و رژیم غذایی در سال های اخیر، با افزایش اختلال های تغذیه درآنان مطابقت داشته است (سلیگمن و همکاران،۱۹۹۴;بوتزین و آکوسلا،۱۹۸۸؛ به نقل از دادستان).
جوامع غربی نه تنها لاغری را ارج می نهند بلکه نسبت به افراد فربه، جوی توام با تعصب و خصومت را ایجاد می کنند، تحقیقات نشان می دهند که تعصب علیه افراد فربه دارای ریشه های عمیقی است. در یک تحقیق به زنانی که انتظار فرزندی را داشتند، تصاویر یک کودک چاق و یک کودک متوسط ظریف را نشان دادند و از آن ها خواستند تا درباره این تصاویر، نظر خود را بیان کنند، آزمودنیها، کودک متوسط ظریف را دوست داشتنی تر، فعال تر، باهوش تر و مهربان تر از کودک دیگر، توصیف کردند (زلنر و همکاران،۱۹۸۹).
فیشر و همکاران (۱۹۹۱). در پژوهشی از دانشجویان دانشگاه خواستند تا پس از بررسی مشخصات متقاضیان کار، نظر خود را نسبت به داوطلبان ابراز کنند، نتایج نشان داد که آن ها متقاضیان لاغر را بیش از متقاضیان فربه توصیف کرده بودند در حالی که دیگر شرایط متقاضیان کاملا یکسان بود.
تبلیغات در مورد زیانهای چاقی و اعلام خطر پزشکان درباره پیامدهای آن نیز در طرز تلقی افراد جامعه بسیار موثر است. در حالی که به رغم مضر بودن چاقی مفرط، به نظر نمی رسد که چاقی متوسط به سلامتی افراد آسیبی برساند. هم چنین بر خلاف ادعای بسیاری از روانشناسان، پژوهشگران نتوانسته اند ثابت کنند که اختلالهای روانی در افراد فربه بیش از افرادی است که وزن بهنجار دارند (گارنر و همکاران،۱۹۷۶؛ به نقل از دادستان)، با این حال، چنین دیدگاه های افراطی درباره خطرهای چاقی به ارزنده سازی لاغری و افزایش تعصب نسبت به آن منتهی شده اند و در چهارچوب مجموعه این فشارهای اجتماعی، جوی به وجود آمده که گرایش به لاغری و ترس از چاقی را در افراد ایجادکرده و احتمال گسترش اختلال های تغذیه را افزایش داده است (دادستان،۱۳۸۲).
مداخله های درمانی وبهداشتی برای نارضایتی از بدن و آشفتگی تن انگاره
با توجه به شيوع بالاي نارضايتي از بدن و رابطهي نارضايتي از بدن با ساير مشكلات بهداشت رواني و جسمي ابداع و به كارگيري شيوههاي مداخلهاي ، درماني و پيشگيري توجه خاصي را به خود جلب كرده است. به اين منظور براساس ادبيات موجود از رويكردها و محتواهاي مختلف در ميان بزرگسالان، نوجوانان و جوانان، دانش آموزان و دانشجويان استفاده شده است. براساس محل وشرایط انجام مداخله ها ميتوان آنها را به مداخلههاي فردی، خانوادگی، مداخلههاي مدرسهاي و مداخلههاي جامعهنگر تقسیم كرد.
به لحاظ رويكرد و محتوا اين مداخله ها را ميتوان به :
- رواني ـ تربيتي التقاطي
- مداخلههاي جامعهنگر رسانهاي
- مداخلههاي ارتقای عزت نفس
- مداخلههاي ناهماهنگي شناختی
- مداخله های مبتنی بررويكرد فمنيستي
- مداخلههاي شناختی ـ رفتاري تقسيم كرد.
اين مداخلهها عمدتاً براي كمك به زنان طراحي شدهاند. اما قابل كاربرد براي مردان نيز هستند و علاوه بر ارزش درماني ميتوانند به عنوان شيوههاي پيشگیرانه و بهداشتی نيز براي افراد در معرض خطر به كار گرفته شوند.
برنامههاي رواني ـ تربيتي التقاطي
هدف زيربنايي اين برنامهها كاهش درون فکنی يك مدل آرماني يا به شدت عضلاني به ترتيب در زنان و مردان است. به علاوه هدف اين برنامه كاهش از اهميت و ارزشي است كه به لاغري يا عضلاني بودن داده ميشود. در اين برنامهها عامل علّي خطر ساز اصلي در ايجاد نارضايتي از وضعيت بدن همين امر در نظر گرفته ميشود و تلاش ميشود با فراهم ساختن اطلاعات واقع بينانهتر، از شكل گيري نارضايتي از بدن و اختلالهاي خوردن جلوگيري شود و فرد رژيم غذايي بهنجار و مناسبتری داشته باشد. معمولاً اين برنامهها حوزههاي زير را درچارچوبي التقاطي مورد تأكيد قرار داده و آموزش ميدهند:
- آموزش درباره تغييرات بهنجار شكل بدن و فيزيولوژي به ويژه در دورهي بلوغ
- تأثير عوامل فرهنگي بر تصوير تن، رفتار خوردن و تغييرات آن در گذر زمان
- القائاتي براي ايجاد احساسی مثبت نسبت به تن
- آموزشهايي دربارهي تن انگاره های ناسالم و غير واقع بينانهاي كه در رسانهها و تبليغات ارائه ميشوند
- تلاش براي تغيير و اصلاح نمایشهایی که از تصويرهاي زنان در رسانههاي جمعي ارایه می شود
- آموزش دربارهي خطرات رژيمهاي غذايي براي کاهش وتنظيم سریع وزن در کوتاه مدت
- آموزش دربارهي ماهيت و علائم اختلالهاي خوردن و چگونگي دستيابي به كمك در اين باره به هنگام نياز
- آموزش صحيح و سالم تنظيم وزن
- آموزش رابطه بين احساسات و خوردن.
مطالعات مربوط به اين روش حاكي از ثمرات مثبت كوتاه مدت آن است و تقريباً نيمي از برنامههاي اجرا شده از اين نوع براساس گزارش شخصي شركت كنندگان در آن سبب كاهش نارضايتي از بدن يا كاهش خوردن ناسالم شده است.
مداخلههاي جامعه نگر رسانهاي
هدف اين برنامهها نيز اين است كه آگاهي زنان را بالا ببرند، به آنها نشان دهند كه تصاويرجذاب زناني كه در رسانهها ارایه ميشود، تحريف شده است و نشان داده شود كه چگونه براي اهداف تجارتي اين مدلها رژيم غذايي خطرناكي گرفتهاند. در اين برنامهها تلاش بر اين است كه مهارتهاي رسانهاي زنان را افزايش دهند، به گونهاي كه تصاوير تحريف شدهي زنانهاي را كه به آنها ارائه ميشوند به چالش بگيرند و ضرورتاً تحت تأثير اين تصاوير نگرشهاي مثبت و واقع بینانه ای را که نسبت بدن خودشان دارند در جهت منفي تغيير ندهند.
باور بر اين است كه این برنامهها، درون فکنی يك الگوي لاغر اندام آرماني را كاهش ميدهند و خودكارآمدي در رابطه با شکل و وزن بدن را بالا ميبرند. در واقع اين برنامهها، شيوهاي نقادانه براي مواجهه با رسانه را به مشاركت كنندگان ميآموزند و آنها را از حالت منفعل براي پذیرش نگرشهای القاء شده، خارج ميكنند. نیومارك و همكاران ، نمونه ی جالبي از اين نوع برنامه را به نام ؛ من بودن مجاني است براي دختران بكار بردهاند. مطالعه دربارهي اين برنامه و برنامههاي مشابه نشان دهندهي كارآمدي و اثر بخشي آن در كاهش نارضايتي از وضعيت بدن بوده است و سبب كاهش اثرات منفی تماشاي تصاوير تبليغاتي زنان شده است.
مداخله های مبتنی بر ارتقای عزت نفس
در اين مداخلهها فرض بر اين است كه با چاره كردن عوامل روان شناختي زير ساز نارضايتي از بدن همچون ضعف عزت نفس و خلق پایین، ميتوان نارضایتی از تن انگاره را كاهش داد. در پژوهشی، اودآ و آبراهام؛ به بررسي تأثير ارتقای عزت نفس بر تن انگاره و اختلالهاي خوردن دانش آموزان دوره ی راهنمايي پرداختند. بررسي آنها نشان داد كه اين روش نارضايتي از بدن را كاهش ميدهد اما، اثرات آن در پيگيري طولاني مدت ماندگار نيست. با اين وجود در پيگيري طولاني مدت، گروه مداخلهي ارتقای عزت نفس در مقايسه با گروه گواه، متوسط وزن بالاتری داشت.
مداخلههاي ناهماهنگي شناختي
اين مداخله يكي از مداخلههايي است كه به وسيلهي استيس و همكارانش، به ويژه براي دانشجويان مبتلا به نگراني نسبت به وضعيت بدن، شاغل به تحصيل سالهاي اول دانشگاه طراحي و اجرا شده است. اين مداخله كه ارزش پيشگيرانه نيز دارد بر كاهش دروني فکنی بدن لاغر آرماني – به گونهاي كه معمولاً در فرهنگهاي غربي و امروزه تقريباً تمامی فرهنگها به وسيله رسانههاي جمعي تبليغ ميشود- تمركز دارد. اين نگرش به اين دليل انتخاب شده است كه تصور مي شود مهمترين عامل خطر ساز براي ايجاد نارضايتي از بدن، نگراني از تناسب اندام و اختلالهاي خوردن در آينده باشد.
نظريهي ناهماهنگي شناختی بيان ميكند كه داشتن نگرشها و باورهاي ناهمخوان و ناهماهنگ سبب ناراحتي و آشفتگی روانی ميشود و این ناراحتی و آشفتگی به نوبه ی خود افراد را به اصلاح نگرشها و باورهاي نا همخوان با هم بر ميانگيزد. به اين ترتيب، استيس و همكارانش ،استدلال ميكنند كه اگر كساني كه الگوي آرماني لاغر اندام را به عنوان يك نگرش يا باور درون فکنی كردهاند برانگيخته شوند تا به طور اختياري مواضعي مخالف اين باور يا نگرش درون فکنی شده اختیار کنند، كاهشی در درون فکنی الگوی لاغری آرماني شان ايجاد ميشود كه سبب كاهش نارضايتي از بدن، کاهش تمایل به رژيمهای غذايي پرخطر برای تنظیم وزن و کاهش احساسات منفي ميشود كه با الگوی آرمانی درون فکنی شده ی پیشین، همراه هستند.
در اين مداخله مجموعهاي از تمرينهاي شفاهي، نوشتاري و رفتاري طراحي شده است كه به مراجعان كمك ميكنند تا مواضعي مخالف الگوي آرمانی لاغر اندام درون فکنی شده ، داراي تناسب اندام و جذاب اتخاذ کنند.
رويكرد فمنيستي
اين رويكرد كه به رويكرد پيرن، هم معروف است، راهبردي پيشگيرانه و فمنيستي است كه طي دورهاي ده ساله در مدرسه بالهي كانادا تدوين شده است. در اين رويكرد عمدتاً از بحثهاي گروهي منظم كه به وسيلهي دكتر پيرن هدایت می شوند به منظور اجازه دادن به بیان احساس و نگرانیهای دختران و شناسایی مشکلات آنها استفاده می شود. این رویکرد جنبه ی تجربه ای داشته و مولفههای مختلفی از جمله روابط نزدیک و صمیمانه، همدلی، پذیرش و به چالش کشیدن نقشهای تحمیلی جوامع مردسالار ،همچون: نقش همسری، مادری، کدبانویی و…را در برمی گیرد.
مداخله ی شناختی ـ رفتاری
مداخلهی شناختی ـ رفتاری به منظور کاهش نارضایتی از بدن و تن انگاره ی منفی براساس رویکرد شناختی ـ رفتاری استوار است و تلاش دارد توجه انتخابی به بدن یا بخش های ناراحت کننده آن، هم چنین شناخت ها، نگرشها، باورها و عواطف منفی مربوط به بدن را آماج خود قرار دهد. علاوه بر اصلاح این فرایندها و فراوردهای شناختی، اجتناب از وارسی بدن نیز با فراهم ساختن آموزش مناسب و فنون رفتاری، مورد تأکید قرار می گیرد.
در رویکرد شناختي رفتاری به تدبیر آشفتگی تن انگاره ، هدف تأثیر براحساس نارضایتی بیماران از بدنشان یا بخشهایی از بدنشان به وسیله ی استفاده از اصلاح شناختي، قانع سازی ، آرام سازی و استفاده از فنون تجسمی است ، به علاوه در تدبیر شناختي ـ رفتاری از تغییر عنوان ، منع پاسخ ، مواجهه ، تعبیر و تفسیر جایگزین و تجسم هدایت شده نیز استفاده می شود. گونه های مختلف این مداخله شناختی ـ رفتاری توسط محققان مختلفی تدوین و به کار گرفته شده است که از آن جمله می توان به کش ، کش ولاوالی، و فارل، شافران، لی و فایربرن، اشاره کرد.
مداخله های شناختی ـ رفتاری از این نوع معمولاً بین شش تا دوازده جلسه به طول می انجامد اما، شکلهای کوتاه شده این درمان نیز بنا به باور برخی از محققان مثل باترز و کش ، کش و گرانت و روزن، به همان انداره در كاهش نگراني و نارضايني از بدن تأثير گذار و كار آمد هستند. نتايج مربوط به كارآمدي درمانها و مداخله هاي شناختی ـ رفتاري نگراني و نارضايتي از بدن و تناسب اندام ضد و نقیض و مورد اختلاف نظر هستند.
مداخله هاي ديگر
علاوه بر مداخله هايي كه به آنها اشاره شده از درمان ويبروآكوستيك ، ورزش و آموزش آرامش نيز براي كاستن از نگراني و نارضايتي از وضعیت بدن اسنفاده شده است. درمان ويبروآکوستيك در برگيرنده ي استفاده از صندلیها و تختهایی است که علاوه بر ماساژ و حرکت دادن فرد از طریق بلند گوهایی برایش صدا پخش می کنند براساس مطالعات در کاهش تنش و نگراني افراد مؤثر است .
پيرسون،در مطالعهاي بر بررسي تأثير كارگاه درمان پذيرشي و تعهد درماني در تدبير نارضايتي از بدن و نگرشهاي معيوب مروط به خوردن پرداخت. مطالعهي زنان مورد مطالعه نشان داد كه گروه تحت درمان در همه ارزيابيهای مربوط به آسيب شناسي خوردن، اضطراب بدن، ناراحتيهاي مربوط به افكارخوردن و تن انگاره كاهش قابل ملاحظهاي نشان ميدهند. محقق در اين مطالعه نتيجه گرفت كه پذيرش به عنوان متغيري ميانجيگر در تغييرات مربوط به تصوير تن عمل ميكند و نتايج بررسي مؤيد تأثير مداخلهاي كوتاه مدت براي اختلال تن انگاره و نگرانيهاي مربوط به خوردن است.
کمال گرایی وتصویر بدنی
تصویر بدنی بعنوان تجسم های درونی از جنبه های ظاهری بدن تعریف شده است . طبق نظر کش و پروزینسکی ، تصویر بدنی یک ساختار چند بعدی است که به طور گسترده ای توصیف کننده تجسم های درونی و ذهنی از ظاهر فیزیکی و تجربه بدنی است. سیمپلای ، معتقد است که تصویر بدنی بیانگر نگرش شخص درباره بدنش است. تصویر بدنی ظاهر واقعی ما یا این که چطور برای دیگران به نظر میرسیم نیست، بلکه دیدگاه درونی خودمان از این که چگونه به نظر می رسیم ، این که ما فکر می کنیم چطور به نظر دیگران می رسیم و این که چه احساسی درباره دید خودمان داریم، است . مفهوم تصویر بدنی ثابت نیست و تعریف فرد از تصویر بدنی آرمانی اش در سراسر عمر تغییر می کند. این نگرش ها تحت تاثیر دامنه ای از متغیرها مانند بازنمایی رسانه ها، رسوم فرهنگی و نگرش های دوستان تغییر شکل می یابد . این تغییر دیدگاه ها معمولا با تغییر احساسات و افکار همراه است و حتی ممکن است در موقعیت های مشخص رفتار را تغییر دهد. طبق نظر تامپسون و همکاران ، یک مدل پیوستاری بهترین شیوه برای مفهوم سازی تصویر بدنی است. یک اختلال اختصاصی ممکن است شکل های بسیاری به خود بگیرد به صورت ادراکی؛ ذهنی ,شناختی یا عاطفی و رفتاری. عنصر ادراکی تصویر بدنی مختل شده یک برآورد افراطی اندازه بدن است، عنصر شناختی ممکن است شامل انتظار غیرواقعی برای یک ویژگی ظاهری مشخص باشد، عنصر عاطفی اشاره احساسات درماندگی و اضطراب درباره ظاهر شخص وجنبه رفتاری نشان دهنده اجتناب ازموقعیت هایی است که ارزیابی تصویربدنی راراه اندازی می کنند .
رویکردهای نظری به تصویر بدنی
اگرچه شواهد فراوانی در تایید نظریه های کوچک مانند نظریه مقایسه اجتماعی در مورد تصویر بدنی وجود دارد مبانی نظری این مفهوم همچنان ضعیف توصیف شده اند. تصویر بدنی به عنوان یک ساختار چند بعدی می تواند نظریه های زیادی را برای تبیین نارضایتی بدنی به خدمت بگیرد. نظریه ها در حوزه تصویر بدنی به طور کلی در امتداد نظریه های ادراکی و نظریه های ذهنی مطرح می شوند. نظریه های ادراکی اختلال های تصویر بدنی صحت و درستی ارزیابی شخص از خود را بررسی می کنند، این جنبه تصویر بدنی اغلب بر حسب اختلال های خوردن مورد بحث قرار می گیرد زیرا بدن ادراک شده شخص به صورت کوچکتر یا بزرگتر از اندازه واقعی اش به عنوان یک معیار تشخیصی در این اختلال به کار می رود .
نظریه های ذهنی رضایت از بدن یا بخش های خاصی از بدن را توصیف می کنند یا به بررسی اختلال های ذهنی می پردازند. دسته اول بیشتر در جمعیت های غیربالینی و دسته دوم در جمعیت های بالینی مورد استفاده قرار می گیرند. نظریه هایی که اختلال های ذهنی را تبیین می کنند به نظریه های تحولی و اجتماعی – فرهنگی تقسیم می شوند. نظریه های تحولی بر نقش مهم دوران کودکی و نوجوانی در اختلال تصویر بدنی مربوط به سنین بزرگسالی تاکید می کنند، نظریه های اجتماعی – فرهنگی تاثیر آرمان های اجتماعی – فرهنگی معمول ، انتظارات و تجربه ها را در علت شناسی و تداوم اختلال تصویر بدنی بررسی می کنند . این نظریه ها شامل:
- آرمان های اجتماعی – فرهنگی یا فرهنگ لاغری
- نظریه های فمنیستی و جامعه پذیری نقش جنسیتی
- اختلاف از خودآرمانی و مقایسه اجتماعی می باشد .
هر دو دسته نظریه های تحولی و اجتماعی– فرهنگی ممکن است در تبیین نارضایتی تصویر بدنی مورد استفاده قرار گیرند. در زیر به چند نظریه مهم و مطرح در این حیطه پرداخته می شود.
نظریه های اجتماعی – فرهنگی
نظریه اجتماعی فرهنگی معتقدست که نارضایتی زنان ازظاهر فیزیکیشان بعوامل زیر مربوط می شود:
- آرمان های لاغری که در جوامع غربی ترویج می شوند و در نظریه فرهنگ لاغری به آن پرداخته می شود
- تمایل زنان برای پذیرفتن بدن به عنوان شی به جای بدن به عنوان فرایند که تحت عنوان نظریه شی انگاری شرح داده خواهد شد
- پیش فرض لاغری خوب است که بر پاداش های جذاب بودن (لاغری) و هزینه های غیر جذاب بودن (چاقی) تاکید دارد.
آرمان های لاغری و فرضیه لاغری خوب است دو چیز متمایز را نشان می دهند، اولی بر ظاهر جسمی آرمانی به ویژه یک بدن لاغر برای زنان دلالت دارد. دومی بر فواید حاصل از ظاهر آرمانی به ویژه مزیت هایی که زنها معتقدند بعنوان کارکرد لاغری به دست می آو.رند دلالت دارند.
هنجارهای زیبایی زنانه در فرهنگ غربی در دوره های مختلف متفاوت بوده اند. آرمان های زنانگی فعلی بر یک بدن باریک تاکید می کنند ، برای نمونه مدل های مجله های 20 سال قبل 8% کمتر از متوسط وزن داشتند، امروزه مدل های مجله ها 23% کمتر از متوسط وزن دارند. تصویرها قالبی از بدن های زنان و مردان آرمانی مدام در تلویزیون ارائه می شوند. و افراد جامعه با استفاده از این معیارها درباره خودشان قضاوت می کنند . شباهت های میان بدن های آرمانی و بدن خود شخص ستایش می شود و تفاوت ها غیر جذاب محسوب می شوند. یک تصویر بدنی منفی می تواند هنگامی که ادراک خود تا حدی زیاد از آرمان ها فاصله دارد رخ بدهد. زنان جوان در جوامع غربی اغلب با تصویر های غیرواقعی زن بر حسب شکل و اندازه بدن روبرو می شوند. مقداری که یک شخص از نظر شناختی با این آرمان های اجتماعی جذابیت درگیر می شود و به رفتارهایی که موجب نزدیک شدن به آنها می شود می پردازد درونی سازی آرمان لاغری نامیده می شود. درونی سازی آرمان های لاغری به طور مجازی برای اغلب زنان غیر قابل دسترس هستند . این تصاویر معیارهایی را برای بدن وضع می کنند که زنان آرزو می کنند آن گونه باشند، در نتیجه هشداری می شود برای زنان جوان که رژیم بگیرند. بسیاری از زنان هم اکنون یک برنامه رژیمی دارند حتی زنانی که وزن بهنجار دارند خودشان را خیلی سنگین می دانند و به دنبال دستیابی به این آرمان هستند.
نظریه های فمینیستی و شیء انگاری
نظریه های فمینیستی بر نقشی که هنجارهای فرهنگی و انتظارات جنسیتی در شکل گیری تصویر بدنی بازی می کنند، تاکید می ورزند. تاثیر این متغیرها به ویژه بر زندگی دختران و زنان جوان که در حال ساختن و بازسازی و رشد هویت هستند و از طرفی رشد فیزیکی / جنسی را تجربه می کنند بیشتر است . یکی از نظریه های خاص فمینیستی که نارضایتی بدنی را در بافت فرهنگی می بیند نظریه شی انگاری است. فردریکسون و روبرت ، نظریه شی انگاری را به عنوان تبیینی برای نارضایتی تصویر بدنی و اهمیت ظاهر برای زنان مطرح کردند. آنها مدعی شدند که زنان و دختران براساس معیارهای اجتماعی می آموزند که خودشان را بر مبنای ظاهر فیزیکی شان ارزیابی کنند. معیارهایی که دیگران برای قضاوت برای آنها به کار می بندند. بر مبنای این نظریه بعضی از تاثیرات اجتماعی – فرهنگی زنان را به سمت شی انگاری سوق می دهند. آرمان های اجتماعی که به اهمیت ظاهر زنانه توجه می کنند و این تمایل در فرهنگ غربی که زن باید به عنوان یک شی در نظر گرفته شود نه بعنوان یک وسیله کارکردی نمونه هایی از این تاثیرات محسوب می شوند. فردریکسون و روبرتس معتقدند که برنامه های رسانه ها از قدرتمندترین انتقال دهنده های پیام های شی انگاری هستند. نوع بدن باریک که توسط رسانه ها تبلیغ می شود ممکن است برای زنان معیاری آرمانی فراهم کند هم به این خاطر که خیلی بر آن تاکید می شود و هم به این خاطر که به صورت مثبت تقویت می شود. فردریکسون و روبرت، مطرح کردند که سیستم های گسترده ای از پاداش و تنبیه در فرهنگ ا وجود دارند که بر زیبا بودن فیزیکی و لاغری به عنوان معیاری برای جذابیت تاکید می کنند. به خاطر شیوع شیء انگاری جنسی در فرهنگ آمریکا زنان به این سمت می روند که به بدن خود به عنوان یک شی بنگرند که بیش از هر چیز بر مبنای ظاهر فیزیکی ارزش گذاری می شود ، این دیدگاه نسبت به خود باعث می شود افراد خودشان را به جای صفات درونی مانند هوش و ویژگی های شخصیتی طبق ویژگی های بیرونی توصیف کنند. تحقیقات تجربی با این اظهارات مطابقت دارند، برای مثال نشان داده شده که رضایت تصویر بدنی به طور مثبت با حس زنان از خود رابطه دارد . مطالعاتی که درباره عوامل موثر بر خود ارزشمندی دختران انجام شده نیز نشان داده اند که ظاهر فیزیکی مهمتر از عواملی مثل موفقیت تحصیلی یا ورزشی است .
خود شیءانگاری ممکن است حاد یا گذرا باشد. شکل گذراتر، خود شی انگاری حالتی نامیده می شود که بافتار محور است و مبنای این تصور که در موقعیت های خاص ظاهر فیزیکی برجسته و مهم می شود برای مثال بودن درگروهی که متشکل از هر دو جنس است. در چنین موقعیت هایی خود شی انگاری فعال می شود زیرا افراد هوشیاری بالاتری در مورد تمرکز دیگران بر ظاهرشان دارند. تجمع چنین تجربه هایی ممکن است به خود شی انگاری صفتی منجر شود، که عبارت است از تمایل مزمن برای کنترل کردن ظاهر خود به خاطر نگرانی از این که دیگران از آن به عنوان اساسی برای ارزیابی استفاده می کنند. خود شی انگاری گستره ای از نتایج منفی را به همراه دارد، یک پیامد فوری آن دلمشغولی عادتی به ظاهر خود است . این تمرکز بر ظاهر می تواند مشکل آفرین باشد، برای نمونه فردریکسون و روبرتس ، دریافتند که خود شی انگاری با مشکلات سلامت روانی و فیزیکی مانند شرمساری بدنی، افسردگی و اضطراب ظاهر و اختلال های خوردن همراه است.
نظریه تعاملی نگری نمادین
مولفه های اصلی تعاملی نگری نمادین عبارتند از :
- موجودات انسانی چه فردی و چه جمعی از تجربه ها معانی را می سازند که به آنها کمک می کند احساسی از دنیای خود پیدا می کنند.
- معانی که موجودات انسانی خلق می کنند به بافتار و موقعیتی وابسته است که در آن تجربه داشته اند
- این معنادارسازی، رفتارها را شکل می دهد، افرادی که در بافتار اجتماعی متولد شده اند به صورت رفتاری، بین شخصی و ذهنی (نمادین) با هم تعامل خواهند داشت.
این مولفه ها اهمیت بافتار خانواده، روابط، ادراک و تفسیرهای ذهنی را در پیدایش اختلال تصویر بدنی در بین نوجوانان برجسته می کند. تحقیقات تصویر بدنی که از نظریه تعاملی نگری نمادین استفاده کرده اند نشان داده اند که ساختار روابط و حمایت اجتماعی بر چگونگی معنادارسازی اسنادها تاثیر می گذارند، این معنادارسازی هم به نوبه خود تصویر بدنی، مهار شخصی و کارکرد روانی – اجتماعی را پیش بینی می کند .
مفاهیم عملی سازی نقش،تعریف موقعیت و شایستگی بین شخصی از مفاهیم اصلی نظریه تعامل نگری هستند . عملی سازی نقش اشاره به رفتارهایی دارد که تقاضاها یا درخواست های نقش را اجرا می کنند و تبیین های نظری برای تظاهرات جنسیتی یا رفتارهایی همراه با انتظارات قالبی زنانه که در بین دختران و زنان جوان رواج دارد فراهم می سازد. تعریف موقعیت وقتی است که یک شخص موقعیتی را به صورت واقعی تعریف می کند که نتایج اش نیز واقعی است، براساس این مفهوم، باید انتظار داشت باشیم بفهمیم چطور دختران معتقدند که چاق اند، و بدون توجه به وزن واقعی شان در رفتارهای کنترل و کاهش وزن درگیر می شوند. مفهوم شایستگی بین شخصی در چارچوب تعامل نمادین این است که با گنجینه بزرگتر مهارت های نقش و پیچیدگی بیشتر مفهوم خود شایستگی بین شخصی بیشتر می شود. بر مبنای این پیشنهاد ما انتظار داریم که چطور دخترانی که حس بهتری از نیروی زیستی یا فیزیکی و حرمت خود بالا دارند، شایستگی بین شخصی بیشتری دارند و بنابراین کمتر مستعد اختلال تصویر بدنی و رفتارهای کاهش وزن هستند.
نظریه مقایسه اجتماعی
نظریه مقایسه اجتماعی فستینگر ، بیان می کند
- افراد تمایل فطری برای ارزیابی عقاید و توانایی های خود دارند
- در غیاب معیارهای ذهنی و غیراجتماعی ، افراد درگیر مقایسه اجتماعی می شوند برای مثال عقاید و توانایی های شان را با عقاید و توانایی های افراد دیگر مقایسه می کنند
- هرگاه ممکن باشد مقایسه اجتماعی با افراد مشابه صورت می گیرد.
بعد از معرفی نظریه مقایسه اجتماعی، این نظریه به دفعات مورد تجدید نظر قرار گرفته است. نخست این که هم اکنون شناخته شده است که مقایسه بدون جستجو رخ نمی دهند و ممکن است مقایسه با شخصی صورت می گیرد که شبیه خود فرد نیست ، ثانیاً این که مقایسه ممکن است درباره ابعادی مانند ظاهر فیزیکی و عادات خوردن رخ بدهد . آشکارست که نتایج عاطفی فرایند مقایسه اجتماعی تحت تاثیر جهت مقایسه برای مثال این که مقایسه رو به بالا باشد یا مقایسه رو به پایین و ویژگی های هدف ؛ اینکه اجتماعی باشد یا اختصاصی قرار می گیرد. این عقیده وجود دارد که مقایسه های رو به پایین مقایسه خود با شخصی که در بعضی ابعاد مورد علاقه بدتر است بهزیستی روانی فرد را افزایش می دهد، در صورتی که مقایسه های رو به بالا برای مثال مقایسه خود با شخصی که در بعضی ایعاد مورد علاقه بهتر است، بهزیستی روانی فرد را کاهش می دهد. به علاوه اهداف مقایسه اجتماعی برای مثال منابع متفاوت تاثیرگذار مانند رسانه ها ،نسبت به اهداف اختصاصی برای مثال اهداف اختصاصی تر مانند دوستان و خانواده، فشار بیشتری برای رسیدن به معیارهای آرمانی جذابیت فراهم می کنند. تحقیقات نشان داده اند مقایسه اجتماعی درباره ابعاد ظاهر فیزیکی غالبا مقایسه رو به بالا است و این چنین مقایسه هایی معمولا منجر به کاهش خود پنداره جذابیت در فرد می شود. مارتین و کندی و ریچنز ، دریافتند که تمایل برای مقایسه ظاهر فیزیکی خود با مدل های تبلیغاتی مجله ها به طور منفی یا جذابیت شخصی ادرک شده پایین تر همراه است.
نظریه خود ناهمخوانی
دیدگاه اجتماعی – فرهنگی به دنبال این است که بفهمد چطور ارزش های فرهنگی گسترده می توانند بر نگرش ها و رفتارهای افراد تاثیر بگذارند. تفکر اجتماعی – فرهنگی نشان می دهد که معیارهای فعلی جذابیت تاکید زیادی بر اهمیت اندازه و چاقی بدن می کند. نظریه خود ناهمخوانی که انشعابی از دیدگاه اجتماعی – فرهنگی است توسط هیگینز مطرح شد، وی معتقد است که افراد خود واقعی شان را با استانداردهای ارزشی خود یعنی خودبایدی تجسم نگرش هایی که دوست دارند به آن برسند، مقایسه می کنند . هیگنز، بیان کرد که اگر بین ادراک از آن چیزی که ما هستیم برای مثال تصویر بدنی واقعی و دیدگاه آرمانی ما یا بین خود واقعی و خود بایدیمان ناهمخوانی وجود داشته باشد احساس نارضایتی و ناکامی در ما به وجود می آید، بنابراین افراد برانگیخته می شوند تا ناهماهنگی بین خود پنداره واقعی و معیارهای درونی شده در موردارزش خود را کم کنند، انحراف از استانداردها می تواند به حالت های هیجانی منفی منتهی شوند و درماندگی هیجانی را افزایش دهد، این درماندگی خود واقعی را برای نزدیک شدن به استانداردها تحت تاثیر قرار می دهد. نظریه خود ناهمخوانی با اسنادهای جسمی شامل شکل و وزن بدن بکار می رود و نشان می دهد که افراد برای بدست آوردن ویژگی های آرمانی جذابیت جسمی تلاش زیادی می کنند.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .