جسی شرلی برنارد ( Jessie Shirley Bernard ) با نام اصلی " جسی سارا راویچ " در 8 ژوئن 1903 در " مینیا پولیس " زاده شد. وی جامعه‌شناس و نویسنده فمینیست امریکایی و استاد دانشگاه واشنگتن بود. آثار او درباره زنان، جنسیت، روابط جنسی، ازدواج، و برهمکنش خانواده و جامعه مشهور هستند.

وی سومین فرزند از چهار فرزندی بود که از پدر و مادر یهودی - رومانیایی ، بسی کانتر و دیوید سولومان راویچ متولد شدند. در دهه 1880 والدین وی به ایالات متحده آمریکا مهاجرت كردند . پدر جسی فروشندگی لبنیات را در مینیاپولیس شروع کرد ، این کار او به ترتیب بعداً به یک شرکت تبدیل شد ، سپس فروشگاه لباس مجلسی و در آخر یک کارگزار املاک و مستغلات گردید . در آن زمان ، خانواده راویچ تنها خانواده مهاجر یهودی بودند که در جامعه ای از طبقه متوسط ​​زندگی می کردند. با توجه به تحصیلات جسی ، والدین وی معتقد بودند که او بهتر است در مدرسه تجارت تحصیل کند. با این حال ، جسی در سال 1920 از دبیرستان دولتی فارغ التحصیل شد و برای تحصیل علوم اجتماعی در دانشگاه مینه سوتا خانه را ترک کرد .

نخستین رشد مهم زندگی او، حرکت از یک خانوادۀ مهاجر کلیمی به دانشگاه مینه ‌سوتا در سن 17 سالگی بود. در این دانشگاه او نه ‌تنها از زندگی مهاجر نشین نخستین خود بیرون آمد، بلکه از آن مهم ‌تر، به کسانی پیوست که در‌صدد استقرار جامعه ‌شناسی به عنوان یک حرفۀ کاملاً پذیرفته شده در جامعۀ دانشگاهی آمریکا بودند. وی در دانشگاه هارواد در رشته جامعه شناسی تحصیل کرد و از اساتیدی چون "سوروکین" و " ال. ال. برنارد" بهره برد.

جسی چهار سال به عنوان دستیار پژوهشی استاد جامعه شناسی خود " لوتر لی برنارد " خدمت کرد و سپس در 23 سپتامبر 1925 با او ازدواج کرد. با توجه به اینکه لوتر 23 سال از او بزرگتر و غیر یهودی بود ، ازدواج آنها بحث برانگیز تلقی شد. برناردها به دلیل انتصابات مختلف لوتر در موسسات دانشگاهی به عنوان استاد در دانشگاه ، چندین بار نقل مکان کردند دانشگاه کرنل , دانشگاه تولان و دانشگاه کارولینای شمالی و سرانجام در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس مشغول شد .

در سال 1929 جسی در دوران تحصیل خود در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس برای به دست آوردن استقلال شخصی و شغلی تلاش کرد و در سال 1936 برای مدت چهار سال از همسرش لوتر جدا شد تا این که این زوج در سال 1940 باهم آشتی کردند. دوباره تشکیل خانواده دادند . شروع کار وی در کالج لیندن وود با تولد اولین فرزندش ، دوروتی لی ، در سال 1941 و تولد فرزند دومش ، کلود ، در سال 1945 همراه شد. جسی در سال 1950 در زمان حضور در دانشگاه دولتی پن ، فرزند سوم خود ، دیوید را به دنیا آورد. متأسفانه لوتر سال بعد بر اثر سرطان درگذشت و جسی مجبور شد فرزندان خود را به عنوان والد مجرد بزرگ کند . 

همکاری او با برنارد، پایۀ او را در رهیافت اثبات گرایانۀ جامعه ‌شناسی به عنوان علم، تقویت کرد. وی در سال 1935  از دانشگاه "واشینگتن سنت‌ لوییز" دکترای جامعه ‌شناسی گرفت. وی به همراه همسرش در اواسط دهه 1940 در دانشگاه ایالتی پنسلوانیا مشغول به تدریس و پژوهش بودند ، در این دوران جسی در بحبوحه رشد اثبات گرایی خود به سر می برد.
برنارد تحت تاثیر وقایع جنگ جهانی دوم از رویکرد اثبات گرایی جدا شده و به مکتب فمینیسم گرایش پیدا کرد. در آغاز این گسستن از اثبات گرایی در میانۀ دهۀ 1940، در دانشگاه پنسلوانیا مقام دانشگاهی مستقلی به دست آورد. شوهرش در 1951 درگذشت، ولی خودش تا سال 1960 در دانشگاه پنسیاوانیا باقی ماند و به تدریس ، نوشتن و بزرگ كردن سه فرزندش ادامه داد. در اوائل دهه 1960 جسی پیوسته در میان واشینگتن دی سی و دانشگاه پنسیلوانیا در رفت و آمد بود. اما سرانجام زندگی دانشگاهی را ترك گفت تا تمام وقتش را به نوشتن و تحقیق اختصاص دهد. پایگاه محلی او از میانه دهه 1960 واشینگتن دی سی بود ، هرچند كه سمت افتخاری استاد ممتاز دانشگاه پنسیلوانیا را نیز یدك می كشید.

برنارد افتخارات متعددی در کارنامه‌اش دارد که از جمله آنها می ‎توان به مدارج افتخاری از شش دانشگاه معتبر و نیز ثبت جایزه ‎‎ای به نام وی از سوی انجمن جامعه‎ شناسی آمریکا اشاره نمود. جایزه دانشگاهی "جسی برنارد" در رشته جامعه‌شناسی به نام او وجود دارد.

آثار او با چهار خصلت اساسی مشخص می‎شود.

یکی آن که برنارد پیوسته می‎ تواند از داده ‎های سطح کلان برای رسیدن به نتیجه ‎گیری‎ های سطح خرد درباره کنش متقابل و تجربه ذهنی بهره ‎برداری کند.

دیگر آن که او اهمیت تجربه ذهنی را در استقرار ساختارهای اجتماعی کلان بیش از پیش تشخیص می‎ دهد.

سوم این که بر مبنای دو خصلت بالا بر زمینه ‎های اجتماعی دانش و ضرورت روش شناختی بررسی زندگی گروه‎های نامرئی در چارچوب خودشان تأکید می‎ ورزد، بی آن‎که این گروه‎ ها را صرفا در مقایسه با گروه‎های مسلط پدرسالارانه، مورد بررسی قرار دهد.

چهارم این‎که به جای کنجکاوی درباره زندگی زنان در چارچوب جامعه‎ شناسی سنتی خانواده، کنجکاویش را به بررسی زنان در چارچوب جامعه شناسی جنسیت و سپس به سوی یک جامعه ‎شناسی فمینیستی و انتقادی سوق می‎ دهد.

سرانجام وی در سن 93 سالگی بتاریخ 6 اکتبر سال 1996 در واشنگتن از دنیا رفت. 

جسی برنارد و مسئله فمینیسم

رویگردانی برنارد از اثبات گرایی در واکنش به رویدادهای جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. بلای نازیسم اعتقاد او را به گنجایش علم برای دانستن و ایجاد یک جهان عادلانه، برباد داد. در ضمن باعث شد که ریشه ‌های کلیمی اش را دوباره مورد بررسی قرار دهد. این تجارب حساسیت برنارد را نسبت به زمینۀ اجتماعی همۀ دانش‌ ها تشدید کردند و به ‌تدریج او را به موضع فمینستی سوق دادند. او نقش‌ های رهبری سنتی، مانند ریاست انجمن جامعه‌ شناسی آمریکا را رد کرد تا بتواند وقتش را به پژوهش، نگارش و درگیری هرچه بیشتر در جنبش زنان، اختصاص دهد. در این دوره نوشته ‌های اولیۀ خود را در‌بارۀ خانواده و جنسیت مورد تجدید نظر قرار داد و به ‌تدریج به سوی یک تفسیر فمینیستی روی آورد. 

بدین سان دو دهه پس از جنگ جهانی دوم شاهد دوره دیگری از رشد و شكوفائی برنارد بود،دوره ای كه طی آن هویت حرفه ای مستقل از شوهرش به دست آورد و سپس خودش را از گرفتاریهای مرسوم دانشگاه خلاص كرد و بیش از پیش درصدد طرد علنی جامعه شناسی به عنوان یك علم اثباتگرا برآمد.
اما درخشانترین دوره رشد و شكوفائی جسی برنارد از 1964 به بعد بوده است. این واقعیت هم از جهت كیفیت و كمیت بازدهی برنارد و هم به عنوان نموداری از الگوی حرفه ای زندگی زنان، اهمیت دارد.

برنارد در این دوره دوازده كتاب و نیز مقالات و سخنرانیهای بیشماری را منتشر كرد و خودش را به عنوان یكی از صاحبنظران برجسته جامعه شناسی جنسیت شناساند. واكنش او در برابر سمت های رهبری نیز با همین الگوی رشد و شكوفائی مشخص شده است. او نقشهای رهبری سنتی مانند ریاست انجمن جامعه شناسی امریكا را رد كرد تا بتواند بیشتر وقتش را به پژوهش نگارش و درگیری هر چه بیشتر در جنبش زنان اختصاص دهد. در این دوره نوشته های اولیه خود را درباره خانواده و جنسیت مورد تجدید نظر قرار داد و به تدریج به سوی یك تفسیر فمینیستی روی آورد.
علاقه برنارد به زندگی زنان توانائی او را در بازاندیشی علایق اساسی در چهارچوب زمینه های نوین فكری نمودار می سازد. او از اواخر دهه 1930 پیوسته سرگرم بررسی و نوشتن درباره زندگی زنان بوده است. آثار عمده برنارد عبارتند از: رفتار خانوادگی آمریكا (1942)، زناشوئی و خانواده در میان سیاهان آمریكا (1956) ، ازدواج مجدد : یك بررسی درباره زناشوئی (1957) ، زنان دانشگاهی (1964) ، بازی جنسی : ارتباط میان دو جنس (1968) ، زنان و مصلحت همگانی : رساله هایی درباره خط مشی و اعتراض (1971) ، آینده مادر بودن (1974) ، زنان ، همسران، مادران : ارزشها و گزینش ها (1975) ، جهان زنانه (1980) ، آینده زناشوئی (1982) ، جهان زنانه در یك چشم انداز جهانی (1987) و روشن اندیشی فمینیستی.
آثار او با چهار خصلت اساسی مشخص می شوند، یك آن كه برنارد پیوسته می توانسته است از داده های سطح كلان برای رسیدن به نتیجه گیری های سطح خرد درباره كنش متقابل و تجربه ذهنی بهره برداری كند. دیگر آن كه او اهمیت تجربه ذهنی را در استقرار ساختارهای اجتماعی دانش و ضرورت روش شناختی بررسی زندگی گروه های نامریی در چهارچوب جامعه شناسی سنتی خانواده ،كنجكاویش را به بررسی زنان در چهارچوب جامعه شناسی جنسیت و سپس به سوی یك جامعه شناسی فمینیستی و انتقادی، سوق داده است.

جسی شرلی برنارد پیشرو مداوم اندیشه فمینیسم در جامعه شناسی آمریکا بود و از ویژگی های زندگی او به عنوان یک محصول فوق العاده مولد در طی چندین دوره فکری و سیاسی مشخص شده است. برنارد در مورد زندگی زنان از اواخر دهه 1930 و مشارکت های خود در مورد مطالعه و نوشت علوم اجتماعی و نظریه فمینیستی در مورد زنان ، جنس ، ازدواج ، و تعامل با خانواده و جامعه به خوبی اشاره شده است.

جسی برنارد استاد ممتاز جامعه ‎شناسی دانشگاه پنسیلوانیا و صاحب نظر برجسته جامعه‎ شناسی جنسیت، برنده جوایز و افتخارات متعددی بوده است که از جمله آنها می‎ توان به مدارج افتخاری از شش دانشگاه معتبر و نیز ثبت جایزه ‎‎ای به نام وی از سوی انجمن جامعه‎ شناسی آمریکا اشاره نمود.

جسی برنارد نویسنده ای پرکار بود ، با چاپ 15 کتاب تنها نویسنده ، 9 عنوان کتاب مشترک ، بیش از 75 مقاله در مجلات و بیش از 40 فصل کتاب . فصل آخر کتابش رفتار جامعه آمریکایی به شدت بر اساس رافائل لمکین کار و یکی از اولین مطالعات جامعه شناسی در مورد نسل کشی محسوب می شود.

برنارد از جمله فمینیست های لیبرال موج دوم امریکا می باشد. وی اولین جامعه شناسی بود که مسئله جنسیت را در خانواده را به عنوان موضوعی جامعه شناختی مورد بحث قرار داد و دراین زمینه به بیان دیدگاه هایش پرداخت.

برنارد در مقاله چهار انقلاب من ، و كار اخیرش آخرین انقلابش را به عنوان جنبشی به سوی فمینیسم معاصر یا آنچه كه خود در نهایت روشن اندیشی فمینیستی می نامد ، قلمداد كرده است . با پیگیری حركت برنارد به سوی مشاركت در روشن اندیشی فمینیستی، می توان تاریخ مشاركت زنان را در جامعه شناسی سده بیستم آمریكا بازنگری كرد.

نظریه ازدواج نهادی و ازدواج فرهنگی

جسی برنارد چهره نام آشنایی از سران فمینیسم است که در کتاب «دنیای زنان» با تقسیم ازدواج به « ازدواج فرهنگی » که برای زنان جنبه آرمانی دارد و « ازدواج نهادی » که در واقعیت وجود دارد، ازدواج از نوع دوم را به نفع مردان و به ضرر زنان می‌دانست و خواستار رهایی زنان از آن بود.

زناشویی از منظر برنارد برنارد در کتاب آینده زناشویی (1982) تصویری جدید از نهاد زناشویی ارائه داد. او بیان داشت گرچه این نهاد برای جامعه آمریکایی به معنای یک نوع همزیستی برابرانه میان زن و شوهر است، اما هریک از زن و مرد، پس از ازدواج، موقعیت ها متفاوتی پیدا می کنند.

وی با ارائه شواهدی از درجه تنش زنان و مردان ازدواج كرده و زنان و مردان مجرّد، نتیجه می ‏گرفت: «ازدواج برای مردان خوب و برای زنان بد است و تأثیر نابرابر زناشویی روی دو جنس، زمانی متوقف خواهد شد كه زن و شوهر از قید و بندهای نهادی رایج رهایی یابند و ازدواجی را در پیش گیرند كه با نیازها و شخصیتشان بهترین همخوانی را دارد.»

جسي برنارد، فمينيستي با گرايش ليبرال، عقيده داشت : نهاد ازدواج تأثيرات متفاوتي بر سلامت رواني زن و مرد بر جاي مي‏گذارد، و بر اين باور است كه ازدواج سنّتي براي شوهر مزاياي رفاهي بيشتري نسبت به همسرش به همراه دارد. در اين خصوص مي‏گويد:

« در هر ازدواج نهادی ، دو نوع زناشویی وجود دارد : یکی زناشویی مرد که او طی آن با وجود اعتقاد به مقید بودن و قبول بار مسئولیت خانوادگی ، از اختیارات ناشی از هنجارهای اجتماعی برخوردار می شود که عبارتند از: اقتدار، استقلال و حق برخورداری از خدمات خانگی، عاطفی و جنسی همسرش. دیگر زناشویی زن که او طی آن ، اعتقاد فرهنگی به برخورداری از مواهب زناشویی را تصدیق می کند، ضمن آنکه از بی قدرتی و وابستگی، الزام به ارائه خدمات خانگی، عاطفی و جنسی و محرومیت تدریجی از موقعیتی که پیش از ازدواج به عنوان یک دختر جوان و مستقل داشت، رنج می برد.» نتايج همه اينها را بايد در داده‏ هايي پيدا كرد كه درجه تنش انسان را مشخص مي‏ سازند.

بنابراين او نتيجه مي گيرد كه زناشويي براي مردان، خوب و براي زنان بد است و تأثير نابرابر زناشويي روي دو جنس، زماني متوقّف خواهد شد كه زن و شوهر از قيد و بندهاي نهادي رايج رهايي يابند و ازدواجي را در پيش گيرند كه با نيازها و شخصيتشان بهترين همخواني را دارد.

بر اساس نظریه جسی برنارد در مورد ازدواج ، نفس ازدواج به خودي خود نیست که موجب انقیاد زنان می گردد بلکه کیفیت ازدواج و شرایط آن است که می تواند زمینه هاي انقیاد زنان را فراهم نماید.

فرضیه افسردگی بیشتر زنان متاهل نسبت به مجردها

وی در سال 1972 ضمن پرداختن به این نظریه در کتاب چنین استدلال كرد كه در حالی كه ازدواج برای مرد تندرستی و اعتبار وسلامت روحی وروانی در بر دارد ، برای " زن " محدودیت ،افسردگی ،اضطراب در پی دارد.

در گزارش برنارد زمانی که رابطه شادمانی با خوشبختی روا نشناختی را اندازه گیری کرده بود، زنان متأهل نسبت به مردان متأهل نه تنها سطح پایین تری از خوشبختی روان شناختی را دارا بوده اند بلکه به صورت متناقضی ممکن بود خودشان را بسیار شاد هم توصیف کنند. از نظر برنارد این زنان به نسبت سنتی هستند، ولی در پژوهش ماگفورد و لالی، دلیل شادمانی وانمودی زنان متأهل، به ازدوا جهای نامتجانس آنان نسبت داده شده است .

از نظر جسی برنارد، اظهار شادمانی زنان متأهل واقعی نیست و رضامندی آنها از زندگی زناشویی مغایر با اظهاراتشان است. او دلیل این شادمانی وانمودی را تفکر و زندگی سنتی زنان که وابستگی به ازدواج عامل آن است، قلمداد می کند.

برنارد، عامل شادمانی وانمودی زنان متأهل را به ازدواج نامتجانس آنها نسبت می دهند .

فرضیه جسی برنارد مبنی بر اینکه تأهل بیشتر از تجرد در زنان موجب ناشادمانی است، در نظر برنارد، تأهل برای زنان به دلیل ناشادمانی آنها بد است .

دنیای زنان

کتاب دنیای زن یکی از آثار ارزنده و تاثیرگذار اوست که با همین پیش فرض‎ها به بررسی دنیای زنان می‎ پردازد. موضوع آشکاری که در این کتاب دنبال می‎شود همان هدف جامعه ‎شناسی معرفت است که می‎ کوشد بر نواقص و کاستی‎ های دانش حاضر که آفریده و محصول مردانه است، فائق آید. مورد دیگر که تلویحاً دنبال می‎ شود، فراهم نمودن فرصتی برای خود زنان است تا از چشم ‎انداز خود دنیایِ خویش را بنگرند. وی امیدوار است که چنین دیدگاهی بتواند یک نوع خودشناسی و ارزیابی از خویشتن را در زنان پرورش دهد آنها را در تشخیص اعتبار تجارب، واقف گرداند. در واقع برنارد سعی دارد تا به دور از هر گونه محافظه‎ کاری و یا افراط‎ گرایی به بررسی جامعه شناختی دنیای زنان در جای خود بپردازد.

دنیای زنان برنارد معتقد است که فهم ما از زندگی اجتماعی انسان، زمانی به واقعیت نزدیک می‎ شود و وسعت می ‎یابد که دنیای زنان را نه به عنوان پیامدی جانبی و زایده‎‎ای از دنیای مردان بلکه به عنوان یک "هستی مستقل" در جای خود، در خود، و برای خود مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.

وی با بررسی اجمالی دنیای نخستینیان ( پیش انسان ها ) و دنیای انسان‎ها به واقعیت گریزی، طردگرایی، انحصارطلبی، جدایی طلبی و زن ستیزی دنیای مردان می ‎پردازد و با اشاره به تعصبات و کاستی‎های دانش ما درباره تاریخ، علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم رفتاری که صرفا به دنیای مردان ارتباط داشته ( و از منظری مردانه بررسی و پرداخته شده ) به مفهوم سازی دنیای زنان برحسب جایگاه، شغل، فرهنگ، گروه نژادی و سپهر می‎ پردازد.

انقلاب پارادایمی جهت همسویی دنیای زنان و مردان وی در ادامه بیان دیدگاه هایش درباره دنیا زنان منزلت اقتصادی ـ اجتماعی دنیای زنان و ارتباط زنان با اقتصاد و حکومت نیز مورد مطالعه قرارداده است. وی اعتقاد دارد یک انفجار اخلاقی  در خلقیات دنیای مردان (در حوزه اقتصاد و حکومت) روی داده است و محیط زیست و جامعه انسانی را به مخاطره انداخته است. برنارد راه ‎حل آن را تغییر و تعدیل آن خلقیات و اتخاذ راهکارهای جدید می‎ داند که همان در هم آمیختن راه و رسم دنیای زنان با راه و رسم دنیای مردان است تا به این ترتیب احساس وظیفه، عشق، محبت و نوع دوستی به راه و رسم خلاق و سازنده مردان بازگردد و منجر به اثرات مطلوب و بی‎ خطری هم در دنیای مردان و هم در دنیای زنان شود.

وی هم چنین اعتقاد دارد زنان نباید همچون مرهمی شفابخش در برابر نظام مخرب صنعتی مردانه همچنان به "نقش حمایتی و تسلی‎ بخش" خود ادامه دهند، بلکه باید درصدد تبیین دقیق اوضاع و شرایط برآیند و در جهت تغییر و اصلاح آن اقدام کنند تا اقتصاد و حکومت و نهایتا جامعه را در مسیری که به اصطلاح " قطب‎ بندی و موضع ‎گیری زنان " (طبیعت‎ گرایانه ـ انسان‎ گرایانه) نامیده می ‎شود، سوق دهند. خلاصه آن که برنارد این انقلاب پارادیمی را برای بازسازی نهادهای سیاسی و اجتماعی ضروری می ‎داند تا دستیابی به استعدادها و پتانسیل‎ های انسانی ( به خصوص برای زنان ) امکان‎ پذیر شود و راه را برای نزدیکی، مشارکت، تعامل و ارتباط هر چه بیشتر این دو دنیا فراهم آورد. 
فرض اصلی کتاب بر این استوار است که بیشتر انسان‎ها در « جهان‎ های تک جنسی » به سر می ‎برند، زنان در دنیای زنانه، و مردان در دنیای مردانه خویش، و هر دو جنس به طرق گوناگون چه از لحاظ ذهنی و چه عینی با یکدیگر تفاوت دارند. آنها در بازی، مدرسه، کلیسا، محل کار ... از هنجارها، قواعد رفتاری و انتظارات متفاوتی تبعیت می‎ کنند و قواعد و مقررات متفاوتی برای احراز صلاحیت بر آنها حاکم است. این دو جهان از نظر قالب‎های رفتاری، کرداری، فرم‎های بیانی (زبانی)، مکانی، و جامعه شناختی از یکدیگر جدا و متمایز هستند. زیرا هر کدام از آنها در قبال دیگری نظام نمادین خود را جهت حفظ حدود و ثغور خویش داراست.
اما تاکنون اکثر تحقیقاتی که توسط مردان و یا زنان تربیت شده مردان صورت گرفته، همگی تصویری منفعل و وابسته از زنان ترسیم کرده است. این تصویری است که از چشم ‎اندازی مردانه اعتبار دارد. از این رو زنان باید تلاش کنند تا از چشم‎ اندازی زنانه، دنیای خود و تصویر واقعی خویش را ترسیم نمایند.
وی با بررسی اجمالی دنیای نخستینیان (پیش انسانیان) و دنیای انسان‎ها به واقعیت گریزی، طردگرایی، انحصارطلبی، جدایی طلبی و زن ستیزی دنیای مردان می‎پردازد؛ و با اشاره به تعصبات و کاستی‎های دانش ما درباره تاریخ، علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم رفتاری که صرفا به دنیای مردان ارتباط داشته ـ و از منظری مردانه بررسی و پرداخته شده ـ به مفهوم سازی دنیای زنان برحسب جایگاه، شغل، فرهنگ، گروه نژادی و سپهر می‎ پردازد. او سپس به توصیف ساختاری و خلقیات دنیای زنان که مبتنی بر « روابط خویشاوندی ـ محله » (گمین شافت) و خلق و خوی (عشق ـ و یا وظیفه) است، همت می‎ گمارد.

برنارد روشن می‎ کند که چگونه مفهوم « سپهر زنان » در قرن نوزدهم به عنوان یک ابزار (سازه) ایدئولوژیک قدرتمند، جدایی فزاینده میان دنیای زنان و مردان را که به دنبال صنعتی شدن و شهرنشینی ایجاد شده بود، توجیه می‎ نمود. آن ایدئولوژی سپهر زنان را محدود به « قلمرو احساس و عاطفه » ، کارکرد آن را صرفاً « ارتقا بخشیدن به سطح اخلاقی » جامعه، و آیین آن را « خانه‎ داری و زندگی خانوادگی » می‎ پنداشت. این ایدئولوژی که « آمیزگاری با هم‎جنس » ( جامعه‎ پذیری با هم‎جنس ) را پرورش داده بود همچون « اسطوره‎ های بازدارنده » تبیین می‎ کرد که با تحمیل محدودیت‎ ها و قید و بندهای غیرضروری بر پتانسیل‎ انسانی زنان، اثرات بازدارنده و بی‎ عدالتی‎ های شدیدی را بر زنان و دنیای آنان اعمال کرده است. برنارد از درون سپهر زنان هم به رفتار واقعی زنان ـ که شامل ایجاد روابط خواهری و دوستانه و حمایت‎های برخاسته از آن است ـ می‎ نگرد.
منزلت اقتصادی ـ اجتماعی دنیای زنان و ارتباط زنان با اقتصاد و حکومت نیز مورد مطالعه قرار گرفته است. وی سپس درباره ارتباط این دو دنیا با یکدیگر بحث می‎ کند و به انفجار اخلاقی اشاره دارد که در خلقیات دنیای مردان ـ حوزه اقتصاد و حکومت ـ روی داده است و محیط زیست و جامعه انسانی را به مخاطره انداخته است. او راه‎حل آن را تغییر و تعدیل آن خلقیات و اتخاذ راهکارهای جدید می‎ داند که همان در هم آمیختن راه و رسم دنیای زنان با راه و رسم دنیای مردان است تا به این ترتیب احساس وظیفه، عشق، محبت و نوع دوستی به راه و رسم خلاق و سازنده مردان بازگردد و منجر به اثرات مطلوب و بی‎خطری هم در دنیای مردان و هم در دنیای زنان شود.

زنان نباید همچون مرهمی شفابخش در برابر نظام مخرب صنعتی مردانه همچنان به « نقش حمایتی و تسلی‎ بخش » خود ادامه دهند، بلکه باید درصدد تبیین دقیق اوضاع و شرایط برآیند و در جهت تغییر و اصلاح آن اقدام کنند تا اقتصاد و حکومت و نهایتا جامعه را در مسیری که به اصطلاح « قطب ‎بندی و موضع‎ گیری زنان » (طبیعت‎گرایانه ـ انسان‎گرایانه) نامیده می‎ شود، سوق دهند. کوتاه سخن این که، برنارد این انقلاب پارادیمی را برای بازسازی نهادهای سیاسی و اجتماعی ضروری می‎ داند تا دستیابی به استعدادها و پتانسیل‎ های انسانی ـ به خصوص برای زنان ـ امکان ‎پذیر شود و راه را برای نزدیکی، مشارکت، تعامل و ارتباط هر چه بیشتر این دو دنیا فراهم آورد.

نظریات جسی برنارد

جسی برنارد کار خود را به عنوان جنبشی به سوی فمینیسم معاصر یا آنچه که وی بعنوان "روشنگری فمینیستی" نامیده می شود ، توصیف کرد. از اواسط دهه 1940 ، تمرکز جسی افزایش درک تأثیرات جنسیت در تجربه ازدواج ، والدین ، ​​تحصیلات و زندگی اقتصادی زنان بود. این در نهایت بیشترین سهم وی در جامعه شناسی و نظریه فمینیسم را تشکیل داد. به طور خلاصه سهم او در جامعه شناسی را به قول خودش:

"من نگران هستم ، همانطور که هر فرد منصفی باید از تأثیرات تبعیض جنسی بر موقعیت زنان در حرفه ما و جامعه ما بگذرد ، اما من نیز نگران هستم ، همانطور که هر جامعه شناس فداکار باید باشد ، با تأثیرات آن بر ما نظم و انضباط نیز مهم است. هزینه های سوگیری مردانه در جامعه شناسی برای زنان ، که در مورد آنها ادبیات قابل توجهی وجود دارد ، مهم است ، من در اینجا نه به آنها بلکه به هزینه های این گرایش برای این رشته توجه دارم. بنابراین من نیستم س askingال اینکه جامعه شناسی چه کاری می تواند برای زنان انجام دهد - به عنوان مثال ، با پر کردن خلا in دانش ما در مورد آنها ، خود سهم قابل توجهی دارد - بلکه بیشتر آنچه زنان (و همکاران مرد دلسوز) می توانند برای جامعه شناسی انجام دهند. " .

تحقیقات جسی (تجزیه و تحلیل آماری داده های سلامت و مرگ و میر) منتشر شده در پارادوکس ازدواج مبارک (1971) و آینده ازدواج (1972) نشان داد که ازدواج برای مردان خوب است ، اما برای زنان نه. او استدلال کرد که زن و مرد در دنیاهای مختلف زندگی می کنند و ازدواج را متفاوت می بینند. وی دلیل این امر را ماهیت جنسیتی ساختارهای اجتماعی در جامعه دانست. بعداً با توجه به کار و تحقیقات قبلی خود ، جسی منتشر کرد جهان زن (1981) و جهان زن از دیدگاه جهانی (1987) وی در "دنیای زن" (1981) استدلال کرد که اگرچه زن و مرد در مکان های مشابه جغرافیایی ، خانوارها ، صحنه های سیاسی و اقتصادی نقل مکان می کنند ، اما در واقع در جهان های مختلف جنسیتی زندگی می کنند. وی در "جهان زن از دیدگاه جهانی" (1987) تفاوت های زنان را از نظر امید به زندگی ، تغذیه ، ثروت ، سواد ، کار و سیاست و همچنین چگونگی نژاد پرستی, طبقه گرایی، و امپریالیسم دنیای آنها را تقسیم کنید .

پژوهش‌ها جسي برنارد جامعه‌شناس دانشگاه پنسيلوانيا و جمعي از پزشكان اين دانشگاه كه نتايج آن در طرحي به نام « طبيعت مخرب » منتشر شد. براساس نتايج اين طرح زنان متأهل داراي بدن و ذهني ضعيف‌تر، ناتوان‌تر و بيمارتر از زنان مجرد هستند و ازدواج، زنان را دچار نوعي بيماري مي‌سازد كه شكل طبيعي ذهنشان را تغيير مي‌دهد. برنارد در ادامه اظهاراتش كودكان را مخل سعادت و خوشبختي مي‌داند و براي دستيابي به سعادت، محو همه روابط سنتي چون رابطه‌ي كودك و والدين را پيشنهاد مي‌نمايد .

برنارد در كتاب آيندة ازدواج ،در اين زمينه مي گويد: زن خانه دار، هيچ كس نيست و خانه داري يك كار به بن بست رساننده است كه زن نمي تواند در آن پيشرفت كند .