خاستگاه نظريه انسان گرایی آبراهام مازلو
آبراهام مزلو يكي از رهبران روانشناسي انسانگراست. اساس نقطه نظرات او درباره روانشناسي و طبيعت بشر كه با انگيزش مرتبط است عبارتند از:
الف) انسان يك مجموعه واحد است به اين معني كه به هنگام برانگيختگي، كل فرد برانگيخته ميشود بطور مثال اگر شخصي گرسنه است تمام وجود شخص احساس نياز ميكند و هنگامي كه سير شد كل فرد احساس رضايت ميكند. از ديدگاه مزلو هرگاه نياز وجود دارد حتي نياز فيزيولوژيك، به صورتهاي مختلف، در ادراك، حافظه، عاطفه، فكر تغييراتي ايجاد ميشود.
در ديدگاه انساننگري انسان داراي يك وحدت است يعني ميان اعضاي رواني هماهنگي وجود دارد و بر اساس اين نظريه، انسان به سوي يك هدف حركت ميكند.
بنابراين هر گاه انگيزش مورد مطالعه قرار ميگيرد، تمام انسان مورد ارزيابي قرار ميگيرد. (مزلو، 1970: ص ؟)
ب) مزلو معتقد است كه روشهاي معمول در روانشناسي فيزيولوژيكي و تجربي براي مطالعه نيازهاي فيزيولوژيكي نظير گرسنگي مفيد نيستند. زيرا با كاربرد روشهاي معمول روانشناسان فيزيولوژيك و تجربي تلاش ميكنند كه امر بسيار پيچيدهاي را بسيار ساده قلمداد كنند در حالي كه اين روشها اهميت بسيار كمي در فهميدن كل انسان دارند زيرا نتيجه چنين مطالعاتي بر اساس آزمايش روي حيوانات بوده و تعميم آنها به انسان مطلوب نيست بدليل اينكه انسان تحت تأثير فرهنگ و يادگيري است و داراي انتخاب، آزادي و نيازهاي عالي است.
بر اساس ديدگاه مزلو، انگيزش در انسان پديدهاي سطحي نيست، بلكه عميق است و اميال انسان در نهايت، انگيزه اعمال او نيستند بلكه وسيلهاي براي خواستههاي ديگر است.
تفاوت ظاهري در انگيزش متأثر از محيط و فرهنگ است و براي ارضاء نيازها در فرهنگهاي متفاوت روشهاي مختلف وجود دارد. در حالي كه انگيزش در حقيقت يكي است مثلاً در عمق نيازها، همه انگيزهها براي رسيدن به شكوفايي خود است. باز هم انسانهايي وجود دارند كه پس از شكوفايي خود، براي رسيدن به هدف عاليتري تلاش ميكنند.
بنابراين به طور اختصار خاستگاه نظريه انسانگرايي مزلو، كلنگري در مورد انسان نه جزءنگري در مقابل ديدگاه رفتارگرايي است و از سوي ديگر توجه به اختيار و آزادي انسان در مقابل جبر محيط است. انسان در مقابل محيط فعال است نه منفعل و به همين دليل خود به تعيين فعاليتهاي خويش ميپردازد.
2- فرايند تكوين، تطور و تكامل نظريه شامل تعريفهاي مفهومي، محدوديتهاي قلمرويي و نظام ارتباطات نظريه در درون با اجزاء خود و در بيرون با ديگر نظريههاي مرتبط:
نظريه انسانگرايي مزلو از يك سو به نقد و تكميل ديدگاه رفتارگرايي پرداخته و از سوي ديگر ديدگاه روان تحليلگري فرويد را مورد نقد قرار داده و با حل برخي مشكلات از قبيل كمرنگ دانستن اختيار آدمي متأثر از جبر محيط و وراثت، به تكوين نظريه رسيد كه انسان را موجودي آزاد، انتخابگر، مسئول و مختار معرفي ميكند.
پس مفاهيم مهم اين نظريه؛ نياز، انگيزش، آزادي، اختيار و مسئوليت بوده و در عين حال از محدوديتهاي قلمرو رفتارگرايي و روان تحليلگري نيز برخوردار است زيرا ارتباط انسان را با فراتر از خود تبيين نكرده و به ناچار انسان را با محدوديتهاي تواناييهاي خود توصيف كرده است.
نظريه در درون با اجزاء خود از قبيل نيازها (هرم نيازهاي مزلو)، انگيزش و سلامت به يك وحدت توجه دارد و انسان را با درون خود ارزيابي كرده است. و از سوي ديگر در بيرون با ديگر نظريههاي مرتبط گاهي دچار تعارض و ناهماهنگي است.
- تبيين اركان و هسته مركزي نظريه
انگيزش، نياز و بهنجاري؛ اركان و هسته مركزي نظريه مزلو به شمار ميرود.
*مفهوم انگيزش: انگيزش فرآيندي است كه به انسان انرژي داده و در جهت انجام كاري او را فعال نموده يا تمايل به انجام عمل خاصي را باعث ميشود.
مزلو پيشنهادهايي در طرح يك نظريه انگيزشي مطرح كرده است. او معتقد است در هر نظريه دقيق انگيزشي بايد اين عوامل گنجانده شود تا به عنوان يك نظريه نسبتاً جامع مورد قبول باشد (مزلو، 1970، ص 66). برخي از اين پيشنهادها عبارتند از:
1- فرد به عنوان يك كل واحد است، اولين پيشنهاد او اين است كه ميگويد:
«فرد» كلي يكپارچه و سازمان يافته است.
2- انتخاب گرسنگي به عنوان الگوي انگيزش از لحاظ نظري و عملي نادرست است.
مزلو معتقد است سايقهاي ثانويه يا فرهنگي مهمتر هستند و بهتر است بجاي سايق گرسنگي نياز به محبت يا يكي ديگر از سايقهاي فرهنگي را الگوي انگيزشي انتخاب كنيم.
3- گرچه انتخاب نياز به محبت به عنوان الگو، ساده نيست اما به دليل اهميت آن نبايد از آن غافل شد.
4- اين خواستهها خود هدف نيستند بلكه وسايلي در رسيدن به هدف به شمار ميروند.
5- تمايلات نهايي يا اساسي انسانها يكسان بوده اگرچه بدليل تفاوتهاي فرهنگي از روشهاي متفاوتي به منظور ارضاي نيازها و تمايلات استفاده ميشود.
6- انگيزه چندگانه بوده به اين معني كه ممكن است به علتي خاص عمل كند اما مقاصد ديگري را در پي داشته باشد. در واقع هر ميل يا نياز يا رفتار هشيار ميتواند ابزاري براي ارضاي نيازهاي مختلف باشد، به طور مثال اگر چه تمايل جنسي در يك فرد ممكن است به معني تمايل به اطمينان يافتن از صفت مردانگي باشد اما تمايل به تأثيرگذاري بر ديگران، تمايل به صميميت، دوستي، ايمني، محبت يا تركيبي از اينها را نيز ممكن است در برداشته باشد.
7- انگيزش پايانناپذير، متغير و پيچيده است و در عمل يكي از ويژگيهاي تقريباً عمومي هر وضعيت ارگانيزمي به شمار ميرود.
8- روابط انگيزشها: نيازهاي انسان هرگز به طور كامل ارضا نشده بلكه به طور نسبي، ارضا ميشود و از سوي ديگر از لحاظ قدرت و غلبه، نيازها در يك سلسله مراتب قرار دارند.
9- سايقها چنان در هم تنيدهاند كه جدا كردن آنها از يكديگر تقريباً ناممكن است. در بررسي نيازها بسيار آسان ميتوان سايق، رفتار برانگيخته و هدف را از يكديگر جدا كرد. اما وقتي كه صحبت از تمايل به ميان ميآيد تميز سايق از هدف كار آساني نيست. در اينجا سايق، تمايل، هدف و فعاليت ظاهراً همه يك چيزند.
10- به اعتقاد مزلو نظريه انگيزش، بايستي بجاي «حيوانمدار بودن» «انسانمدار» باشد.
11- فرهنگ نه تنها در محيط بلكه در ارگانيزم نقش تعيينكننده دارد.
12- يكپارچگي : هر نظريه انگيزش بايد به اين حقيقت اهميت دهد كه ارگانيزم معمولاً به عنوان كليتي يكپارچه رفتار ميكند.
13- همه رفتارها داراي انگيزه نيستند. پديدههاي بلوغ ، بيان ، رشد يا خودشكوفايي همه نمونههايي مستثنا از قاعده انگيزش كلي هستند و بهتر است آنها را رفتار بياني معرفي كرد نه رفتار سازشي.
14- مزلو پيشنهاد كرده است همانطور كه ديويي (1939، ص 65) و ثوراندايك (1940، ص 85) بر يكي از جنبههاي مهم انگيزش يعني «امكان» تأكيد كردهاند بايد در طرح يك نظريه انگيزشي بهگونهاي عمل شود كه دسترسي به آن قابل درك باشد.
15- به دليل ضرورت دستيابي به چيزي كه امكان داشته باشد، مسأله تأثير واقعيت بر ناهشياري اهميت پيدا ميكند. مزلو برخلاف فرويد معتقد است كه هنگامي كه «بُن يا نهاد» توسط شرايط واقعي كنترل شوند يا تعديل يابند، يا از تخليه آنها جلوگيري شود جزيي از «من» به شمار ميآيند.
16- شناخت انگيزش سالم از پرداختن به بيماريها مهمتر است. بايد توجه خود را به افراد سالم معطوف كنيم و نظريهپردازان انگيزش بايد در جهتگيري خود نگرش مثبتي به انسان داشته باشند و نبايد به آنچه رواندرمانگران بر اساس درمان بيماران در مورد انگيزش گفتهاند اكتفا نمود. زيرا بررسي وضعيت رواني بيماران سرچشمه وسيعي از خطاها و دادههاي صحيح هستند و نميتوان آنها را معتبر دانست.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .