اریکسون معتقد بود که عوامل اجتماعی و تاریخی بر شکل گیري هویت خود تاثیر می گذارند و این به نوبۀ خود ماهیت شخصیت را تحت تاثیر قرار می دهد. جنبش دهه 1960 و 1970 زنان شرایط عملی را در اختیار گذاشت تا تاثیرات نیروهاي اجتماعی در آن بیشتر شود.

روانشناسان به طور اخص این سوال را مطرح کردند که آیا زمانی که در آن زمان در مرحلۀ رشد روانی اجتماعی نوجوانی بودند یعنی زمان تلاش براي هویت خود بیشتر از زمانی که در آن زمان مسن تر بودند تحت تاثیر جنبش زنان قرار گرفتند یا نه.

فرض شده بود که هویت زنان مسن تر از پیش شکل گرفته است دو تحقیق پاسخ مثبت دادند. هر دو تحقیق زنان را به عنوان آزمودنی انتخاب کرده بودند که در طول دهه 1940 و اواسط دهه 1960 از یکی از سه کالج فارغ التحصیل شده بودند. اطلاعات از مصاحبه ها، پرسشنامه ها و آزمون هاي شخصیت خود سنجی گرد آوري شده بودند. زمانی که هنگام شروع جنبش زنان وارد کالج شده بودند آرزوهاي بیشتري داشتند آنها بیشتر از زنان مسن تر براي استقلال خود ارزش قائل بودند و در نهایت به سطوح تحصیلی شغلی، درآمد بالاتري است دست یافتند. آنها در مقایسه با زنان که قبل از پیدایش جنبش زنان مرحله نوجوانی را گذرانده بودند در میانسالی جسورتر و از اعتماد به نفس بالاتري برخوردار بوند (نقل از فولادي،1389).