مفاهیم اساسی نظریه آدلر
نظريه ي آدلر درباره ي شخصيت نظريه اي کاملا اقتصادي وصرفه جويانه است، بدين معني که با چند مفهوم اساسي، تمام ساخت نظريه را تبيين مي کند، آدلر در نظريه اش ، برخلاف فرويد، نقش اميال جنسي را در شکل گيري شخصيت به حداقل رساند وبه جاي تاکيد بر ناهشيار به نقش هشياري درتعيين رفتار تاکيدداشت. او معتقد بود که تلاش براي اهداف آينده مي تواند رفتار زمان حال ما را تحت تاثير قرار دهد.لذا درروش درماني خود از تشويق استفاده مي کرد. آدلر شخصيت انسان را يکپارچه مي ديد که ما را در جهت رسيدن به برتري وکمال هدايت ميکند.
▪ احساس حقارت (inferity feeling)
روش روانشناسی آدلر با مسئله حقارت شروع و پایان می یابد .
آلفرد آدلر معتقد است، همه افراد در تجربه های نخستین شان در جریان مقایسه خود با جهان اطراف ، دچار احساس ضعف و ناتوانی می شوند . کودک عملا می بیند که در اطراف او ، افرادی مستقل و نیرومند زندگی می کنند که قادرند به میل و اراده خود ، به هر کاری اقدام کنند . در حالی که او در کلیه امور زندگی ، حتی رفع نیازهای ابتدایی خویش ، نیازمند دیگران است . بنابر این احساس حقارت در وی ایجاد می شود .
احساس خود کم بینی یا حقارت در افراد می تواند ناشی از نقص و ضعف جسمانی است . به نظر آدلر ،وجود ناتوانی و ضعف در همه افراد عقده حقارت ایجاد می کند و کوششهای بعدی آنان نیزدر زندگی ، مصروف جبران یا پوشاندن آن می شود پس حقارت اساس تلاش و موفقیت انسان است . از طرف دیگر ، احساس حقارت پایه و اساس تمام مشکلات ناشی ازناسازگاری روانی آدمی است . عقده حقارت منجر به تمایل فرد برای فرار می شود و این تمایل در عقده برتری بیان می گردد .
▪ عقده حقارت (inferity complex)
هنگامی که فرد نتواند بر احساس حقارت خود غلبه کند ، این حس تقویت و تشدید گشته و منجر به شکل گیری عقده حقارت می شود . آدلر این وضعیت را به شکل ناتوانی در حل مشکلات زندگی تعریف می کند . وی معتقد است که عقده حقارت به سه شیوه می تواند در کودکی شکل گیرد :
1) حقارت جسمانی
2) لوس کردن
3) نادیده گرفتن
▪ احساس برتری جویی (superiority feeling)
آدلر عقیده داشت که همه افراد آدمی دارای احساس حقارت هستند و همین احساس حقارت باعث می شود که مردم در جهت از بین بردن آن و یا در جهت بهتر وبرتر شدن ، تلاش زیادی را از خود نشان دهند .این تقلا وتلاش رقابت آمیز شخص در جهت برتر و بهتر شدن از دیگران نیست بلکه تمایل مثبتی است برای غلبه کردن بر نقص ها و کمبودها ی خود تا با کمک گرفتن از این منابع ،به تکامل فردی دست یابد.
آدلر برتری جویی را اصیل ترین انگیزه زندگی و عاملی برای وحدت بخشیدن به شخصیت ، کوشش در بهتر و کامل تر شدن شخص و به فعل در آوردن استعدادهای بالقوه اش می داند .
▪ عقده برتری (superiority complex)
از نظر آدلر این امکان وجود دارد که یک فرد در مقابل احساس حقارتش ، گرایش به جبران پیش از اندازه پیدا کرده و دچار عقده برتری شود . در این حالت ، فرد گرایش به تکبر و سلطه جویی دارد و تصوری اغراق آمیز از توانایی ها و پیشرفت هایش پیدا می کند .
منبع عقده هر چه باشد ، فرد ممکن است جبران افراطی کند و چیزی را که آدلر عقده ی برتری نامیده پرورش دهد . فرد در این حالت ، درباره ی توانایی ها و موفقیت های خود اغراق می کند . چنین فردی ممکن است در درون احساس رضایت و برتری کند و نیازی به آشکار نمودن برتری خود با دستاورد ها و موفقیت ها نشان ندهد . یا اینکه ممکن است چنین نیازی را احساس کرده و بکوشد تا شدیدا موفق شود .
▪ مکانیسم جبران
جبران مکانیسمی است که به کمک آن فرد احساس حقارت خود را تلافی می کند . به نظر آدلر جبران را در تمام شئون حیاتی فرد، اعم از جسمانی، روانی و اجتماعی، می توان مشاهده کرد. در زمینۀ روانی، احساس هرگونه ناتوانی یا نقص می تواند مولد یک سلسله رفتارهای جبرانی شود. کودک بر اساس تجربه های زمان خردسالیش و مقایسۀ خود با دیگران به احساس ناتوانی خود پی می برد و عملا می بیند که در اطرافش افراد مستقل و نیرومند زندگی می کنند. آنها قادرند به میل و ارادۀ خود به هر کاری دست بزنند، در حالی که کودک نمی تواند. او برای رفع ابتدایی ترین نیازهایش باید به دیگران متوسل شود. لذا، از همان اوایل کودکی درصدد رهایی از ضعف و دستیابی به قدرت بر می آید. شیوۀ استفادۀ کودک از مانیزم جبران به طرز رفتار و تفکر والدین و اطرافیانش بستگی دارد. مکانیسم جبران چنانچه به صورت افراطی تجلی کند ، حالت مرضی به خود می گیرد و رفتارهای فرد را مختل میکند . به علاقة اجتماعی صدمه میزند و قدرت طلبی را در او فوق العاده تقویت می کند .
▪ غایت و هدف زندگی
آدلر نیز مانند یونگ نظریه خود را بر مبنای «علت غایی» بنا کرده است . یعنی بر خلاف فروید ،شکل دهی رفتارها را ناشی از هدف های انسان می داند .البته او نیز مانند فروید ازاهمیت گذشته آدمی غافل نیست ،اما معتقد است که گذشته ،محدوده صحنه عمل را نشان می دهد و این اینده است که چگونگی عمل بازیگران را در این صحنه ،معین می کند.
به عبارتی دیگر آدلر معتقد بود که رفتار انسان توسط غرایز و تکانه ها تعیین نمی شود ، بلکه تابع هدف هایی است که رو به سوی آینده دارند (رسیدن به کمال و برتری) .
به نظر آدلر ، هدف های کلی ما آرمان های خیالی هستند که نمی توان آنها را در برابر واقعیت سنجید . وی در این مورد مفهوم غایت نگری تخیلی (fictional finalism) را بیان می کند ، به این معنی که اندیشه های خیالی ( مانند آرمان ) وجود دارند که ما به وسیله آنها مسیر زندگی خود را هدایت می کنیم . بطور مثال خداوند نمونه ای از این آرمان در زندگی بشر محسوب می شود .
▪ سبک زندگی (style of life)
بسته به منبع و سرچشمه احساس حقارت ،فرد تلاش جبران کننده را برای بهتر و برتر شدن از خود نشان می دهد . این تلاش شکل فردی و انحصاری خواهد داشت و در واقع نشان دهنده روش زندگی فرد است . به عقیده آدلرجبران احساس حقارت عادی است وما غالبا ضعف در یک توانایی را با برتری در توانایی دیگر جبران می کنیم . جبران مفرط مفهومی است که نشان دهنده انکار فرد به جای قبول موقعیت یا تلاش افراطی کردن برای پنهان داشن یک ضعف می باشد.
آدلر دو الگوی جبران مفرط را توضیح داده است . آدلر عقده حقارت را برای توصیف شخصی به کار برد که احساسات ناشی از نابسندگی را اغراق آمیز می کند عقده برتری باعث می شود شخص در خودستایی مبالغه کند تا بر احساسات ناشی از حقارت ، نقاب زند .
▪ خود خلاق (creative self)
بر خلاف فروید که رفتار را نتیجه نیروی ناهشیار مبهم می دانست و یا بر خلاف یونگ که می گفت «تجارب اولیه زندگی کنترل کنده و تعیین کننده ی چگونگی رفتا ر ما هستند » آدلر خاطر نشان کرده است که ما قادر هستیم هشیارانه اعمال و اهدافمان را انتخاب کنیم .آدلر چنین توانایی انتخاب را «خود خلاق » نامیده که هشیارانه است و در مرکز شخصیت قرار دارد.
به اعتقاد آدلر ، شخصیت آدمی فقط از استعدادهای ذاتی و تاثیرات محیط خارجی و تعامل بین این عوامل شکل نمی گیرند ، بلکه خلاقیت و ابتکاری نیز در این میانه وجود دارد . بدین معنی که انسان برای ارضای میل به برتری خود ، عوامل زیستی و اجتماعی را به صورت خلاقانه و ابتکاری در تجارب تازه بکار می گیرد .
آدلر معتقد بود ، سبک زندگی در بهترین صورت خود شامل روشی خلاق و مثبت است که به فرد اجازه می دهد انرژی های خود را در راه های مثبت و سازنده بکار اندازد .
▪ خود آگاهی (self awareness)
آدلر با فروید در مورد وجود «ضمیر نا هشیار »و «ضمیر ناخودآگاه » مخالف است و همه اهمیت را به «خودآگاه » می دهد و عقیده دارد انسان از اعمال خودآگاهی دارد و می تواند با خود نگری بفهمد که چرا رفتار وی آنگونه است که هست . و می تواند هدفی را پیش رو داشته و برای رسیدن به آن کوشش کند و راه رسیدن به هدف ها را آگاهانه برگزیند .
▪ علاقه اجتماعی (social interest)
آدلر مفهوم علاقه اجتماعی را در اواخر زندگی اش در اعتراض به عقاید گذشتگان و خصوصا غریزه گرایان بیان نمود .
آدلر معتقد بود که آدمی اجتماعی به دنیا می آید و به اجتماعی بودن خود علاقمند است . این علاقه اجتماعی در نوع آدمی فطری و ذاتی است و مانند بسیاری از غرایز فطری دیگر ، نیاز به تماس داشتن با عالم بیرون و راهنمایی و تربیت دارد . تماس کودک با عالم خارج در آغاز از طریق مادر و خانواده ، سپس از طریق مدرسه و بالاخره در جامعه با مردمان دیگر صورت می گیرد . این تماس ها سبب پرورش حس اجتماعی و آموختن احساس مسئولیت و همکاری می شود .
از سوی دیگر احساس برتری جویی فرد که در آغاز شخصی و فردی بوده ، کم کم جنبه اجتماعی پیدا می کند . مثلا فرد به مصالح اجتماعی و همنوع دوستی می اندیشد و کمال خود را در این زمینه ها می جوید .
▪ تعرض مردانه (protest masculine)
آدلر قدرت را جنس مذکر و ضعف را با جنس مونث همانند می دانست به این دلیل عقده تعرض مردانه یا اعتراض مردانگی را مطرح کرد و آن را شکلی از جبران افراطی دانست که هم مردان و هم زنان در موقع احساس عدم کفایت و یا حقارت به آن متوسل می شوند .
به عبارتی دیگر ، آدلر مهتری و کهتری و ناچیزی را با مردانه نبودن و یا زنانگی معادل می دانست و عمل جبرانی آن را تعرض مردانه نامید .
▪ هدف های تخیلی
آدلر پس از جدايي از فرويد واستفاده از عقايد وي هينگر، مبني براينکه زندگي بشر مجموعه اي از افکار تخيلي است که در عالم واقعيت وجود خارجي ندارند، اعتقاد برآن پيداکرد که محرک اصلي رفتار بشر، هدفها وانتظارات او از آينده است. به عقيده ي آدلر انسان سالم قادر است خود را از قيد وبند اين تخيلات رها کند وبه هنگام لزوم با واقعيات روبرو شود. درحاليکه فرد روان نژند به اين کار قادر نيست وهمواره در خيال پردازيهاي خود غوطه ور است. در نظر آدلر هدف هاي تخيلي علت ذهني رويدادهاي رواني هستن .
زندگي رواني ما مجموعهاي از افكار تخيلي ماست (انتظارات ما از آينده است و علت ذهني رويدادهاي رواني ما هستند) كه ممكن است در واقعيت وجود نداشته باشند.
پيش فرض پيروان آدلر آن است که هدف روان تامين برتري است.هدف هر فردي درماه هاي اوليه زندگيش درکودکي شکل مي گيرد وتحت تأثير محيط تعيين مي شود. هر يک از ما فقط آن چيزي را ارزش مي نهد که متناسب باهدف اوست. بدون درک روشني از هدف نهايي فرد، درک واقعي رفتار او غير ممکن است ونيز، تا ندانيم که کل فعاليت فرد تحت تاثير هدفش قرار دارد، نمي توانيم هيچ يک از جنبه هاي رفتار ودر نتيجه کل شخصيت او را ارزشيابي کنيم .
▪ اثر ترتیب تولد (birth order)
آدلر ترتیب تولد فرزندان را به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل موثر اجتماعی در دوران کودکی دانست که بر ماهیت سبک زندگی فرد اثر می گذارد .
آدلر ، پنج جایگاه روان شناختی برای ترتیب فرزندان مشخص کرد : فرزند اول ، فرزند دوم ، فرزند میانی ، فرزند آخر ، تک فرزند .
وی معتقد بود فرزندان اول که توجه کامل و دربست والدین را دریافت می کنند ، بعد از تولد فرزند دوم ، دیگر این توجه و عشق را مانند سابق به دست نمی آورند . به همین دلیل دچار حسادت شده و احساس نفرت ، ناامنی شدید و خصومت به دیگران پیدا می کنند . به اعتقاد آدلر افراد منحرف ، مجرم و روان رنجور اغلب فرزندان اول خانواده هستند .
همچنین از دید آدلر ، فرزندان دوم رقابت جو و بلند پرواز تر از خواهران و برادران خود هستند . رشد فرزندان آخر معمولا سرعت چشم گیری دارد و اگر خیلی نازپرورده شوند ، ممکن است که در بزرگسالی در کنار آمدن با مشکلات زندگی دچار مشکل گردند .
تک فرزندان خود خواه تر از دیگران اند و در دوران بزرگسالی نیز همانند کودکی خود شدیدا در پی آن هستند که مرکز توجه باشند . به همین دلیل احتمال بیشتری وجود دارد که ضربات شدید روانی را تجربه کنند .
اطلاعات مربوط به ترتیب تولد کودک و همین طور ، خاطرات اولیه او در محیط اجتماعی خانواده ، نقش مهمی در معرفی چگونگی شخصیت و شیوه زندگی او بازی می کند .
▪ رفتار ضد اجتماعی
آلفرد آدلر یکی از اولین دانشجویان و اولین مخالف نظریه های فروید بود ، خالق روانشناسی به اصطلاح فردی. کل کار او بر اساس سه فرضیه اصلی است: احساس حقارت ، افزایش قدرت و احساس اجتماع. از نظر وی ، احساسات جامعه احساساتی است که احساس حقارت (که مادرزادی و جهانی نیز هستند) را کمرنگ کرده و انگیزه های قدرت را کنترل می کند.
آدلر تأکید می کند که احساس قوی فرومایگی ، آرزوی برتری شخصی و احساس کمبود اجتماع همیشه در مرحله قبل از رفتار انحرافی قابل تشخیص است. دیگه چی، فعالیت ضد اجتماعی که علیه دیگران هدایت می شود از اوایل بدست می آید توسط آن دسته از كودكان كه به عقیده اشتباه دچار می شوند كه می توان بقیه افراد را به عنوان اشیای متعلق به آنها در نظر گرفت رفتار خطرناک او به میزان احساسات نسبت به جامعه بستگی خواهد داشت. به گفته آدلر ، مجرم دارای برتری خود است ، نتیجه بعدی و جبران کننده حقارت در کودکی.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .