یادگیری خودتنظیمی، یک مفهوم غنی است که به محققان اجازه می دهد که اولا، مؤلفه های مختلفی را که بخشی از یادگیری موفقـیت آمیز هستند، توصیف کنند. ثانياً، تعـاملات متـقابل را که بین مؤلفه های مختلف اتفاق می افتد، تبیین کند و ثالثاً، یادگیری و پیشرفت مستقیم خود، یعنی ساختار هدف، انگیزش، اراده و هیجان خود را شرح دهند.بنابراین، نظریه یادگیری خودتنظیمی، بهمعنی قادر بودن به توسعه دانش، مهارتها و رفتارهایی است که میتوانند از یک بافت یادگیری به بافت دیگر و نیز از موقعیت های یادگیری که این اطلاعات در آنها به دست آمده است، که به بافت کار و اوقات فراغت منتقل شوند.

انواع مدل های خودتنظیمی که توسط روان شناسان مطرح شده است عبارت است از: بوکارتس (چهارچوب سازگاری با یادگیری) ، پینتریج (چهارچوب عمومی برای خودتنظیمی) ، وین و هدوین (مدل چهار مرحله ای یادگیری خودتنظیمی) ، زیمرمن (مدل شناختی – اجتماعی) .

مونیک بوکارتز ( Monique Boekaerts ) ، یکی از پیشگامان در حوزه شناختی اجتماعی ، در مدل یادگیری انطباقی ( بوکارتز و نیمیویرتا ، 2000 ) که بعدها به مدل پردازش دوگانه خودتنظیمی ( بوکارتز و کسکالر ، 2006 ) ارتقاء یافت، نقش اصلی را به ارزیابی داده است.

مونیک بوکارتز متولد 1946 ، یک متخصص آموزشی بلژیکی است. او در دانشگاه ریدینگ انگلستان در رشته روانشناسی تحصیل کرد و در سال 1974 مدرک گرفت. او از سال 1980 تا 1990 استاد آموزش در دانشگاه رادبود نایمخن بود . از سال 1991 تا زمان بازنشستگی در سال 2011، همان کرسی را در دانشگاه لیدن داشت .

در سال 1985 بوکارتز یکی از بنیانگذاران انجمن اروپایی برای تحقیق در مورد یادگیری و آموزش بود . او بین سال‌های 1991 و 2001 به عنوان رئیس سازمان خدمت کرد. در سال 2015 جایزه EARLI Oeuvre را دریافت کرد. بوکارتز در سال 2009 به عضویت آکادمی سلطنتی هنر و علوم هلند انتخاب شد.

بوکارتز (1997، به نقل از مردعلی،1387) یادگیری خودتنظیمی را به معنای توانا شدن در ایجاد نگرشها، مهارتها و دانش هایی عنوان میکند که میتوانند از یک بافت یادگیری به بافتهای دیگر و از موقعیت یادگیری که اطلاعات در آن کسب شده است به موقعیتهای کاری واقعی منتقل شود.

ضمن تاکید بر آموزش مهارتهای خودتنظیمی به عنوان هدف آموزش و پرورش، به تعامل بین آموزش یادگیری خودتنظیمی و تعامل بین مؤلفه های شناختی و انگیزشی، تاکید دارد. وی یادگیری خودتنـظیمی را به عنوان یک مرحله پیچـیده تکاملی و تعاملی میداند که شامل خودتنظیمی شناختی و خودتنظیمی انگیزشی است.

وی خودتنظیمی را در سه سطح اهداف، راهبردها و دانش قلمرو خاص در نظر می گیرد. براساس، در این مدل سه سیستم تنظیمی در یادگیری خودتنظیمی وجود دارد:

1.تنظیم خود (انتخاب هدف و منبع).

2.تنظیم فرایند یادگیری(استفاده از دانش ومهارتهای فراشناختی برای جهت دادن به یادگیری).

3.تنظیم روشهای پردازش اطلاعات(انتخاب راهکارهای پردازش اطلاعات).

بوکارتز و کورنو (2005) در پژوهشی تحت عنوان خودتنظیمی در کلاس که بر روی 130 نفر دانشجو انجام دادند. مشاهده کردند که وقتی در کلاس درس، راهبردهای یادگیری خودتنظیمی آموزش داده می شود. باورهای دانشجویان درباره میزان کنترل که بر فرایند و پیامد یادگیری خود دارند افزایش می یابد که نقش تعیین کننده ای در یادگیری و سطح پردازش اطلاعات آن ها دارد.

بوکارتز، الگوی سازگاری با یادگیری را برای کلاس درس طراحی کرد. در این الگو، نقش اصلی در فرایند یادگیری خود تنظیمی به ارزیابی داده شده است. این ارزیابی تحت تاثیر سه نوع اطلاعات قرار دارد:

  • ادراک فرد از موقعیت یادگیری،
  • دانش فراشناختی وابسته به قلمرو خاص،
  • نظام خود .

بوکارتز، در آخرین مقاله خود ، الگوی سه لایه ­ای را برای یادگیری خودتنظیمی ارائه کرد. در این الگو بیرونی­ ترین لایه به خودتنظیمی اختصاص دارد، لایه میانی، نشان دهنده­ی تنظیم فرایند یادگیری با استفاده از دانش و مهارت­های فراشناختی برای تنظیم یادگیری خود است و لایه درونی، شامل تنظیم شیوه­های پردازش اطلاعات و انتخاب راهبردهای شناختی است .

بوکارتز و نمی ویرتا (2000) بیان می کنند که هر چند بافت و محیط آموزشی به عنوان متغییری مجزا مهارت های خودتنظیمی دانش آموزان را تحت تاثیر قرار می دهد ، اما شایستگی های خودتنظیمی از میان تجارب مربوط به سرمشق گیری اجتماعی نیز توسعه می یابد . بنابر این بافت ها نه تنها فرآیندهای خودتنظیمی را به شکل مستقیم ، با قرار دان امکانات و محدودیت هایی برای انجام فعالیت ها متاثر سازند ، بلکه می توانند با تاثیرگاری بر ادراکات دانش آموزان به شکل غیر مستقیم فرآیندهای خودتنظیمی را تحت تاثیر قرار دهند .

بوكارتس آموزش مهارتهاي خودتنظيمي به يادگيرندگان را هدف اصلي آموزش و پرورش مي داند، زيرا اين مهارتها نه تنها موجب مي شوند كه فرد در دوران تحصيل يادگيري خويش را هدايت كند، بلكه پس از اتمام تحصيلات نيز، اين امكان را فراهم مي آورند كه فرد دانش خود را همزمان با دانش روز تطبيق كند. وي در فرآيند خودتنظيمي يادگيري به عنوان: دانش قبلي ، دشواري و در عين حال سادگي اين فرآيند ، آموزش يادگيري خودتنظيمي و تعادل بين مؤلفه هاي شناختي و انگيزش آن تأكيد مي ورزد( غلامي ، 1382 ).

در الگوي يادگيري خودگردان بوكارتس (1997) وضعيتهاي برابر و يكساني براي مؤلفه هاي شناختي و انگيزشي يادگيري فرض شده است. بوكارتس ، خود گرداني يادگيري را مجموعه اي تعاملي در نظر مي گيرد كه هم شامل خود تنظيمي انگيزشي و هم خودتنظيمي شناختي است. الگوي شش مؤلفه اي او از يادگيري خودگردان مي تواند به عنوان چارچوب تشريح كننده اين نوع خودگرداني در سه سطح در نظر گرفته شود؛ يعني سطح اهداف، سطح راهبردها و سطح دانش قلمرو خاص . وي دانش قبلي را يك عامل مهم و تعيين كننده در فرآيند خود تنظيمي تلقي مي كند و معتقد است که هر كدام از اين شش مولفه مبين يك نوع از دانش قبلي است كه به منظور رخ دادن خودتنظيمي در يادگيري ، بايد در دسترس يادگيرنده باشد ( بامرت ، 2002 ) .

مكرراً بوکارتس ( 1999 و1997 ، 1992 ) بر وابستگي متقابل مؤلفه هاي فرد تأكيد مي كند. براي مثال، مؤلفه هاي فراشناختي و انگيزشي، عميقاً بر راهبردهاي فرد تأكيد مي كند. براي مثال، مؤلفه هاي فراشناختي و انگيزشي، عميقاً بر راهبردهاي يادگيري مربوط تأثير مي گذارند، در حالي كه دانش راهبردهاي شناختي به ميزان زياد به دانش اخباري در محتواي حوزه مربوطه وابسته است. كمبود دانش در يك بخش از الگو مي تواند در خودگرداني يادگيري نقش باز دارنده يا ممانعت كننده داشته باشد (بامرت ، 2002 ).

بوكارتس (2002) بر آگاهي از اهداف يادگيرندگان تاكيد مي كند و معتقد است که براي درك اين كه چرا يادگيرندگان براي موفقيت تلاش مي كنند و چرا و چگونه آنها، خودشان را تنظيم مي كنند، آگاهي ما از اهداف يادگيرندگان ضروري است.

خودتنظيمي به صورت پيچيده اي با ساختار اهداف فرد ارتباط دارد و يادگيرندگان براي اكتساب، نگهداري ، پرورش و محافظت از اهدافي كه برايشان ارزش دارد، مي كوشند. بوكارتس معتقد است که معلمان با سازماندهي موقعيت هاي يادگيري به صورتي كه يادگيرندگان هميشه براي شروع فرايند يادگيري به وسيله ايجاد اهداف يادگيري از سلسله مراتب اهداف خودشان تشويق شده باشند اجازه پيدا مي کنند كه موقعيتها را به صورت معني دار تجربه كنند (بوكارتس ، 2002).

بر اساس الگوی سه مرحله ای نهایی وی ُسه نظام تنظيمي در يادگيري خودتنظيم درگير هستند :

1- تنظيم خود ( انتخاب اهداف و منابع )

2- تنظيم فرآيند يادگيري (استفاده از دانش و مهارتهاي فراشناختي براي جهت دادن يادگيري)

3-تنظيم روشهاي پردازش اطلاعات ( انتخاب راهكارهاي پردازش اطلاعات ) (آرتلت ، سي اف ، 2000) .

بوکارتز (2011) دو حالت پردازش موازی را توصیف می کند که عبارتند از: حالت رشد ( تسلط ) و حالت بهزیستی ( مقابله ) . او معتقد است ارزیابی صورت گرفته توسط افراد در تعیین اینکه حالت و کدام مسیر هدف فعال خواهد شد، حیاتی است. در اینجا، اهداف به عنوان « ساختارهای دانش » در نظر گرفته شده که به هدایت رفتار می پردازند.

به تعبیر بوکارتز (2011) ، ارزیابی با مدل کاری ارتباط دارد که از دو منبع تأمین می شود که عبارتند از: عوامل بافتی ( محیط فیزیکی و اجتماعی ) و عوامل شخصی که شامل دو طبقه است ( استفاده از راهبردهای ( فرا ) شناختی و باورهای انگیزشی . مجموع اطلاعات حاصل از این دو منبع، باعث تشکیل مدل کاری درونی می شود. از اینرو، اگر فرد موقعیت یادگیری را متناسب با اهداف و توانایی خود ببیند و مهارت و دانش خود را در سطح بالا ارزیابی کند، برای تقویت شایستگی خود، ایجاد شناختها و عواطف مثبت به سمت مسیر رشد علاقه مند خواهد شد و با استفادهی انطباقی از راهبردهای شناختی و انگیزشی، شایستگی خود را تضمین خواهد نمود. در مقابل، اگر فرد درک کند که موقعیت یادگیری تهدیدی برای بهزیستی او است، شناخت و هیجانهای منفی ایجاد می گردند، وارد مسیر بهزیستی شده و راهبردهای مقابله ای را برای محافظت خود در مقابل آسیب ها به کار می گیرد. در نهایت، هر دو مسیر با اثرات متفاوت منجر به عملکرد می گردد. در واقع، تلاشهای خودتنظیمی فراگیران در مسیر بهزیستی به دلیل واکنش به موانع و شکست ها در محیط، تلاش بر اجتناب از ناکامی و به جای آن ثبات بهزیستی است ( اتینگن، شراگ و گلویتزر ، 2015).