خانواده به عنوان کانون اولیه رشد کودک از اهمیت ویژه‌ ای در دوران مختلف رشدی و به ویژه در دوران نوجوانی برخوردار است. در خانواده‌هایی که شرایط مناسبی برای این دوران بحرانی مهیا است، فرزندان با ایمنی بیشتری این دوران را می‌گذرانند، مشکلات نوجوانی کمتری را شاهد هستند و سریعتر از بقیه به پختگی و کمال فکری، عاطفی و اجتماعی می‌رسند. جوامع امروزی در دهه‌های اخیر در جریان تحولات فرهنگی و اجتماعی وسیعی قرار گرفته است. یکی از مهم ترین تحولات، تغییر در سبک زندگی جوانان است که موجب شده خانواده‌ها در معرض چالش‌ های جدی قرار گیرند. چالش‌هایی که به نظر می‌رسد شکل سنتی خانواده را زیر سوال برده است .

خانواده یک واحد اجتماعی است که بیشترین تأثیر را بر رشد افراد دارد (بیابانگرد،۱۳۸۹). امروزه نقش محرک و سازنده خانواده برای نوجوان بر همگان روشن است. پدر و مادر اولین کسانی هستند که زیربنای شخصیت سالم یک نوجوان را می‌سازد و پایه‌گذار ارزش‌ها و معیارهای فکری وی هستند. متأسفانه بسیاری از خانواده‌ها به علت بی‌توجهی و عدم آشنایی با شیوه‌های برقراری ارتباط با فرزندان خود، نمی‌توانند با آن‌ها رابطه صحیح برقرار کنند. نوجوان در این دوره بیش از هر زمان دیگر نیاز به مراقبت و همراهی والدین خود دارد، لذا قطع رابطه با نوجوان و یا رابطه نادرست با نوجوان ممکن است تأثیرات مخربی بر او بگذارد (اکبری، ۱۳۸۲). روابط نوجوانان کار آسانی نیست. نوجوانان با تعارض بین استقلال خواهی و احساس درجه وابستگی خود به والدین درگیر هستند.باآنکه هم‌سن‌وسال‌ها نقش مهمی در زندگی نوجوان ایفا می‌کنند، اما هیچ‌چیز مانع نفوذ مهم والدین در نوجوانان نیست (منصور، ۱۳۹۰) وپژوهش‌ها نشان می‌دهد نوجوانانی که رابطه خوبی با والدین خود نداشته‌اند، از عزت نفس پایین، ادراک ناکارآمد از شایستگی‌ها و فقدان انگیزش رنج می‌برند (غمخوارفرد، امراللهی‌نیا و آزادفلاح، ۱۳۹۱).

اعضای خانواده با یکدیگر تعاملات زیادی دارند و تعارض بین اعضای خانواده به وحدت و یگانگی آن‌ها لطمه وارد می­کنند. شدت تعارضات موجب بروز پرخاشگری، ستیزه جویی و سرانجام اضمحلال و زوال در روابط خانواده می­گردد (دهقان، ۱۳۸۰). کانون خانواده­ای که بر اثر تعارضات و جدال بین اعضای آن آشفته است محیط امن روحی و روانی را که باید در خانواده وجود داشته باشد را از فرد می­گیرد و مشکلاتی را برای اعضای آن ایجاد می‌کند. (لطفی،۱۳۸۵).

یکی از مؤلفه های کارآیی خانواده، پرورش صحیح فرزندان و برقراری ارتباط مؤثر بین اعضای خانواده است. کیفیت روابط خانوادگی تأثیر بسیار زیادی بر کیفیت روابط صمیمانه فرزندان با دیگران دارد. گاهی والدین هنگام پرورش فرزندان با نافرمانی آنان و مخالفت با خواسته های خود مواجه می شوند که این امر موجب تعارض بین آنها می گردد.

یکی از عوامل خانوادگی که روان­ شناسان در شکل­ گیری مشکلات رفتاری نوجوانان به آن اهمیت می ­دهند، تعارض والدین با نوجوانان می ­باشد.

تعارض با والدین نشانه‌ی وجود خلأ بین فرزندان و والدین آن‌هاست. در این وضعیت ناهمگون والدین، نوجوانان را ناسازگار می‌دانند و نوجوانان هم رفتار والدین خود را قبول ندارند (احمدی ،۲۰۰۲؛ به نقل از برجعلی، ۱۳۹۲). تحقیقات بسیاری رابطه تعارض با والدین، با عملکرد رفتاری و روان‌شناختی نوجوانان را موردبررسی قرار داده‌اند؛ که نشان‌دهنده وجود ارتباط دوسویه میان تعارضات والد – نوجوان و رفتارهای مشکل‌دار نوجوان است (برانجی، وان دورم، والک و میوس ، ۲۰۰۹).

نوجوانی

نوجوانی دوره ای­ است همراه با بروز تغییرات زیستی، بدنی و اجتماعی که از اوایل دهه‌ی دوم زندگی انسان آغاز می‌شود، مدتی طول می‌کشد و با انتظارات، رفتارها، و نگرش‌های خاصی از سوی اعضای خانواده همراه است ( گانر و کولینز ، ۲۰۱۳). بسیاری از کارشناسان از جمله جونز، فرهند و بیچ (۲۰۰۰) معتقد­اند نوجوانی دوره‌ای از زندگیست که والدین در تعامل با فرزندان دچار مشکل بوده و آن را دشوار ارزیابی می­کنند.

به اعتقاد کولمن (۱۹۸۵) هر یک از مشکلات نوجوانان طی یک سن تقویمی خاص به نقطه‌ی اوج تنش خود می‌رسد که با توجه به تفاوت‌های جنسیتی تغییرپذیر است. هر زمان که سن اوج تنش برای چند مسئله یا مشکل هم‌زمان شوند سازگاری نوجوان دچار مشکل می‌شود. در چنین وضعیتی است که مشکلات رفتاری برای آنان بیشتر نمایان می‌شود. در همین راستا اریکسون دوره‌ی نوجوانی را دوره‌ی هویت یابی در مقابل بی هویتی می‌داند، و با توجه به اینکه هویت­یابی وحدتی است که بین سه سیستم زیستی، اجتماعی، و روانی به وجود می‌آید در صورتی که چنین وحدتی حاصل نشود نوجوانان دچار آشفتگی در روابط و رفتار می‌گردند (انیسی، سلیمی، میرزمانی، رئیسی و نیکنام، ۱۳۸۶).

اگر از دید مینوچین (۱۹۷۵) نیز به این موصوع بنگریم می­توان گفت که، استقلال عاطفی و مالی از والدین یکی از اصلی ترین نیازهای نوجوانان برای رشد و رسیدن به هویت مستقل است. با رشد کودک خواسته‌های تکاملی او برای رسیدن به استقلال به زیر منظومه‌ی والدین تحمیل می‌شود. به ویژه در دوره‌ی نوجوانی رفته رفته انتظارات والدین با انتظارات کودکان برای استقلال متناسب با سنشان در تعارض قرار می‌گیرد بدین منظور می‌توان گفت که تعارض در روند رشد و اجتماعی شدن کودکان، به ویژه تعارض با والدین امری اجتناب ناپذیر است (مینوچین، بیکر، روسمان، لیبمان، میلمان و تود، ۱۹۷۵).

نوجوانی دوره انتقالی است که در آن فرد از وابستگی کودکی به‌سوی استقلال، مسئولیت‌پذیری و امتیازات بزرگسالی حرکت می‌کند (لطف‌آبادی، 1390). هرچند در خصوص طول این دوره اتفاق‌نظر کاملی بین روان شناسان وجود ندارد. معمولاً سنین 11 الی 13 تا 18 الی 20 سالگی را دوره نوجوانی می‌دانند (لطف‌آبادی، 1390). نوجوانی، بروز تغییرات زیستی، بدنی و اجتماعی تعریف شده است که مدتی طول می‌کشد و با انتظارات، رفتارها و نگرش‌های خاص این دوره بین اعضای خانواده همراه است (هریس ، 2008؛ به نقل از برجعلی، 1392).

نوجوانی دوره افزایش فشار است. نوجوانان باید تصمیمات مهم دوران زندگی خود را درباره شغل، سلامت، رفتارهای پرخطر و تحصیل بگیرند و عبور از این دوره می‌تواند برای نوجوانان و خانواده‌هایشان دوران سختی باشد (جنکینز ،2009؛ به نقل از برجعلی، 1392). در این دوره، نوجوان با دو مسئله اساسی درگیر است: بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین، بزرگسالان و جامعه، و بازشناسی و بازسازی خود به‌عنوان یک فرد مستقل (لطف‌آبادی، 1390). تحولات سریع این دوره، روابط نوجوان با دیگران ازجمله والدین را تحت تأثیر قرار می‌دهد. سال‌های ابتدایی نوجوانی به‌ویژه 10 تا 15 سالگی، با ظهور و افزایش تعارض میان نوجوانان و والدینشان ارتباط دارد (آلیسون، 2000؛ به نقل از قمری، 1392).

نوجوانان به استقلال از نظر عاطفی و مالی از والدین نیاز دارند تا به هویت مستقل دست یابند و ارزش‌های خود را حاکم سازند، همچنین نیاز دارند به تدریج برای تصمیم گیری و عملکردهایشان مسئولیت‌پذیرتر شوند (بیابانگرد، ۱۳۸۲؛ خدایاری فرد، ۱۳۸۱). با رشد کودک، خواسته‌های تکاملی او برای استقلال، انتظاری را به زیر منظومه والدین تحمیل می‌کند. خصوصاً در دوره نوجوانی رفته رفته انتظارات والدین با انتظارات کودکان برای استقلال متناسب با سن خود در تعارض قرار می‌گیرد. والدین نمی‌توانند بدون کنترل و محدود کردن به حمایت و راهنمایی بچه‌ها بپردازند. بچه‌ها هم نمی‌توانند بدون رد کردن و حمله کردن، رشد و فردیت یابند؛ می‌توان گفت که روند اجتماعی کردن ذاتاً تعارضی است (مینوچین، بیکر، روسمان، لیبمان، میلمان، و تود ،۱۹۷۵ ).

اهمیت رابطه‌ی والد و نوجوان

خانواده یک واحد اجتماعی است که بیشترین تأثیر را بر رشد افراد دارد (بیابانگرد،1389). امروزه نقش محرک و سازنده خانواده برای نوجوان بر همگان روشن است. پدر و مادر اولین کسانی هستند که زیربنای شخصیت سالم یک نوجوان را می‌سازد و پایه‌گذار ارزش‌ها و معیارهای فکری وی هستند. متأسفانه بسیاری از خانواده‌ها به علت بی‌توجهی و عدم آشنایی با شیوه‌های برقراری ارتباط با فرزندان خود، نمی‌توانند با آن‌ها رابطه صحیح برقرار کنند. نوجوان در این دوره بیش از هر زمان دیگر نیاز به مراقبت و همراهی والدین خود دارد، لذا قطع رابطه با نوجوان و یا رابطه نادرست با نوجوان ممکن است تأثیرات مخربی بر او بگذارد (اکبری، 1382).

روابط نوجوانان کار آسانی نیست. نوجوانان با تعارض بین استقلال خواهی و احساس درجه وابستگی خود به والدین درگیر هستند.باآنکه هم‌سن‌وسال‌ها نقش مهمی در زندگی نوجوان ایفا می‌کنند، اما هیچ‌چیز مانع نفوذ مهم والدین در نوجوانان نیست (منصور، 1390) وپژوهش‌ها نشان می‌دهد نوجوانانی که رابطه خوبی با والدین خود نداشته‌اند، از عزت نفس پایین، ادراک ناکارآمد از شایستگی‌ها و فقدان انگیزش رنج می‌برند (غمخوارفرد، امراللهی‌نیا و آزادفلاح، 1391).

تعریف تعارض

تعارض یکی از جنبه‌های مهم روابط اجتماعی انسان‌ها و صورتی از کنش متقابل اجتماعی است (واندنبرگ ، ترجمه نیک‌گهر، 1386). تعارض، تعاملی است ناراحت‌کننده بین دونفری که تمایل یا توانایی گوش کردن به ناراحتی‌های یکدیگر را ندارند. حالتی از جدایی و تنش که فشار روانی زیادی را ایجاد می‌کند و احساسات و هیجانات منفی را در طرفین موجب می‌شود) نبل اسچالم ،2006؛ به نقل از خدامی، 1391).

تعارض ازنظر لغوی نیز، به معنی باهم اختلاف داشتن و معترض و مزاحم یکدیگر شدن است (عمید، 1389). واژه تعارض به ناتوانی در حل تفاوت‌ها اشاره داشته و بیشتر با تنش، خصومت و پرخاشگری همراه است (هال ،1987؛ به نقل از گیتی پسند و همکاران ، 1387). تعارض والد- فرزند عبارت است از چالش‌های ارتباطی و تعارضی که در حین رشد و تغییر اعضای خانواده ایجاد می‌شود (ازمت و بی اوقلو ، 2009).

حوزه‌ها و مسائل مورد تعارض

موضوع‌های تعارض میان والدین و نوجوانان و نیز اهمیت و ترکیب آن‌ها در فرهنگ‌های گوناگون متفاوت است (اسدی یونسی، مظاهری، شهیدی، طهماسیان و فیاض‌بخش، 1390). بر اساس مدل حوزه‌های اختصاصی ، می‌توان از چهار حوزه عمده در تحقیقات رشد شناختی و اجتماعی نام برد: 1) مسائل اخلاقی شامل رفتارهایی که نادرست تلقی می‌شوند زیرا حقوق دیگران را مورد تجاوز قرار می‌دهند. 2) مسائل متعارف شامل قواعد رفتاری مرسوم و موردتوافق همه و قواعدی که چارچوبی برای تعاملات اجتماعی پدید می‌آورند. 3) مسائل شخصی که برعکس دو مورد فوق اعمالی‌اند که نتیجه‌شان تنها متوجه خود نوجوان است و بنابراین ورای قوانین اجتماعی یا ملاحظات اخلاقی تلقی می‌شوند و 4) مسائل دوراندیشانه که مربوط به امنیت، سلامت و آسایش نوجوان است (سمتانا و دادیس ، 2002).

به‌صورت جزئی‌تر و مصداقی‌ترمی‌توان گفت: در اکثر خانواده‌ها تعارض ممکن است درباره لباس پوشیدن، موسیقی یا اوقات فراغت باشد (استینبرگ و موریس ، 2001؛ به نقل از قمری، 1392). اما گاهی اختلافات بر سر مسائل مهم‌تری مثل: استعمال دخانیات، رفتارهای جنسی ، نگرش‌هاینقش جنسی، نگرش‌های سیاسی، ارزش‌های اخلاقی ، مسائل اقتصادی- اجتماعی، مسئولیت‌های خانوادگی، عادت‌های مطالعه و نوع دوستان بروز می‌کند (بیابانگرد، 1389). در جدی‌ترین شکل آن نیز، محیط خانوادگی استرس‌زا با تعدادی پیامدهای منفی ازجمله بزهکاری نوجوان، فرار از خانه، افزایش افت تحصیلی و حاملگی دختران همراه است (استینبرگ و موریس، 2001؛ به نقل از قمری، 1392).

همچنین بیابانگرد مسائل زیر را در بروز تعارض میان نوجوان و والدین مؤثر می‌داند: - پیچیده شدن مسائل هویتی نوجوانان - ظهور میل جنسی در نوجوان - لزوم انتخاب‌های مهم زندگی توسط نوجوان - تغییر در ارتباطات و مواجهه باقدرت والدین - تغییر در دلبستگی نوجوان نسبت به والدین و همسالان - تردید و تعارض در مورد ارزش‌های والدین - انتظار والدین از نوجوان مبنی بر، برآورده کردن آرزوها و توقعات آن‌ها - خودمحور بودن نوجوان - شیوه‌های تربیتی کنترلی و قدرت‌طلبانه‌ی والدین (بیابانگرد، 1389). درواقع خانواده‌هایی که در آن‌ها والدین از شیوه کنترلی و قدرت‌طلبانه استفاده می‌کنند در مقایسه با روش‌های آزادمنشانه‌تر، تعارضات بیشتری راتجربه می‌کنند (بیابانگرد، 1389).

اشکال تعارض

تعارض در اشکال مختلفی وجود دارد و می‌توان آن را به دو دسته کلی تقسیم‌بندی کرد:

1- تعارض سازنده : تعارض سازنده یا کارکردی افراد را برای تلاش کاری بیشتر، همکاری و خلاقیت بیشتر تحریک می‌کند (هیوتالا ، 2006؛ به نقل از جباری، 1392). تعارض می‌تواند سازنده باشداگر نتایج آن باعث روشنی موضوعات، حل مشکلات و کمک به رشد شخصی شود. تعارض‌هایی که در خانواده به‌طور سازنده هستند می‌تواند منجر به رشد شخصی فرزندان و همچنین افزایش همکاری، همدلی و نیز توجه به یکدیگر شود (مک کوی، کامینز و دیویز ، 2009)

2- تعارض مخرب : تعارض در سطح خیلی کم و خیلی زیاد، غیر سازنده و غیر کارکردی است. تعارض خیلی زیاد منحرف‌کننده است و در وظایف اختلال ایجاد می‌کند. تعارض خیلی کم ممکن است تلاش را افزایش دهد، ولی خلاقیت و سطح عالی عملکرد را کاهش می‌دهد (هیوتالا،2006؛به نقل از جباری، 1392). تعارض زمانی مخرب است که باعث نابودی ارزش فردی و دوقطبی شدن افراد در حوزه همکاری بین فردی و منجر به افسردگی در والدین و فرزندان، خشونت ، درخودماندگی اجتماعی، مصرف مواد مخدر و الکل، پرخاشگری در خانواده، عزت نفس پایین در فرزندان و کاهش توانایی سازگاری در مدرسه شود (مک کوی، کامینز و دیویز، 2009).

تعارض والد - فرزند

مهم ترین چالشی که خانواده‌ها، امروزه با آن روبرو هستند، دگرگونی سریع هنجارها و ارزش‌ های خانوادگی میان فرزندان با والدین است تا جاییکه می‌توان صحبت از هنجارهای رقیب در کنار هنجارهای سنتی کرد.آدلر عقیده دارد سبک زندگی که فرد برای خود می‌سازد به تعاملات اجتماعی فرد و به‌ویژه ترتیب تولد فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد – فرزند بستگی دارد. آدلر به اهمیت نقش مادر به‌عنوان اولین شخصی که کودک با او در تماس قرار می‌گیرد اشاره‌کرده است. رفتار مادر می‌تواند پرورش‌دهنده یا مانعی برای رشد علاقه اجتماعی در کودک باشد (روانخواه و همکاران، 1397).

تعارضات والدین و نوجوان غالباً هنگامی پدیدار می‌شود که در خانواده کشمکش درگرفته است بر سر این‌که تا چه حد می‌توان تغییر قواعد را تحمل کرد، که در عین ثبات، تداوم هم حفظ شود. توافق مسالمت‌آمیز درباره تغییرات باعث می‌شود تا نظام خانواده از استواری و نیرومندی بیشتری برخوردار شود. تعارضات در روابط بین اعضای خانواده اجتناب‌ناپذیر است و شیوه‌هایی که برای حل آن انتخاب می‌شود، می‌تواند تعیین کند که روابط افراد درست است و یا این‌که ارتباط با مشکل مواجه است (رابرت، مونالیز، 2016).

تعارض والد- فرزند عبارت است از چالش‌های ارتباطی و تعارضی که در حین رشد و تغییر اعضای خانواده ایجاد می‌شود (ازمت و بی اوقلو ، 2009).

نوجوانی دورانی است که به دلیل تحولات سریع با چالش‌های زیادی همراه است. یکی از این چالش‌ها بروز تعارض بین والدین و فرزندان است. تعارض والد – فرزند، از عوامل خطرساز در دوره‌ی نوجوانی است (گیتی‌پسند، آرین و کرمی، ۱۳۸۷ و بوهلر ، ۲۰۰۶) که در ۱۶-۱۴ سالگی به اوج خود می‌رسد(قمری، ۱۳۹۲). چرا که نوجوان در سنینی قرار دارد که به خاطر ماهیت انتقالی زندگیش، در معرض عوامل تنش زای گوناگونی قرار دارد (رضاپور، فتحی، سرداری و شیرعلی‌پور، ۱۳۸۹).

تعارض والد – فرزند عبارت است از چالش‌های ارتباطی و تعارضی که در حین رشد و تغییر اعضای خانواده بین والدین و فرزندان ایجاد می‌شود (ازمت و بی اوقلو ، ۲۰۰۹).

از دیدگاه روان شناسان من (مانند اریکسون)، نوجوانان از ۱۲ تا ۱۹ سالگی در وضعیت دست‌یابی به هویت در مقابل سرگشتگی قرار دارد. در این دوره معنای خود، از محدوده والدین به دنیای دوستی گسترش می‌یابد و این امر به‌نوبه خود بر تعامل والد و نوجوان تأثیر می‌گزارد. بنابراین موضوعاتی چون خودمختاری و استقلال باید در تمام سطوح مجدداًً موردگفتگو قرار گیرند و مسئله اساسی در دوره نوجوانی سازمان‌دهی مجدد رابطه والد – فرزندی است (لطف‌آبادی، ۱۳۸۰؛ به نقل از محسنی، ۱۳۹۲).

استیونز، والبرگ، پلس و کرینن (2016)، پژوهشی با عنوان « مشکلات رفتاری و فرهنگ پذیری در میان نوجوانان مراکشی در هلند، تأثیر جنسیت و تعارض والد – فرزند» انجام دادند. نتایج نشان داد که دختران دارای الگوی فرهنگ پذیری دوسوگرا ، نسبت به سایر دختران، مشکلات رفتاری درونی سازی شده و برونی سازی شده بیشتری در رابطه والد – نوجوان گزارش دادند؛ اما برای پسران هیچ اثری از تأثیر فرهنگ پذیری بر مشکلات رفتاری یافت نشد. بالا بودن تعداد تعارضات بین والدین و دختران دارای فرهنگ پذیری دوسوگرا، تا حدودی با ارتباط بین فرهنگ پذیری و مشکلات رفتاری توجیه می‌شود.

مرادی، آرین و فرخی (1390) پژوهشی با عنوان بررسی اثربخشی اجرای فن استعاره فاصله‌ها به شیوه گروهی بر کاهش تعارض‌های والد – فرزندی (پدر و دختر) در نوجوانان، انجام دادند. در این پژوهش با استفاده از نمونه‌گیری خوشه‌ای تصادفی از میان دانش‌آموزان دختری که بر اساس مقیاس راهبردهای تعارض دارای بیشترین تعارض با پدرانشان بودند، 30 نفر انتخاب‌شده و با روش جایگزینی تصادفی در گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند. پس از اجرای 8 جلسه درمان با گروه آزمایش، نتایج تحلیل کوواریانس جهت آزمون اختلاف‌ها نشان داد که اجرای فن استعاره فاصله‌ها بر کاهش تعارضات پدر – دختر مؤثر است.

قمری (1392) در مطالعه خود رابطه مؤلفه‌های سرمایه اجتماعی و تعارض والد – نوجوان در بین نوجوانان را بررسی کرد. نمونه پژوهش 309 نفر دانش‌آموز دوره راهنمایی بودند که به شیوه نمونه‌گیری تصادفی خوشه‌ای انتخاب شدند. این مطالعه که از نوع همبستگی بود نشان داد که بین سرمایه اجتماعی و تعارض والد – نوجوان رابطه منفی معنی‌دار وجود دارد و تقریباً 19 درصد از واریانس تعارض والد – نوجوان توسط مؤلفه‌های اعتماد شخصی، رابطه با خانواده و دوستان و خودباوری تبیین می‌شود.

کنانی (۱۳۸۹) در یک پژوهش توصیفی به بررسی تطبیقی نظرات نوجوانان دختر با مادرانشان در زمینه‌های عوامل زمینه ساز اختلاف پرداخت. یافته‌ها نشان دهنده‌ی آن است که مسائلی از قبیل؛ تنهایی سینما رفتن، تنهایی خرید رفتن، آزادی در معاشرت با دوستان در عدم توافق بین دخترها و مادرها موثر بوده است. (هاراک، اسکولت، ورمولست، ریس، و انگلس ، ۲۰۱۰؛ لاتندرس، روس، ویکن، پولکینن، کاپریو و دیک ، ۲۰۰۹) طی یک پژوهش چندفرهنگی به منظور مقایسه­ی تعارض و حل آن در خانواده‌های چینی‌های آمریکایی و خانواده‌های قفقازی؛ نتایج نشان داند که خانواده‌های چینی آمریکایی بیشتر تعارضشان با فرزندانشان در زمینه‌های احترام به اعضای خانواده، کارِ خانه و اوقات فراغت است. در خانواده‌های قفقازی بیشتر تعارضات در زمینه‌های مصرف مواد مخدر، نوشیدن الکل و روابط جنسی گذارش شده است.

پژوهشی در لندن که بر روی ۲۳ جفت مادر – دختر از طبقات اجتماعی گوناگون در مدت سه سال انجام شد نشان داد؛ تعارض بین مادرها و دخترها در ارتباط با نقطه نظرهای آنان درباره محدودیت زمانی رفت و آمد به خانه، روابط با دوستان، کارِ خانه، و تکالیف مربوط به مدرسه بود (وارنر، ۲۰۰۴). معمولاً به خاطر آنکه مادران بیش از پدران دخترهای خود را محدود می‌کنند به همین سبب تعارض و درگیری میان دختر و مادر شدید می‌شود(شعاری نژاد،۱۳۸۲).

بیل و وینبرگ (۱۹۷۸) نیز معتقدند که والدین استقلال و خودمختاری بیشتری در سن نوجوانی به پسرها می‌دهند تا دخترها همین امر زمینه تعارض بیشتر دختران را با والدین ایجاد می‌کند. برخی دیگر متخصصان معتقداند که بحران‌های بین نسل‌هایی از زنان مخصوصاً مادرها و دخترها می‌توانند تغییرات تازه‌ای به وجود آورد و هردو نسل رشد کنند (مرادی، آرین و فرخی،۱۳۹۰).

فاصله زمانی بین نسل‌ها نیز به خاطر ارتباط دائمی افراد خانواده با یکدیگر و نزدیکی آن‌ها با هم خود را خیلی خوب نشان داده و زمینه ساز اختلافات می‌شود. والدین، نوجوانان را متهم به عصیانگری می‌کنند و جوانان، والدین خود را کهنه پرست و ارتجاعی می­دانند، به این ترتیب بین این دو نسل اشتراک نظر و تفاهم روز به روز کمتر می‌شود (نجاتی، ۱۳۷۶). همچنین شکاف بین دو نسل به علت تغییر شدید و تند ارزش‌ها و معیارهای رفتاری که معمولاً از تغییرات سریع فرهنگی ناشی می‌شود، پیش می‌آید و نیز به این سبب که اکثر نوجوان امروز در مقایسه با والدینشان از آموزش و پرورش وسیع و غنی‌تر، و فرصت‌های فرهنگی بیشتری برخوردارند، در نتیجه اختلاف بین نوجوانان و والدینشان صرفاً نتیجه تفاوت سنی آن‌ها نیست، بلکه عمدتاً از تعارض فرهنگی میان آن‌ها ناشی می‌شود (گیتی پسند، آرین، و کرمی،۱۳۸۷).

هونس، کارمان، زنی، کیکنانی، زیری، جکسون، و بوسمن (۲۰۱۱) نیز در پژوهشی که با هدف بررسی چگونگی ایجاد تعارض در روابط والدین و جوانان سنین ۲۶-۲۲ انجام گرفت؛ نتایج نشان دانند که هم والدین و هم نوجوانان واکنش گر، منفی، مواجهه گر یا دوری کننده بودند و راه حل‌هایی که برای رفع تعارض استفاده می‌کردند شامل دخالت کردن، پاسخ منفی دادن و تشر زدن و برخورد تند بود.

رویکرد اریک اریکسون

از دیدگاه روان شناسان من (مانند اریکسون)، نوجوانان از 12 تا 19 سالگی در وضعیت دست‌یابی به هویت در مقابل سرگشتگی قرار دارد. در این دوره معنای خود، از محدوده والدین به دنیای دوستی گسترش می‌یابد و این امر به‌نوبه خود بر تعامل والد و نوجوان تأثیر می‌گزارد. بنابراین موضوعاتی چون خودمختاری و استقلال باید در تمام سطوح مجدداًً موردگفتگو قرار گیرند و مسئله اساسی در دوره نوجوانی سازمان‌دهی مجدد رابطه والد – فرزندی است (لطف‌آبادی، 1380؛ به نقل از محسنی، 1392).

نظریه روان‌شناسی فردی

آلفرد آدلر (1870-1937) بر بی‌نظیری انسان، درماندگی و وابستگی طفل به بزرگ‌سالان و به‌ویژه والدین تأکید می‌کند. عقده حقارت ناشی از جبران حقارت‌ها است و می‌تواند در کودکی و در اثر شیوه‌های تربیتی والدین نیز به وجود آید. آدلر عقیده دارد سبک زندگی که فرد برای خود می‌سازد به تعاملات اجتماعی فرد و به‌ویژه ترتیب تولد فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد - فرزند بستگی دارد. آدلر به اهمیت نقش مادر به‌عنوان اولین شخصی که کودک با او در تماس قرار می‌گیرداشاره‌کرده است. رفتار مادر می‌تواند پرورش‌دهنده یا مانعی برای رشد علاقه اجتماعی در کودک باشد. مادر باید همکاری، مصاحبت وجرأت را به کودک بیاموزد تا کودک بتواند در تلاش برای کنار آمدن با درخواست‌های زندگی جرأتمندانه عمل نماید (شولتز و شولتز ، 2005؛ ترجمه سید محمدی، 1392).

نظریه‌ سیستمی

برخلاف صورت‌بندی‌های اولیه خانواده‌درمانی سیستمی که عقیده داشت خانواده در برابر تغییر مقاومت می‌کند و می‌کوشد که به حالت قبل بازگردد، در حال حاضر خانواده نظامی درنظر گرفته می‌شود که به خاطر حفظ تداوم خویش می‌تواند تغییرات مربوطه را تحمل کند. در حقیقت استواری خانواده وابسته به تغییر آن است. یعنی خانواده تا زمانی که کارکرد خود را به‌درستی انجام می‌دهد، می‌تواند نظم وتوازن کافی را برای حفظ انطباق‌پذیری خویش به دست آورد و درعین‌حال، احساس نظم و یکسانی محیط را حفظ نماید (گلدنبرگ و گلدنبرگ ، 2000؛ ترجمه شاهی براوتی، نقش بندی و ارجمند، 1389).

تعارضات والدین و نوجوان غالباً هنگامی پدیدار می‌شود که در خانواده کشمکش درگرفته است بر سر این‌که تا چه حد می‌توان تغییر قواعد را تحمل کرد، که در عین ثبات، تداوم هم حفظ شود. توافق مسالمت‌آمیز درباره تغییرات باعث می‌شود تا نظام خانواده از استواری و نیرومندی بیشتری برخوردار شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی براوتی و همکاران، 1389). تعارضات در روابط بین اعضای خانواده اجتناب‌ناپذیر است و شیوه‌هایی که برای حل آن انتخاب می‌شود، می‌تواند تعیین کند که روابط افراد درست است و یا این‌که ارتباط با مشکل مواجه است (کرآلپ، دینسیورک و بیدوقلو ،2009).

رویکرد چرخه زندگی

به نظر هیلی (1973) وقتی کودکان به سن نوجوانی می‌رسند، خانواده با چالش‌های سازمانی جدیدی دست‌به‌گریبانمی‌شوند، به‌ویژه راجع به موضوعاتی چون خودپیروی و استقلال. امکان دارد والدین دیگر نتوانند اقتدار کامل خود را حفظ کنند، اما درعین‌حال نمی‌خواهند اقتدار خود را از دست بدهند. لذا مواردی مثل تغییر مقررات، محدودسازی و بازنگری در نقش‌ها که همگی ضروری نیز هستند، غالباً روابط بین دو یا چند نسل را به‌شدت دگرگون می‌سازند. نوجوانان باید بدون کمک دیگران به تعادل دست یابند، هویت خود را شکل دهند و از خانواده مستقل شوند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه شاهی براوتی و همکاران، 1389).

دیدگاه هال

از دیگر دیدگاه‌های مطرح در خصوص تعارضات والدین با نوجوانان می‌توان به نظریه هال اشاره نمود. او از دوران نوجوانی به دوران طوفان و تنش یاد می‌کند. بر اساس این دیدگاه نوجوانی توأم با یک سری تغییر و تحولات هورمونی و زیست‌شناختی است که نتیجه تغییرات بلوغ است که زمینه‌ساز برخورد و تضاد نوجوان با محیط اطراف ازجمله والدین است. بسیاری از متخصصان سلامت روان به این دیدگاه معتقدند و آشفتگی دوران نوجوانی را پدیده‌ای همگانی می‌دانند.

این باور که آشوب روان‌شناختی نوجوانی را پدیده‌ای بهنجار می‌داند؛ به پیامدی دردناک منجر شده است و آن این است که اغلب تصور می‌شود نوجوانانی که به مشکلات روان‌شناختی گرفتارند با افزایش تدریجی سن، خودبه‌خود بهبود می‌یابند. در حال حاضر شواهد گواهی می‌دهد که مشکلات روان‌شناختی در نوجوانی معمولاً پایدار بوده و به درمان نیاز دارد و به‌ندرت ممکن است خودبه‌خود برطرف شود (پترسون،کومپاس، بروکس گان، استملر و گرانت ، 1993).