نظریه رشد رابی کیس
يكي از با نفوذترين نظريههاي نئوپياژهاي نظريه رابي كيس است او دو نظرية پياژه و پردازشاطلاعات را با هم تركيب نموده و انسجام ميبخشد و معقتد است كه تغييرات عمومي برجستهايدر ظرفيت پردازش اطلاعات كودكان بوجود ميآيد. كودكان به تدريج در توانايي پردازشاطلاعات كارآمد ميشوند و اين كارآمدي در افزايش گنجايش حافظة كاري آنها مشخصميشود. رابي كيس كارآمدي پردازش اطلاعات را جايگزين تعامل پياژه در مورد جذب و انطباقميكند. به اعتقاد او از طريق تمرين ورسش كارآمدي و مهارت كودكان در پردازش اطلاعاتبيشتر ميشودو به اين ترتيب آنها ميتوانند مقدار زيادي فرآيندهاي ذهني را به اجرا درآورند. باافزايش سن، بچهها با موقعيتهاي مسئله بسياري ميتوانند روبرو شوند و آنها را حل نمايند. آنها اهداف و استراتژيهاي بسياري را انتخاب نموده و قادر به حل مسائل پيچيده ميشوند، البته اينتوانايي در نتيجة افزايش در گنجايش حافظة كاري است كه منجر به كارآمدي پردازش اطلاعاتميشود.
كيس بر مرحلهاي بودن رشد شناختي تأكيد ميكند و معتقد است كه ما در مراحل باساختارهاي ذهني متفاوتي روبرو ميشويم. كيس شناخت را مركب از دو نوع تحول ميداند:يكي تحولات درون مرحلهاي و ديگري تحولات برون مرحلهاي. كودك براي عبور از يكمرحله به مرحله ديگر نياز به پردازش اطلاعات دارد كه به فضاي ذخيرة حافظه مرتبط ميشود. از دید او رشد شناخت بیشتر به حافظه کاری بر می گردد به این معنی که او می گوید حافظه کاری داری دو قابلیت پردازش اطلاعات و انباشت است مورد اول به این موضوع برمی گردد که فضای اجرا را فراهم می کند و مورد دوم فضای انباشت را فراهم می کند . داشتن فضای کارآمد تر به این معنی است که توانایی اجرای بیشتر را داشته باشی او معتقد است که تغییرات حاصل در فضای اجرا به خاطر آن است که تعامل بلوغ زیستی و تجربه شکل می گیرد .هر چه فضاي ذخيره بيشتر باشد ظرفيت ذهن از طريق توسعة راهبردهاي عملي بيشتر ميشود اوراهبردها را روش بررسي اطلاعات و اتخاذ گامهايي براي رسيدن بهتر به اهداف معرفي ميكند.توسعه راهبردها در نظرية كيس همان طرحوارهها يا عمليات ذهني هستند. او معتقد است كه باافزايش سن راهبرد نيز بيشتر ميشوند.
كيس چهار مرحلة رشدي را ذكر ميكند:
1 ـ حسي ـ حركتي (از تولد تا هيجده ماهگي).
2 ـ ارتباط دروني inter relational (هجده ماهگي تا 5 سالگي).
3 ـ بُعدي dimensional (5 تا 11 سالگي).
4 ـ بُعد انتزاعي يا برداري (11 تا 16 سالگي).
هر كدام از اين مراحل همانند نظريه پياژه داراي ساختارهاي شناختي متفاوتي است و هرمرحله داراي سه زير مرحله است.
کیس معتقد است که چهر فرایند کلی در جریان یکپارچه شدن طرحها وجود دارد که عبارت است از : حل مسئله ، کاوش مشاهده و تقلید و تنظیم متقابل .
كيس بر مرحله اي بودن رشد شناختي تأكيد مي كند و معتقد است كه ما در مراحل باساختارهاي ذهني متفاوتي روبرو مي شويم. در نظر كيس رشد به تدريج اتفاق مي افتد و ساختارهاي بعد، از رشد ساختارهاي قبلي بدست مي آيند و تعامل كودك با محيط از ارزش حياتي برخوردار است.
كيس به جاي تعادل جويي پياژه، كارآمدي پردازش اطلاعات را مطرح مي كند. به اعتقاد او، كودك با تمرين و پرسش در پردازش اطلاعات كارآمدتر مي شود. به طوري كه مي تواند تعداد زيادي از فرآيندهاي ذهني را انجام دهند. به اعتقاد كيس كودك بر حسب فعاليتها و تكاليف مختلف فعاليتهاي ذهني خود را تطبيق مي دهد. به اين معني كه وقتي فعاليتي مشكل تر باشد، تلاش بيشتر از طرف كودك را شاهد هستيم
مقايسة نظر كيس با پياژه
كيس شبيه به پياژه معتقد بود كه رشد شامل مراحلي است كه روي همديگر استوار هستند(اصلي اپي ژنتيك پياژه) ولي برخلاف نظر پياژه معتقد بود كه رشد خيلي ناهمگنتر از چيزياست كه او مطرح ميكند به اعتقاد كيس تفاوتهاي مهمي در ساختارهاي شناختي و نحوةشكلگيري آن در درون و بين افراد وجود دارد.
در نظر كيس رشد به تدريج اتفاق ميافتد و ساختارهاي بعد، از رشد ساختارهاي قبلي بدستميآيند و تعامل كودك با محيط از ارزش حياتي برخوردار است.
نظريه كيس ساختارگرايانه است و معتقد است كه كودك در تعامل فعال با محيط است وواقعيات را بر اين اساس در درون ذهن خود ميسازد. او همانند ديگر نظريهپردازان نئوپياژهايتأكيد بيشتري بر تعامل فرد با محيط دارد.
كيس به جاي تعادل جويي پياژه، كارآمدي پردازش اطلاعات را مطرح ميكند. به اعتقاد اوكودك با تمرين و پرسش در پردازش اطلاعات كارآمدتر ميشود. به طوري كه ميتواند تعدادزيادي از فرآيندهاي ذهني را انجام دهند. به اعتقاد كيس كودك بر حسب فعاليتها و تكاليفمختلف فعاليتهاي ذهني خود را تطبيق ميدهد. به اين معني كه وقتي فعاليتي مشكلتر باشد،تلاش بيشتر از طرف كودك را شاهد هستيم (The demand of the task) .
همانطور كه ذكر شد كيس هم به تئوري پياژه و هم به پردازش اطلاعات توجه دارد. او اشارهميكند كه رشد در طي مراحلي اتفاق ميافتد و در اين مراحل ساختار ذهني زيربنايي كودك خيليپيچيده ميشود. اين پيچيدگيهاي فزاينده منتج به عملكردهاي شناختي اساسيتري ميشوند كه بارشد تغيير نميكنند .در تئوري پياژه اين عملكردها جذب و انطباق هستند. بهرحال كيس يكدسته متفاوت از ثابتها (invarinab)را معرفي ميكند كه شامل توانايي هدفگذاري، تواناييحل مسئله، نياز به اكتشاف و استفاده از مشاهده و تقليد براي كسب دانش جديد است. او معتقداست كه در جريان حل مسئله طرحهاي قديم با راههاي جديدي تركيب ميشوند و به صورتطرحهاي يكپارچه و سطح بالاتر در راه رسيدن به هدف به مورد استفاده قرار ميگيرند. تفاوتديگر نظريه كيس و پياژه در مورد پايههاي پيشنهادي براي ساختار تفكر كودكان است. پياژهساختار تفكر كودكان را در منطق سمبوليك مدلسازي ميكند، در حالي كه كيس پيشنهاد ميكند كهمفاهيم به شيوه پردازش اطلاعات رشد ميكند، مثل رمزگرداني، استراتژيها و به ويژه ساختاركنترل اجرايي، كه مدلهاي مناسبي از فرآيندهاي تفكر كودكان هستند. او همچنين پيشنهاد ميكندكه كودكان ساختارهايي كنترل اجرايي را براي حل مسائل شكل ميدهند كه به نوبة خود دربهبودي گنجايش حافظه و نهايتاً در رشد توانايي آنها نقش دارند.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .