نظرات فروید در مورد جادو
در آزمایش سوم از کتاب « توتم و تابو » ، فروید از زنده بینی، جادو و قدرت فراگیر مطلق اندیشه سخن می گوید (فروید، 1385) در قسمت اول، درباره زنده بینی صحبت می کند. در نظر وی زنده بینی به معنای محدود کلمه، به نظرهایی اطالق می شود که به روح مربوط می شود و به معنای وسیع آن عبارت از موجودات روحانی به طور کلی است. مطابق اعتقاد بدوی ها، جهان شامل عده زیادی از موجودات روحانی است که نسبت به انسان یا خیرخواهند یا بدخواه. انسان ها نیز پدیده های طبیعی را به این ارواح شرور یا بی آزار نسبت می دهند و معتقدند که این موجودات نه تنها به جانوران و گیاهان جان می دهند بلکه به اشیاء ظاهراً بی جان نیز جان می دهند و عقیده دارند که انسان ها واجد ارواحی هستند که ممکن است آنها را ترک کرده و وارد جسم فرد دیگری شوند. فروید معتقد است که با توجه به توالی جهانبینی زنده بینی ( اساطیر ) ، استنباط آیینی و جهان بینی علمی، اساطیر بر اساس زنده بینی استوار شده اند (کیایی، 1391).
فروید درباره جادو می گوید: انسان ها برای تسلط بر همنوعان و جانوران و اشیاء و یا بهتر است بگوییم تسلط بر ارواح انسان ها و جانوران و اشیاء متوسل به نظام اشاراتی می شوند که به جادوگری، سحر و افسون مشهورند. به نظر هوبرت وموس و فروید جادوگری یک برنامه جزیی زنده بینی است. در اینجا اعتقاد بر این است که سحر و جادو تفاوت دارند. سحر چیزی نیست جز هنر نفوذ در ارواح و معاشرت با آنها همانطوری که در شرایط مشابه با انسان رفتار می کنیم؛ یعنی تسکین و تشفی آنها و سازش با آنها و جلب محبت و مساعدت آنها، تهدید و ارعاب آنها، سلب قدرت از آنها و تحت مالکیت در آوردن آنها. لیکن در جادو از ارواح صرف نظر می کنیم و در واقع عوض استفاده از شیوه روانشناختی متداول، از روش های ویژه ای سود می بریم. در جادو، در مواردی که ظاهراً هنوز روحانی شدن طبیعت رخ نداده، به کار گرفته می شود. تیلور معتقد است که جادو یک ارتباط خیالی به جای یک ارتباط واقعی است. مثلا یکی از شیوه های جادویی برای ضربه زدن به دشمن استفاده می شود این است که آدمکی به شکل دشمن را می سازند و هر بلایی که می خواستند را سر این آدمک می آورند و عقیده دارند به این ترتیب به دشمن نیز آسیب می رسانند (کیایی، 1391).
به گونه ای که فریزر بیان می کند، انسان اشتباه ها روابطی را که میان اشیاء در ذهن او وجود دارد با روابطی که در عالم واقعی و در طبیعت میان آنهاست اشتباه می گیرد. در نتیجه، فکر می کند چون قادر است در ارتباطاتی که در ذهن او بین اشیاء وجود دارد مداخله کند، می تواند در عالم واقع نیز طبیعت را به نفع خود تغییر دهد.
فروید سوالی مطرح می کند که « چرا انسان ها به دنبال جادو هستند؟ » . وی اظهار می دارد که: انگیزه پرداختن به جادو جزو امیال و آرزوهای آدمی نیست. انسان های نخستین، اعتماد بی اندازهای به قدرت امیال خود داشتند. یعنی برای رسیدن به آرزوهایشان به جادو روی می آوردند. در اصل هر آنچه را که می خواستند در ناخودآگاه خود به دست آورند با وسایل جادویی به آن دست می یافتند. بچه ها در شرایط مشابه نیز اینگونه عمل می کنند. کودکان امیال خود را با توهمات ارضا می کنند؛ مثلا سوار بر چوب می شوند و آن را اسب می بینند و صدای شیهه آن را می شنوند. دلیل اینکه بچه ها و مردم اولیه به تجسم تقلیدی بسنده می کنند این است که به میل و اراده خود ارزش اغراق آمیزی نسبت می دهند.
اصل حاکم بر جادو همان قدرت فراگیر افکار و اندیشه است. فروید می گوید: « من این اصطلاح را به بیمار بسیار باهوشی مدیونم که از افکار و تجسمات وسواسی در رنج بود و پس از آنکه به مدد روانکاوی معالجه شد توانست از همه استعدادهای جسمی و روانی خود استفاده کند » . اعتقاد به قدرت فراگیر اندیشه، در همه بیماری های دیگر روانی نیز وجود دارد. بیماری روانی فرد هرچه باشد علت بروز علایم مرضی آن نه تنها تجارب واقعی زندگی اوست بلکه تجارب ذهنی و فکری او نیز می باشد. احساس گناه شدیدی که بیمار روانی از آن رنج می کشد، به هیچ وجه به علت اعمال زشتی که در عالم خارج انجام داده نیست. مثلا ممکن است از احساس گناه شدیدی در رنج باشد گویی که مرتکب چندین قتل در دنیای واقعی شده است. در حالی که علت این احساس گناه او آرزوی مرگ شدیدی است که او در ناخودآگاهش بر ضد همنوعان خود داشته است. علت این احساس گناه، مصداق خارجی ندارد بلکه ریشه در نیات و آرزوهای ناخودآگاه او دارد. مسیر تحول قدرت فراگیر افکار را می توان در سه دوره جهان بینی زنده بینی ( اسطوره ای )، جهان بینی مذهبی ( خداپرستانه ) و جهان بینی علمی نشان داد (کیایی، 1391).
فروید ادامه می دهد که: « با این فرض که قدرت فراگیر فکر، نزد مردمان اولیه در واقع شاهدی است به نفع موضوع خودخواهی، می توان سیر تحولات شیوه جهان بینی انسان را از یک طرف و سیر تحولات شهودی را از طرف دیگر موازی با هم مقایسه کرد. آن وقت متوجه خواهیم شد که مرحله زنده بینی چه از لحاظ زمانی و چه به لحاظ محتوایی برابر است با دوره ظهور خودخواهی در افراد و دوره آیینی با دوره شیء یابی در دنیای خارجی که خصیصه آن تثبیت لیبیدو در والدین است و دوره علمی با دوره پختگی و بلوغ که ویژگی آن ترک غریزه لذت جویی و تطبیق انتخاب شیء خارجی با مقتضیات واقعیت می باشد » (فروید، 1385).
نخستین جهان بینی انسان همان « زنده بینی » است و بشر برای تدارک چنین استنباطی نیازی به علم نداشته است. جادوگری قدیمیتر و بدویتر از نظریه ارواح –که هسته مرکزی زنده بینی است- می باشد. تمایل انعکاس جریان های روانی خود به خارج فرافکنی است که در قالب تسکین روانی و البته نوعی مکانیزم دفاعی عمل می کند (کیایی، 1391).
فروید در تبیین زنده بینی میگوید: « هم حس و هم ادراک وجود دارد و هم حافظه و یا اگر بخواهیم کلی تر بگوییم، هم شناخت خود را از جریان های ناخودآگاه روانی به خارج فرافکنی می کنیم و هم شناخت خودآگاهانه خود را؛ به طوری که می توان گفت روح یک شخص یا یک شیء در آخرین تحلیل به این ویژگی خلاصه می شود که آن شخص یا شیء بتواند وقتی از میدان احساس خارج می شود، به صورت یک خاطره یا یک تجسم ظاهر شود » .
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .